نام پژوهشگر: سبا فرجادفر
سبا فرجادفر محمد قزلسفلی
در اینکه اسطوره در زندگی بشر از چه جایگاهی برخوردار است دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. حقیقت این است که اسطوره را میتوان انعکاسی از کارکردهای ذهنی بشر دانست. درواقع اسطوره، گونهای اندیشیدنِ همراه با تخیلِ آدمی است. اسطوره بیانگر اضطراب انسان از زیستنِ در زمان است؛ چراکه بشر در چارچوب زمانیِ محدود زندگی میکند و از اینکه توانایی غلبه بر زمان را ندارد عنصری به نام اسطوره را خلق کرد. گذشته از اینها، انسان در طرح اندیشههای خود اغلب تحت تأثیر آرزوها، آرمانها یا ضرورتهای زمان خویش است تا واقعیتها و هستها. این گرایشها حتی در فهم مقولات و مفاهیم انتزاعی نیز محسوس است و از آنجا که از دیرباز، اسطوره قالبی ارزشی ـ آرمانی برای بازآفرینی و نمود تفکرات، به ویژه تفکرات سیاسی بوده و هست، میتوان پیوند عمیقی میان اسطوره و سیاست یافت. در این میان، تجربه جهانیِ سیاست به ویژه در سده بیستم نشان داد که اسطورهها نقش اساسی در زندگی و عمل انسانها داشته اند. سیاست علیرغم این که حوزهای واقعگرایانه است نمیتواند کاملاً جدای از اسطوره باشد. حال با توجه به ارتباط تنگاتنگی که میان اسطوره و سیاست وجود دارد و پتانسیلی که اساطیر در قالب نقش اجتماعی دارند، به نوعی میتوان قالبی ایدئولوژیک برای اسطوره در نظر گرفت. همین جاست که میتوان اسطورههای سیاسی مدرن را در قالب ایدئولوژی بررسی کرد و رابطه اسطوره و ایدئولوژی را تبیین نمود. با عنایت بر این موضوع، پژوهش حاضر در پی پاسخ به این پرسش اساسی است که اسطوره چگونه و با چه ماهیتی در تجربههای جهانِ مدرن کارکرد سیاسی می یابند؟ فرضیهای که در پاسخ به این پرسش مورد سنجش و آزمون قرار میگیرد آن است که تجربه جهانیِ سیاست در سده بیستم نشان میدهد که اسطوره در ایدئولوژیها و جهانبینیهایی چون فاشیسم و مارکسیسم نمود یافته و کارکرد سیاسی خود را به نمایش گذاشته است.