نام پژوهشگر: مینا دوستی
مینا دوستی باقر صدری نیا
حقیقت در فرهنگ¬ها و تمدن های متفاوت دارای تعاریف متعددی است که برخی از آن¬ها با بهره گیری از روایت های اسطوره¬ای ارائه می¬شود. یکی از نمودهای حقیقت در هنر و ادبیات باستانی، خورشید است که چون نماد نور و آتش است، به عنوان تجسمی از خدا و حقیقت دیده¬نشدنی در نظر گرفته شده است. نمونه ای از این روایت ها در باب حقیقت و خورشید در داستان سیمرغ و ایکاروس می¬توان دید، با این حال در فرهنگ ایران تنها با طی مراحل سیر و سلوک دشوار می توان به کنه حقیقت دست یافت که نمود آن به وضوح در داستان منطق الطیر عطار و هفت وادی او قابل مشاهده است، در حالی که دستیابی به حقیقت در فرهنگ یونان چنان¬که از داستان ایکاروس استنباط می شود، شکل متفاوتی به خود می پذیرد و در آن خبری از وادی های سخت و دشوار نیست. از این رو پرسشی مطرح می شود اینست که چه تشابه و تفاوتی در این دو روایت اسطوره ای وجود دارد و بافت خاص هر کدام، چه تأثیری بر شکل گیری این داستان ها داشته است؟ در این راستا، رساله ی پیش¬رو، با استفاده از روش تطبیقی با رویکرد اسطوره سنجی ژیلبر دوران و با تکیه بر منظومه¬ی روزانه¬ی تخیلات، این دو داستان را در بافت های فرهنگی و پارادایم های جداگانه بررسی کرده و الگوهای مشترک و مجزای موجود در هر کدام را شرح داده است. هدف این تحقیق نیز تأکید بر شناسایی انحاء تجلی حقیقت در اسطوره و هنر در تمدن¬های متفاوت است. با مطالعه ی آثار و نتایج یافته شده چنین بر¬می آید که هر چند هر دو داستان دارای هدف مشترکی هستند ولی از لحاظ ساختاری تفاوت هایی میان آن¬ها وجود دارد از جمله، در پایان داستان سی مرغ بحث جسمیت مطرح نیست اما در داستان ایکاروس، هنوز هم تأکید بر جسم است و این به معنی عدم قطع کامل از تعلقات انسانی و مادی است.