نام پژوهشگر: احمد زندوانیان نائینی
مهدیه استبرقی حمید سپهر
هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه سبک فرزندپروری ادراک شده و راهبردهای مقابله با استرس در دو گروه از جوانان معتاد و غیرمعتاد شهرستان شهربابک بود. شرکت?کنندگان در پژوهش شامل 100 نفر جوان در دو گروه معتاد و غیرمعتاد همتا بودند که دامنه سنی بین 18 تا 30 سال داشتند و به روش در دسترس انتخاب شدند. جهت گردآوری اطلاعات، از پرسشنامه سبک فرزندپروری ادراک شده شیفر (1965) (psq) و پرسشنامه راهبردهای مقابله با شرایط پراسترس اندلر و پارکر (1990) (ciss) استفاده شد. داده ها با استفاده از آمار توصیفی، ضریب همبستگی پیرسون، رگرسیون گام به گام، آزمون t برای دو نمونه وابسته و آزمون خی دو تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد که فراوانی سبک فرزندپروری مقتدرانه در گروه غیرمعتاد به طور معناداری بالاتر از گروه معتاد (001/0>p) و فراوانی سبک فرزندپروری بی?اعتنا و مستبدانه در گروه معتاد به طور معناداری بالاتر از گروه غیرمعتاد (05/0>p) بود. اما در سبک سهل?گیرانه تفاوت معناداری بین دو گروه مشاهده نگردید. همچنین یافته?ها نشان داد که فراوانی راهبرد مسئله?مدار در گروه غیرمعتاد به طور معناداری بالاتر از گروه معتاد (001/0>p) و راهبرد هیجان?مدار در گروه معتاد به طور معناداری بالاتر از گروه غیرمعتاد (001/0>p) بود، اما بین دو گروه از لحاظ راهبرد اجتنابی تفاوت معناداری مشاهده نشد. نتایج آزمون همبستگی نشان داد که در کل نمونه مورد مطالعه (100= n) بین سبک فرزندپروری مقتدرانه با راهبرد مسئله?مدار (001/0>p) و بین سبک فرزندپروری بی?اعتنا با راهبرد هیجان?مدار (001/0>p) رابطه مثبت و معنادار وجود دارد. نتایج آزمون کای اسکوئر نشان دادند که جوانان گروه غیرمعتاد و والدین آنان نسبت به گروه همتا به طور معنادار دارای تحصیلات بالاتری بودند. نتایج تحقیق حاضر می?تواند به طراحی علمی?تر برنامه?های اجتماعی در سه سطح پیشگیرانه (اول، دوم و سوم) کمک نماید. در این راستا طراحی راهکارهایی جهت بهبود سبک مهارت?های فرزندپروری در والدین و توجه به پرورش شیوه?های مناسب مقابله با استرس در جوانان معتاد و غیرمعتاد به عنوان راهبردهای پیشگیری پیشنهاد شده?اند.
منیره پارسانیا حمید سپهر
پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه میان رویکرد آموزش خواندن، نگرش دانش آموزان به خواندن و پیشرفت خواندن در پایه اول مدارس ابتدایی ناحیه دو شهر یزد به انجام رسید. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی و جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان و معلمان پایه اول بودند که از میان آن ها 396 دانش آموز و 66 معلم به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. ابزارهای سنجش شامل پرسشنامه نگرش به خواندن مککنا و کر (1990)، چک لیست رویکرد عملی معلم در آموزش خواندن فرود مورجانی (1390) و فرم پیشرفت خواندن بود. داده ها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون، آزمون تی برای گروه های مستقل و آزمون خی دو مورد تحلیل و تجزیه قرار گرفت. یافته ها حکایت از حاکمیت رویکرد تحلیلی داشته اند. یافته ها نشان می دهند که میان رویکرد آموزشی معلم با نگرش به خواندن دانش آموزان رابطه مثبت و معناداری (05/0>p) وجود دارد. یافته ها همچنین رابطه مثبت و معنا داری (05/0>p) میان نگرش به خواندن و پیشرفت خواندن نشان می دهند. همچنین نگرش به خواندن در دانش آموزان دختران به طور معنا داری (05/0>p) مثبت تر از پسران بود. در صورت تأیید یافته ها توسط دیگر پژوهش ها در کشور، وضعیت موجود حاکم بودن رویکرد تحلیلی در آموزش خواندن را می توان از عوامل مهم مشکلات گسترده موجود در زمینه نگرش و کیفیت ضعیف خواندن در سطح کشور دانست. بنابراین مطالعه عمیق تر و ترویج یافته های پژوهشی در خصوص رویکرد کل گرا به عنوان رویکرد مبتنی بر نظریه رشد زبان و نظریات ساختن - گرایانه در یادگیری، در راستای بهبود و ایجاد تحول در آموزش خواندن، ضروری به نظر می رسد.
افروز خوش خواهد احمد زندوانیان نائینی
چکیده پژوهش حاضر با هدف شناخت رابطه ی باورهای معرفت شناختی و باورهای ضدروشن فکری با گرایش به تفکر انتقادی در دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه یزد در سال تحصیلی 93-1392 انجام گرفت. جامعه ی آماری پژوهش شامل 2180 دانشجوی دوره کارشناسی ارشد دانشگاه یزد بود که از این جامعه بر اساس جدول مورگان-کرجسی تعداد 360 نفر از سه دانشکده ی علوم انسانی، علوم پایه و فنی- مهندسی به عنوان نمونه به روش تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. برای سنجش متغیّرهای پژوهش از پرسشنامه ی معرفت شناختی شومر (1992) با پنج بعد ساده دانستن دانش، قطعی دانستن دانش، منبع دانش، ذاتی دانستن توانایی یادگیری و سریع دانستن فرایند یادگیری؛ پرسشنامه ی باورهای ضدروشن فکری دانشجو ایگنبرگر و سیلندر (2001) و پرسشنامه ی گرایش به تفکر انتقادی ریکتس (2003) با سه بعد نوآوری، بلوغ فکری و اشتغال ذهنی استفاده شد. تحلیل داده ها نیز با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون، آزمون t تک نمونه ای، تحلیل رگرسیون چندگانه به روش گام به گام و تحلیل واریانس دو راهه صورت گرفت. نتایج نشان داد که نمره ی کل باورهای معرفت شناختی و باورهای ضدروشن فکری با گرایش به تفکر انتقادی رابطه ی منفی معنادار دارند. هم چنین، نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه نشان داد که از میان ابعاد باورهای معرفت شناختی، منبع دانش با بتای (106/0) به طور مثبت، قطعی دانستن دانش با بتای (11/0-) و ذاتی دانستن توانایی یادگیری با بتای (23/0-) به طور منفی گرایش به تفکر انتقادی را پیش بینی می کند. باورهای ضدروشن فکری نیز با بتای (37/0-) به طور منفی در پیش بینی گرایش به تفکر انتقادی نقش دارد. نتایج تحلیل واریانس دو راهه نیز حاکی از وجود تفاوت در ابعادی از متغیّرهای باورهای معرفت شناختی (ساده دانستن دانش، منبع دانش، ذاتی دانستن توانایی یادگیری، سریع دانستن فرایند یادگیری) و گرایش به تفکر انتقادی (بلوغ فکری) به لحاظ جنسیت و دانشکده ی محل تحصیل بود. در مجموع یافته های پژوهش حاضر ضرورت شناسایی نقش باورهای معرفت شناختی و بازشناسی نقش باورهای ضدروشن فکری را در کیفیت گرایش به تفکر انتقادی دانشجویان نشان می دهد.