نام پژوهشگر: یوسف اسفندیار
یوسف اسفندیار اسماعیل تاج بخش
ارتباط و ارتباط شناسی دغدغه ی همیشگی بشر بوده و هست؛ گاه اهمیت ارتباط را به مولف، گاه به متن و گاه به مخاطب داده اند. امروزه مخاطب، محورِ تعیین کننده ی اصل ارتباط است. این که مولف با چه انگیزه و انگیزشی با کمک متن به عنوان رسانه در برابر خیل مخاطبان از نوع فعّال، منفعل، سرسخت، گروه وار، اتفاقی و ... مبادرت به برقراری ارتباط کند، موضوع بحث های پیچیده ای میان بلاغیون سنتی و نظریه پردازان جدید است. فرایند ارتباط امری سه سویه(مولف، متن و مخاطب) است؛ جدای از تأثیر مولف و متن بر مخاطب (موضوع بلاغت سنتی)، تأثیر مخاطب نیز بر مولف و متن انکار ناپذیر است؛ دریافت متفاوت مخاطب/مخاطبان بر متن با قابلیت تأویل پذیری(هرمنوتیک)، از طرفی احساس حضور در برابر انواع مخاطبان، تأثیر عمیقی بر مولف و متن او می گذارد. تحقیق در امر ارتباط چه "درزمانی" و چه "هم زمانی" به خاطر پیچیدگی موضوع، دیگر موضوعی بین رشته ای محسوب می شود. از این میان بررسی ارتباط درزمانی(تاریخی) بین مولفان متون کهن و مخاطبان آینده (ما) می تواند چراغ راهی برای شناخت ارتباطات موثر در عصر ما باشد. از آن جاکه متن دیباچه ها از بهترین و سنجیده ترین بخش های ارتباط کلامی مولفان است، بررسی اشتراکات و اختلافات دیباچه های متون ادب فارسی به خوبی نمایان گر اندیشه ی متفاوت صاحبان این آثار است. در این راستا ابزارهای بلاغت سنتی و جدید منافاتی با هم ندارند. حال با وجود تغییرات و دگرگونی های شخصیت بشریِ مولفان و مخاطبان، مطمئناً این روش ها و ابزارها و در نهایت چشم انداز و افق انتظار مولف و مخاطب همیشه در حال دگرگونی است؛ پس مخاطب شناسی و اصول آن نیز باید همیشه در حال دگرگونی و پیشرفت باشد. شاید ابداع و ابتکار مولفی در مرحله ی اول هنجارگریزی تلقی شود، ولی طی این بررسی و تحقیق دیده می شود که هم اینان متنی موثرتر و مخاطبانی خرسندتر بر جای می گذارند. در این تحقیق ابتدا بررسی مبانی نظری مخاطب شناسی و سپس یافتن کارکردها و اثرات آن در ده دیباچه ی فاخر فارسی ـ از نظم و نثر و از انواع ادبی مختلف ـ هدف قرار گرفت.