نام پژوهشگر: ژاله توکلی والا

رابطه دیالکتیکی معرفت طبقاتی با تحولات اجتماعی ایران در دوره رضا پهلوی (مورد طبقه فرادست)
پایان نامه دانشگاه آزاد اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی - پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی 1392
  ژاله توکلی والا   حسین تنهایی

طبقه اجتماعی و تقسیم بندی آن ازجمله موضوعات جامعه شناسی است، زیرا کنش جمعی طبقات زمانی که به پیوستگی برسد در تحولات اجتماعی، تحقق دموکراسی یا پایداری استبداد جوامع بسیار موثر است. به همین سبب برای تحلیلی دقیق تر از اوضاع اجتماعی یک جامعه باید گونه ها ی طبقات اجتماعی آن را شناسایی کرد تا بتوان به سرچشمه تحولات رخ داده یا وضعیت موجود پی برد. تاکنون مطالعات درباره ی جامعه ایران یا به صورت گزارش تاریخی بوده است یا تغییر و تحولات سیاسی مد نظر بوده اند و به دنبال آن طبقات اجتماعی ذیل مسائل سیاسی قرار گرفته اند و به طور مستقل مطالعه نشده اند. افزون بر این، در مطالعات انجام شده معمولاً تقسیم طبقات اجتماعی با الگوی مارکسی، براساس شیوه تولیدی، انجام شده است. از این رو، در این رساله با نقد تئوری جامعه شناسانی چون اشرف، آبراهامیان و کاتوزیان سعی شده است به استناد تئوری جامعه شناسان تفسیرگرا چون وبر، بلومر، گافمن و تنهایی تعریفی دیگر از طبقه اجتماعی در ایران که با الگوی کنش پیوسته ی ایرانیان همسازتر است مبنا قرار گیرد. در این مطالعه با استفاده از داده-های ثانویه، طبقه فرادست با مدل تحلیل عنصری مطالعه می شود و با درنظر گرفتن گفتمان مسلط پیوند دیالکتیکی آن طبقه با تحولات انجام شده در دوره رضاشاه بررسی می شود. نتایج نشانگر آن هستند که خاستگاه اجتماعی طبقه فرادست و درون ساخت بودن حاکمان با پیشرفت جامعه پیوند داشته است.