نام پژوهشگر: ذوالفقار علامی
طاهره کریمی ذوالفقار علامی
قلمرو پژوهشی «خوردن» در برگیرنده¬ی موضوعات گسترده¬ای است: آرای فقهی و کلامی خوردن، الگوهای اجتماعی و فرهنگی شیوه¬ی خورد و خوراکِ انسان، آداب و رسوم سفره، قصه¬ها و تمثیل¬های مربوط به خوردن، باورها و تابوهای مربوط به خوراک¬ها و اندیشه¬ها و باورهای عرفانی به مثابه¬ی خوردن. «خوردن» از پرکاربردترین واژه¬هایی است که در آثار مولانا برای نمایاندن تمامی ساحت¬های مادی و روحانی استفاده شده، و واژه¬های دیگری از خانواده¬ی آن، در بازتاب این معانی به شاعر یاری رسانده است. این رساله در چند حوزه¬ی کلامی، فرهنگی و شناختی- عرفانی پژوهش شده است. پیش از شروعِ فصل¬های اصلی، فصلی با نامِ «کلیّات» قرار دارد که در آن روش پژوهش، پیشینه، اهداف، مفاهیم و مبانی نظری تحقیق طرح شده است. این پژوهش در شش فصل اصلی و حول شش موضوع تنظیم شده است. «خوردن در زندگی مولانا» نیز یک فصل فرعی است که در ادامه¬ آمده است. روش پژوهش به صورتِ توصیفی- تحلیلی، و جمع¬آوری داده¬ها به روش کتابخانه¬ای است. مطابقِ نتایج این پژوهش، مولانا مجموعه¬ی مسائل کلامی در باب «خوردن» را در مسیر سلوک عرفانی خود قرار دهد و بر تمامی اختلاف¬نظرهای کلامی، صبغه¬ای عرفانی می¬افشاند. نگرگاه وی در این مسائل معطوف بر جنبه¬ی عرفانی و سبکِ نگاهِ او است. مولانا برای نشان دادن جهان عرفانی خود از همه¬ی مظاهر آداب و سنن خوردن، قصه¬ها و تمثیل¬های خوردن بهره گرفته است. تفاوت در انگاره¬ها (نگاشت¬ها) ناشی از تفاوت در «تجربه¬ی زیستی» و پایه¬های تفکر استعاری هر شخص است. نوعِ زندگی صوفیه و توجه بیش از حد آن¬ها به تقلیلِ طعام، جوع، روزه، اجتناب از کسب و بها دادن به نظریه¬ی توکّل، سبب برگزیدن چنین استعاره¬های مفهومی برای مولانا می¬شود. با بررسی خوشه¬های استعاری مولانا و انگاره¬های نهفته در آن به این مسأله خواهیم رسید که وی این استعاره¬ها¬ را بر اساس ایدئولوژی خود پایه¬گذاری می¬کند. بر این اساس هشت مقوله¬ی جمال، حکمت، ذکر، راز، سماع، شادی، عشق و نور به مثابه¬ی خوراک تفهیم می¬شوند. در این رساله با استفاده از نظریه¬ی شناختی استعاره معاصر – در چارچوب نظری لیکاف و جانسون- به تبیین این استعاره¬ها پرداخته می¬شود. و در نهایت روشن می¬گردد که استعاره¬ی «عرفان خوراک است»، گزاره¬ی بنیادینِ متن است که یک ذهنیّت استعاری خوراک¬انگار را در آثار مولانا منتشر کرده است. سرانجام این¬که مولانا نشان می-دهد که عرفان نیز مانند کنش حسی «خوردن» فعالیت و نیازی روزانه برای هر فرد به ویژه سالکان است.
مسروره مختاری محبوبه مباشری
نثرهای عرفانی، بخش قابل توجّهی از متون منثور فارسی را تشکیل می دهند. این آثار با تمام جلالت قدری که دارند، از نظر شکل، زبان، اسلوب بیان، موضوع و محتوا، یکسان نیستند. گاه تخطّی از اصول تثبیت شده ی یک ژانر، آن چنان برجسته است که مخاطب، در صدد مطالعه یِ دوباره یِ ارزش های آن نوع ادبی می شود.؛ چرا که هنگام مطالعه، بین آثار پیشین و آثاری که پیش رو دارد، تفاوت های قابل ملاحظه ای مشاهده می کند. از سوی دیگر نظریه های ادبی معاصر پایبندی و وفاداری مطلق را به تقسیم بندی های ساده ی انواع ادبی بر نمی تابد. از جمله الهام بخش ترین مطالعات ساختارگرایان تتبّعات آن ها در تغییرات انواع ادبی است. انواع ادبی غالباً بر اساس الگوهای زبانی، میزان تأثیر بر مخاطبان، الگوهای زیباشناختی و... تقسیم بندی می شوند. پژوهش حاضر به میانجیِ درآمیختن آراء نظریه پردازان ساختارگرا (مخصوصاً مناسبات تعالی دهنده متن «ژرار ژنت» و تحلیل روایت متن «رولان بارت») و با به کار بستن روش مطالعه ی توصیفی ـ تحلیلی و کتابخانه ای، ساختار سه اثر: سوانح العشاق، عبهرالعاشقین، لمعات و برخی دیگر از آثار مشابه را به طور همزمان مورد مطالعه قرار داده و وجوه شباهت و تفاوت این آثار را با ذکر دلایل و مستندات به طور منسجم ارائه داده است. نتایج حاصل از این پژوهش حکایت از آن دارد که آثاری مانند: کشف المحجوب، الّلمع فی التّصوّف و...، گرچه مجموعه ای گرانبها از کارنامه ی درخشان نثرهای عرفانی هستند، با آثاری که مورد مطالعه قرارگرفته اند، تفاوت های آشکاری دارند. در آثار مورد تأکید، نگرش خاصِّ نویسندگان به موضوع «عشق»، تمام ساختار و محتوای آثار را تحت الشّعاع قرارداده است. این آثار، به دلیل داشتن ساختی تازه، بن مایه ای غنایی (محوریّت «عشق»، «حُسن» و«جمال»)، زبان و بیانی بدیع، استعاری، نمادین و رمزی، حضور پررنگ دو عنصر «عاطفه» و «خیال» و غالب بودن جنبه های هنری و عاطفی آثار، استفاده از منطق شعر، به کارگیری عناصر موسیقایی و زیباشناختی، امتزاج با ابیات، اشعار، آیات و احادیثِ متناسب با محتوا، تلفیق سنّت گفتار و نوشتار، و همچنین به دلیل روایی بودن و حضور کنش گرانه ی «عشق» و اختلاط با حکایت هایی متناسب با تصوّف عاشقانه، داشتن رابطه ی بینامتنی با آثار متقدّم (به اشکال صریح، غیرصریح و ضمنی در ساختار و محتوا) و...، از دیگر نثرهای عرفانی، ـ که غالباً دارای منطق نثر هستند ـ تفاوت های چشمگیری دارند. از این رو در این پژوهش، در قالب یک گونه ی ادبی مستقل، تحت عنوان: «نثرهای عرفانی عاشقانه» (غنایی) نام گرفته اند
نصیبه مسکینی هرسینی ذوالفقار علامی
یکی از شاخه های فرهنگ عامیانه، ادبیات عامه یا ادبیات شفاهی است که شامل آداب و رسوم، افسانه ها ، ضرب المثل ها ، لالایی ها و چیستان هایی است که به طور شفاهی از فردی به فرد دیگر منتقل می شود. پژوهش حاضر با هدف گرد آوری ادبیات عامیانه منطقه ی هرسین در پنج فصل تنظیم شده است.عناصر ادبیات گردآوری شده شامل ضرب المثل ها،سروده ها،لالایی هاو چیستان ها این منطقه می باشد. روش گردآوری این عناصر به شیوه ی میدانی و از طریق مصاحبه با سی نفر از گویشوران مسلط این منطقه بوده است. مطالعات کتابخانه ای از دیگر منابع این تحقیق به شمار می آید. فصل اول به چهار چوب نظری پژوهش پرداخته است. در فصل دوم علاوه بر معنای لفظ به لفظ مثل ها در اکثر موارد نظیر و مشابه آن در فرهنگ فارسی و مفهوم آن نیز عنوان شده است.فصل سوم مربوط به سروده هاست که به دوبخش سوگ سروده وچهل سرود تقسیم می شود.در این بخش معنای هریک از سروده ها و مضامین آن ها آورده شده است.در فصل چهارم به ذکر لالایی ها و معنای آنها و تفکیک جنسیت آنها پرداخته شده است. در فصل پنجم ،چیستان ها به همراه معنای لفظ به لفظ آن ها عنوان شده است. در پایان به نتیجه گیری درباره ی مطالب گردآوری شده می پردازد.
الهام رحیمی سهیلا صلاحی مقدم
ارداویرافنامه کتابی بزرگ به زبان پهلوی است که جذابیّت موضوع، یعنی مسئله مرگ و آگاهی از سرگذشت انسان در جهان دیگر، اهمیت آن را دو چندان کرده است. داستان کتاب که شرح معراج ویراف مقدس و مشاهده ی عاقبت کار آدمی در بهشت، برزخ و دوزخ است، در آثار برخی از نویسندگان و شاعران دوران بعد مانند زرتشت بهرام پژدو، دقایقی مروزی هم دیده می شود. حسین سمیعی ادیب دوره ی قاجار و اوایل دوره ی پهلوی، از جمله کسانی است که از این کتاب تأثیر گرفته و آن را به صورت مثنوی باز سرایی کرده است که البته متن کامل آن در دست نیست و تلاش برای یافتن نسخه ی کامل آن تا کنون بی نتیجه مانده است. لذا، این پژوهش که سعی در بررسی ویژگی های زبانی دو اثر مورد بحث، «ارداویرافنامه به زبان پهلوی» و «ارداویرافنامه منظوم حسین سمیعی» دارد، به سه فصل ابتدایی کتاب ارداویرافنامه محدود شده است تا با مثنوی به جا مانده از حسین سمیعی ( که در یادنامه ی پورداوود به کوشش مرحوم معین آمده)، برابری کند. پس از بررسی های انجام گرفته بر روی محتوا، دستور و بلاغت دو اثر، مشخص شد که، مثنوی ارداویرافنامه از لحاظ محتوا و زبان به طور کامل تحت تأثیر متن پهلوی ارداویرافنامه بوده است. سمیعی اصطلاحات دین زرتشت را از کتاب ارداویرافنامه پهلوی اخذ کرده و واژه های دیگر، همان هایی است که در زبان دری متداول است. در بررسی دستوری این دو اثر، در بسیاری از موارد، اشتراک و هم خوانی بین مقوله های مورد بحث دیده شد. از منظر بلاغی نیز ارداویرافنامه ی پهلوی تقریباًَ خالی از آرایه های ادبی است ولی در منظومه ی حسین سمیعی که دارای ژانر حماسی است، از بعضی آرایه های ادبی مانند بدیع (صنایع بدیع لفظی) استفاده شده است.
مینا دهقان ذوالفقار علامی
وامق و عذرا از جمله عشّاق مشهور و نام آور ادب فارسی هستند که داستان عشق شان، دست مایه ی سروده های برخی از شاعران قرار گرفته و عنوان مثنوی آنها را به خود اختصاص داده است. در این پژوهش، پس از معرّفی دو منظومه ی وامق و عذرا نامی اصفهانی و شعیب جوشقانی و مطرح کردن آرای نظریه پردازان حوزه ی زبان،تصویر، روایت، به بررسی و تحلیل نکات زبانی(قاعده کاهی، قاعده افزایی) ، تصویری و روایی در این دو مثنوی، پرداخته شده است. تحلیل ساختار زبانی این اثر، با استفاده از چارچوبها و الگوهای صورت گرایی و ساختار گرایی انجام گرفته است. بر این اساس تحلیل ها حاکی از آن است که هر دو شاعر در سه سطح آوایی، واژگانی و نحوی به اشکال مختلف، سبک خود را به نمایش گذاشته اند. نتیجه ی به دست آمده، نشان می دهد با وجود بهره جستن هر دو شاعر از عناصر بلاغت و زیبایی های کلامی، می توان مثنوی شعیب جوشقانی را به دلیل گستردگی کاربرد و تنوع این عناصر، در جایگاه برتری قرار داد. تفاوت رویکرد دو شاعر در شیوه ی داستان پردازی و ساختار روایت نیز، از دیگر موارد به دست آمده است.