نام پژوهشگر: مرضیه حکیم جوادی
مرضیه حکیم جوادی حسنعلی پورمند
این پژوهش در پی شناخت و درک معنا و مفهوم تمثیل در عرفان، ادب و هنر اسلامی است. همچنین در پی بررسی اندیش? جامی شاعر و عارف قرن نهم هجری است، زیرا که او داستانی کهن و تمثیلی سلامان و ابسال را به شعر تبدیل کرده تا معانی عرفانی و حکمی را در قالب شعر منتقل کند. حدود یک قرن پس از او نگارگران ایرانی که خود دارای پیشین? عمیق عرفانی هستند کتاب هفت اورنگ را به تصویر کشیدند که یکی از نگاره های آن به نام سلامان و ابسال در جزیر? خوشبختی در این پژوهش بررسی می شود. کتاب هفت اورنگ جامی را باید واپسین نسخ? مصور ممتاز با معیارهای سلطنتی به شمارآورد. رسوم، عقاید و آئین های مردم در آثار تمثیلی و ادبی بازتابانیده می شود و آثار بزرگ ادبی چون سلامان و ابسال عالی ترین نمونه های ذوقی و اندیشگی مردم عصر و زمان خویش اند. تمثیل "allegory" به عنوان یک طرز و شیو? ادبی عبارت از بیان یک عقیده یا یک موضوع نه از طریق بیان مستقیم بلکه در لباس و هیئت یک حکایت ساختگی که با موضوع و فکر اصلی از طریق قیاس قابل مقایسه و تطبیق باشد. در این پژوهش به جست وجوی خط سیر «تمثیل» در گذر سال ها و حوزه های متفاوت و درعین حال مرتبط هستیم. ریش? مصوران، مذهبان، نگارگران و خوش نویسان به اولیای مقدس نسبت داده شده است و یک نقاش باید همان سلسله مراتبی را طی می کرد که یک عارف برای دیدن حقیقت طی می کرده است و غایت هنرمند تجلی و غایت عارف رویت بوده است . در هنر سنتی ایرانی-اسلامی سنت ها و باورهایی عمیق سینه به سینه از عارفی به عارف دیگر و یا هنرمندی به هنرمند دیگر انتقال پیدا می کرده است. دور از ذهن نیست که هنرمند برای تجلی آنچه عارف رویت کرده است خود به مرتبه ای دست یابد تا به درک کافی از معنایی عرفانی دست یابد. به این درجه از شناخت و درک از معانی رسیدن، باعث می شود که آثار تولیدشد? هنری از قبیل نگاره ای که از شعری تمثیلی نگاشته شده است، رنگ و بویی تمثیلی و عرفانی داشته باشد؛ هرچند که از لحاظ فرم و ساختار دو هنر و سبک متفاوت از هم در نظر گرفته شوند. جزء به جزء هر نگاره می تواند در پیِ هدفی مشترک باشد که همانا مفهوم و معنایی است که شاعر با بیان شعرش خواستار انتقال آن معنا به خواننده اش بوده است و اینک نگارگر در پی انتقال آن در فرمی دیگر برای بینند? خود است که در هم نشینی با شعر به فهم مخاطب کمک کند و درعین حال جایگاه والای خویش را حفظ کند. چنانچه از دیدگاه سنت فرم ها ریشه در متافیزیک داشته و تجلی اصل متافیزیکی و ماوراءالطبیعه خود بودند. در این دیدگاه ادراک فرم ناسوتی برای ادراک فرم ازلی آن در هنرها به کاررفته است. نگرش سنت در مورد فرم، ریشه در آراء افلاطون دارد. وی فرم را «واقعیت وجودی ابدی که یک شیء را آن چه که هست می سازد» تعریف می کند. به نظر وی، فرم مقابل ماده بود و فرم های ابدی اگرچه هویدا نباشند، ولی واقعیت برتری از اشیاء مادی هستند .