نام پژوهشگر: نادر میر سعیدی
سیده ایلناز امامی ده چشمه محمود جعفری دهقی
چکیده تمدن ایلام از لحاظ جغرافیایی، منطقه جنوب غرب ایران را شامل می شود. این تمدن همواره در کنار ملل متمدن بین النهرین به حیات خود ادامه داده است و در آخر به دست آشوریان و فرمانروای مقتدر آنها آشور بنی پال شکست خورده و برای همیشه از صحنه ی سیاسی محو شد. هرگز نمی توان به تحقیق و بررسی در خصوص فرهنگ و تمدن ایلام بپردازیم بدون آنکه از تمدن و هنر بین النهرین سخنی یه میان آوریم. تمدن و هنر ایلام وام دار تمدن و هنر بین النهرین در تمامی ادوار حیات خویش و در عین حال دارای ویژگی های خاص ایلامی است؛ که برگرفته از ذکاوت، هنر بومی و منطقه ای و نوع نگرش ایلامیان به محیط پیرامون خود بوده است. دین ایلامیان نیز با خدایان و آداب و سنن مشترک با بین النهرین چیزیست مستقل و جدا؛ که رازهای خود را به تمامی آشکار نساخته است. در این پژوهش که به روش تحقیقی و توصیفی بیان شده است، تمدن ایلام و بین النهرین به صورت جدا و مستقل مورد بررسی قرار گرفت و در آخر به تاثیر گذاری این دو تمدن بر یکدیگر پرداخته شد. لازم به ذکر است که بسیاری از تأثیرات و منشاء آنها در خلل توضیحات فصل دوم و سوم آورده شده، و از تکرار دوباره ی آنها در فصل آخر اجتناب به عمل آورده شده است. کلید واژه: ایران باستان، ایلام، بین النهرین، هنر، تمدن، فرهنگ
ندا فاتح نادر میر سعیدی
ایران و مصر و بین النهرین به عنوان 3تمدن اصلی شرق از دیرباز با یکدیگر ارتباط داشته اند و در پیشبرد تاریخ و تمدن بشری نقش بسیار تعیین کننده ایفا کرده اند.آغاز این روابط به زمانهای بسیار دور بازمیگردد.زمانی که این سرزمینها "گاهواره ی تمدن" بودند.در طول تاریخ اگرچه روابط آنها به چالش کشیده می شد اما مردمان این سرزمین ها همواره در ارتباط و همکاری و تبادل فرهنگ و علم و دستاوردهای یکدیگر بودند.حدود 2500سال از روابط سیاسی ایران و سرزمین مصر میگذشت اما مناسبات فرهنگی و تجاری میان آنها بیش از این زمان بود.همانطور هم بین النهرین.با مطالعه ی آثار و منابع این دوره درمی یابیم که شاهان هخامنشی برای ایجاد تسلط و اداره ی ممالک فتح شده و افزایش قدرت شاهنشاهی خود روشهای یکسانی را در برقراری ارتباط با این ممالک نداشتند.گاه با روشهای مسالمت آمیز و انجام اقدامات و اصلاحات سازنده آنچنان در میان مردمان مصر و بین النهرین نفوذ میکرند که القاب و عناوین بالا مرتبه ای از سوی مصری ها و بین النهرینی ها به آنها داده می شدو گاه نیز با توسل به قوه ی قهریه و برخوردهای نظامی شدید سیمای زشتی را از خود در اذهان مردمان آنها ترسیم می کردند و اینگونه اقدامات سبب آشوب و شورش می گردید که در برخی موارد موجب جدایی این ممالک از قلمرو هخامنشی می گردید.البته این طبیعی نیست که ملتهایی که از حیث دین و زبان و اخلاق و سنن با یکدیگر اختلاف دارند مدت درازی به یکدیگر پیوسته بمانند و وحدت خود را حفظ کنند.همچنین باید خاطرنشان کرد که هخامنشی ها در دوره ی شاهنشاهی خود آنچنان کاری نکردند که از تباین و اختلاف میان ملتهای زیر فرمانشان بکاهند و یا از تاًثیر بد نیروهای گریز از مرکز که سبب از هم پاشیدن شاهنشاهی بود جلوگیری کنند و به این قانع بودند که برآمیخته ای از ملت ها حکومت کنند.این امر به طمع و جراُت فرمانروایان محلی افزود و کسانی را که از جانب شاه برای اشتراک در حکوت به ولایات فرستاده شده بودند؛ یا با ترساندن بنده و مطیع خود ساختند، یا با زر و سیم فریفتند.سرانجام این اغتشاشها و شورشهای متعدد سبب از بین رفتن مردان زنده ی پارس شد و مردانی ترسو بر جای ماندند که این امر رفته رفته سبب جدایی این سرزمینها از قلمرو شاهنشاهی هخامنشیان و تصرف آنها به دست فاتحانی دیگر همچون اسکندر گردید.
شاهرضا مهدوی نادر میر سعیدی
در این تحقیق به بررسی تحولات سیاسی و مذهبی دوره داریوش اول و خشیارشای اول پرداخته ودلایل عدم موفقیت این دوشاهان هخامنشی در جنگ با یونان چه بوده.میتوان گفت که پیروزی یونانیان در جنگ را برتری دموکراسی آنها برخودگامگی ایرانیان و روحیه عالی یونانیان و جنگیدن در خانه خود و حفظ نظام و وطن و عدم کارایی عده ای از نیروی های نظامی ایرانیان ، که سپاه ایران متشکل از توده های نامتجانس از اقوام تابع بود،دانست. داریوش اول به سرکوب نمودن شورشها ی داخلی و خارجی اقدام نموده ، وتابع نمودن مصر و بابل و هندو جهت از بین بردن بردیای دروغین و جنگ با سکاها بخاطر امنیت پشت سر خود در حین لشگرکشی به یونان و سه جنگ ترموپیل ، پلاته ،سالامیس ،توسط خشیارشای با یونان و علل شکست ایرانیها از جنگ با یونان و بینش دینی آنها نسبت به اعتقادات اقوام تابع و بکارگیری سیاست تسامح و تساهل مذهبی در برابر اقوام تابع و تا حدودی تحت تاثیر دین کهن آریایی و مذهب زرتشت قرارگرفتن شاهان هخامنشی و سیاست مداراجویانه و آسان گیری مذهبی آنها به این دلیل که با تمدن و فرهنگ و دین مستحکمی نسبت به بابل و مصر و تا حدودی یونان مواجه شدند و سیاست مذهبی شاهان هخامنشی براین استوار بود که : شاهان هخامنشی تمایل گسترش محدوده شاهنشاهی خود از طریق استفاده ابزاری از دین که در آن زمان قوی تر از سیاست به نظر می رسید به هدف خود نزدیکتر شوند. در واقع این سیاست مذهبی آنها عاملی برای استحکام فرمانروایی و حفظ سلطه سیاسی شان بر مناطق مفتوحه بود.در حقیقت داریوش در یک جدال مذهبی و برای احیای آیین زرتشت علیه مغان به مبازه پرداخت و در آن مبارزه پیروز شد.
مهدی هداوند خانی نادر میر سعیدی
پادشاهی هخامنشی برای نخستین باردر تاریخ، نمونه تشکیلات حکومتی و اداری وسیعی را که شاهنشاهی می نامند، به جهان عرضه داشت. این حکومت بر اساس نظام شاهنشاهی با محوریت شاه، در رأس همه امور کشور مبتنی بر پذیرش تفاوت های مذهبی و قومی ملل تابعه با تقسیمات کشوری به بیست ساتراپی و کنترل نامحدود ساتراپ ها توسط حکومت مرکزی شکل گرفته بود، درحالی که بنیان حکومت اشکانیان برپایه نظام کذگ خوذایان (ملوک الطوایفی) با اختیارت وسیع حاکمان محلی استوار و شامل یک حکومت مرکزی و مجموعه ای از ایالات نیمه مستقل بود؛ به این ترتیب که هر یک از این حکام، دارای تشکیلات اداری و نیروی نظامی مستقل بودند که این امر در نظام تشکیلاتی این حکومت، تضادی میان قدرت شاهنشاه با اشراف و بزرگان که در عین حال از عمال حکومت هم به شمار می آمدند، به وجود می آورد. لذا درباره نتایچ پژوهش، می توان به تفاوت نقش شاه و اشراف در تشکیلات ادرای و حکومتی این دو دوره وجایگاه خاص دین و اقتصاد در اداره ممالک تحت امر اشاره نمود. در این پژوهش نگارنده سعی کرده، ضمن بررسی تشکیلات حکومتی و نظام اداری دولت های هخامنشی و اشکانی، به یک مقایسه ارزشمند در این زمینه دست یابد.
کورش کریمی نادر میر سعیدی
در این پژوهش تلاش شده است تا به روند اصلاحات در عصر ایران باستان از دوره مادها تا پایان عصر ساسانی پرداخته شود. آنچه در این بین مهم می نمایید اصلاحات در هر دوره با دوره بعد دارای تفاوت های بسیاری می باشد .علت آن شرایط حاکم بر نظام حکومتی و جامعه وقت می باشد .این اصلاحات در عصر ماد ها بر پایه شکل گیری یک نظام حکومتی واحد شکل گرفت و در عصر هخامنشی اصلاحات بر پایه ضرورت اداره محدوده وسیع قلمرو هخامنشی که ملل متمدن شرق رادرزمان خود به تابعیت خود درآورد .اصلاحات در عصر سلوکی با تلفیق روش حکومتی هخامنشی با شیوه یونانی تداوم می یابد.در عصر اشکانی اصلاحات بر پایه تلفیق فرهنگ یونانی با ایرانی شکل گرفت و در عصر ساسانی شاهد ظهور اصلاحات متضادی هستیم که هر دوره بر پایه نفی اصلاحات قبلی شکل گرفته است. اصلاحات صورت گرفته در عصر ساسانی ابتدا بر پایه ایجاد ساختار نظام دینی زرتشت و رسمی نمودن آن شکل گرفت که بر مبنایی آن نظام طبقاتی بر جامعه ساسانی حاکم گشت. در ادوار بعد این سیاست اجتماعی زمینه ظهور نارضایتی های اجتماعی را چون نهضت مزدک فراهم آورد و شاه با حمایت از این نهضت زمینه مناسب را برای در هم شکستن قدرت اشراف بدست آورد. اما این اصلاحات دیری نپایید زیرا طبقه اشراف به مدد قدرت یابی خسرو انوشیروان امکان بازیابی نسبی یافت. از طرفی شاه توانست اشراف وابسته به خود را در قدرت ایجاد کند و از طرف دیگر با انجام اصلاحات قضایی و مالیاتی نوعی رفاه نسبی را برای طبقات فرودست فراهم نمود. .