نام پژوهشگر: یاسر صادقی
یاسر صادقی مهرداد قدرت دیزجی
فروپاشی دولت ساسانی که با حمله اعراب مسلمان و جایگزین شدن دین اسلام به جای آئین زرد شتیگری همراه بود، مهمترین واقعه تاریخ ایران محسوب می شود، زیرا بعد از واقعه فوق، هویت ملی ایران دچار تحول شدید شد و ایران به عنوان عضوی از جامعه مسلمانان در تمدن و فرهنگ اسلامی نقش آفرینی کرد. اهمیت واقعه فوق، به ویژه از این نظر که به لحاظ زبانی و نژادی میان اعراب و ایرانیان افتراق وجود دارد، در سده های اخیر رنگ سیاسی و ایدئولوژیکی یافته است. به همین منظور نویسندگان و صاحب نظران – اعم از متخصص و غیر متخصص- در باب نحوه اسلام پذیری ایرانیان، به ویژه از بعد اجباری یا اختیاری بودن آن، نظرات متناقض ابراز داشته اند. نگاهی بر اخبار و روایات تاریخی و تعمق در آن، نشان می دهد که اغلب نظرات ابراز شده در باب مساله مذکور، آمیخته به سیاست زدگی و جانبداری می باشد. این در حالی است که یک بررسی بی طرفانه ثابت می کند، ورود اسلام به ایران، هر چند تا حد زیادی همراه با قوه قهریه و بعد از غلبه نظامی صورت یافته است، اما پذیرش اسلام چندان مرهون جبر و اجبار اعراب فاتح نمی باشد. تمام ولایات تحت حاکمیت ساسانیان، به استثناء طبرستان و دیلمستان، تا عهدکوچ قبایل از عربستان و سکونت خانواده های عربی در میان جوامع ایرانی، گریز از محدودیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و یا شوق دستیابی به بر خی امتیازها، و مهمتر از همه، وعده های عدالت خواهانه و انسان گرایانه دین اسلام، مهمترین عوامل همگرایی میان ایرانیان و اسلام بوده است. شرایط اقتصادی و اجتماعی نا برابر در جامعه ساسانی نیز به عنوان مواردی شناخته می شود که پیش زمینه نفوذ اسلام را در ایران فراهم ساخت. در مقابل، برخی موانع نیز مانع اسلام پذیری و یا تاخیر در آن شدند. مثلاً ایرانیان در برخی ولایات به دلیل ستمگری های عمال خلفای اموی و عدم تحقق وعده های اسلام از سوی هیئت حاکمه، رغبت چندانی به دین اسلام نداشتند. همینطور پیشینه تاریخی ایالت فارس و شرایط جغرافیایی صعب العبور ولایات حوزه دریای مازندران، مقاومت طولانی مردمان آن سامان را در برابر آئین اسلام در پی داشت. از میان اقشار مختلف، افسران و نظامیان خرده پا و دهقانان و اشراف متوسط، جزء نخستین گروههایی بودند که با اعراب تماس یافته و به اسلام گرویدند. اعراب نیز با استفاده از ساختار اجتماعی جامعه ایران و آگاهی از نفوذ طبقات مذکور بر رعایای خویش، بیشتر در پی جذب آنها به اسلام بودند. در درجه بعدی، دیوانیان و رعایای کشاورز و پیشه وران و کارگران شهری، به تدریج به اقتضای شرایط اجتماعی خود با اسلام آشنایی یافته و مسلمان شدند. با این حال گرایش هر کدام از طبقات به اسلام انگیزه ها و محرکه های خاصی داشت و از این به آن طبقه و قشر متفاوت بود. همچنین جریان اسلامی شدن ولایات نیز متفاومت از یکدیگر بود و بسته به برخی عوامل سریع یا کند می شد. عدم همراهی ایرانیان با جنبشهای سیاسی – مذهبی غیر اسلامی که در نخستین سده از حاکمیت بنی عباس، به ویژه در ولایات شرقی ایران روی داد، نشانگر آن بود که ایران دیگر به عنوان بخشی از امپراطوری اسلام هویت اسلامی یافته است و هیچ گونه رغبتی از سوی عامه جهت بازگشت به ایران قبل از اسلام وجود ندارد.