نام پژوهشگر: عمران گاراژیان
محمدرضا باهو مهدی مرتضوی
تل آتشی و محوطه های پیرامونی آن در حدود 30 کیلومتری شرق شهرستان بم و در امتداد جاده آسفالتی که از بم به روستای دارستان منتهی می شود، قرار گرفته اند. این بررسی باستان شناختی با هدف اولیه ی شناخت دوره های فرهنگی منطقه ی بم به ویژه دشت دارستان صورت گرفته است. با توجه به این رویکرد، اقدام به نمونه برداری روشمند در چهار تپه ی دشت گردید، در هنگام نمونه برداری در مکان های منطقه، بازدید فراگیری از دیگر مکان های باستانی دشت نیز صورت گرفت، تا در تکمیل دیدگاه های نهایی و تحلیل-های باستان شناسی و همچنین بازسازی چشم انداز فرهنگی و زیستی در پایان مورد استفاده قرار گیرد. داده-های این پایان نامه در چند وجه گوناگون مورد پژوهش و مطالعه قرار گرفته اند. در این راستا گاهنگاری اولیه ای برای همه ی محوطه ها ارایه گردید؛ در مجموع، دوره های استقراری نوسنگی بی سفال به طور متوالی تا دوره ی مفرغ در تپه ها و به طور عمومی در دشت شناسایی گردید. بر اساس نتایج بدست آمده، الگوی استقراری در دشت الگوی خطی می باشد و از شرق دشت به سوی غرب، محوطه ها از دوره ی نوسنگی بی سفال آغاز و در دوره ی مفرغ به پایان می رسند. روش نمونه برداری در این پژوهش، به صورت روشمند بوده و در مجموع از 5% عرصه ی اثر تپه ها داده های باستانی جمع آوری گردیده است. در این نوشتار، داده های محیط زیست و جغرافیایی نیز از دیدگاه چشم انداز باستان شناسی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته اند.
مسعود رحمتی عمران گاراژیان
در راستای مطالعات دوره نوسنگی در ایران، سهم جنوب شرق ایران از این مطالعات بسیار ناچیز بوده است. وجود شرایط ناپایدار محیطی، اقلیم نامساعد، عدم توسعه یافتگی منطقه و دورافتادگی آن از مراکز جغرافیایی- فرهنگی مطرح در تحولات دوره نوسنگی موجب نادیده گرفته شدن جنوب شرق ایران در فرآیند مطالعات این دوره شده است. از سویی دیگر تأکید نظریه ها و فرضیات دوره نوسنگی بر غرب خاورمیانه (هلال حاصلخیزی) به عنوان خاستگاه نوسنگی شدن نیز موجب نادیده گرفته شدن منطقه در مطالعات دوره نوسنگی شده است. اما شناسایی تل آتشی با وسعتی به مساحت 7/5 هکتار به عنوان محوطه ای از دوره نوسنگی پیش از سفال نشان داد که این منطقه بر خلاف بافتار کنونی آن دارای شرایط مساعدی جهت شکل گیری استقرارهای دوره نوسنگی بوده است. این محوطه در 35 کیلومتری شرق بم در بخش دارستان واقع شده است و به عنوان نخستین محوطه لایه نگاری شده از دوران نوسنگی پیش از سفال در جنوب شرق ایران محسوب می شود. اهمیت این محوطه گذشته از وسعت آن در ساختارهای معماری شناسایی شده از آن است که طی فرایند لایه نگاری تل آتشی بدست آمده است. پژوهش حاضر به منظور شناخت و درک بهتر معماری دوره اول تل آتشی به بررسی معماری این محوطه در توالی مراحل مختلف آن می پردازد. با توجه به ناشناخته بودن محوطه و بافتار آن سوألات و فرضیات این پژوهش در راستای مطالعه ای درون نگر و با هدف شناخت روند تغییرات و تحولات معماری و تعیین وضعیت استقرار در مراحل مختلف دوره اول تل آتشی تنظیم شده است. در این راستا به نقش چشم انداز منطقه در معماری آن نیز پرداخته شده است. از فرایند انجام این طرح پژوهش نتایجی به شرح زیر حاصل شده است: معماری تل آتشی به عنوان محوطه ای از دوران نوسنگی پیش از سفال در مقایسه با سایر محوطه های این دوره بیانگر معماری فرهیخته ای است که نمود این فرهیختگی را می توان در تنوع مصالح، ساختارها،تکنیک ها، و فضاهای معماری آن مشاهده کرد. بررسی کمی و کیفی روند تغییرات در عناصر معماری تل آتشی بیانگر یک مرحله اوج(مراحل 5و6) و یک مرحله افول(مراحل 4-1) در معماری این محوطه است. افولی که در معماری این محوطه دیده می شود به نظر می رسد در ارتباط با تغییر شیوه سکونت در استقرار بوده است. به عبارت دیگر استقرار در مراحل پایانی دوره اول به دلایلی رو به فصلی شدن گذاشته که به تناسب آن معماری نیز به دلیل عدم استقرار دائم در محوطه رو به افول می گذارد. نمود تأثیر چشم انداز منطقه در معماری تل آتشی را می توان در نوع مصالح، ابعاد کوچک اتاق ها، تراکم و تنوع زیاد اجاق ها، ابعاد کوچک ورودی ها و جهت کلی شمال شرقی- جنوب غربی فضاها در توالی مراحل دوره اول آن می توان دید. تنها واحد قابل بازسازی در دوره نخست محوطه در مراحل 5 و6 دوره اول قابل شناسایی است که شامل یک اتاق به ابعاد تقریبی 5/1×3/2 متر مربع است که که در گوشه ای از آن اجاقی با سنگچینی در پیرامونش ساخته شده است. در بالای این اجاق ساختاری جهت کنترل و هدایت دود حاصل از اجاق به بیرون قرار داشته است. این فضا دارای دو نوع ورودی بوده است. یکی ورودی شامل ورودی اصلی است که در سقف قرار داشت که از طریق آن امکان دسترسی همزمان به دو فضا فراهم بوده است. ورودی نوع دوم یک ورودی های گرد داخلی است که امکان دسترسی به فضای صندوقچه ای بیرون اتاق را فراهم می آورده است. سقف این فضاها توسط نی و اندود کاهکل پوشانده می شده است.
حمیده فخرقایمی روح الله شیرازی
منطقه مورد مطالعه در این پژوهش دشت سملقان در شمال شرق ایران است که در غرب شهرستان بجنورد در استان خراسان شمالی قرار گرفته است. دشت سملقان دارای استقرارهای پیش از تاریخی متعددی است اما آثار دوره نوسنگی بر اساس لایه نگاری تنها از استقرار قلعه خان گزارش شده است.در این پژوهش استقرار قلعه خان مورد مسالعه قرار می گیرد و فراین گذر در دشت سملقان و با تاکید بر استقرار قلعه خان مورد بررسی قرار می گیرد. در استقرار قلعه خان با توجه به مطالعه تهشته های فرهنگی، سنت سفالگری و معماری، الگوها و مدل ها استخراج شده و نهایتاً به دشت سملقان تعمیم داده می شود. این الگوها نشان دهنده گسست بین دوره های نوسنگی و مس سنگی و تدریجی بودن فرایند گذار در لایه های استقرار قلعه خان و همین طور دشت سملقان است.
بهرام عنانی روح اله شیرازی
محوط? کله کوب در میان زمینهای زراعی، در جوار شهر آیسک از توابع شهرستان سرایان در شمال غربی خراسان جنوبی واقع گردیده است. این محوطه در 33 درجه و 52 دقیقه و 56 ثانیه طول جغرافیایی و 58 درجه و 21 دقیقه و 54 ثانیه عرض جغرافیایی و ارتفاع حدود 1258 متر از سطح آب های آزاد واقع گردیده و مساحتی بالغ بر 7 هکتار را شامل میmشود. هدف از انجام این پژوهش معرفی شاخصه های فرهنگی و نیز تعاملات و برهمکنش های صورت گرفته در هزاره های چهارم و سوم پ.م در جنوب خراسان می باشد. در این پژوهش تلاش می شود تا با استفاده از طبقه بندی و گونه شناختی داده های بدست آمده و مقایسه با مناطق همجوار، اهمیت جایگاه جنوب خراسان در ارتباطات و برهمکنش های منطقه ای، با تأکید بر قرارگیری محوط? کله کوب در میان? فضاهای بزرگ ارتباطی شرق و غرب، روشن شود. داده های بدست آمده از این محوطه شامل سفال، ابزار سنگی، مهره، مهر مشبک مفرغی، سنگ لاجورد و سنگ یشم می باشد. سفال ها شامل طیف وسیعی از سفال های ساده تا کاسه های لبه واریخته بوده که نشان از مسکون بودن محوطه در دوران آغاز نگارش دارد. شناسایی سنگ لاجورد و مهره هایی از قبیل مهره های عقیق جگری نیز بدون شک نشان از تجارت و مبادله با محوطه های مشابه از قبیل شهر سوخته در جنوب شرق و همچنین محوطه های آسیای مرکزی دارد و یا حداقل نشان می دهد که در مسیر تجارت از شمال افغانستان به بین النهرین قرار داشته است. با توجه به مستندات موجود، محوط? کله کوب نقش مهمی را در مبادلات درون منطقه ای و حتی فرامنطقه ای ایفا می کرده است. موقعیت این محوطه به گونه ای است که با قرارگیری آن در شاهراه ارتباطی شرق و غرب، تحت تأثیر تحولات موجود بین این مناطق قرار گرفته و در تعاملات اقتصادی و شاید سیاسی در طول آغاز نگارش ایفای نقش کرده است.
فرزانه لطفی قرایی عمران گاراژیان
به نظر می رسد انسان ها از رنگ ها برای انتقال برخی پیام ها در بافت اجتماعی شان استفاده می کنند. یکی از دلایل استفاده انسان ها از سنگ¬های طبیعی به جهت جذابیت رنگِ آن است. ماندگاری سنگ ها با رنگ های خاص در محوطه های باستانی این موضوع را نشان می دهد که از هزاره پنجم و ششم پیش از میلاد انسان ها جذب سنگ هایی با رنگ های خاص شده اند و معناها و کاربرد های مختلفی در بافت اجتماعی شان برای آن قائل می شده اند از جمله: انتقال پیام ها و برخی باورهای انتزاعی، کارکردهای تزیینی و خواص دارویی. فیروزه به طور پراکنده از استقرارهای پیش از تاریخی و تاریخی(اسلامی) فلات ایران شناسایی شده است. اکثر منابع بدون بحث بررسی و استفاده از روشی خاص فیروزه های شناسایی شده در فلات ایران را به معدن فیروزه نیشابور نسبت داده اند. معدن یاد شده گرچه یکی از عمده ترین و مشهورترین معادن فیروزه ایران و جهان است اما بدون استفاده از روش های علمی نمی توان این نسبت دادن ها را مورد تأیید قرار داد و منشا یابی در مورد کانی فیروزه مسئله ای بسیار پیچیده است؛ از این رو مسئله عمده این پژوهش معرفی منابع، الگوهای فرآوری و فن آوری فیروزه در فلات ایران با هدف دستیابی و معرفی شاخص هایی برای تجزیه و تحلیل فیروزه در فرهنگ انسان است. مدل های تبادلات به عنوان شبکه هایی که پیوند بین منابع(معادن)، مراحل فرآوری و در نهایت فن آوری و بهره برداری در بافت های اجتماعی را سازماندهی می کنند همراه با شاخص های فرآوری و فن آوری و انواع این سنگ نیمه قیمتی لازم و ملزوم یگدیکر هستند. هدف از این پژوهش استخراج مدل های تعمیم پذیر در طول فرآیندهای فرهنگی بلند مدت برای فیروزه است و سوالات پیش رو عبارتنداز: منابع و معادن بهره برداری شده فیروزه در کدام مناطق ایران واقع شده اند و چه الگوهای زمین شناختی دارند؟ فرآوری ماده خام فیروزه بطور کلی چه مراحلی دارد و چگونه انجام می شود؟ فن آوری های در ارتباط با فرآوری و مراحل آماده سازی فیروزه به عنوان کالای اماده شده چیست؟ الگوهای پیشنهادی برای تبادلات به عنوان شبکه های ارتباطی بین منابع و معادن کارگاه ها و بازارهای مصرف فیروزه کدامند و در طول زمان چه تغییراتی کرده اند؟ روش یافته اندوزی به صورت کتابخانه ای و میدانی از روستای معدن نیشابور و معدن میدوک در کرمان، سایت های باستانی و بازارهای عمده آماده سازی و تبادل فیروزه بوده است. و از طریق گردآوری و سرجمع بندی اطلاعات پراکنده موجود و سازماندهی آن با رویکرد بین رشته ای در مورد زمین شناسی، قوم باستان شناسی و تجزیه و تحلیل اطلاعات جهان معاصر برای استخراج الگوهای معاصر در نهایت به این نتایج به دست آمده از این قرار است: منابع فیروزه در محدوده گسترده ای از فلات ایران(شمال شرق، فلات مرکزی، شمال غرب و جنوب غرب) پراکنده اند بنابراین در نسبت دهی فیروزه های مکشوفه از محوطه های باستانی به معادن شمال شرق یا کرمان باید با احتیاط بیشتری عمل کرد. مراحل فرآوری و فن آوری فیروزه در یک فرآیند بلند مدت به واسطه پیشرفت تکنولوژی تغییراتی کرده اند که به دلیل شباهت با گذشته تا حدودی قابل تعمیم هستند. مدل های تبادلاتی فیروزه متناسب با هر دوره ی زمانی از مدل ناحیه ای به فرا منطقه ای، با توسعه، شهرت، همچنین پیشرفت روش های فن آوری و فرآوری و مرکزیت یافتن برخی معادن و همچنین تغییرات ایدئولوژیک در بین کنشگران انسانی، تغییر کرده است.
سحر بختیاری عمران گاراژیان
خراسان از نظر مطالعات فرهنگ های پیش از تاریخ ناشناخته است. در سال های اخیر پژوهش های مقدماتی در منطقه شرق شمالی ایران شروع شده است . رساله ی پیش روی ادامه ی همین پژوهش هاست. مقیاس مکانی این پژوهش حوزه ی شرق شمالی ایران با تاکید بر حوزه باستان شناسی چشم انداز میانکوهی دشت نیشابور و با تاکید جزیی تر بر روی استقرار بلوچ است. مقیاس زمانی این پژوهش ، نوسنگی است . دوره ای که جوامع انسانی به تدریج به تولید غذا و اهلی کردن گیاهان و حیوانات روی آورده اند و هم چنین شروع زندگی روستا نشینی و دستیابی به تکنولوژی ساخت سفال و توسعه فن ساخت ابزار سنگی در یک فرآیند تدریجی از جمله معرف های اصلی آن است. پژوهش های میدانی در استقرار بلوچ و همچنین بررسی دشت نیشابور نشان می دهد که از نظر تمرکز داده ها و نهشته های فرهنگی ادوار گوناگون در یک مکان ، استقرار بلوچ شامل آثاری از نوسنگی،مس سنگی و عصر آهن می باشد. نهشته ها و بقایای مربوط به دوره های یاد شده در استقرار بلوچ ، در مساحتی در حدود 6 هکتار به دست آمده است. این پژوهش با رویکردی ژرفانگر و با دیدی جزیی داده های حاصل از گمانه زنی به منظور لایه نگاری تپه بلوچ در سال 1390 را مورد مطالعه قرار داده است و کوشیده است وضعیت نوسنگی استقرار بلوچ را بر مبنای تحلیل تکنیک ها و سنت های سفالگری روشن سازد . با بررسی این داده ها مشخص شد در طول دوران نوسنگی ، تکنیک های سفالگری ارتقا یافته و بر تنوع گونه های سفالی افزوده می شود ؛ مطالعه نهشته ها نیز نشان داد که اغلب نهشته های نوسنگی در بلوچ، فرهنگی بوده و از نظر شکل گیری بیانگر استقراری فصلی در این محوطه هستند. در مجموع ، بر اساس مطالعه نهشته ها، سنت ها و تکنیک های سفالگری و ابزار سنگی ، معماری و با در نظر گرفتن موقعیت مکانی استقرار و قرار گیری آن در دشتی میانکوهی و دارا بودن استعداد ها و شرایط زیستی مطلوب می توان چنین مطرح نمود که این استعداد در نو سنگی نیز دارای استمرار فرهنگی بوده است.