نام پژوهشگر: سمیه سورگی
سمیه سورگی هدایت جلیلی
همواره از دیرباز مفسران و قرآنپژوهان، دانش اسباب نزول را یکی از مقدمات ضروری پرداختن به تفسیر به¬شمار آورده¬اند؛ چنان¬که به روشنی می¬توان حضور پررنگ آن را در کتب تفسیری دریافت، حضوری دامنه¬دار که با تاریخ تفسیر گره خورده است. اندیشمندان علوم قرآنی نیز کوشیده¬اند تا با بحث از چیستی و کارکرد اسباب نزول، تعابیر حاکی از آن و قواعدی که به کاربست آن در تفسیر مربوط می¬شود، این دانش را ضابطه¬مند کنند. علامه طباطبایی به عنوان یک مفسر و نظریه¬پرداز تفسیر که شیوه¬ی تفسیری قرآن به قرآن را ابزار خود در فهم مراد و مقصود آیات قرآن برگزیده است؛ در مقام نظر در برخی مواضع با دیدگاه سایر اندیشمندان علوم قرآنی در باب اسباب نزول همراه و همسو بوده است، اما مواضعی نیز مخالف با سایر نظراتی است که حکایت از کارکرد کلان اسباب نزول در تفسیر دارد. البته خاستگاه نظریهی علامه طباطبایی به انگاره¬های وی از متن قرآنی بازگشت میکند. چنانکه پیوسته میکوشد تا متن قرآنی را از تعلق داشتن به مؤلفه¬های بیرونی چون اسباب نزول که رنگ مکانی و زمانی به آیات داده و آن را محدود به حوادث عصر نزول می¬کند، برهاند. علامه طباطبایی در مقام عمل، به برخی از دیدگاه¬هایی که در این باب مطرح کرده پای¬بند بوده است، اما در بحث کارکرد روایات اسباب نزول در المیزان، عملکرد وی صورت دگرگونهای مییابد. چنانکه بخشی از عملکرد وی، نشان از کارکرد تفسیر در اعتبار اسباب نزول و بخشی نیز حاکی از نقش اسباب نزول در تفسیر آیات قرآن است.