نام پژوهشگر: علیرضا ارشادی‌فرد

بعد عملی مثال خیر در فلسفه های افلاطونی و ارسطویی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1393
  علیرضا ارشادی فرد   حسن فتحی

افلاطون در دوره افول امپراطوری آتن چشم به جهان می گشاید و به واسطه تعالیمی که در فلسفه هراکلیتوس می بیند، می فهمد که تاریخ بشری به موجب پیروی از قانون سیلان دایمی رو به سوی یک تباهی دارد. او با پذیرش این اصل و برای یافتن پاسخی در باب چگونگی اعراض از این تباهی، به تعالیم سقراط روی می آورد. تعریف جویی سقراط به او نشان می دهد که تعاریف، برخلاف متعلقاتشان همواره ثابت می مانند. افلاطون برای مستدل کردن تعالیم سقراط نظریه مثل را بر می‎ سازد. این نظریه درصدد بیان این حقیقت است که هستی واقعی نه در جهان محسوس بلکه در جهان معقول خانه دارد. بر این اساس حکومت های زمینی، حکومت هایی هستند که قانون تباهی در آنها جاری است. تنها حکومتی که از این تباهی می گریزد، حکومت فیلسوفان است. در آرمان شهر، فیلسوفان به موجب دانشی که از جهان مثل و در راس آنها مثال خیر دارند، می توانند به تربیت شهروندان پرداخته و فضایل را در جان آنها موکد کنند و کل شهر را نیک بخت سازند. بی شک این نیک بختی در سایه دانشی که حاکمان درباره مثال خیر دارند، حاصل می شود.ارسطو در مواجهه با آموزه های استادش در باب مثل و مثال خیر، ضمن آنکه با کل نظریه مثل مخالفت می کند این نظر را نیز مطرح می سازد که حتی اگر ما به نظریه مثل قایل شویم، این نظریه نمی تواند در حکمت عملی ما را یاری کند. چرا که به موجب آموزه تقسیم علوم، موضوعات حکمت عملی برخلاف حکمت نظری، ثابت نیستند و ما در این حوزه فقط می توانیم به قواعد عام استثناپذیر رضایت دهیم. پس مثال خیر افلاطون مفهومی پوچ است که در حوزه عمل کارآیی ندارد و ما در این حوزه فقط می توانیم به مطالعه قواعدی بپردازیم که به خیر زندگی بشری بیانجامد. این خیر را دانش سیاست می تواند برآورده سازد. سیاستمدار باید بر مبنای دانشی که از نفس بشر دارد، شهروندان خود را فضیلت مند سازد. این فضایل در حوزه فضایل نفسانی با انتخاب قاعده حد وسط حاصل می آید. در حوزه فضایل عقلانی نیز آنچه بالاترین قوه نفس بشری را بالفعل می کند، حکمت نظری است. چون با فعالیت نظری میتوانیم در سعادتی که خدا همیشه از آن برخوردار است، مشارکت کنیم و از شریف ترین لذایذ بهره مند شویم. در این پایان نامه بر آن هستیم تا نشان دهیم که به رغم اعراض ارسطو از مثال خیر در بعد عملی، او همچنان فیلسوفی خیرگرا و غایت گرا باقی می ماند.