نام پژوهشگر: حامد فولادوند

بررسی و تحلیل تطبیقی نگرش های مولانا و نیچه بر اساس روایت های تمثیلی و رمزگانی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی 1393
  مجید هوشنگی   حسینعلی قبادی

درحوزه ی تحلیل های ادبی، از ابتدای قرن نوزدهم رویکردهای متفاوتی در میان تحلیلگران و ناقدین ادبی شکل گرفت که خوانش تطبیقی از مهمترین آن رویکردها می باشد. این روش تحلیل مبتنی بر دو خاستگاه اصلی، به شیوه ی نقد تطبیقی فرانسوی و آمریکایی تقسیم می شود که در این تحقیق، شیوه ی تحلیل تطبیقی با روش آمریکایی مورد استفاده قرار می گیرد. زبان عرفان به واسطه ی ارتباط با ابعاد معرفتی و اساطیری خاص و غیرمتعارف، از جامعه ی رمزگانی و تمثیلی ویژه ای بهره می گیرد که علاوه بر خاصیت ابهام زایی، به فرم هنری و ادبیت نزدیک می شود که اصلی ترین ویژگی آن به شمار می رود. جلال الدین محمد بلخی معروف به مولوی نیز به عنوان عارفی شاعر، این زبان رمزگانی و تمثیلی را در تبیین اندیشه های عرفانی در آثار خود به کار می برد که مجموعه ای از طرح های هنری و روایات ادبی رمزی و نمادین را بوجود آورده است. از سویی، فریدریش ویلهلم نیچه، فیلسوف، شاعر، آهنگساز بزرگ آلمانی بود، که از مشهورترین عقاید وی نقد فرهنگ، دین و فلسفه ی امروزی بر مبنای سوالات بنیادینی درباره ی بنیان ارزش ها و اخلاق بوده است. نوشته های وی سبک تازه ای در زبان آلمانی محسوب می شد؛ نوشته هایی تمثیلی و پر از ایجاز، آمیخته با افکاری اگزیستانس که نیچه خود روش نوشتاری خویش را گزین گویی ها می نامید. لذا روش او در بیان اندیشه و تفکر، او را به عارفان شرق بویژه مولوی نزدیک می نماید. تلقی همسان از انسان در سه بُعد اساسی و بنیادین وجودی، به همراه شناخت و تعریف همسو از زبان و تفکر و ظهور دغدغه های اگزیستانسی مشابه در هر دو متفکر، به استفاده ی مشترک از زبان تمثیل و رمز و جهان نشانه شناسی منطبق بر یک رویکرد در آثار هنری نیچه و مولوی منتهی می شود. لذا این تحقیق در ابتدا سعی در ارائه ی تعریف درست از نظام اندیشگانی این دو متفکر دارد و پس از استخراج یک سیستم مشترک، به تعریف مشترک هر دو از انسان، وجود و عدم، حرکت استعلایی و امر قدسی و... می پردازد؛ و در نهایت به تأثیر این همسانی ها در مجموعه آثار تمثیلی این دو شاعر اندیشمند می پردازد.