نام پژوهشگر: عبدالواحد قادری
عبدالواحد قادری سیّد هاشم آقاجری
با وارد شدن جهان اسلام به عصر مدرنیته، اندیشه سیاسی در اسلام دستخوش چالش های فراوانی شد. این چالش به شکاف بین سنت و مدرنیته انجامید و متفکران مسلمان سعی داشتند تا بین این دو پیوند برقرار سازند. در این دوره عناصر تشکیل دهنده ساختار سیاسی دولت مدرن وارد فرهنگ سیاسی جوامع اسلامی شد. متفکران جهان اسلام اکنون با چالش هایی روبرو شده بودند که در دوره پیشامدرن، فقیه یا نظریه پرداز با آن دست به گریبان نبود. لذا، موقعیت اندیشمندان مسلمان دو قرن اخیر بسیار متفاوت بود، زیرا از یک سو دارای زمینه پیشامدرنی بودند و از سوی دیگر در عصر مدرن زندگی می کردند که نیازهای متفاوتی ایجاد کرده بود. مسئله اینجا بود که متفکران مسلمان چگونه تلاش کردند تا به نوسازی اندیشه سیاسی بپردازد که هم اسلامی باشد و هم پاسخگوی مسائل روز. برای پاسخ به این مسئله، چه رهیافت هایی تولید شد؟ وجوه تشابه و تمایز این رهیافت ها چگونه بود؟ با توجه به روش هرمنوتیک قصدگرا فرضیه اذعان دارد که از منظر متنی رهیافت ها طیف وسیعی را شامل می شود که در یک سوی آن تمامیت گراها سپس حداکثرگراها، حد وسط گراها و در نهایت حداقل گراها قرار می گیرند. از منظر زمینه ای نیز، برای فهم پاسخ متفکران مسلمان به مسئله حکومت در اسلام پیرامون مقولاتی از قبیل اسلام چیست؟، رابطه دین و دولت، دولت و ساختار آن، مبانی مشروعیت و منابع قانون گذاری و غیره، چهار دوره اصلاح، گذار، تقابل و تعامل با روندهای دمکراتیک قابل تشخیص است.