نام پژوهشگر: علیرضا بلنداقبال

رهیافتی نجومی به تفسیر روایت زرتشتی آخرالزمان
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی - پژوهشکده زبانشناسی 1393
  علیرضا بلنداقبال   کتایون مزداپور

این رساله به بررسی یکی از مهم ترین موضوعات مورد بحث در زمین? تاریخ ادیان، یعنی روایت زرتشتی آخرالزّمان اختصاص یافته و این موضوع را بیان می دارد که فرزانگان ایران باستان (یعنی مغان) آگاهی و شناخت خود از آسمان را در جهت نمایاندن تصویری از ادوار کیهانی، ادوار زندگی و حیات بشر، پیشگویی های فرجام شناختی و سرنوشت محتوم هستی، به کار گرفتند. موضوع آخرالزّمان را، که به عنوان موضوعی اسرارآمیز تلقّی می گردد، شاید بتوان به عنوان تعابیری برخاسته از مشاهد? پیگیر آسمان همواره در حال تغییر تلقّی نمود. این تعابیر به ظاهر معمّاگونه، هنگامی که آن ها را در آسمان جست و جو کنیم، طبیعت اسرار آمیزشان را از دست خواهند داد. به عبارت دیگر این تعاریف را شاید بتوان به عنوان بازتابی از اساطیر کهن نجومی، که آدمیان را با خدایان پیوند می داده اند، در نظر گرفت. جهت اثبات فرض یادشده، نگارنده، مقایسه ای مستدل میان شمایل پردازی موجود در قطعات آخرالزمانی متن های فارسی میان? زرتشتی همچون بندهشن، گزیده های زادسپرم، جاماسپ نامه و ... با فلک نگاری مردمان بین النهرین که در الواح نجومی «مُل آپین»، اسطرلاب های آشوری و نیز متن های نجومی هندی مانند سوریاسیدهانتا، به انجام رسانده است. این مقایسه، به مثابه رمزگشای تعبیری که نظاره کنندگان آسمان در روزگار باستان به هنگام تماشای صورفلکی و ستارگان می پرداخته اند، پرده از اسرار بسیاری از روایات موجود در متن های فارسی میان? زرتشتی همچون قربانی شدن گاو هدیوش برمی دارد. این پژوهش، این نکته را روشن می سازد که رویدادهای آخرالزمانی که در اوستا به اجمال و در متون پهلوی به تفصیل بیان گردیده اند، بازتابی از تصویر صورفلکی و مجموعه های ستارگان آسمانِ دائماً در حال تغییری هستند که این فرزانگان قادر به تماشای آن بودند. به علاوه نظری? هارتنر (1979؛ 1985) در مورد توضیح منشأ جشن های فصلی زرتشتی موسوم به گاهنبارها در گاهشماری اوستایی کهن و تعیین دور? تقریبی آغاز رواج نظام گاهنبارها مورد بررسی و نقد واقع شده و با به کارگیری نتایج حاصل از تحلیل داده های نجومی مندرج در اوستا با نرم افزار نجومی استلاریوم نظریه تازه ای در این خصوص، ارائه شده است. در پایان، نظریه بحث برانگیز دیوید اولانسی (1991) در مورد منشأ هلنی (رواقی) میتراییسم نقد و بررسی شده و با توجه به شواهد و مطالب مندرج در متن «خطابه در باب خورشید توانا» اثر یولیانوس مرتد، امپراطور مهرپرست روم که قراین و نشانه هایآشکاری از باورها کیهان شناختی شرقی (ایرانی-بابلی) در آن به چشم میخورند، دلایل نادرستی و نقض این نظریه مورد بحث قرار گرفته اند