نام پژوهشگر: حسین دهشیار
زهرا سعیدی حسین دهشیار
فروپاشی شوروی در سال 1991 موقعیت ایران را در منطقه دگرگون کرد. از طرفی قدرت بزرگی که کشور ایران را تهدید می کرد فروپاشید و از طذف دیگر ایران با کشورهای جدیدی در منطقه روبرو شد که ظرفیت های زیادی برای جذب بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای داشتند. از جمله ی این بازیگران می توان چین، ترکیه، پاکستان، هند، اروپا، امریکا و اسراییل را نام برد که حضور دو کشور اخیر بیش از سایرین منافع ملی ایران را تهدید می کند. حوزه ی جغرافیایی این پژوهش منطقه ی آسیای مرکزی است که شامل پنج کشور قزاقستان، قرقیزستان، ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان می گردد. این منطقه ی محصور در خشکی از لحاظ ژئوپولیتیکی اهمیت فراوانی دارد همچنین ظرفیت های آسیای مرکزی مثل انرژی فراوان، بازار وسیع و نقشی که به عنوان پل ارتباطی آسیا و اروپا می تواند ایفا کند برای قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای طمع برانگیز است. پس از اضمحلال اتحاد جماهیر شوروی، امریکا برای استفاده از انرژی منطقه و مهار روسیه و نیز ایران تلاش بیشتری برای حضور و دخالت در این منطقه از خود نشان داد. پس از حمله تروریستی 11 سپتامبر 2001 حضور سیاسی، اقتصادی و نظامی امریکا در منطقه به بهانه ی مبارزه با تروریست به اوج خود رسید تا بتواند علاوه بر تامین منافع امنیتی خود اهداف پیشینش را هرچه دقیق تر و آسان تر دنبال کند. به طور کل اهداف امریکا در منطقه ی آسیای مرکزی در سه موضوع انرژی، دموکراسی و مبارزه با تروریست قابل بررسی است. سیاست های اتقصادی و سیاسی که امریکا با حضور فعال خود در منطقه ی آسیای میانه اجرا می کند مستقیم یا غیر مستقیم امنیت ملی ایران را از جنبه های مختلف تحت تاثیر منفی قرار می دهد. کنترل ذخایر انرژی منطقه، اعمال نظر در طرح های اقتصاد منطقه ای از جمله ترانزیت کالا و انرژی به منافع اتقصادی ایران ضربه زده و در برخی موارد ضایعات زیست محیطی به بار می آورد. همچنین طراحی و پیاده سازی اقداماتی نظیر انقلاب های رنگین با هدف تغییر حکومت های کشورهای منطقه به نفع خود، تشدید پروژه ی اسلام هراسی و ایران هراسی و دامن زدن به کشمکش های قومی موجبات تهدید امنیت سیاسی و ثبات ملی را برای ایران اسلامی فرآهم می آورد.
سید کاظم موسوی حسین دهشیار
این تحقیق مشتمل بر 4 فصل و یک نتیجه گیری می باشد . در فصل اول ، نوواقعگرایی به عنوان چارچوب تئوریک تبیین گشته است. فصل دوم به سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه پرداخته و فصل سوم ماهیت سیاست خارجی عربستان را واکاوی نموده است . در فصل پایانی نیز به تأثیر سه عامل نفت ، سیاست مهار ایران و مناقشه اعراب و اسرائیل در روابط آمریکا و عربستان پرداخته شده است .
بهنام فروغی فر حسین دهشیار
همان طور که طی فصل های بررسی شد اصلاح شورای امنیت هر چند از زمینه های مهمی برخوردار اسن ولی در عین حال موانع مهم تری در این راه وجود دارد . مهمترین زمینه ی اصلاح شورای امنیت در اوایل دهه 90 و با فروپاشی شوروی شکل گرفت همان گونه که شرح داده شد ، که اکثر قطع نامه هایی که قرار بود شورا صادر کند ، با وتوی جهان شرق و یا جهان غرب بلوکه می شد . توجه به وتو ی های صورت گرفته در دوران جنگ سرد ، این مساله ای را کاملا آشکار می کند در مقابل فروپاشی شوروی و پایان نظام دو قطبی در اوایل دهه 90 شرایط مساعدی را برای فعالیت سازمان ملل بویژ] شورای امنیت ایجاد کرد و گونه ای که برای اولین بار شورا در شرایطی قرار گرفت که تحت آن شرایط توانست وظایفی را که منشور برای آن در نظر گرفته بود ، به نحوه بهتری انجام دهد ، علاوه بر این می توان موارد دیگری نیز اشاره کرد . افزایش قدرت و جایگاه بعضی از بازیگران بین المللی مانند ژاپن و آلمان نیز یکی دیگر از این ضرورت هاست دو کشور مذکور با توجه به شرایطی که در دوران جنگ سرد وجود داشت توانستند دست به بازسازی خود بزنند به گونه ای که در حال حاضر دارای دومین و سومین اقتصاد برتر جهان هستند . آلمان و ژاپن با توجه به این جایگاه ، خود را شایسته عضویت در شورا می دانند و تا حد زیادی درخواست آنها منطقی به نظر می رسد ، چرا که این دو کشور عملا توانستند دولت هایی همچون فرانسه و روسیه را که دارندگان جایگاه ثابت و حق وتو در شورا را در جای بگذارند بنابراین عدم توجه به خواست آنها با واقعیات جهان کنونی یازگاری ندارند . علاوه بر این ها مسائل دیگری وجود دارد که باعث شده مساله اصلاح بیشتر مورد توجه قرار گیرد . در حالی که در زمان تاسیس سازمان ملل بسیاری از کشورهایی که در حال حاضر تحت عنوان کشورهای در حال توسعه شناخته می شوند اصولا وجود نداشتند ، ولی در حال حاضر این دسته از کشورها بخش اعظم سازمان را تشکیل می دهند و این در حالی است که در بین اعضای دائم شورا تقریبا نماینده ای ندارند . این کشورها در چارچوب سازمان عدم تعهد بارها به این مساله اشاره کرده و خواستار آن هستند که از بین آنها کشور و یا کشورهایی به عضویت دائم شورای امنیت در آید . علاوه بر این باید به این نکته اشاره کرد که بعد از جنگ سرد وظایف شورا به شدت گستردگی یافته و در زمینه هایی مثل عملیات حفظ صلح ، اصولا وظایف کنونی شورا را با گذشته قابل مقایسه نیست . اگر قرار است که شورا وظایف جدید خود را به نحو بهتری انجام دهد گسترش اعضای آن ضروری به نظر می رسد . از جمله موارد دیگری که می توان از آن به عنوان یک ضرورت یاد کرد ، بالا بردن سطح نمایندگی می باشد . بر این اساس گفته می شود در زمان ایجاد سازمان ملل نسبت دولت های عضو شورا به دولت هایی که در سازمان عضو هستند حدود یک به پنج بود ولی در حال حاضر این نسبت به حدود یک به سیزده رسیده و بنابراین شورای امنیت از نظر واقعیت های موجود و نه صرفا از نظر حقوقی نماینده کشورهای عضو سازمان نیست . در نتیجه افزایش اعضای شورا برای بهبود سطح نسبت بین دو امری ضروری به نظر می رسد بالا بردن میزان مشروعیت تصمیمات نیز از دیگر ضرورت های اصلاح شوراست . بر اساس این اصل در حال حاضر به دلیل این که تصمیمات شورا در انحصار یک سری کشورهای خاص می باشد طبیعتا از مشروعیت کمتری برخوردار است . برای بالا بردن مشروعیت تصمیمات شور و در عین حال برای این که تصمیمات واقعا عملی شوند افزایش تعداد اعضای شورا از مناطق مختلف جهان یک امر شروری می باشد . ولی با همه این تفاسیر اصلاح شورای امنیت با موانع عمده ای روبه روست که می توان به ساختار نظام بین الملل از یک طرف و حق وتو و مساله عضویت از طرف دیگر اشاره کرد . ساختار نظام بین الملل در چارچوب دیدگاه والتر مهمترین مانع اصلاح شورا و حتی فراتر از آن ، موفقیت و ناکامی شورای امنیت است . در چارچوب دیگری والتر در عرصه روابط بین الملل ساختاری وجود دارد که تعیین کننده رفتار و و روابط دولت هاست . از نظر او سطوح متفاوتی برای بررسی رفتار دولت ها و در نهایت تبیین رویدادها در عرصه بین المللی وجود دارد . او هر چند که سطوح دیگر را نادیده نمی گیرد . ولی همان گونه که فته شد سطح سوم را عامل اصلی می داند . سیستم بین المللی از سه اصل تشکیل شده است . اصل اول ، اصل نظم دهنده است که همان آنارشی در معنای نبود اقتدار مرکزی می باشد اصل دوم ، هم شکلی توانایی ها که در نظر والتز از اهمیت زیادی برخوردار است ، چرا که تنها در این اصل می باشد که ما می توانیم شاهد تغییر و تحول باشیم. توزیع توانایی ها سیال است و می تواند نظام بین الملل را دچار تحول کند . بر اساس این اصل نظام بین الملل می تواند تک قطبی ، دو قطبی و یا چند قطبی باشد . نکته مهمی که در این تغییر و تحولات وجود دارد در این است که در هر نظام بین المللی قواعد خاص و شرایط خاصی برای دولت ها ایجاد می کنند و در هر کدام از آ« نظام محدودیت هایی که برای دولت ها وجود دارد متفاوت است از طرف دیگر با توجه به این که از نظر رئالیست ها سازمان های بین المللی نیز چندی جز توافق ما بین دولت ها نیستند آنها نیز تابع و تحت تاثیر نظام های بین المللی هستند که در آن فعالیت می کنند.
محمد زارعی حسین دهشیار
ترکیه مهمترین همسایه ی ایران و کشور عراق بوده و توانمندی نظامی و نیز قدرت اقتصادی این کشور نسبت به دیگر کشورهای منطقه قابل توجه بوده و از طرفی کشوری است خاورمیانه ای با گرایشات غربی، و ظرفیت به چالش گیری امنیت و منافع جمهوری اسلامی ایران و عراق را داراست. سیاست خارجی ترکیه پس از استقلال براساس شعار «صلح در داخل و خارج کشور» قرار داشت. یکی از مهمترین گرایشات جدید ترکیه در دهه های اخیر توجه به کشور عراق بوده است. کشورعراق طی چند سال اخیر جزء بحران سازترین کشورها محسوب می شد. جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ، حمله عراق به کویت،تحریم های بین المللی ،که مسلماً ترکیه به عنوان همسایه شمالی و یکی از مهم ترین شرکای تجاری عراق از آن تأثیر پذیرفت. مهمترین عوامل سیاست خارجی ترکیه را می توان در دو گروه عوامل موثر داخلی و خارجی طبقه بندی کرد. از عوامل داخلی موثر می توان به نقش و دیدگاههای رهبران ترکیه، ساختار نظام سیاسی، افکار عمومی، وجود اقلیت کرد در ترکیه و عراق، ادعاهای ارضی ترکیه در مورد موصل و کرکوک، مسأله آب، منافع نفتی مشترک ناشی از صدور نفت عراق از خاک ترکیه، وجود اقلیت ترکمن در شمال عراق و از عوامل خارجی می توان به فروپاشی شوروی، ارتباط با امریکا، تلاش برای عضویت در اتحادیه اروپا، حقوق و قواعد بین الملل، رابطه با اسرائیل، رقابت با همسایگان و عوامل متعدد دیگر اشاره کرد.مسأله ی کردها در تمام دوران صدام معضل مشترک ترکیه و عراق بوده است که مستقیماً با امنیت ملی و تمامیت ارضی ترکیه ارتباط پیدا می کند. از سوی دیگر ادعاهای ارضی ترکیه نسبت به موصل و کرکوک که در طول تاریخ همواره مطرح بوده است، نیز به سیاست ترکیه در قبال عراق جهت داده است.مطمئناً وضعیت ترکیه به عنوان عضو ناتو، متحد سنتی امریکا، با هدف پیوستن به اتحادیه اروپا، بر سیاست خارجی ترکیه در قبال کشورهای دیگر و از جمله عراق موثر بوده است.ایران کشور هم مرز و همسایه دو کشور ترکیه و عراق، در هر دو این کشورها دارای منافعی است و سیاست خارجی این کشورها در قبال یکدیگر او را متأثر می سازد. ایران و ترکیه به عنوان دو قدرت منطقه ای، ذینفع و ذینفوذ در عراق دارای علایق سیاسی، امنیتی، اقتصادی و اجتماعی، خاصی در عراق هستند.بنابر این تلاش می شود چگونگی جهت گیری سیاست خارجی ترکیه در تحولات مهم عراق، حمله عراق به کویت، مسأله تحریم های بین المللی علیه عراق و بخصوص سقوط صدام بررسی شود.سئوال اصلی که این پژوهش درصدد پاسخگویی به آن می باشد عبارت است از اینکه، مهمترین عوامل شکل دهنده سیاست خارجی ترکیه در قبال عراق و پیامدهای آن بر جمهوری اسلامی درفاصله سالهای (2008-1990) ایران چه بوده است؟سیاست خارجی ترکیه در قبال عراق از دهه 1990 میلادی تاکنون تحت تاثیر عوامل بین المللی (فروپاشی شوروی، اتحاد با آمریکا، تلاش برای عضویت در اتحادیه اروپا) و عوامل داخلی (مسأله اکراد و اختلافات ارضی) قرار داشته و با اتخاذ سخت گیری های گوناگون به تأمین منافع ملی این کشور منجر شده است.
خلیل قلخانباز سید جلال دهقانی فیروزآبادی
سعودیها مخالف حمله آمریکا به عراق و سرنگونی رژیم بعث به شیوه آمریکایی بودند، زیرا آنها نگران گسترش ناامنی عراق به درون سیستم بسته خود، نگران قدرت یافتن شیعیان فراموش شده استان شرقی، نگران بروز ناآرامی در بین مردم و نگران افزایش قدرت شیعیان منطقه و جمهوری اسلامی ایران به خاطر سرنگونی رژیم بعث به عنوان متوازن کننده قدرت در منطقه حساس و سرنوشت ساز خاورمیانه بودند. سعودیها از گسترش دموکراسی عراق به درون کشورشان شدیداً نگران هستند. سعودیها بر این باور هستند که عراق جدید جایگزین آنها در سیاستهای منطقهای آمریکائیان خواهد شد و از ارزش استراتژیک عربستان برای ایالات متحده با سرنگونی صدام و به قدرت رسیدن دولت طرفدار غرب کاسته خواهد شد. آنها خواهان برقراری حکومتی پاسخگو، دموکراتیک و شیعی در همسایگی خود نیستند و لذا به مخالفت صریح با دموکراسی سازی در عراق و به قدرت رسیدن شیعیان پرداختند. عربستان شدیداً نگران خروج عراق از محور عربی- سنی است. عربستان سعودی خواهان تداوم حضور نیروهای آمریکایی در عراق است تا از حضور و نفوذ ایران جلوگیری نماید.
بهنام حسینی جلال دهقانی
چکیده فروپاشی شوروی به ظهور کشورهایی از جمله فدراسیون روسیه در نظام بین الملل منجر شد که با مسئله انطباق با واقعیت های جدید، بازتعریف جایگاه و بازبینی رویکردهای سیاست خارجی خود در هر دو محیط داخلی و خارجی مواجه شدند. روسیه پس از فروپاشی اتحاد شوروی دچار تشتت و آشفتگی اوضاع داخلی و خارجی گردید. تعدد بازیگران و نهادهای دخیل با کارکردها و وظایف هم پوشان و فقدان مکانیسم کنترل و هماهنگی شاخص این دوره بود. یوروآتلانتیسم گفتمان سیاست خارجی دهه 1990 روسیه بود. سیاست خارجی روسیه تا اواخر دهه 1990 در منطقه خاورمیانه نیز به شرایط دوگانگی و انفعال دچار بود. مسکو طی این دوران با واقعیت های جدیدی مواجه بود که نقش و جایگاهش در نظام بین الملل را از گذشته متمایز می ساخت. بر آمدن یک نظام تک قطبی با الزامات ساختاری خاص خود در سطح نظام بین الملل، تحدید حدود و مرزهای روسیه و به عقب رانده شدن نفوذ روس ها تا مرزهای خود پس از دویست سال سیطره بر اروپای شرقی و خارج نزدیک در دوره های امپراتوری تزاری و امپراتوری اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، گسترش ناتو به شرق و طرح الزاماتی برای نفوذ روس ها در نواحی مذکور و… از آن جمله بود. این شرایط تا برآمدن ولادیمیر پوتین روس ها را نگران آینده این ضعف و انفعال برای حاکمیت وقدرت دیرینه خود می ساخت. «از آغاز ریاست جمهوری پوتین تحولی مثبت در سیاست خارجی روسیه، از آرمان گرایی به واقع گرایی، از بی ثباتی به ثبات نسبی و از رهیافت های غیر عقلایی به عقلایی صورت پذیرفت». پوتین، در خصوص رویکرد جدید روسیه به خاورمیانه می گوید: روسیه یک قدرت بزرگ جهانی است و نمی تواند نسبت به تحولات مهم عرصه بین الملل بی اعتنا باشد. کشورهای خاورمیانه و جهان اسلام شرکای اقتصادی، همکاران حوزه انرژی و مشتریان سخت افزارهای نظامی روسیه هستند و روسیه مایل است در معاملات این منطقه نقش برجسته تری ایفا کند» . روسیه در دوران پوتین در مواجهه با تحدید حدود نفوذ و قدرت خود توسط یک جانبه گرایی آمریکا راهبرد چند جانبه گرایی را در پیش گرفت. افزایش و تقویت توانمندی های داخلی روسیه منجر به تغییر راهبردهای مسکو در دوران پوتین گردید ، پوتین با نگرش اوراسیا گرایانه حفظ توازن در روابط با شرق و غرب را پی گرفت ؛ این در حالی بود که روسیه علاوه بر گسترش همکاری های منطقه ای و بین المللی در حوزه های مختلف نظامی ، سیاسی و اقتصادی به تقویت دوباره نیروی نظامی و استراتژیک خود مبادرت نمود.
اکبر صداقی حسین دهشیار
اسلام هراسی(islamophobia ) ،از اصطلاعات تازه ای است که به تازگی و به طور خاص ، در زمینه رابطه اسلام و غرب و بخصوص اروپا ، تداول یافته است. بنابراین در این تحقیق سعی ما بر آن بوده است تا بتوانیم با نگاهی ژرف اندیش به پدیده اسلام هراسی با توجه به موضوع و سوال و فرضیه این پایان نامه و نیز با توجه به حضور و گسترش روز افزون اسلام و مسلمانان در اروپا به علل و عوامل شکل گیری این پدیده و نیز مروجان آن در جوامع اروپایی پرداخته شود و در آخر نیز به پیامدها و کارکردهایی را که این پدیده که به عنوان یک معضل اجتماعی و سیاسی در جوامع اروپایی مطرح گردیده و پیامدهایی را که بر مسلمانان این قاره داشته است را مورد توجه مخاطبان خود قرار دهیم که از جمله این پیامدها که در این پژوهش مورد توجه قرار گرفته است عبارتند از : افزایش و گسترش احساسات منفی و آزار و اذیت مسلمانان ، اعمال محدودیت بر رفتار و عمل به اعتقادات دینی مسلمانان ، سیاستهای مبارزه با تروریسم و افراط گرایی و سیاستهای مهاجرتی دولتهای اروپایی که بیشتر مسلمانان را مورد توجه و هدف خود قرار داده و در نهایت توامان با اقدامات سختگیرانه بر مسلمانان در اروپا، به اقدامات ملی و محلی در مبارزه با اسلام هراسی در جوامع اروپایی نیز به عنوان پیامدهای اسلام هراسی در جوامع اروپایی مورد اشاره و توجه قرار گرفته است .
سید محمد پویا هیبت اللهی حسین دهشیار
در برخی کشورها، دولت حاکم قادر به حُکم راندن به نحو موثر و کارآمد در تمامی قلمرو کشور نیست. ضعف حاکمیت به معضلات بین المللی همچون رشد جنایات سازمان یافته و گروه های تروریستی انجامیده است. در بعضی دیگر از کشورها (همچون افغانستان در دوره طالبان)، دولت ها قلمرو خود را به خوبی اداره نکرده اند و به گروه های تروریستی پناه داده اند. القاعده در افغانستان، امنیت ملی آمریکا را در سرزمین آن کشور به طور جدی مورد تهدید قرار داد. ایالات متحده در واکنش به حملات ?? سپتامبر ناچار شد تا به پایین کشیدن طالبان از قدرت، تأسیس دولت ملیِ منتخب مردم افغانستان و تلاش برای نابودی تروریست ها اقدام کند. دولت افغانستان برای اِعمال موثر حاکمیت خود بر سرزمین آن کشور و مبارزه با تروریسم، نیازمند همکاری و مشارکت آمریکا به عنوان قدرت برتر در نظام بین الملل و متحدین آن کشور است اما این همکاری، مستلزم آن است که در کوتاه مدت ابعادی از حاکمیت دولت افغانستان توسط شرکای بین المللی، ولو با رضایت دولت مرکزی، مورد چشم پوشی قرار گیرد. نقض حاکمیت دولت افغانستان در مغایرت با اصل «عدم مداخله» در امور داخلی سایر کشورها است اما گاه واقعیت های نظام بین الملل، اِعمال شیوه های جایگزین حاکمیت متعارَف را ناگزیر می سازد. در این پژوهش به رابطه مفهوم حاکمیت و دو جلوه اساسی آن، حاکمیت حقوقی بین المللی و حاکمیت وستفالیایی-واتلیایی، از یکسو و استراتژی آمریکا در افغانستان و تحول این استراتژی در دوره اوباما از سوی دیگر پرداخته می شود.
سجاد لاچینانی آخوره علیایی اصغر جعفری ولدانی
این پایان نامه به بررسی روابط ایالات متحده آمریکا و عربستان سعودی پس از یازده سپتامبر تا سال 2008 می پردازد سوال این پایان نامه به این صورت ارائه می شود : روابط ایالات متحده آمریکا و عربستان سعودی در بین این سالها بر چه اساسی بوده است و فرضیه ما این است که روابط دو کشور بیشتر بر اساس تروریسم سامان می یابد. این پایان نامه در پنج فصل و یک نتیجه گیری ارائه شده است که فصل اول مربوط به کلیات فصل دوم مربوط به مبانتی نظری و فصل سوم تاریخچه روابط و بحث نفت را مطرح میکند و فصل چهارم به تروریسم و بنیاد گرایی اسلامی می پردازد و فصل پنجم هم آمریکا و عربستان و نوع برخورد با تروریسم را از نظر می گزراند و در پایان نتیجه گیری انجام می شود
مرتضی نورمحمدی حسین دهشیار
یکی از متغیرهای قوام بخش پدیده امنیت، فناوری است که در بسیاری از تحلیل ها در مورد امنیت به حاشیه رانده شده یا مغفول مانده است. این کم توجهی به ویژه در دو دهه اخیر، که فناوری های اطلاعات و ارتباطات به طور شتابنده ای گسترش یافتند، بیش از هر زمان دیگری نمود یافت. تأثیرگذاری گسترش فناوری های اطلاعات و ارتباطات بر تحول پدیده امنیت در عرصه سیاست جهانی از سه منظر درخور بررسی است: پویش کنشگران؛ پویش منازعات؛ و پویش تهدیدها. پویش کنشگران به عنوان مهم ترین و اساسی ترین مولفه قوام بخش امنیت به شیوه های گوناگون از گسترش فناوری های اطلاعات و ارتباطات تأثیر می پذیرد. تأثیرپذیری پویش کنشگران از این روند در یک بعد در افزایش شمار و گونه های کنشگران تبلور می یابد. فناوری های اطلاعات و ارتباطات با گسترش خود از اویل دهه1990میلادی به صورت یکی از منابع تولید کنشگران پرشمار وپرتنوع در عرصه امنیت جهانی در آمده اند. تأثیرپذیری پویش کنشگران از گسترش فناوری های اطلاعات و ارتباطات به پویش جنگ و منازعات نیز کشیده شده است. مهم ترین تأثیری که گسترش فناوری های اطلاعات و ارتباطات بر پویش جنگ و منازعات نهاده است، تحول بخشی به محیط راهبردی منازعات است. در این محیط راهبردی نوظهور، ترکیب افزایش سرعت، توانمندی و انعطاف پذیریِ گردش اطلاعات، همراه با افزایش دسترسی به انواع اطلاعات موجب می گردد کنترل ورود و خروج اطلاعات به وسیله دولت ها دشوار شود؛ در چنین محیط تحول یافته ای، تهدید نیز پیچیده، چند بعدی و نا محسوس است. از این رو، عاملان یا کارگزاران تهدید، ابزار تهدید و اهداف تهدید تحول می یابند. دولت ها دیگر تنها کارگزاران تهدید در عرصه امنیتی جهانی نیستند، بلکه فناوری های اطلاعات و ارتباطات ظرفیت تهدیدآفرینی در گستره جهانی و ایجاد ناامنی در سطوح ملی و بین المللی را برای کنشگران غیر دولتی فراهم می کنند. علاوه بر این، ابزار تهدید از ابزارهای نظامی، زور و اجبار به سمت بهره گیری از ابزارهای نرم که بیشتر مبتنی بر فناوری های اطلاعات و ارتباطات هستند، تغییر می یابد.
مرتضی نوعی باغبان سید جلال دهقانی فیروز ابادی
به طور کلی بعد از جنگ جهانی دوم ما شاهد پایین آمدن جایگاه اروپا در نظام بین الملل و ضعف کشورهای اروپایی به خصوص آلمان، انگلیس و فرانسه هستیم. در چنین شرایطی، آمریکا به عنوان ابر قدرت جهان غرب، سکان اداره بلوک غرب را بر عهده گرفت. در این شرایط انگلستان وضع موجود را پذیرفت و دست همکاری به سوی آمریکا دراز نمود. اما فرانسه که در طول تاریخ همواره داعیه رهبری بر مستعمرات را بر عهده داشت ،این شرایط را نپذیرفت و جریانی به نام گلیسم، به رهبری ژنرال دوگل که به دنبال استقلال در سیاست خارجی و اداره جهان مبتنی بر یک سیستم چند قطبی بود، شکل گرفت. این جریان بعد از ژنرال دوگل، بین روسای جمهور فرانسه تا پایان ریاست جمهوری شیراک ادامه داشت. روسای جمهور پس از دوگل، مبتنی بر یک سیاست خارجی مستقل و اروپا مدارانه و چند جانبه گرایانه در سیاست بین الملل، عمل کردند.شیراک، با وجود آنکه سیاستهای نئو گلیستی در سیاست خارجی فرانسه را پایه گذاری نمود ، به گونه ای که در اوایل روی کار آمدنش به دنبال بهبود روابط فرانسه با آمریکا و بازگشت فرانسه به بخش فرماندهی ناتو بود.اما هیچگاه به دنبال زیر پا گذاشتن اصول دوگل در سیاست خارجی خود بر نیامد و همواره از سیاستهای گلیسم در قبال امریکا ، اروپا ، ناتو، خاورمیانه ، پیروی می نمود. اما در چنین شرایطی، شخصی در سال 2007 به کاخ الیزه راه یافت که با شعار گسست از گذشته، در مبارزات انتخاباتیش رقابت نمود. سارکوزی در ارتباط با روابط کشورش با آمریکا، خواستار تغییر و بهبود روابط فی ما بین گردید. وی امریکا را مهد آزادی و دموکراسی خواند و اذعان داشت که امریکا از جمله کشور هایی است که فرانسه تا کنون با آن وارد جنگ نگردیده است. لذا وی در مبارزات انتخاباتیش وعده بهبود روابط فرانسه با امریکا را داد. از سوی دیگر وی خواهان بازگشت فرانسه به بخش فرماندهی ناتو گردید، و اذعان نمود که ناتو یک سازمان اروپایی است و متعلق به ما است.در ارتباط با کشور های عربی وی، به شدت از سیاستهای عربی شیراک انتقاد نمود و روابط گسترده فرانسه با کشور های استبدادی عربی را به شدت زیر سوال برد، و قول اولویت قرار دادن دموکراسی و حقوق بشر در روابط خود با کشورهای عربی را داد. به طور کلی در سال 2007 شخصی به کاخ الیزه راه یافت که خواهان گسست از گذشته و افول اصول گلیسم در سیاست خارجی فرانسه بود. لذا بررسی این تغییر و میزان آن،از جایگاه ویژه ای در این تحقیق بر خوردار است که در طول آن علت و میزان این تحولات در سیاست خارجی فرانسه، مورد بررسی قرار می گیرد.
سیاوش سعیدی سید جلال دهقانی فیروز آبادی
این پایان نامه در پی آن است که به تشریح جایگاه اروپا در ناتو پس از حوادث 11 سپتامبر بپردازد. پیش از پرداختن به جایگاه اروپا در ناتو پس از حوادث 11 سپتامبر مختصری از روابط فراآتلانتیک که در آن به جایگاه اروپا و آمریکا در ناتو پیش از حادثه 11 سپتامبر اشاره دارد می آید. متن اصلی یا فصول اصلی پایان نامه هم با اشاره به استراتزیهای کلان امنیتی اروپا و آمریکا پس از حوادث 11 سپتامبر و ارائه راه حلهایی که هر کدام برای رویارویی با تهدیدات جهانی پیشنهاد می دهند در پی میزان نقش هر کدام در بحرانها به سنجش جایگاه آنها در ناتو پس از حادثه 11 سپتامبر می پردازد. بر همین اسا شرح مختصری از بیان مسأله ارائه می گردد.ناتو،سازمان پیمان آتلانتیک شمالی سازمانی است که پس از جنگ جهانی دوم برای دفاع از اروپا و حفظ امنیت آن در برابر اتحاد جماهیر شوروی پایه گذاری شد. پس از فرو پاشی شوروی با از بین رفتن خطر جنگ هسته ای، اروپا کم کم به این فکر افتاد که از وابستگی خود به ناتوبرای حفظ امنیت بکاهد و یک سیاست امنیتی و دفاعی مستقل را طراحی کند که از زیر نفوذ رهبری آمریکا در مساله امنیت بیرون آید. ولی طولی نکشید که با رخداد بی سابقه و کم نظیر انهدام برجهای دوقلوی ساختمان سازمان تجارت جهانی در نیویورک و ضربه شدید امنیتی به آمریکا متحد استراتژیک اروپا اوضاع دگرگون شد. در اثر این حادثه مفهوم امنیت از بازدارندگی هسته ای به مسایل جدیدی نظیر تروریسم،خطر اشاعه سلاحهای کشتار جمعی،حقوق بشر و مسایل جهان اسلام دچار تحول شد. همچنین با ناکام ماندن سیاست امنیتی و دفاعی مستقل اروپا به دلیل مسایلی از قبیل رهبری و بودجه این طرح و نهایتا تحول مفهوم امنیت از بازدارندگی هسته ای که همگی در ارتباط با امنیت اروپا قرار می گیرد، شاید بتوان گفت که اروپا حداقل تا دستیابی به یک سیستم امنیتی و دفاعی مستقل اروپایی به تداوم حضور در ناتوو تکیه بر آن به عنوان ابزار دفاعی محکوم شد. ولی با اتخاذ سیاست یکجانبه گرایی آمریکادر دوره بوش پسر در صحنه جهانی و پذیرش عضویت کشورهای آمریکا گرای اروپای شرقی در اتحادیه اروپا،چگونگی و میزان نقش اروپا در ناتو در مقایسه با دوره پیش از حوادث یازده سپتامبر مورد پرسش قرار گرفته است .به عبارت دیگر پرسش این نوشتار این است که جایگاه اروپا در ناتو پس از حوادث یازده سپتامبرچه تغییری کرده است که در این تحقیق با فرض گرفتن تضعیف و کاهش این نقش به آن پرداخته خواهد شد. در این تحقیق یکجانبه گرایی آمریکا و عضویت کشورهای آمریکاگرای اروپای شرقی در اتحادیه اروپا به عنوان متغیر مستقل و جایگاه اروپا در ناتو پس از حوادث یازده سپتامبر به عنوان متغیر وابسته در نظر گرفته شده است. شاخصهای مورد نظر در این تحقیق نیز عبارتند از،کاهش نقش اروپا در عملیات خارج از محدوده، کاهش نقش اروپا در عملیات صلح بانی و فرایند صلح سازی و کاهش نقش اروپا در تصمیم سازی. سوال پایان نامه این است که آیا جایگاه اروپا پس از حوادث 11 سپتامبر در ناتو کاهش یافته است؟ فرضیه پایان نامه با بررسی منابع و مآخذ موجود و شوهاد و قرائن به این نتیجه دست می یابد که جایگاه اروپا در ناتو کاهش یافته است.
مهین غلامی حسین دهشیار
در این پژوهش که به چند فصل اختصاص داده شده است . در خصوص رفتار رویکرد روسیه در قبال پرونده هسته ای .ابتدا به بررسی این مسئله در چهارچوب تئوری واقع گرایی ساختاری سعی می شود به پرسش های اساسی پاسخ داده شود ابتدا جایگاه روسیه در نظام بین الملل توضیح داده شدهکه علت اینکه روس ها به کشورهای که با نظام بین الملل مشکل دارند نزدیک شده است جایگاه این کشورها در سیستم ونظام بین الملل می باشد. دوم منافع اقتصادی وسودی که روس ها از این معامله بدست میآورند را مورد برسی قرار دادیم ودر فصل بعدی به بررسی پرونده هسته ای ورویکردها ونظرات آن پرداخته ایمخ ودر نهایت نتیجه گیری ازاین تحقیق که پاشنه آشیل جمهوری اسلامی ایران در نظام بین الملل نداشتن متحد استراتژیک می باشد
هاشم کرمی حسین دهشیار
این پایان نامه درصدد بررسی اثر ژئوپولتیکی کردستان عراق بر وضعیت سیاسی کردهای عراق یعنی استقلال سیاسی آنهاست. در فصول مختلف پایان نامه سعی شده اثرات ژئوپولتیکی این منطقه از گذشته تاکنون بطور اجمالی بررسی شود و تمرکز اصلی تحقیق بر قرن بیستم و بویژه پس از جنگ 2003 عراق است.
پوپک محبعلی حسین دهشیار
از زمان پرواز یوری گاگارین، فضانورد روسی تا کنون رقابت برای تسخیر فضا ابتدا بین اتحاد شوروی و امریکا و سپس بین سایر بازیگران آغاز شده است. همزمان با این رقابت، مجموعه ای از اصول، هنجارها، قواعد و رویه های تصمیم گیری جهت تدوین و اجرای رژیم هوافضا آغاز شده است. از روزهای آغازین عصر فضا، سازمان ملل متحد تلاش های بسیاری را برای ایجاد مجموعه ای منسجم و مدون از قوانین برای فضای ماورای جو و فعالیتهای فضایی انجام داد، چرا که با توجه به آغاز فعالیت های بشری در فضای ماورای جو و ضرورت تبین چارچوبی برای قانونمند کردن فعالیت کشورها در این حوزه، این احساس ایجاد شد که جامعه ی جهانی به نهادی بین المللی که پیشگام زمینه سازی برای این موضوع باشد نیازمند است. از سال 1958 و از همان زمانی که اسپوتنیک شوروی وارد فضای ماورای جو شد و ماموریت خود را با موفقیت انجام داد، بسیاری از کشورهای عضو سازمان ملل که هرکدام از آنها انگیزه های ویژه خود را داشتند ، پیش نویس سندی را به مجمع عمومی سازمان ملل متحد ارائه داده و قطعنامه 1148 را در رابطه با استفاده از فضای ماورای جو به تصویب رساندند. در این قطعنامه تاکید شد که ارسال هر شیء به فضای ماورای جو باید منحصرا با اهداف صلح جویانه و علمی صورت پذیرد. به دنبال قطعنامه 1148، مجمع عمومی سازمان ملل متحد در دسامبر همان سال قطعنامه 1348 که به طور کامل درباره فضای ماورای جو بود را به تصویب رساند و فضای ماورای جو را به عنوان میراث مشترک بشری و به عنوان یکی از اصول مهم حقوق فضا اعلام کرد. رقابت فشرده دو ابرقدرت امریکا و شوروی برای تسخیر فضا، مجمع عمومی سازمان ملل متحد را بر آن داشت تا بر ضرورت استفاده صلح جویانه از فضای ماورای جو تاکید ورزیده و به تشکیل کمیته ی کوپیوس بپردازد. این کمیته شامل دو کمیته فرعی از جمله کمیته علمی و فنی و کمیته ی حقوقی است. از زمان تشکیل کوپیوس تا کنون بیش از پنج کنوانسیون و معاهده برای تنظیم رفتار همکارانه دولتها به تصویب رسیده است که به عنوان زیربنای حقوق بین الملل هوا فضا مطرح هستند. اصول کلی این معاهده ها عبارتند از عدم تملیک بر فضای ماورای جو، عدم استفاده نظامی از فضا، آزادی اکتشافات و تحقیقات علمی فضایی، جبران خسارات ناشی از پرتاب اشیای فضایی، نجات فضانور دان و بازگرداندن آنها و تجهیزات شان به کشور پرتاب کننده، حفظ محیط زیست در زمین و فضا، ثبت فعالیت های فضایی و ..... در تمامی این معاهدات و کنوانسیونها بر استفاده همگانی از فضای ماورای جو و تامین رفاه همه کشورها و نیز افزایش همکاری آنها در این خصوص تاکید شده است. دولت جمهوری اسلامی ایران نیز با آغاز فن آوری موشکی و هسته ای نخستین گام را برداشته است. با وجود تاکید بر همکاری در فضا و تدوین و وضع رژیمهایی در این خصوص، قدرتهای بزرگ از این رژیم ها برای تامین منابع و منافع خود بهره می برند. یکی از مسائلی که منجر به بروز منازعه در فضا شده، اسقرار تسلیحات در فضا و نیز نشانه گرفتن اجرام فضایی از سوی زمین است که عملا فضا را به میدان نبرد و در نتیجه رقابت تبدیل کرده است. در حال حاضر از فضا برای جنگ ستارگان یعنی استقرار موشکهای دفاعی استفاده می شود وبه موجب این امر، در عمل قدرت دفاعی کشور بالا می رود و قدرت دفاعی سایر کشورها پایین می آید و نوعی رقابت ایجاد می کند. شایان ذکر است که همکاری خود بخود منازعه ایجاد می کند و تلاش برای حل منازعه مجددا منجر به همکاری می شود. رژیم های بین المللی سعی می کنند منازعه را به همکاری تبدیل کنند و این مجددا منازعه ایجاد می کند و این منازعه دوباره همکاری را به دنبال می آورد و این چرخه همچنان ادامه دارد که البته در نهایت منجر به همکاری می شود. یک سری قواعد، اصول و هنجارها ایجاد می شوند که در نتیجه آنها رژیم ایجاد می شود. این رژیم ها در ابتدا در خدمت تامین منافع عام بوده ولی سپس به صورت کالای همگانی در خدمت منافع عام و جهانی قرار می گیرد. نظریه رژیم ها رویکردی است که به درک بهتر سیاست فضای ماورای جو و ایجاد حکومت یا فرمانروایی بر فعالیت هایی که در آن منطقه صورت می گیرد، کمک می کند. موافقتنامه ها و یادداشت تفاهم های منعقده بین دولتها، یک نظام حکومتی واحد را فراهم می آورد که قوانینی را برای "سرزمین یا قلمرو" در فضای ماورای جو بوجود می آورد. تحلیل تئوری رژیم ها از سیاست فضای ماورای جو، روابط بین دولت و حاکمیت را حفظ می کند که در آن زمانی که دولت ها با آگاهی وارد رژیم ها می شوند، بین آنها همکاری رخ می دهد. بنابراین، پژوهش در خصوص رژیم هوافضا جهت تامین منافع ملی ضرورت غیر قابل انکار داشته و از اوجب واجبات است.
حجت اله احمدیان حسین دهشیار
شکاف بین قدرتهای متحد علیه دول محور بعد از جنگ جهانی دوم و تلاش برای گسترش نفوذ و اشاعه ایدئولوژی های خود در سراسر جهان باعث رقابت شدید نظامی بین دو طرف برای رفع خطر از حریف خود شد که دو طرف میزان سلاح های هسته ای خود را بیش از نیاز بازدارندگی تولید و نگهداری کردند و از سویی آشکار شدن قدرت مخرب سلاح های هسته ای در جنگ جهانی دوم باعث تلاش جامعه جهانی برای رفع خطر از ناحیه ی این سلاح ها در قالب سازمان ملل متحد بر اساس خلع سلاح شد که در این راستا نهادهایی تشکیل شد که به جهت ساختار دو قطبی نظام بین الملل تحت تاثیر رقابت ابرقدرت ها در رسیدن به هدف خود یعنی خلع سلاح بازماند. هدف این پژوهش بررسی فعالیت های انجام شده در رابطه با خلع سلاح و تلاش برای از بین بردن تسلیحات به عنوان ابزار جنگ است که همواره تحت تاثیر منافع نظامی قدرت ها نتوانسته به اهداف خود دست یابد. منابع مورد استفاده شامل کتب و مقالات فارسی در رابطه با فعالیت های خلع سلاح در طول تاریخ و بویژه فعالیت نهادهای خلع سلاح سازمان ملل متحد می باشد و هم کتب استراتژی که شامل مواضع استراتژیک ابر قدرت ها و رقابت تسلیحاتی آنان است و هم باید از منابع لاتین در رابطه با فعالیت های خلع سلاح سازمان ملل متحد یاد کرد که توسط این سازمان منتشر شده است. چارچوب نظری این پژوهش بر اساس تئوری واقع گرایی است که معتقد به افزایش قدرت کشورها در قالب توان نظامی آنها در شرایط آنارشیک نظام بین الملل جهت حفظ و بقای خود در مقابل دیگران است که در دوره ی مورد بحث به جهت حاکم شدن مفاهیم این تئوری از جمله بازدارندگی هسته ای بر سیاست ابرقدرت ها برای دفع تهدیدات حریف باعث شد که دو طرف در زمینه مسایل خلع سلاح در سازمان ملل متحد جهت تضعیف نشدن در مقابل حریف خود نتوانند به توافقی برسند با توجه به اینکه به جهت ساخت دو قطبی نظام بین الملل هیچ تصمیمی در این رابطه در سازمان ملل متحد بدون توافق آن دو ممکن نبود. سوال اصلی : رقابت نظامی ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی چه تاثیری در شکل گیری و فعالیت نهادهای خلع سلاح سازمان ملل متحد بین سالهای 1945 تا 1970.م داشت ؟ فرضیه ی اصلی: رقابت نظامی ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی نقش تعیین کننده ای در شکل گیری و ناکارآمدی فعالیت نهادهای خلع سلاح سازمان ملل متحد بین سالهای 1945 تا 1970.م داشت پتعریفی که از خلع سلاح در این پژوهش مد نظر است خلع سلاح به معنای نابودی کامل تسلیحات در تمام کشورها یا منع تولید و انهدام قسمتی از تسلیحات جهت متوقف ساختن مسابقه ی تسلیحاتی بر اساس دیدگاه سازمان ملل متحد در این زمینه است که این تعریف در مقابل کنترل تسلیحات قرار می گیرد که هدف ابر قدرت ها در دوران جنگ سرد بود که متضمن محدود کردن تولید و گسترش بخشی از سلاح ها و نه انهدام یا کاهش آنها است. روش تحقیق در این پژوهش تاریخی – تبیینی است و داده ها به روش کتابخانه ای گردآوری شده اند. نتیجه ای که در پایان این پژوهش بدست می آید این است که علیرغم تاکید زیاد بر خلع سلاح در این دوره جهت جلوگیری از بروز جنگ ،فعالیت های سازمان ملل تحت تاثیر رقابت ابرقدرت ها به جهت ساخت دو قطبی نظام بین الملل قرار گرفت زیرا هیچ کدام مایل نبودند با خلع سلاح موقعیت برتر خود را از دست داده و در مقابل حریف ضعیف شوند و برنامه های خلع سلاح خود را طوری تنظیم می کردند که نقاط اتکا حریف را تضعیف کند وطی فرآیند خلع سلاح دچار آسیب پذیری نشوند و بیشتر از خلع سلاح به عنوان یک فعالیت تبلیغاتی بهره می بردند و با کنار گذاشتن سازمان ملل بصورت دو جانبه و در قالب کنترل تسلیحات در صدد کنترل مسابقه ی تسلیحاتی برآمدند
میثم جعفری حسین دهشیار
پایان نامه حاضر با موضوع تأثیر هژمونی آمریکا بر کیفیّت همگرایی در اتّحادی? اروپا، پس از جنگ سرد، در ابتدا کلّیات روابط امریکا و اروپا را با تأکید بر بازه زمانی پس از جنگ سرد بررسی می کند. در ادامه ایالات متّحده به عنوان قدرت هژمون و همچنین مفاهیم یک جانبه گرایی و چندجانبه گرایی در ارتباط با رفتار هژمونی طلبانه این ابرقدرت مورد بررسی قرار می گیرند. فصل چهارم این پژوهش حمله به عراق را به عنوان یک مطالعه موردی از رفتار یک جانبه ایالات متّحده، مورد کنکاش قرار می دهد. در پایان به همگرایی اروپا به ویژه در حوزه های سیاسی-نظامی، اقتصادی، علمی-تکنولوژیک و فرهنگی و ارتباط آن با هژمونی جویی و یک جانبه گرایی ایالات متّحده پرداخته می شود. یافته های این پژوهش نشان از تأثیر مثبت هژمونی ایالات متحده بر روند همگرایی اروپا در دوران پس از جنگ سرد دارد.
رویا فتحی خانقاه حسین دهشیار
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، کشورهای تازه استقلال یافته «اروپای مرکزی و شرقی» به دلیل ترس از احیاء امپریالیسم شوروی سابق و به منظور تأمین امنیت خود، عضویت در ساختارهای غربی (اتحادیه اروپا و ناتو) را در سرلوحه اهداف سیاست خارجی و امنیتی خود قرار دادند. این مرحله از گسترش اتحادیه اروپا به لحاظ وسعت، قلمرو، جمعیت، تعداد کشورها و پیشینه تاریخی و فرهنگی و وضعیت اقتصادی و سیاسی آنها بزرگ ترین و بی سابقه ترین مرحله گسترش اتحادیه محسوب می-شود و تأثیراتی را بر سیاست خارجی و امنیتی مشترک و به تبع آن سیاست دفاعی و امنیتی اروپایی داشته است. این پژوهش، تأثیر الحاق کشورهای اروپای مرکزی و شرقی به اتحادیه اروپا در سال 2004 بر سیاست دفاعی و امنیتی اروپایی را با استفاده از نظریه نوکارکردگرایی مورد بررسی قرار داده است. نتیجه-گیری حاصل از این پژوهش نشان می دهد که الحاق کشورهای اروپای مرکزی و شرقی به اتحادیه اروپا باعث کندتر شدن روند همگرایی سیاست دفاعی و امنیتی اروپایی شده است. چند عامل در این امر دخیل هستند که عبارتند از: گرایش فراآتلانتیک کشورهای اروپای مرکزی و شرقی و اولویت دادن به ناتو در برابر esdp، تأکید بر حاکمیت و منافع ملی و تأکید بر اصل بین الدولی cfsp/esdp، کمبود امکانات نظامی-دفاعی و ضعف بودجه دفاعی و مشارکت محدود و ضعیف در عملیات esdp ، اختلاف نظر با سایر کشورهای اتحادیه اروپا در خصوص تهدیدات امنیتی.
وحید رییسی رودباری حسین سلیمی
در این پایان نامه؛ تلاش مشترک سازمان ها، کشورها و اتحادیه های بین المللی و منطقه ای برای بازسازی کشور آسیب دیده بعد از جنگ را در یک فرایند دو مرحله ای در مجموع تحت عنوان دولت-ملت سازی مورد بررسی قرار می گیرد. در این فرایند ابتدا زمینه های تکامل دولت و سپس زمینه های تدریجی برای ترکیب جامعه پراکنده در یک هویت ملی فراهم می شود. در جوامع چند قومیتی نیز با کنترل گرایش های افراطی، آنها را تضعیف و از مسیر تاثیر گذاری در جامعه به عنوان یک هویت مستقل خارج می کند تا در نهایت و بعد از طی فرایند نسبتا طولانی ملت سازی، به عنوان هویت یکپارچه به نقش آفرینی در صحنه های گوناگون بپردازند. براساس این مفروضات، تلاش های ملت سازی در بوسنی و هرزگوین و کوزوو در این پایان نامه مورد ارزیابی قرار گرفت. همچنین با توجه به اینکه تلاش ملت سازی در ادوار و نقاط مختلف، همواره با نتایج مثبت و همچنین با مشکلاتی نیز همراه بوده است. در خاتمه این تحقیق به ارزیابی نتایج و مشکلات ملت سازی در کوزوو و بوسنی و هرزگوین خواهیم پرداخت. به نظر می رسد که نتایج ملت سازی در بوسنی و هرزگوین به استثنای پیشرفت های اساسی که داشته است، چندان امیدوار کننده نباشد. به سه گونه دیگر در فرایند ملت سازی در بوسنی و هرزگوین نیز اشاره کرد؛1) مشکلات ساختاری، 2) ناسیونالیسم همچنان برتر و 3) عدم رشد و بلوغ سیاسی نخبگان اجرایی. اما اگرچه عملیات در کوزوو، پیشرفت مهمی را در زیرساختارها، خدمات عمومی و ایجاد نهادهای بومی در این کشور موجب شد، اما هنوز، به مسائل بسیاری از حوزه ها باید پرداخته شود و مشکلات بسیاری از این حوزه ها از جمله در سیستم قضایی مناسب، اقتصاد خود محور و آزاد و ... لاینحل باقی مانده است. در کوزوو مشکل مهمتر در فرایند دولت-ملت سازی، یعنی چگونگی اجری مرحله دوم یا گذار به نهادهای بومی و قائم به خویش تا حدودی حل شده است. در این منطقه قدرت از جمله در زمینه نیروی پلیس غیرنظامی به میزان زیادی به قدرت های محلی واگذارشده است. در طول سال های دولت-ملت سازی در کوزوو انتقال امور نظامی که بر عهده نیروی (kfor) بوده است، به خوبی به مقامات محلی واگذار شده است.
ناصر حضی نیا حسین دهشیار
این پژوهش در چارچوب نظریه مطالعات منطقه ای و با تاکید بر اندیشه های کانتوری و اشپیگل در صدد بررسی ریشه ها و زمینه های توجه روزافزون اتحادیه اروپا به حوزه قفقاز جنوبی و بررسی تحولات سیاسی، اقتصادی و امنیتی کشورهای این منطقه و تاثیر آن بر مسائل سیاسی-امنیتی و اقتصادی اتحادیه می باشد. پس از فروپاشی اتحاد شوروی و به سبب برخی ملاحظات ناسیونالیستی، حاکمیت دولت های غیر مستقل و منازعات منطقه ای نظیر بحران قره باغ، آبخازیا و اوستیای جنوبی و وضع اولویت های سیاسی و اقتصادی اتحادیه اروپا در زمینه انرژی، تجارت و امنیت، این منطقه بتدریج اهمیت بیشتری پیدا نموده و این امر سبب نزدیکی بیشتر اتحادیه به حوزه قفقاز جنوبی و توجه بیشتر به مسائل این منطقه بخصوص ایجاد ثبات و امنیت در منطقه شده است. پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی در پنج فصل تنظیم شده و بر این فرض مبتنی است که بعد از 1990 ضرورت امنیت انرژی و گسترش دموکراسی نقش تعیین کننده ای در شکل دادن به سیاست خارجی اتحادیه اروپا در حوزه قفقاز جنوبی داشته و در پایان به این نتیجه می رسد که عوامل تشکیل دهنده سیاست خارجی اتحادیه اروپا در حوزه قفقاز جنوبی از سه دسته موضوعات نشات می گیرد؛ «حکومت دموکراسی و حقوق بشر»، «انرژی و تجارت» و عامل «امنیت». البته اتحادیه اروپا به عنوان یکی از بازیگران اصلی روابط بین الملل، در پیشبرد اهداف خود در این حوزه با دو دسته موانع و محدودیت های درونی و منطقه ای مواجه می باشد.
سید محسن بنی هاشمی حسین دهشیار
از دیرباز سیاست خارجی کشورها و عوامل موثر بر آن، یکی از مباحث مهم در روابط بین الملل بوده است. به علت اهمیتی که سیاست خارجی امریکا در نظام بین الملل داراست، شناخت عوامل موثر و تاثیرگذار بر سیاست خارجی این کشور با اهمیت می نماید، با مطالعه سیاست خارجی امریکا به وضوح می توان نقش عوامل مذهبی در سیاستگزاریهای خارجی را مشاهده نمود. در ایـن تحقیـق سعـی شـده اسـت عـوامـل تأثیـرگذار مذهبـی و چگونـگی تأثیـرگذاری عقـایـد و ارزشهای مذهبی در سیاست خارجـی امریکا مـورد بررسی قرار گیرد، مدعا بر این است که مذهب با تهاجمی کردن سیاست خارجی امریکا به خصـوص بعد از 11 سپتامبـر، بر سیاست خارجی این کشور به شدت تأثیرگذار بوده اسـت، پس از آن بـه تفصیل به ذکر دلایـل و مولفه های این تاثیـرگذاریها در دوران جورج بوش پسر پرداخته می شود. روش تحقیق در این پژوهش بر اساس نگاه توصیفی - تحلیلی و بر اساس مدل کیفی به مطالعه موضوع مورد بحث پرداخته شده است
الهه حاجی غلام سریزدی حسین دهشیار
موضوع پایان نامه حاضر سیاست خارجی آمریکا در قبال پرونده هسته ای ایران و بازتاب آن بر تصمیم گیری نهادهای بین المللی است. در واقع خواسته ایم بدانیم که چرا با توجه به پیشرفت بشر و دستیابی او به اشکال جدید انرژی دولت های چون آمریکا و متحدانش با به کارگیری آن ها توسط سایر دولت ها مخالفند. از جمله این انرژی ها انرژی هسته ای است. با توجه به این که این انرژی حق مسلم دولت هایی است که در قلمرو سرزمینی خود توان استفاده از آن را دارند ولی آمریکا به بهانه استفاده آن کشورها از این انرژی در راه های کشتار جمعی مخالف است. آمریکا نه تنها خود به مخالفت با ایران می پردازد بلکه توانسته در این زمینه نظر نهادهای بین المللی چون شورای امنیت سازمان ملل متحد و آژانس بین المللی انری اتمی را نیز با خود همراه سازد. اهمیت این موضوع در آن است که برنامه های صلح آمیز هسته ای ایران از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار است به حدی که سران جمهوری اسلامی ایران آن را مسأله ملی می دانند و هم چنین تبدیل شدن پرونده هسته ای ایران به یک مسأله بین المللی و گره خوردن آن به منافع و غرور ملی ایرانیان، ارجاع پرونده به شورای امنیت سازمان ملل و تصویب قطعنامه های تحریم اقتصادی علیه جمهوری اسلامی ایران و افزایش فشارهای بین المللی به ایران به دلیل برنامه هسته ای این کشور در عرصه منطقه و جهان اسلام، باز شدن مسیر دستیابی به فنآوری هسته ای برای همه کشورهای در حال توسعه هم چنین بازتاب های داخلی برنامه های صلح آمیز هسته ای ایران نیز جنبه های دیگر اهمیت این موضوع را نشان می دهد. واکنش آمریکا به عنوان دشمن اصلی ایران و هم چنین توانایی مسائل دیگر بین المللی نیز از اهمیت زیادی برخوردار است. در این پایان نامه از منابع مختلفی اعم از کتب، روزنامه ها، مجلات، فصلنامه ها، پایان نامه ها و ... استفاده شده است و چارچوب نظری مورد بحث نیز نورئالیسم در نظر گرفته شده است. سوال مطرح نیز عبارتست از این که آمریکا چگونه و با استفاده از چه ابزاری سیاست های خود را بر تصمیمات آژانس بین المللی انرژی اتمی و شورای امنیت سازمان ملل متحد در خصوص پرونده هسته ای ایران اعمال می کند؟ و فرضیه مطرح عبارتست از این که آمریکا با استفاده از استدلا ل های حقوقی و امنیتی کردن موضوع پرونده هسته ای ایران، نهادهای بین المللی را به تبعیت از خود وامی دارد. مفاهیم کلیدی پژوهش نیز عبارتست از الف) سیاست خارجی که عبارتست از یک رشته اعمال از پیش طرح ریزی شده توسط تصمیم گیرندگان حکومتی که مقصود از آن دستیابی به اهداف معین در چارچوب منافع ملی و در محیط بین المللی است. ب) پرونده هسته ای ایران. ج) آژانس بین المللی انرژی اتمی که در 1957 و برای ترویج استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای تأسیس شد. د) شورای امنیت که رکن صلاحیتدار سازمان ملل متحد برای پاسداری از صلح و امنیت بین المللی است. روش تحقیق در این پایان نامه نیز تبیینی-تحلیلی و روش گردآوری اطلاعات نیز کتابخانه ای است. در نهایت می توان گفت که به نظر می رسد در شرایط کنونی ایران جز انتخاب استراتژی مقاومت هوشمند ندارد که این مقاومت هم باید در پنج زمینه نظامی، دیپلماسی، اقتصادی، اجتماعی- فرهنگی و فنآوری اعمال می شود.
محمد جواد بهمهء حسین سلیمی
چکیده: درامریکا کمتر اتفاق می افتد که محتوی فیلم در تضاد با ارزش های جامعه امریکا باشد.گرچه چنین فیلم هایی نیز تولید می شود اما جریان اصلی فیلم سازی هالیوود متوجه فیلم های تجاری وهماهنگ با ارزش هایی امریکایی است .ارزش ها وجهت گیری های امریکا نسبت به دیگر کشور های خارجی که به صورت دشمن (دیگری) مطرح می شوند از چنین رویه ای تبعیت می کند.اجرج بوش بارها در سخنرانی های خود ایران را به اختلال در روند صلح خاورمیانه ، نقض حقوق بشر ،حمایت از تروریسم و غیره ...متهم کرد. پس از وقایع 11سپتامبر تولید فیلمها ی مرتبط با ایران افزایش چشمگیری یافت . ایرانیان به طرق مختلف در فیلم ها نشان داده می شدند .گاه ایرانیان به عنوان افرادی به نمایندگی نژادگروه و فرهنگ خود نشان داده می شوند وگاه درفیلم ها به عنوان نماد حکومت جمهوری اسلامی ایران.در نمایش ایران به صورت حکومت تصاویرایران منطبق بر رویه سیاست خارجی آمریکا ست که به عنوان دشمن معرفی می شوند. در نمایش مردم گرچه شدت پرداخت به صورت دیگری منطبق بر سیاست خارجی آمریکا کمتر است. اما همچنان وجه متفاوت بودن زندگی آنان مطرح می شود.چهره ایران به عنوان دشمن با ترور،جنایت،جنگ پیوند می خورد.ساخت فیلمهایی با محتوای فرهنگ وتاریخ ایران با رعایت تکنیک فیلمهای عظیم تجاری می تواند واکنشی به چنین اقداماتی باشد.
علیرضا کوهکن حسین دهشیار
سیاست خارجی ایالات متحده به عنوان یکی از مسائل مهم بین المللی همواره مورد توجه سیاستمداران و کارشناسان روابط بین الملل بوده است. شکل گیری این سیاست یک امر پیچیده است که در آن عوامل مختلف و متفاوتی نقش دارند. جامعه و نظام سیاسی آمریکا را باید براساس گروه تحلیل کرد و گروه های ذی نفوذ مهمترین واحد در تحلیل امور و روند سیاسی هستند. این نوشتار بر اساس نظرات آرتور بنتلی شکل گیری سیاست در آمریکا و جایگاه لابی ها را مورد تحلیل قرار داده و سعی نموده تا مدلی جامع برای فهم چگونگی عمل لابی ها در عرصه سیاست خارجی آمریکا ارائه کند. در این مدل، لابی ها با ویژگی سازمان یافتگی درونی، جذب منابع قدرت و مشخص و مقبول بودن اهداف با دو روش تصمیم سازی و ارائه تصمیمات به شیوه های گوناگون به مقامات تصمیم گیر تلاش می نمایند تا سیاست خارجی آمریکا را با منافع مورد نظر خود همسو نمایند. این مدل با عملکرد دو لابی موفق در آمریکا تطبیق داده شده است. لابی ایپک به سبب قدرت کم نظیرش در عرصه سیاست خارجی و لابی کوبا به جهت موفقیتش در جلوگیری از تغییر سیاست آمریکا نسبت به کوبا به عنوان دو مطالعه موردی در این رساله بررسی شده اند. همچنین دلایل عدم موفقیت لابی ایرانیان در آمریکا براساس این مدل و نظرسنجی انجام شده از مقامات ارشد سیاست خارجی جمهوری اسلامی واکاوی شده است.
سجاد احمدپور ترکمانی حسین دهشیار
تحقیق پیش روی، سیاست خارجی ترکیه در قبال یونان و ارمنستان را در فاصله زمانی 2002 تا 2009 بررسی می کند. این تحقیق به دنبال آن است که به سوال اصلی تحقیق یعنی چه عواملی سبب بهبودی روابط ترکیه با کشور های یونان و ارمنستان ازسال 2002 تا 2009 شده است؛ پاسخ ارائه نماید. فرضیه اصلی تحقیق بر این اصل استوار است که تغییرات در محیط داخلی و منطقه ای سبب بهبود روابط ترکیه با دو کشور یونان و ارمنستان شده است. این تحقیق در شش فصل و یک نتیجه گیری تدوین شده است. فصل یک درمورد طرح تحقیق می باشد. فصل دو درمورد کلیات و مبانی نظری بحث می کند تا به پایه های محکم نظری برای بنا کردن ساختار تحقیق بیانجامد. فصل سوم درمورد تحولات داخلی ترکیه و سیاست خارجی این کشور بحث می کند. فصل چهارم درمورد تحولات منطقه ای ترکیه و سیاست خارجی این کشور بحث می کند. فصل پنجم روابط دو کشور یونان و ترکیه و سیر بهبود روابط آنها از 2002تا 2009 را بررسی می کند. فصل ششم روابط دو کشور ارمنستان و ترکیه و سیر بهبود روابط آنها از 2002تا 2009 را بررسی می کند. در پایان با جمع بندی تمامی تحولات در روابط ترکیه با ارمنستان و یونان تحقیق به سرانجام می رسد. روابط ترکیه و یونان همواره روندی نوسانی داشته است. این روابط چرخه ای از کشمکش و همکاری دو طرف بوده است. تا به امروز ترکیه و یونان بار ها تلاش کرده اند تا آن را بهبود بخشند. از سال 2002 بهبود روابط دو کشور روندی صعودی داشته است. تغییر در روابط ترکیه و یونان ریشه در تحولات داخلی و منطقه ای داشته است. روابط آنکارا و ایروان، از زمان استقلال ارمنستان همواره پرتنش بوده است. دو کشور به مدت دو دهه از روابط رسمی دیپلماتیک برخوردار نبوده اند. مجموعه ای از عوامل داخلی در دو کشور ترکیه و ارمنستان، شرایط منطقه ای و ضرورت های بین المللی موجب گردید گام های مهمی دربهبود روابط برداشته شود. در این پژوهش تغییر در روابط بین ترکیه با یونان و ارمنستان با استفاده از تئوری رئالیسم بررسی شده است. نتایج این تحقیق بیانگر بهبود روابط ترکیه با یونان و ارمنستان در زمینه اقتصادی سیاسی و فرهنگی از سال 2002 تا 2009 می باشد.
رسول خالقیان هادی آجیلی
چکیده پس از پایان جنگ سرد و بویژه پس از بروز حوادث یازده سپتامبر، رویکرد آمریکا در منطقه خاورمیانه تغییر یافت. جرج.دبلیوبوش با اعلام قرن جدید به عنوان قرن آمریکایی و براساس راهبرد مبارزه با تروریسم در قالب دفاع پیشدستانه ابتدا به افغانستان و سپس در مارس 2003 به عراق حمله نمود. پس از سقوط صدام و پیدایش عراق جدید ،نقش آفرینی طیف وسیعی از گروههای داخلی ، بازیگران منطقه ای و قدرت های فرامنطقه ای در حاکمیت سیاسی عراق جدید از مهم ترین مسائل آن کشور بود. اما در میان بازیگران خارجی ایران و آمریکا دارای نقش برجسته در روند پیدایش حاکمیت سیاسی جدید در عراق بودند. ایران و آمریکا به دلیل تضاد سیاسی بنیادی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بین دو کشور به وجود آمده است در تحولات سیاسی منطقه تا حد امکان به دنبال کاهش حضور و نفوذ یکدیگر بوده اند. اما در صحنه عراق جدید وجود منافع همسو و نیز منافع غیرهمسو بین ایران و آمریکا و نگرانی ها از بابت تشدید بحران عراق به یک منازعه منطقه ای، باعث شد سیاست آمریکا در کنار گذاشتن ایران در معادلات منطقه ای عراق مورد بازبینی قرار گیرد. سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در صحنه عراق جدید در تعامل با آمریکا به ثبات سیاسی عراق جدید کمک خواهد کرد. بر اساس وجود برخی منافع همسو و نیز منافع غیرهمسو و متعارض بین ایران و آمریکا ، روابط بین دو کشور در صحنه عراق جدید از وضعیت خصمانه تا تعاملات سازنده متغیر بوده است. ایران و آمریکا با وجود تعارضات عمیق بین دو کشور در صحنه عراق جدید در یک موازنه استراتژیک با همدیگر اعمال نقش نموده اند. واژه های کلیدی: عراق جدید، منافع همسو، منافع غیرهمسو، همکاری ، منازعه ، موازنه استراتژیک
فاطمه عیوضخانی حسین سلیمی
در کشورهای حاشیه خلیج فارس، دولت بیشترین نقش را در اقتصاد دارد. درآمدهای ناشی ازنفت، تأثیرات مهمی بر روی ساختارهای سیاسی و اقتصادی کشورهای حاشیه خلیج فارس گذاشته است. دولت های این منطقه وابسته به درآمد نفت می باشند و دولت رانتیر محسوب می شوند. این کشورها حجم عمد? نفت خود را صادر می نمایند. در فرایند جهانی شدن اقتصاد، اصلاحاتی در ساختار اقتصادی این کشورها باید صورت پذیرد. از منظر دولت های حامی آزادسازی اقتصادی، خصوصی سازی و مداخله کمتر بخش عمومی در اقتصاد، بهترین سازوکار برای بقای کشورها و رسیدن به اهداف شان در فرایند جهانی شدن اقتصاد می باشد. یکی از ابعاد کاهش نقش دولت در اقتصاد ( تحت تأثیر جهانی شدن) اتخاذ سیاست های اقتصادی لیبرال از سوی کشورهای منطقه است. این کشورها تحت تأثیر نیروهای جهانی شدن قرار گرفته اند و جهانی شدن اقتصاد فرصت مناسبی برای اقتصاد کشورهای حاشیه خلیج فارس می باشد، اگر به موقع در جهتی مناسب و کارا گام بردارند تا بتوانند حجم عظیم دولت را در ساختار اقتصادی خود کاهش دهند.کشورهای حاشیه خلیج فارس طی دهه گذشته در جهت خصوصی سازی، تنوع اقتصادی، آزادسازی اقتصادی، کاهش نقش دولت در اقتصاد حرکت نموده اند و جهانی شدن اقتصاد دستاوردهایی را برای این کشورها به همراه داشته است و می توان گفت که فرایند جهانی شدن اقتصاد تا حدودی باعث گسترش بخش خصوصی در این کشورها شده است.
داود رشیدفرد حسین دهشیار
امنیت مقوله ای کهن و دیرینه است که با جوهر هستی انسان پیوندی ناگسستنی دارد، امنیت یکی از اساسی ترین نیازهای بشر است، به طوریکه سایر نیازهای انسان را تحت شعاع قرار می دهد. مفهوم امنیت در طول تاریخ متحول و رو به تکامل بوده است، در جوامع ابتدایی حفظ بقاء انسان و دوری از خطر کمال امنیت تلقی می شد اما با مرور زمان و تحول در زندگی و هویت اجتماعی، مفهوم و گستره امنیت، دگرگون شد، با انعقاد قرارداد وستفالی در 1648 و تشکیل دولت های ملی مفهوم امنیت فراتر از امنیت شخصی و گروهی تلقی شد و امنیت ملی مطرح گردید، دولت مدرن دو چهره داشت: 1- گسترش دموکراسی، آزادی و برابری چه در چارچوب مرز ملی و چه فراتر از آن، یک چهره. 2- چهره دیگر آن، سلطه و قدرت چه در قالب پادشاهی و توتالیتر در داخل مرزها و استعمار و امپریالیسم در خارج از مرزها. این چهره از امنیت زاییده تفکرات رئالیستی بود. اما برداشت ایده آلیستی و انترناسیونالیستی، زمینه ساز شکل گیری جامعه و گفتمانی متفاوت بوده اند، بر اساس این برداشت، امنیت در سایه همکاری و همگرایی میسر است. برخلاف برداشت رئالیستی که با نگاهی بدبینانه به انسان و جامعه، دستیابی به قدرت در چارچوب اهداف ملی را تعقیب می کن، برداشت انترناسیونالیستی و ایده آلیستی بر نگاه خوش بینانه به انسان و ضرورت همکاری میان دولت ها و ملت ها متکی است. پیامد این دیدگاه آرمانی صلح پایدار بر اساس ارزش های مشترک بشری است که در نظریه صلح دموکراتیک امانوئل کانت تجلی یافته است. هدف از این پژوهش رسیدن به یک رژیم امنیتی پایدار بر اساس ارزش های دموکراتیک و همکاری و درک متقابل ملت ها از یکدیگر، در خاورمیانه می باشد که ملهم از نظریه صلح دموکراتیک کانت است، توسعه نیافتگی سیاسی و فقر دموکراسی در خاورمیانه زمینه را برای وجود دیکتاتورها حکومت های مستبد فراهم نموده است وجود این رژیم ها بر ناامنی و اختلافات میان حکومت های این منطقه افزوده است، هدف اولیه یک دیکتاتور حفظ تاج و تخت شخص حاکم می باشد نه حفظ مصالح و منافع ملت، از این رو این حکومت ها بقاء خود را در سرکوب مردم و وابستگی به قدرت های بزرگ می دانند. دولت های این منطقه بسیار فربه شده اند این به سبب رانتیر بودن آنهاست، وجود منابع عظیم انرژی، این دولت ها را از مردم بی نیاز می کند از طرفی با توجه به تصدی دولت در عرصه های مدنی و اجتماعی، مانع اصلی اصلاحات سیاسی و اجتماعی محسوب می شوند، دولت های منطقه خاورمیانه فقط به آن دسته از مطالبات مردم که برای حفظ موقعیت و قدرت خود ضروری است پاسخ می دهند. در حقیقت با توجه به بافت های اجتماعی ، فرهنگی و مذهبی موجود، کشورهای این منطقه دارای امنیتی پیوسته و ناگسستنی هستند و نمی توانند در عرصه ی امنیتی به صورت جزیره ای عمل نمایند، از این رو راه رسیدن به امنیت پایدار و دستیابی به یک رژیم امنیتی مناسب در این منطقه ارتباطی تنگاتنگ با مسئله دموکراتیزه شدن کشورهای منطقه دارد.
مریم برازجانی حسین دهشیار
آسیای مرکزی عرصه بازی بزرگ در قرن 19 برای توفق و برتری میان امپراتوری بریتانیا و روسیه تزاری، با ذخایر غنی نفت و گازش به عنوان اولین صحنه رقابت استراتژیک عصر چند قطبی در میان ایالات متحده، چین و روسیه پدیدار می شود. چین با یک خیزش جهانی و ایالات متحده به عنوان محور اصلی نظام بین الملل در رقابت برای منافع و نفوذ در آسیای مرکزی به سر می برند، منطقه ای که اهمیّت استراتژیک جهانی خود را پس از کسب استقلال از اتحاد جماهیر شوروی در 1991 دوباره به دست آورده است. ایالات متحده که به دنبال جنگ در افغانستان و مبارزه با تروریسم، پایش به آسیای مرکزی کشیده شده، در پی تسلط بر منابع انرژی و بازارهای منطقه، تضمین تداوم حضور از طریق تقویت همکاری های نظامی با کشورهای منطقه می باشد. آمریکا برای تحقق اهداف خود از حربه قوت اقتصادی و پولی، کمک به گروه های سیاسی غرب گرا و ناتو بهره می-گیرد. آمریکا همچنین در اندیشه کنترل چین به عنوان رقیب در منطقه است. ایالات متحده با یک رقابت جدید از ناحیه سازمان همکاری شانگهای شکل گرفته توسط پکن در 2001 برای مبارزه با نفوذ روبه رشد ایالات متحده مواجه است. فقدان پایگاهی برای ایالات متحده یا ترک نمودن آن ها، نشان دهنده ضربه زدن به نفوذ ایالات متحده در منطقه است. از طرف دیگر، چین یک بازی بلند مدّت را ترتیب داده است. چین با ورود به عرصه های اقتصادی آسیای مرکزی، زمینه فعالیت های سیاسی گسترده تری را برای خود فراهم ساخته است. -چین، به حضور روزافزون ایالات متحده در مجاورت مرزهایش بدگمان است و تلاش می کند تا با تقویت روابط خود با کشورهای منطقه در تمامی عرصه های اقتصادی، سیاسی و نظامی، مانعی را بر سر راه ایالات متحده ایجاد کرده، نفوذ آن را به چالش بکشد.
نیره رهنماارانی حسین دهشیار
روابط ایالات متحده و اسرائیل را می توان در قالب یک رابطه ویژه ارزیابی کرد، از این سبب که اسرائیل در منظر ایالات متحده یک شریک و سرمایه راهبردی است و استحقاق حمایت اقتصادی، سیاسی و نظامی را دارد و در قالب چنین نگرشی، مناسبات ایالات متحده و اسرائیل، توسعه و گسترش یافت. اما به نظر می رسد این مناسبات و روابط همه جانبه با وقوع حوادث 11 سپتامبر 2001 در آمریکا، مستحکم تر از گذشته شده باشد، چرا که تروریسم تبدیل به هدف مشترک دو کشور شد. و بدلیل اینکه آبشخور این حوادث در منطقه ژئوپولیتیکی و ژئواکونومیکی خاور میانه بود، بنابراین اسرائیل از این محیط منفک نبود.
راحله السادات موسوی اجاق حسین دهشیار
انتخابات عمومی سال 2010 انگلستان در حالی برگزار شد که نتیجه آن یکی از بحث برانگیزترین دولت ها را در تاریخ سیاسی انگلستان روی کار آورد چرا که این انتخابات منتج به تشکیل دولت ائتلافی بعد از هفتاد سال در انگلستان شد. یک سوی این ائتلاف حزب محافظه کار راست گرا و طرف دیگر حزب لیبرال دموکرات چپ گرا بود. این پایان نامه به دنبال پاسخگویی به چرایی تشکیل دولت ائتلافی بین دو حزب با ایدئولوژی های متفاوت می باشد. در ابتدا سعی شده است با تبیین و توصیف نظام حکومتی انگلستان و سیستم حزبی این نظام زمینه برای تحلیل نتیجه انتخابات و تشکیل دولت ائتلافی برآمده از آن فراهم شود. چارچوب نظری استفاده شده در پایان نامه تئوری موسوم به مذاکره(چانه زنی) می باشد و بر مبنای آن سعی شده است نقش مذاکرات قبل از ائتلاف در تشکیل دولت ائتلافی پررنگ نشان داده شود. به طور خلاصه می توان گفت که زمینه های سیاسی نقش موثری را در تشکیل این دولت ایفا کردند و در این راستا می توان به عوامل زیر اشاره کرد:منطق آماری، زمینه های داخلی احزاب، شرایط خاص کشور انگلستان در آستانه ائتلاف، مذاکرات ائتلافی. از نظر آماری(در صد آرا احزاب) نتیجه انتخابات به نحوی رقم خورد که طرفین احزاب درگیر را در یک موقعیت اجباری قرار داد به طوریکه از بین تمام گزینه های محتمل برای تشکیل دولت، از نظر منطقی ائتلاف محافظه کار- لیبرال دموکرات قوی ترین گزینه ممکن بود.زمینه های داخلی احزاب نیز در تشکیل دولت موثر بود از جمله این زمینه ها می توان به عدم تمایل برخی از اعضای پر نفوذ حزب کارگر به تشکیل دولت در شرایط وقت کشور، وجود تمایلات راست گرایانه در حزب لیبرال دموکرات و دور بودن این حزب به مدت طولانی از قدرت، تمایل شدید حزب محافظه کار به عنوان حزب پیروز برای تشکیل دولت اشاره کرد.از نظر شرایط داخلی وضعیت کشور انگلستان بویژه از نظر اقتصادی در یک شرایط بحرانی قرار داشت که مستلزم تشکیل یک دولت اکثریتی و با ثبات بود و از بین تمام گزینه های موجود فقط گزینه محافظه کار- لیبرال دموکرات چنین خصوصیاتی را داشت.مذاکرات ائتلافی مهمترین نقش را در این زمینه ایفا کرد و به عنوان یک عامل جمع کننده باعث شد تا طرفین با در نظر داشتن تمامی عوامل قبلی مذاکرات سازنده ای را داشته و پیشنهادات معقولی به یکدیگر بدهند و این مذاکرات منتج به توافقات سازنده شود. علی رغم اینکه عوامل پیش گفته همگی در تشکیل دولت نقش داشتند لیکن اگر حزب محافظه کار در مذاکرات و توافقات، امتیاز کافی به حزب لیبرال دموکرات نمی داد، تفاوت های ایدئولوژیک پررنگ تر شده و مانع از ائتلاف بین این دو حزب می شد.
نعمت حسینی نیاکانی مرتضی نورمحمدی
الف.موضوع وطرح مسئله(اهمیت موضوع و هدف) با گذر از دوران جنگ سرد هزینه های استفاده از قدرت سخت افزایش یافته است وکشورایالات متحده به عنوان برترین بازیگر نظام بین الملل با درک این نکته، سعی فراوان در استفاده از قدرت نرم دارد. این کشور تمام مولفه ها و ابزارهای استفاده از قدرت نرم، منجمله ابزارهای رسانه ای واطلاعاتی دنیا را دراختیار دارد. نقطه کانونی استفاده امریکا از قدرت نرم، خاورمیانه می باشد. این منطقه از جهان به عنوان یک جغرافیایی فرهنگی، از آنجا که با فرهنگ وهویت غرب در تضاد می باشد به شدت در مقابل این نوع از قدرت مقاومت می کند. ب.مبانی نظری ،پرسش ها وفرضیه ها چارچوب نظری براساس نظریه قدرت نرم می باشد. سوال:چرا قدرت نرم در سیاست خارجی خاورمیانهای آمریکا ناکارآمد بوده است؟ فرضیه : ویژگیهای اقتصادی، فرهنگی و تاریخی حاکم بر خاورمیانه موجب شده است تا قدرت نرم در سیاست خارجی خاورمیانهای آمریکا ناکارآمد باشد. پ.روش تحقیق شامل تعریف مفا هیم،روش تحقیق،جامعه مورد تحقیق،نمونه گیری وروش های نمونه گیری،ابزار اندازه گیری،نحوه اجرای آن،شیوه گردآوری وتجزیه وتحلیل داده ها. تعریف مفاهیم: 1- قدرت نرم: قدرت نرم بر قابلیت شکل دادن به علایق دیگران تکیه دارد. قدرت نرم، قدرت جذابیت است و در این راستا از فرهنگ و ارزشهای آمریکایی می توان به عنوان بنیادی ترین منابع قدرت نرم نام برد. 2- بنیاد گرایی: بنیادگرایی اسلامی نهضتی است که به ارزشهای اولیه اسلامی معتقد است و پیروزی و بهروزی کشورهای اسلامی را در بازگشت به آن ارزشها میداند و نه پیروی از الگوی کشورهای غربی. 3- جغرافیایی فرهنگی: از نظر آمریکا، خاورمیانه محدود به منطقه ای نیست که روی نقشه ترسیم شده است بلکه از نظر آمریکا، خاورمیانه فرهنگی بسیار گسترده تر از خاورمیانه جغرافیایی است. از این منظر تمام کشورهای خاورمیانه جغرافیایی و کلیه کشورهای اطراف این منطقه که هژمونی فرهنگی آمریکا و ایده لیبرالیسم را به چالش میکشند جز خاورمیانه فرهنگی محسوب میشوند. ایالات متحده خواهان حضور دراین منطقه است و هر کشور و یا گروهی که با حاکمیت ارزشهای آمریکایی در این منطقه مخالف باشد جز خاورمیانه فرهنگی است. روش تحقیق: کتابخانه ای ت.یافته های تحقیق: عوامل موثردر ناکارآمدی قدرت نرم آمریکا در خاورمیانه عبارت اند از: 1-وجود اقتصاد رانتیر در منطقه 2-طی کردن دوران تاریخی به شدت متفاوت از غرب 3-حضور قوی بنیادگرایی در خاورمیانه ث.نتیجه گیری وپیشنهادات: خاورمیانه به عنوان یک جغرافیای فرهنگی که مسیر وتاریخی کاملاً متفاوت از غرب را تجربه کرده است به شدت در مورد ورود ارزشهای غربی مقاومت میکند و از آنجائیکه پایه و اساس اعمال قدرت نرم، پذیرش ارزشهای کشور مبدا میباشد بنابراین پذیرش قدرت نرم از سوی کشورهای خاورمیانه آمریکا را با چالشهای جدی مواجه کرده است. ایالات متحده با پذیرش خالصانه دموکراسی در منطقه خاورمیانه می تواند قدرت نرم خود را افزایش دهد و هزینه های نظامی را کاهش دهد. اما باید به این نکته توجه داشت که با توجه به گفته نای قدرت نرم یک کشور از ارزش ها، فرهنگ و سیاست خارجی آن کشور ناشی می شود. و باید ارزش ها فرهنگ و سیاست خارجی یک کشور هر سه مورد قبول سایرین باشند تا بتواند در ایجاد قدرت نرم سهیم باشد.
امیرحسین نعمتی حسین دهشیار
چکیده : ظهور و کاربرد سلاح های هسته ای در هفته های آخر جنگ جهانی دوم، برداشتهای سنتی نسبت به مفهوم امنیت را یکسره دگرگون ساخت. در عصر سلاح های هسته ای و زمانی که تکنولوزی های جدید سبب اختراع سلاحی شده است که بشر قادر به استفاده عقلائی از آن نیست و خطر گسترش آن تهدیدی جدی در برابر جامعه جهانی است، خلع سلاح و به طور کلی کنترل تسلیحات رهیافت های مستقیم به صلح و امنیت به نظر میرسند. اما توسعه تکنولوژی نظامی که سبب افزایش روز افزون سلاح های جدید می گردد و بعد تاریک طبیعت بشر که همواره خواهان بکارگیری این سلاح ها در جهت دستیابی به برتری و تامین منافع می باشد و همچنین خلق رقابت های دائمی و خطر ایجاد جهنم کبری با بوجود آمدن جنگ هسته ای بر پیچیدگی های خلع سلاح و کنترل تسلیحات در جهان معاصر افزوده است. گسترش این تسلیحات و کابوس جنگ هسته ای امنیت جهانی را با چالش جدی مواجه ساخته است و لذا جامعه جهانی به دنبال کنترل این سلاح مرگبار بر آمده است. نقش ایالات متحده آمریکا و روسیه به عنوان دو کشور بزرگ دارنده این سلاح مخرب در جهت کنترل تسلیحات هسته ای غیرقابل انکار است. این دو کشور بعد از مشاهده پیامدهای مخرب این سلاح مرگبار و هزینه ها و خطرات سنگین نگهداری آنها و همچنین مشاهده و تصور تهدیدات امنیتی این سلاح ها در صورتی که در اختیار گروه های تروریستی قرار گیرد، به این اجماع دست یافتند که کنترل تسلیحات هسته ای امری لازم و ضروری برای حفظ امنیت خود و جهان می باشد. لذا هدف این پژوهش بررسی روابط استراتژیک و نه حقوقی دو کشور آمریکا و روسیه در جهت کنترل تسلیحات و پاسخ به این سوال است که آیا تلاشهای دو کشور در این زمینه با موفقیت همراه بوده است؟ بررسی های انجام شده در این تحقیق، نشان از وجود چالشی جدی در راه موفقیت تلاش ها برای کنترل تسلیحات می باشد. عدم وجود اهرم های اجرایی مناسب برای پیمانهای عقد شده در این زمینه، عدم پایبندی و امضاء برخی از پیمانهای کنترل تسلیحاتی همچون npt توسط برخی کشور ها از جمله قدرت های بزرگ هسته ای، رفتارهای ضد و نقیض و تبعیض آمیز قدرت های بزرگ هسته ای از جمله آمریکا و روسیه در قبال هسته ای شدن برخی کشورها، اختلافات اساسی و ریشه ای خود این دو کشور در زمینه های گوناگون و بسیاری موارد ریز و درشت دیگر، از جمله مواردی هستند که مسأله کنترل تسلیحات هسته ای را با چالشی جدی مواجه ساخته اند. با توجه به بررسی های انجام شده مواردی چون؛ تجدید نظر قدرت های بزرگ هسته ای از جمله آمریکا و روسیه در رفتارهای ضد و نقیض و تبعیض آمیزشان در قبال کشورها، تقویت اهرم های اجرایی پروتکل ها و قراردادهای کنترل تسلیحاتی از جمله پروتکل منع گسترش تسلیحات هسته ایnpt، برقراری نظام کنترلی و بازرسی سختگیرانه و به دور از تبعیض جهانی در این زمینه، عدم دخیل کردن اختلافات در حوزه های دیگر در این حوزه مخصوصا از جانب قدرت های بزرگ و همچنین تلاش برای ایجاد یک اجماع جهانی همراه با پشتوانه اجرایی قوی در مبارزه با پدیده شوم گسترش تسلیحات هسته ای از جمله موارد و راهکار های پیشنهادی در این تحقیق در جهت برون رفت از این مشکل اساسی پیش روی جامعه جهانی می باشد.
حر دانشور حسین دهشیار
ایران و چین دو کشور در دو منطقه استراتژیک جهان یعنی خلیج فارس سرشار از منابع انرژی و آسیای شرقی با اقتصادی پویا واقع شده اند که یکی قدرتمندترین کشور منطقه ای و دیگری قدرت جهانی رو به رشد است. امروزه بررسی روابط ایران و چین در عرصه روابط بین الملل مغتنم است؛ چنانکه گارور می گوید «این دو کشور در دو منطقه از مهم ترین مناطق جهان یعنی خلیج فارس سرشار از منابع انرژی و آسیای شرقی با اقتصادی پویا نقش هایی محوری ایفا می کنند.» چین، یک قدرت جهانی رو به رشد و ایران به طور حتم قدرتمندترین کشور حوزه خلیج فارس است. درخواست فزاینده جهانی برای انرژی و نقش ایران و خلیج فارس در برآورده ساختن این نیاز، اهمیت این روابط را مضاعف ساخته است. تعمیق همکاری انرژی چین و ایران چالش های متعددی را در برابر آمریکا قرار می دهد. اولین چالش مربوط به پیگیری معاملات نفتی از سوی چین است که دست کم برخی از عادات و روال های معمول بازار را مختل می سازد. درباره ایران نیز مانند سایر کشورها که دارایی خالص نفتی خود را تضمین می کنند، شرکت های انرژی چین معمولاً رفتار ریسک پذیری شدید و نامعمولی از خود نشان داده اند که این ریسک پذیری تمایل به پرداخت بهره هایی بسیار بالاتر از بهره های بازار متعارف را نیز در بر می گیرد. در حالی که بسیاری از شرکت های نفتی بین المللی مایل به ورود در این پروژه ها با این شرایط نیستند، بنگاههای چینی چنین عمل نمی کنند. چالش دوم از عدم شفافیت حاکم بر بسیاری از معاملات بین ایران و چین نشآت می گیرد. این موضوع به ویژه در سای? این واقعیت نگران کننده است که در بین فعال ترین موسسات چینی در ایران، شرکت هایی هستند که مالکیت و هدایت آنها، حداقل به صورت اسمی در اختیار دولت چین بوده و اگرچه تعهد چین به توقف فروش موشک و سایر تسلیحات حساس به ایران را نقض نکرده اند، مکرراً عزم این کشور برای انجام تعهد خود را پایمال نموده اند. چالش سوم، سطح نسبتاً بالای تحمل پکن درباره عدم تبعیت ایران از الزامات ان.پی.تی است که این تصور ایرانی ها که می توانند وقت کشی کرده و احتمالاً از زیر تحریم های تنبیهی شانه خالی کنند را تقویت می کند. با این حال، رابط? ایران و چین هرچه باشد، یک رابط? آرام و بی دردسر نیست. نیاز و تمایل تهران برای پیش بردن یک شراکت استراتژیک تمام و کمال نسبت به پکن بسیار شدیدتر است تا بتواند با آمریکا مقابله نماید، حتی در جاهایی که روابط ایران و چین از بیشترین میزان استحکام برخوردار است؛ یعنی در بخش انرژی، مشکلات و محدودیت ها فراوان است. صنعت انرژی ایران با عملکرد ضعیف نیاز مبرم به سرمایه گذاری و تکنولوژی خارجی دارد. چین می تواند تنها اندکی از این مشکلات را بهبود بخشد. علاوه بر این، فضای کسب و کار حاکم بر ایران، که مشخص? آن سیاست های حمایتی و ناامنی سیاسی است، مستعد دلسرد کردن بخش خصوصی چین از سرمایه گذاری در حوزه هایی است که ایران احتمالاً بیشترین نیاز به سرمایه را در این صنایع – یعنی صنایع کاربر غیر از انرژی – دارد. تلاش چین در جهت هماهنگی با نظم بین المللی در حال گذار و همکاری با قدرتهای غربی و رویکرد تقابلی ایران با نظام بین الملل که در برخی از دولتها پررنگ تر می شود، به علاوه چالش هایی که در روابط ایران با برخی از قدرتهای غربی وجود دارد، محدودیت های مهمی در مسیر توسعه روابط ایران و چین پدید آورده است. پس می توان گفت رویکرد ایران با غرب، بویژه آمریکا، روی روابط ایران و چین به خصوص در روابط سیاسی و بین المللی تاثیر گذار است؛ هرچند که این اثر روی روابط اقتصادی کمتر است. پس نمی توان مثلث ایران – چین – آمریکا را نادیده گرفت، مثلثی که در آن فشارهای آمریکا بر چین، نقش مهمی در مانع تراشی در مسیر گسترش روابط ایران و چین از نظر سیاسی، امنیتی و بین المللی ایجاد کرده است.
فرهاد پایدار محمد توحید فام
چکیده پژوهش حاضر با هدف سنجش اتخاذ استراتژی متقابل آمریکا نسبت به افغانستان و پاکستان و تأثیر آن بر امنیت ملی ایران به روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است.در راستای فرضیه تحقیق که بدین مبنا مطرح گردید: اتخاذ استراتژی متقابل آمریکا نسبت به افغانستان و پاکستان در ابعاد نظامی و سیاسی تأثیری منفی بر امنیت ملی ایران خواهد داشت. نتایج نشان داد: ایران کشوری پر اهمیت در خاورمیانه می باشد، اهمیت استراتژیک تنگه هرمز، کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، همسایگی با عربستان و عراق و از همه مهمتر داشتن مرزهای طولانی با افغانستان از جمله عواملی است که استراتژی آمریکا را تحت تأثیر قرار می دهد، از سوی دیگر مسئله تروریسم، مواد مخدر و سایر عوامل، روابط بین این دو کشور را با اهمیت تر می سازد، هر گونه اقدام آمریکا در کشورهای همسایه ایران ، خصوصاً در افغانستان و پاکستان متوجه امنیت ملی ایران می باشد. پس از 11 سپتامبر، مبارزه با تروریسم موجب همگرایی اکثر کشورهایی با آمریکا شده است که پیشتر در رقابت با آن بوده اند، مسائل مهمی در منطقه وجود دارد که باعث می شود ایالات متحده در سیاست دراز مدت به آن توجه کند، جمعیت فراوان و سهم عمده ای که این کشورها در اقتصاد جهانی به خود اختصاص داده اند و نیز هسته ای شدن منطقه( که ایران هم اخیراً به آن پیوسته است) همه دلایلی است که موجب شده است عمق استراتژیک یعنی افغانستان در اختیار ایالات متحده باشد تا از این طریق تحولات و تأثیرگذاری کشور های منطقه را در معادلات سیاسی، اقتصادی و نظامی جهانی تحت نظر داشته باشد. تعامل یا تقابل با قدرتهای رقیب می تواند تا اندازه قابل توجهی در تدوین سیاست خارجی آمریکا تأثیر بگذارد. این بهترین فرصت برای ایالات متحده است تا با حضور خویش در این منطقه استراتژیک، منافع طویل المدت خویش را پیگیری و با مبارزه ریشه ای با تروریسم و کشت و قاچاق مواد مخدر در جهت اجرای طرح خاورمیانه بزرگ و دموکراتیزه کردن منطقه، رویای حکومت جهانی لیبرال دموکراسی را به حقیقت نزدیکتر کند. افغانستان منطقه ای است که مولفه های قدرت محور نئورئالیسم و جنبه های اقتصاد-دموکراسی محور نئولیبرالیسم را در کنار هم و به نفع یکدیگر، عملیاتی کرده است و می تواند بدون ایجاد واکنشی شدید زمینه تداوم حضور ایالات متحده را در کنار رقبای استراتژیک اش فراهم کند.
مهدی دادویی نژاد محمد طباطبایی
جهان در ماه های پایانی سال 2010 و ابتدایی 2011 در خاورمیان? عربی شاهد دومینوی سقوط رژیم- -های اقتدار گرا بود که سالیان متمادی در سرکوب خواسته های مشروع و حقوق طبیعی بشری مردم تحت حاکمیت خود از هیچ کوششی فرو گذار نکردند. این دومینو که با خود سوزی جوان تونسی و سرنگونی حکومت بن علی در تونس شروع شد ،به سرعت به اکثر کشورهای عربی هم درد کشور تونس سرایت کرد و لرزش وسقوط رژیم های اقتدار گرای خاورمیان? عرب شد . حسنی مبارک هم از دسته حاکمان اقتدارگرایی بود که پایانی مانند بن علی برای او محتمل می نمود وبالاخره هم با تلاش خستگی ناپذیر مردم رنجور و خسته از استبداد و فقر وبدبختی که دورنمایی جز نا امیدی در ذهن هایشان مجسم نبود رژیم اقتدار گرای حسنی مبارک در هم شکسته شد و به تاریخ پیوست. در این تحقیق بر آنیم تا بتوانیم گوشه هایی از علل فرو پاشی رژیم حسنی مبارک را بررسی کنیم و به چرایی و چگونگی احتمالی این سقوط پی ببریم. در فروپاشی رژیم مبارک دو دسته از عوامل اصلی اولیه(ذهنیت منفی ایجاد شده در مصریان طی سی سال حکومت حسنی مبارک) و ثانویه(شبکه های اجتماعی) نقش ایفا کردند که در نتیجه ی هم پوشانی این عوامل با هم که به عنوان مساله ی تلاقی در نظریه های انقلابی مطرح شده است ،فروپاشی رژیم حسنی مبارک ممکن شد.همچنین استفاده از نظریه سرمایه روانشناختی ما را در درک این مطلب یاری مینماید که مردم مصر تحت چه شرایط روانی امادگی برای انجام این تغییر مهم در سطح جامعه ی خود را پیدا کردند. هم چنین در این پایان نامه با بررسی نقش شبکه های اجتماعی به این نتیجه میرسیم که اغراق در دادن نقش رهبری به شبکه های اجتماعی ما را از این حقیقت که رهبری از شکل کلاسیک فردی به مدلی ذهنی تبدیل شده، دور می نماید .عمده نقش شبکه های اجتماعی تسهیل کنندگی در پیشامد وقایع بوده و ابزاری نو برای مبارزات مردم با حکومت های سرکوبگر می باشد.
فاطمه اسمعیلی کرباسی نجف آبادی اصغر جعفری ولدانی
در ان پایان نامه علل وقوع بحران کشمیر , روند اختلافات و اقدامات انجام شده برای حل آن و راه حل هایی برای خاتمه /ان داده شده است. در قسمت افغانستان , حمله شوروی به این کشور و ظهور طالبان و اختلاف هند و ÷اکستان در این زمینه بررسی شده است. در قسمت هسته ای نیز به بررسی علل هسته ای شدن دو کشور در رقابت با یکدیگر و روند اختلافات آنها و راه حل هایی ÷یشنهادی ارائه شده است. در بخش تروریسم نیز به استفاده پاکستان از تروریسم علیه هند و راه حل این معضل اشاره شده است.
محمد ملکی حسین دهشیار
چکیده: کشورهای اروپائی از دهه هفتاد میلادی در تلاش بوده اند متناسب با قدرت اقتصادی و سیاسی خود، جهت ارتقاء نقش و جایگاه خویش درسیاست بین الملل،با تدوین و اجرای یک سیاست خارجی مشترک و اتخاذ مواضع و اقدامات واحد،بر رخدادهای بین المللی تأثیر گذاشته به عنوان بازیگری مستقل و تأثیرگذار در نظام بین الملل به ایفای نقش بپردازند.براین اساس«پیمان اتحادیه اروپا» که در دسامبر 1992 به تصویب رسید،نقطه عطف مهمی در عملکرد اتحادیه اروپا محسوب می شود.«حفاظت از ارزشهای مشترک و تقویت همگرایی ومنافع بنیادین اتحادیه،حفاظت از صلح و امنیت بین المللی وتقویت و حفاظت از امنیت اتحادیه اروپا،گسترش همکاری های بین المللی و حمایت از دموکراسی و حاکمیت قانون،بر طبق اصول منشورملل متحد »از جمله مهم ترین اهداف سیاست خارجی و امنیتی مشترک بوده است.ناتوانی قدرت های بزرگ اروپا در اتخاذ سیاست خارجی مشترک جهت دستیابی به اهداف اعلام شده در معاهده ماستریخت درمقابل بحران های بین المللی و منطقه ای که عمدتاً ناشی از،منافع ملی متضاد و متعارض آنها،وحساسیت هر کدام از اعضا نسبت به حفظ حاکمیت خود درحوزه های مرتبط با دفاع-امنیت وسیاست خارجی بود اتحادیه اروپا را از تأثیرگذاری موثر و مستقل در نظام بین الملل،بی بهره ساخت.این مسئله همچنین تأثیرات مهم وآزمونی دشوار را در مقابل نقش آفرینی مستقل اروپائی در نظام بین الملل،به ویژه در رابطه با واقعیت های ناشی از بحران های بین المللی همچون بحران عراق در سال 2003 قرار داد.در واقع بحران عراق آزمون توان وظرفیت بازیگری مستقل اتحادیه در شکل دهی به اهداف سیاست خارجی و امنیتی مشترک اروپایی،با توجه به منافع ملی متعارض قدرت های اصلی عضو آن بود.پژوهش حاضر سعی دارد با تجزیه و تحلیل تأثیرشاخص های«منافع ملی متضاد قدرت های بزرگ اروپایی»به عنوان متغیرمستقل اصلی بر شاخص های متغیر وابسته اصلی یعنی«عدم شکل گیری سیاست خارجی مشترک اروپایی در بحران عراق» با رویکردی توصیفی-تحلیلی و با تمرکزبر فرضیه استخراج شده بربنیان نظریه واقع گرایی ساختاری،وروش پژوهش اسنادی(کتابخانه ای)به تأثیرات متغیر مستقل اصلی برمتغیر وابسته اصلی،پرداخته و جهت تبیین مسئله اصلی پژوهش احتمالاٌ فرضیه پیشنهادی آن را تأیید نماید. در حوزه نظری اهمیت این پژوهش را می توان در پر کردن خلاء تبیین سیاست خارجی مشترک اروپا بر اساس رویکرد واقع گرایی ساختاری درتحلیل فرآیندهای سیاست خارجی و امنیتی مشترک عنوان نمود.
مریم جعفری مرتضی نژاد رضا جلالی
سقوط شوروی، دوران جدید و تحولی بنیادین در تمامی ابعاد ، در روابط بین الملل ایجاد نمود. .از زمره این تحولات ساختاری می توان به ماهیت دگرگون شده نظام توزیع قدرت در سطح جهانی، شکل جدید مناسبات منطقه ای، اهمیت یافتن بیشتر عنصر اقتصادی درروابط بین کشورها ، افزایش تعداد بازیگران دولتی در جوامع بین المللی و پر رنگ تر شدن نقش قومیت ، مذهب و خرده ناسیونالیسم اشاره کرد. در واقع پس از فروپاشی شوروی - به عنوان یک ابر قدرت - یک خلا بزرگ در منطقه ایجاد گردید و بدنبال آن منطقه آسیای مرکزی و قفقاز ، با داشتن پتانسیلهای لازم از حیث اقتصادی و سیاسی ، سیل توجهات کشورهای همسایه ای چون ایران وترکیه و نیز قدرتهای بزرگی نظیر ایالات متحده و اروپا را به سوی خویش معطوف نمود. در واقع پس از فروپاشی شوروی، ایالات متحده از یکسو پس از سالها رقابت با رقیب و دشمن دیرینه خویش ، عرصه را خالی یافته و خود را تنها در میدان می بیند واز سوی دیگردنباله روی از نظریه های تئوری پردازان خویش همچون میکندر و اسپایکمن در خصوص تئوری "قلب زمین" ، اهمیت این مناطق، برای رسیدن به منابع سرشار انرژی جهت تأمین نیازمندیهای غرب و البته حاکم نمودن نظم نوین جهانی ، آنچنان که مد نظر خویش می باشد ، را پی گیری نموده است .بخصوص پس از اشغال کویت و پس از آن حوادث 11 سپتانبر، با اسفاده از تئوریهای نو محافظه کاران ، با شعارهای مبارزه با تروریسم و دموکراتیزه کردن این مناطق در پی اهداف دراز مدت خویش می باشد. باید توجه داشت که این اهداف ، سیاستهای کلان ایالات متحده را در سطح بین الملل تشکیل می دهند وتنها به منطقه آسیای مرکزی وقفقاز محدود نمی باشد ، چنانچه آمریکا همین اهداف را ، بلکه بصورت گسترده تری در خاور میانه و در چهارچوب" طرح خاور میانه بزرگ" به اجرا در آورده است. بنابراین سیاستهای آمریکا در آسیای مرکزی و قفقاز نیز تابعی از همان سیاستهای کلان نگر ایالات متحده می باشد. اما از آنجا که موضوع مورد پژوهش، تاثیر آمریکا بر روابط اقتصادی-سیاسی ایران و جمهوری آذربایجان است آمریکا مایل نیست تا زمانی که مشکلات تهران – واشنگتن حل نشده است ایران بتواند مناسبات خود را با آذربایجان گسترش دهد . به همین دلیل از تمامی امکانات خود بهره می گیرد تا با تهدید و تطمیع، آذری ها را به تجدید نظر در مناسباتشان به ایران ترغیب کنند . آمریکا در این مورد دو سیاست متفاوت را درپیش گرفته است از یکسو با ایرانی های مخالف مقیم آذربایجان ارتباط برقرار می کند و از سوی دیگر به دنبال گرفتن امتیاز ایجاد پایگاه نظامی در این کشور است تا بتوانند از نزدیک بر خزر و ایران کنترل داشته باشد. از سوی دیگر آمریکا بخوبی آگاه است ، منطقه قفقاز و وجود نفت در دریای مازندران بستر مناسبی برای بهره مندی اقتصادی ، توسعه نفوذ فرهنگی و جغرافیای جمهوری اسلامی است . به ویژه آن که ایران میان دو انبار نفت جهان قرار دارد . در حالی که آمریکا به هیچ وجه مایل نیست ، پیش از حل مسائل موجود ، از سد آن کشور بگذرد. از این رو آمریکا درصد است از طریق لوله های نفت ، تحریم های اقتصادی ایران – تحریم ایران توسط ایالات متحده سیاست چندان جدیدی نیست و بخشی از سیاستهای مهار ایران است که هدفهایی چون تضعیف قدرت ایران و جلوگیری از رشد داخلی و خارجی این کشور را دنبال می کند – میدان دادن به نمونه های جایگزین سیاسی و ایدئولوژیک (ترکیه بجای ایران و روسیه ) بهره مندی های ایران را از این منطقه به حدااقل برساند. به هر حال ،سیاست خارجی آمریکا جهت جلوگیری از نفوذ ایران در منطقه را می توان در موارد ذیل بیان نمود : 1)تخریب چهره نظام جمهوری اسلامی ایران در نزد ملل منطقه 2)جلوگیری از همکاری های سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی با ایران 3)تلاش برای ارائه مدل و الگوی مورد نظر آمریکا برای کشورهای منطقه 4)مخالفت با عبور خطوط انتقال انرژی حوزه دریای خزر از ایران به بازارهای جهانی همچنین با وارد ساختن اتهاماتی نظیر دخالت ایران در فعالیتهای تروریستی ، نادیده گرفتن حقوق بشر و خرید های بزرگ تسلیحاتی و تاکید بر عدم موفقیت ایران در عرصه های مختلف سیاسی و اقتصادی ، خواستار آن است که بتواند زمینه را برای دوری این ملت از ایران را فراهم سازد . بطور خلاصه اهم اهداف، منافع و راهبردهای آمریکا از حضور در آذربایجان عبارتند از: الف - مهار ایران و روسیه : جمهوری آذربایجان ازپنج عنصر مهم ژئوپلتیکی برخوردار است که هرکدام ازعوامل یا مجموعه ای از آنها می توانند برای بازیگران فعال در این کشور از اهمیت بیشتری برخوردار باشند. این عوامل عبارتند از: 1- خطوط انتقال انرژی: متحدان جمهوری آذربایجان عبارتند از آمریکا ، اتحادیه اروپا ، ترکیه و گرجستان و رقبای آنان روسیه و ایران هستند. 2- تقسیم دریای خزر: متحدان جمهوری آذربایجان، روسیه، قزاقستان، ترکیه و ایالات متحده هستند ورقبا ایران و ترکمنستان هستند و اتحادیه اروپا بی طرف است. در این مورد ویژه، متحدان آذربایجان همه متحد یکدیگر نیستند 3- قره باغ کوهستانی: تنها متحد واقعی جمهوری آذربایجان ترکیه است و رقبای آن ارمنستان، روسیه و ایران هستند. آمریکا و اتحادیه اروپا از سویی به سبب فعالیت لابی قدرتمند ارمنی و از سوی دیگر به منظور از دست ندادن منابع نفت آذربایجان تلاشهایی جهت حل این مناقشه بعمل آورده اند که تا کنون ناکام مانده است . 4- ترویج دموکراسی: متحدان اصلی جمهوری آذربایجان ایران و روسیه هستندو رقبای آن آمریکا، گرجستان واتحادیه اروپا می باشند. 5- آذربایجان جنوبی: متحدان جمهوری آذربایجان ،ترکیه، آمریکا واتحادیه اروپا می باشند و رقبا ایران و ارمنستان می باشند. همانگونه که ملاحظه می شود در اکثر موارد فوق الذکر، ایران و روسیه در مقابل سیاست های منطقه ای ایالات متحده قرار گرفته اند. به عبارت دیگر دیپلماسی و خط مشی های سیاسی ایالات متحده در جمهوری آذربایجان همواره در راستای مواجه وکنترل ایران و روسیه بوده است. هم اکنون آمریکا با اجرای پروژه های خط لوله باکو-تفلیس-جیحان و نیز انتقال گاز شاه دنیز خواهان کاهش تراتزیت و کنترل ایران و روسیه بر منابع نفت و گاز آذربایجان است .آمریکا با پرداخت هزینه های سنگین خواهان جدایی ایران از آذربایجان است چرا که آذربایجان به عنوان منبع مناسبی جهت تغذیه انرژی ایالات متحده به شمار می آید. .(مهار ایران و روسیه). ب- مهار اسلام گرایی و جلوگیری از رشد اسلام خواهی: مخالفت ایالات متحده با رشد اسلام گرایی به دو عامل بر می گردد: الف- تئوری مخالفت گسترش اسلام در جوامعی که مسیحیت حضور داشته و به عبارتی دیگر همان تئوری معروف صلیبیون در مقابل اسلام، ب- باور به این اصل که اسلام با دموکراسی سنخیتی نداشته ومانعی در جهت استقرار دمکراسیدر جوامع امروزی است. ج – اهمیت انرژی و انتقال آن به غرب: یکی از مهمترین اهداف ایالات متحده، که تنها مختص حوزه آسیای مرکزی وقفقازنبوده،بلکه درخاور میانه نیز(در پوشش طرح خاورمیانه بزرگ ) بدنبال آن می باشد، مسئله انرژی و نفت و گاز این مناطق و انتقال آنها به غرب می باشد.قسمت عمده ای از منابع نفت و گاز جهان در مناطق یاد شده ودر کشورهای واقع در این مناطق می باشد . لازم به ذکر است که آمریکا بدنبال کاهش روابط اقتصادی ایران و جمهوری آذربایجان یا کشورهای قفقاز می باشد و سیاست آن در این خصوص اعمال شیوه های پاداش ،تنبیه و مجازاتهای غیر خشونت آمیز ، است که یکی دیگر از اهرمهای نفوذ سیاست خارجی خود کرده ،این کشور با اعمال مجازاتهای اقتصادی و عدم همکاری با کشورهای غیر همراه و دادن کمک های اقتصادی و عدم ایجاد مانع در سرمایه گذاری کشور همراه، جمهوری های منطقه علی الخصوص جمهوری آذربایجان را به عدم همکاری با ایران را تشویق می کند. که با تحقیق در روابط اقتصادی دو کشور میبینیم که ایالات متحده نتوانسته کاری از پیش ببرد چرا که تراز تجاری ایران و جمهوری آذربایجان سیر صعودی دارد. از سوی دیگر ایالات متحده نیز بدلایلی که شرح آنها قبلا بیان گردیده (منجمله حاکم شدن بر منطقه اوراسیا و قلب زمین، مهار سیاستهای ایران و کاهش دامنه سلطه و نفوذ روسیه در این منطقه، استفاده ازمنابع انرژی خزر، ایجاد بازار مناسب جهت ارائه کالا و خدمات، استققرار پایگاه نظامی به جهت حمایت نظامی از اهداف سیاسی خویش در منطقه و استفاده از این منطقه به عنوان محلی در جهت برنامه ریزی و مقابله با اسلام بنیاد گرایانه و .......) همواره سعی نموده که از فرصتهای بدست آمده استفاده نموده و در جهت بسط سیاستهای خویش در این منطقه اقدام و حضور هژمونیک خویش را در سطح مناطق حساس تقویت نماید.
آرام ولدبیگی هادی اجیلی
پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که "ویژگی های هویتی و عقیدتی جریان های سیاسی عربی در عراق بعد از سقوط صدام حسین باعث برجسته شدن چه عناصری در رفتار سیاسی آنها شده است؟" پاسخ مطرح شده در قالب فرضیه پژوهش بر این اساس است که "عنصر قومیت و هویت های فروملی عناصر اصلی تعیین کننده رفتار سیاسی جریان های سیاسی عربی بعد از سقوط صدام حسین می باشد که این عوامل مرجح بر منافع ملی عراق می باشند. در عراق بعد از صدام چهار جریان که عبارتند از اسلام گرای شیعی، سنی گرا، سکولار و اپوزیسیون برانداز در سیاست کشور نقش اصلی را برعهده داشته اند که به علت نبود هویت عراقی، تداوم حیات عناصر ازلی و رقابت سنگین و حتی جنگ داخلی میان شیعی و سنی در طول ده سال گذشته عنصر اصلی و مبنای رفتارشان منبعث از عوامل قومی و فروملی بوده است و این امر تمامی وجوه کشور را حتی در خارج از حیات سیاسی را در برگرفته است. مبنای رفتار این جریانات عرب در درجه اول ناشی از هویت فرقه ای یعنی مذهب و سپس عناصری همچون قومیت عربی، قبیله، خانواده و ... بوده است که این امر مرزهای هویتی و روانی فرو ملی را به مرزهای واقعی و بر روی زمین تبدیل کرد و زمینه را برای انشقاق و تفکیک هرچه بیشتر جامعه مهیا نموده است. این جریانات همواره پتانسیل این امر را داشته اند که منافع ملی عراق را فدای منافع فرقه ای و فروملی خود سازند و آنچه برای اینها از ارزش تهی بوده، ملت عراق و منافع آنان است
محمد آذری حسین دهشیار
سیاست خارجی آمریکا در سالیان اخیر همواره محل بحث و مورد چالش در محافل سیاسی و علمی کشورهای مختلف بوده است. رهبران آمریکا در دو دوره دولت جرج بوش و دولت اوباما راهبردهای مختلفی را برای دستیابی به اهداف این کشور در دستور کار داشته اند. اما آنچه همواره محل جدل در روابط این کشور با قدرتهای بزرگ دیگر بوده این است که رویکرد های این کشور بویژه در سالهای پس از یازدهم سپتامبر باعث از میان رفتن اتحاد و ائتلاف این کشور با قدرتهای های بزرگ گردید. روندی که در نهایت با سیاست خارجی دولت جدید آمریکا اصلاح و دچار تحولات عمده شد. در پژوهش حاضر رویکردهای دولت جرج بوش را بر از دو منظر داخلی و بین المللی مورد بررسی قرار میدهیم و پس از بررسی واکنش ها و پیامدهای دکترین بوش برای این کشور به راهبردهای دولت باراک اوباما برای ترمیم چهره این کشور در سطح بین المللی میپردازیم.
سیده لیلا ساداتی حسین دهشیار
شکل گیری دولت ملی بر مبنای هویت قومی و زبانی خاص، در چارچوب جغرافیایی که فاقد یکدستی قومی و نژادی؛ و بعلاوه شامل گروه های قومی خاص که توان بالقوه برای تبدیل شدن به یک هویت منسجم نژادی و فرهنگی کاملاً مجزا را دارا می باشند، بی گمان بدون بروز تنش نخواهد بود؛ خصوصاً زمانی که با تأکید مفرط بر هویت سازی قومی گروه حاکم از یک سو، و تلاش آگاهانه برای هویت سوزی و حذف سایر هویت های قومی موجود همراه گردد. حساسیت زایی که از چنین محیطی ناشی می شود، خود شکل دهنده به بسیاری از مولفه هایی خواهد بود که اقلیت قومی شاید تا پیش از آن هرگز هویت خود را بدان تعریف نکرده، و آمال سیاسی خود را بر اساس این هویت استوار ننموده است و شرایط فشار حاکم موجد جنبه های جدیدی خواهد بود که اقلیت قومی آنها را عناصر ازلی، مسلم و جدایی ناپذیر هویت قومی خویش می پندارند. در حقیقت شکل گیری دولتی به نام «ترکیه» (که حتی در نام خود بخش های بزرگی از جمعیت کشور را در برنمی گیرد)، در قلمرویی که جمعیت قابل ملاحضه ای از مردم هویت خود را ذیل قومیت ترک قابل تعریف نمی دانند، به تحریک آنان برای جستجوی هویتی می انجامد که بتواند عدم شمول آنان در هویت رسمی حاکم را جبران کند. اگر این روند را با افراط در تحمیل فرهنگ حاکم و سعی در حذف اقلیت های دیگر، و حتی تلاش برای حذف فیزیکی جمعیت همراه سازیم، این امر بدون تنش و برخوردهای خشونت آمیز نخواهد بود. دولت ترکیه مدرن که بر بقایای امپراطوری عثمانی تأسیس گردید، در درون خود همچنان حامل ویژگی های امپراطوری عثمانی بود، از جمله اینکه از قلمروی چندپارچه به لحاظ قومی، زبانی و مذهبی تشکیل شده بود، اما ساختار «دولت-ملت» جدید، دیگر واجد خصوصیتِ شمولِ فراگیر، که مختص ساختار امپراطوری است نبود. هویت ملی در چارچوبی غیر فراگیر بر اساس تعریفی متصلب از هویت قومیِ زبان-محورِ ترک، بر سرزمینی تحمیل شد که مختصات جغرافیایی، جمعیتی، قومی، زبانی، فرهنگی، و مذهبی آن نه بر اساس الزامات هویتی قومی؛ بلکه تنها در نتیجه حقایق نظامی پس از جنگ جهانی اول شکل گرفته بود. با وجود اینکه میتوان مولفه های عینی ملت از جمله زبان، فرهنگ، تعلق به سرزمین مشخص را در میان اقوام کرد و همچنین ترک در طول هزاران سال مشاهده نمود اما بروز حس ملی گرایی در میان کردها به این معنا که به خود به عنوان یک ملت بیندیشند، تنها پس از شکل گیری ناسیونالیسم دولتی و یکسان ساز ترک نمایان میگردد.
آزاده یاسایی حسین دهشیار
بسمه تعالی دانشکده علوم سیاسی این چکیده به منظور چاپ در پژوهش نامه دانشکده تهیه شده است کد شناسایی پایان نامه : 10120814911002 نام واحد دانشگاهی : تهران مرکزی کد واحد : 101 عنوان پایان نامه : بررسی تطبیقی سیاست خارجی جرج دبلیو بوش و باراک اوباما در قبال چین تاریخ شروع پایان نامه: دوم 91-90 تاریخ اتمام پایان نامه : 25/11/91 نام ونام خانوادگی دانشجو : آزاده یاسائی شماره دانشجویی : 89067072800 رشته تحصیلی : مطالعات منطقه ای استاد راهنما : جناب أقای دکتر حسین دهشیار استاد مشاور : جناب آقای دکتر محمدجواد حق شناس آدرس و شماره تلفن : کرج – پل آزادگان – بلوار امام رضا – اردلان 3 – پلاک 29 – واحد 1 2600774-0912 چکیده پایان نامه(شامل خلاصه، اهداف، روش های اجرا و نتایج به دست آمده): این پژوهش با عنوان بررسی تطبیقی سیاست خارجی جرج دبلیو بوش و باراک اوباما در قبال چین انجام گرفته است و در نظر دارد با توجه به توسعه صلح آمیز کشور چین، با واکاوی سیاست خارجی ایالات متحده در دهه اول هزاره سوم و نظریه غالب بر آن یعنی نئورئالیسم که از نظر بسیاری از اندیشمندان، نظریه حاکم بر قرن بیست و یکم می باشد، به شباهتها و تفاوتهای سیاست خارجی دو رییس جمهور دمکرات و جمهوریخواه ایالات متحده در این دوران در مواجهه با چین دست یابد. این پژوهش از نوع توصیفی - تحلیلی می باشد که پس از رسیدن به مفهوم نئورئالیسم و رئالیسم ساختاری به عنوان نظریه غالب بر سیاست خارجی ایالات متحده، نگاهی مختصر به پیشینه روابط امریکا و چین از زمان ریچارد نیکسون به عنوان معمار روابط امریکا و چین تا زمان به قدرت رسیدن جرج بوش دارد. سپس به سیاستها و تعاملات جرج بوش و باراک اوباما در مواجهه با چین به صورت جداگانه پرداخته است و در نهایت با بررسی تطبیقی این مناسبات ، این نتیجه حاصل شده است که هر دو رییس جمهور ایالات متحده در قبال چین سه رکن اساسی تعامل سیاسی، همگرایی اقتصادی و مهار استراتژیک را درسیاست خارجی خود دنبال کرده اند و تفاوت آنها در اولویت قرار دادن یکی از سه رکن مذکور می باشد. بطوریکه جرج دبلیو بوش، نماینده حزب جمهوریخواه در استراتژی امنیت ملی خود، اولویت را در مهار استراتژیک چین قرارداد و باراک اوباما، نماینده گروه پیشرو از حزب دمکرات در دوره اول حضور خود در کاخ سفید، اولویت خود را بر پایه همگرایی اقتصادی بنا نهاد، هرچند که در استراتژی امنیت ملی خود تمرکز و توان نظامی و دیپلماتیک امریکا را به سمت آسیا معطوف کرد. با توجه به مناسبات این دو کشور و پیوند رو به رشد آنها به دلیل منافع مشترک ، به نظر می رسد بهتر باشد امریکا مانع ارتقای قدرت چین نشود و با توانمندیهای انکار ناپذیری که در ابعاد سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی دارد تلاش نماید در جهت رسیدن به بیشترین منافع در سطح بین المللی انتقال قدرت صلح آمیز را تعدیل و مدیریت نماید. واژه های کلیدی: سیاست خارجی، سیاست اقتصادی، استراتژی کلان، منافع ملی ، هژمونی و نئورئالیسم. نظر استاد راهنما برای چاپ در پژوهشنامه دانشکده مناسب است _ مناسب نیست تاریخ و امضاء
علی اسدی حسین دهشیار
چکیده ندارد.
محمد ولی پور طاهره ابراهیمی فر
پایان جنگ سرد و فروپاشی نظام دوقطبی معادلات امنیتی در صحنه بین المللی را بر هم زد. مسئله نقش ناتو در محیط امنیتی جدید که عاری از خطر شوروی کمونیستی شده بود، به یکی از بحث انگیزترین مباحث این دوران تبدیل شد. با فروپاشی نظام دوقطبی گرایش به سمت ایجاد یک همکاری نظامی مشترک امنیتی از سوی اروپا هویدا گشت که در این بین نقش کشورهای بزرگ اروپایی چون انگلیس، آلمان و فرانسه حائز اهمیت می باشد. بعد از جنگ سرد ارتقای همگرایی امنیتی و دفاعی اروپا و تکوین یک سیاست مستقل امنیتی و دفاعی برای اروپائیان از اهمیت زیادی برخوردار شد و همواره بر نقش اتحادیه اروپا به عنوان یک بازیگر سیاسی و نظامی که قادر به تاثیرگذاری بر امور جهانی باشد، تاکید به عمل آمده و برهمین اساس این بحث مطرح شد که اتحادیه اروپا باید از ابزار امنیتی و دفاعی مستقل برخوردار باشد.اتحادیه اروپایی برغم ضعف های ساختاری و عملیاتی خود در ایجاد یک ارتش واحد اروپایی، در عین حال می تواند بصورت چالشی برای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی ناتو و آمریکا ظاهر شود. آمریکا به هر نحوی تلاش دارد که نفوذ خود در اروپا را که بر اساس ناتو پی ریزی شده و تاکنون نیز ادامه داشته از دست ندهد. هدف اروپا از نیروی نظامی به دست آوردن موقعیت برتر در نظام بین الملل و بالا بردن نفوذ خود در تعاملات بین المللی در کنار ناتو و آمریکا است. «سیاست امنیتی و دفاعی اروپا» و نقش آمریکا پس از فروپاشی اتحاد شوروی در قاره اروپا موضوع اصلی این نوشتار خواهد بود. تحقیق فوق عمدتا از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان سیستم دوقطبی که تقریبا همزمان با تصویب پیمان ماستریخت می باشد تا زمان حاضر را مورد بحث و بررسی قرار می دهد. آمریکا سیاست دفاعی امنیتی اروپا را تنها تا جایی تحمل می کند که به عنوان رقیب و تهدید هژمونی آمریکا در نیاید. آمریکا با آگاهی از ریشه تفوق طلبی اروپا و با توجه به قدرت روبه افزایش آن نمی خواهد شاهد ساختار امنیتی- دفاعی مستقل با هویت کاملاً اروپایی باشد و فقط مقداری از آزادی عمل اروپا آن هم تحت کنترل ناتو را می پذیرد. آمریکا معتقد است شکل گیری نیروی مستقل اروپایی، ناتو را به عنوان سازمان اصلی دفاع اروپا تضعیف می کند و این کشور هم نقش خود را در اروپا از دست می دهد. در نتیجه آمریکا سیاست دفاعی- امنیتی و روابط اروپایی را از چشم انداز ناتو مورد ارزیابی قرار می دهد.در این تحقیق تلاش شده است مسائل کلیدی و عمده ای که امروزه در فضای سیاسی، دفاعی و امنیتی اروپا وجود دارد مورد بحث و ارزیابی دقیق قرار گیرد. فرضیه اصلی این تحقیق این موضوع را مورد بررسی قرار می دهد که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، آمریکا مایل است اروپاییان تحت مدیریت این کشور سهم بیشتری در سیاستهای امنیتی و دفاعی اروپا برعهده گیرند. سوال اصلی در این تحقیق این است که نقش آمریکا در سیاست های دفاعی امنیتی اروپا پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی چیست؟
علی ورامینی حسین دهشیار
آمریکا در دوران جنگ سرد به توجه به میزان قدرت و شرایط بین المللی اش از وضعیت خود در نظام جهانی رضایت داشت، چرا که آمریکا در آن وقت توانایی هژمون شدن را نداشت و تأمین منافع اش را تنها در صورتی ممکن می دید که موازنه ی قوا وجود داشته باشد. از این رو تنها دغدغه اصلی آمریکا مهار کردن شوروی و عدم اجازه بسط شوروی و ایدئولوژی اش در جهان بود. به همین دلیل بود که آمریکا در دوران جنگ سرد با وجود داشتن داعیه ی حقوق بشر و دموکراسی از کشورهای دیکتاتوری که ایدئولوژی مخالف شوروی داشتند حمایت می کرد. به عنوان مثال علیه دولت ملی دکتر مصدق کودتا به راه می انداخت تا مبادا با ایجاد جامعه ای باز در ایران فرصتی برای بسط کمونیسم بوجود آید. آمریکا در دوران جنگ سرد هدفی برای ایجاد یک دنیای جدید نداشت، بلکه تمرکز خود را بر جلوگیری از ایجاد دنیایی متفاوت که شوروی در پی آن بود قرار داد. ازسوی دیگر هم بخشی وسیعی از سرمایه های ملی آمریکا معطوف به نوآوری های تکنولوژیک و تقویت زیر بنای اقتصادی و بدعت گذاری های سازمانی بود و به همین دلایل مجال مناسبی نبود که آمریکا اقدام به ایجاد دنیایی مطلوب خود بکند و تنها در پی جلوگیری اشاعه ی دنیای کمونیسم بود. بعد از فروپاشی شوروی در آغاز دهه 1990 معادلات نظام بین المللی بکلی به هم ریخت. تمرکز قدرت بی سابقه در دست ایالات متحده آمریکا ساخت بندی جدیدی از قدرت را در جهان ارائه داد که در تاریخ روابط بین الملل بی نظیر بود. آمریکا در موقعیتی قرار گرفت که هیچ قدرت دیگر توانایی مقابله و رقابت را با آن نداشت و در بهترین حالت متصور، دیگر قدرت ها تنها می توانستند هزینه رسیدن آمریکا به مطلوباتش را افزایش دهند. از بعد از پایان یافت جنگ سرد تغییر عظیمی در نگرش نخبگان آمریکایی بوجود آمد که دلیل عمده ی این تغیر تحولات بوجود آمده در صحنه ی نظام بین الملل بود که عنوان شد. در بحبوحه جنگ سرد و ایجاد نظام دو قطبی، هدف اولیه آمریکا کسب قدرت بود و قدرت خود هدفی غایی بود، اما با متحول شدن مناسبات نظام بین الملل و رسیدن آمریکا به لحظه تک قطبی، قدرت دیگر هدف غایی نبود، بلکه ابزاری شد برای رسیدن به اهداف دیگر. به دلیل اینکه در آغاز هزاره ی سوم دیگر قدرت موازنه گری برای آمریکا وجود نداشت، آمریکا ترویج ارزش ها به جای تثبیت قدرت را سر لوحه ی اهداف خود قرار داده است. همانطور که دهشیار در کتاب «سیاست خارجی آمریکا، خاورمیانه و دموکراسی» عنوان می کند هر حجمی از قدرت میزان متناسبی از توسعه طلبی را می طلبد. این توسعه طلبی میتواند جنبه ی ارضی داشته باشد و یا ماهیتی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را دنبال کند. این بدان معناست که هر کشوری که صاحب میزانی از قدرت باشد که بتواند توسعه طلبی را پیشه کند به این کار اقدام خواهد کرد. بدنبال جنگ جهانی دوم آمریکا از چنان میزان قدرتی برخوردار گردید که استعداد و فرصت فراوان برای این کشور برای توسعه طلبی را بوجود آورد. این استعداد و فرصت بدنبال سقوط کمونیسم از چنان وسعتی بر خوردار گردیده است که در طول تاریخ بشر بی سابقه است. اما آنچه توسعه طلبی آمریکا را از بسیاری از بازیگران برتر بین الملل متمایز می کند این مسئله است که آمریکا در صدد توسعه ارضی نیست، بلکه اشاعه ارزشهای اقتصادی، تفکرات سیاسی و معیارهای فرهنگی را در دستور کار خود قرار داده است. یکپارچگی اقتصادی و سیاسی و بخصوص ارزشی که به دنبال سقوط کمونیسم در اروپا ایجاد گشت آمریکا را قانع ساخت که آنچنان ضریب امینیتی بالایی در اروپا برایش به وجود آمده که این کشور قادر باشد به سوی تحکیم قدرت خود در حوزه های امنیتی جدید برود. در همین پارادایم بود که در دهه 1990 و بخصوص آغاز هزاره ی سوم نظریه ی استحکام دادن به حضور آمریکا در منطقه خاورمیانه و نهادینه سازی ارزش های این کشور در منطقه قوام یافت و عملیاتی شد. بدنبال برجای گذاشتن سمبل های حضور و رهبری آمریکا در اروپا، این طبیعی بود که رهبران این کشور در صدد تلاش برای یکپارچه سازی خاور میانه در قالب ارزشهای فرهنگی لیبرال، قالب های اقتصادی سرمایه داری و نهادهای سیاسی- دموکراتیک بر آیند. آمریکا در اروپا نفوذ خود را نهادینه کرده بود. آمریکا این ضرورت را احساس میکرد که در جهت تداوم هژمونی خود می بایست در خاورمیانه حضور پر رنگ تری پیدا کند و این حضور ماهیت و خصلت طبیعی پیدا کند. اگر آمریکا برای نهادینه سازی حضور خود در اروپا با حضور شوروی مواجه بود، در خاورمیانه با تعارض فرهنگی در برابر نهادینه سازی حوزه نفوذ خود روبرو است و در حالی که آمریکا در اروپا با چالش ایدئولوژیک و نظامی مواجه بود، در خاورمیانه با چالش ارزشی مواجه است. آمریکا در پی اشاعه ارزش هایی در خاورمیانه است که به شدت با بستر تاریخی و فرهنگی خاورمیانه در تعارض است. اوج این تعارض را می توان در بوجود آمدن حادثه ی 11 سپتامبر مشاهده کرد. حادثه ای که سازمان اطلاعاتی آمریکا را وادار کرد تا 2000 متخصص عربی زبان را برای رسیدن به درکی بهتر از این حادثه و این تعارض ارزش ها استخدام کند. بعد از 11 سپتامبر، آمریکا امنیت خود را به خاورمیانه پیوند داده است و از همین روست که با توجه به دغدغه های امینتی اش به عراق حمله می کند و به قولی حمله به عراق را باید تجلی خشونت بار بیان ضرورت «اشاعه آزادی و ایده آل های دموکراتیک» در جهت از بین بردن استعداد محیطی برای رشد تروریسم قلمداد ساخت. اما به نظر می رسد که توسل به زور برای ایجاد دموکراسی در خاورمیانه خیالی واهی است. همانطور که فرید ذکریا درکتاب آینده آزادی عنوان می کند: «اگر انتخابات آزاد در عربستان شکل بگیرد بن لادن از صندوق رأی بیرون می آید.» به نظر نگارنده ی این پژوهش شکاف عمیق ارزشی و فرهنگی که بین ایالات متحده و عمده ی مناطق خاورمیانه وجود دارد باعث بوجود آمدن این مشکلات می شود. پدیده بنیادگرایی اسلامی که تفسیری خاص از اسلام است به هیچ عنوان قابل همزیستی مسالمت آمیز با لیبرالیسم آمریکایی نیست و حتی توان تحمل آن را هم ندارد. واضح است که قدرت نظامی تنها می تواند بصورت مقطعی مشکلات این ناحیه را حل کند. آمریکا در پی حل این تعارض بصورت ریشه ای و عمیق است. این کشور با قرار گرفتن در لحظه ی تک قطبی از یک سو پتانسیل آن را دارد تا ارزش های خود را در خاورمیانه نهادینه کند و از سویی نیز بر این نکته آگاه است که این لحظه ی تک قطبی همیشگی نیست و در پی آن است تا با همسان سازی فرهنگی خاورمیانه با خود هنگامی که لحظه ای تک قطبی هم به پایان رسید هزینه ی کمتری از ناحیه ی این منطقه متحمل شود. در این پژوهش از چارچوب نظری سازه انگاری استفاده شده است . سازه انگاری نگرش خود به روابط بین الملل را با تعریف خود از (انسان) آغاز می کند. بر خلاف نظریه های خردگرا که انسان را موجودی اقتصادی می دانند و بر این اساس بازیگران را (منفعت محور) معرفی می کنند که بر اساس محاسبه سود و زیان مادی به کنش می پردازند، در سازه انگاری انسان موجودی اجتماعی است و اجتماع بر رفتار انسان اثر مستقیم دارد . به نحوی که رفتار انسان در یک رابطه بیناذهنی و هویت محور شکل می گیرد. از این رو چارچوب نظری سازه انگاری انتخاب شد که فرهنگ و هویت عناصری هستند که در سازه انگاری به آنها توجه بسیار شده است. از سوی دیگر از آنجائی که مشکلات عمده آمریکا در این منطقه ناشی از شکاف فرهنگی و به تبع آن درک متفاوت طرفین از جهان است، لذا نظریه هایی که تاکیدشان بر عوامل عینی است قادر به تبیین این مسئله نیستند. امروزه هر گونه سیاست گذاری و هر استراتژی در سیاست بین الملل بدون در نظر گرفتن منطقه ژئو استراتژیک خاورمیانه ناقص خواهد بود. حادثه 11 سپتامبر خاورمیانه را در صدر اولویت امریکا قرار داد. این حادثه نشان داد که شکاف فرهنگی امریکا در خاورمیانه تا چه حد می تواند برای امریکا خطر ساز باشد و امریکا در راه همگن سازی فرهنگی با فرهنگ غربی با چه مسائلی روبروست. اما آنچه سوال است این است که خاورمیانه تا چه اندازه پتانسیل پذیرایی از فرهنگ غربی را دارد. در این پژوهش سه کشور خاورمیانه مورد بررسی قرار گرفت. سه کشور عربستان، مصر و ترکیه. عربستان از آن رو انتخاب شد که عمده ی تروریست های ضد امریکایی از این کشورند؛ مصر بدلیل اینکه سرآمد کشورهای خاورمیانه ی عربی است و هر گونه تغیییر در آن می تواند تاثیرگذار بر کل منطقه باشد و ترکیه هم به عنوان یک الگوی موفق در روند غربی شدن. این که الزامات امریکا برای همسان سازی فرهنگی خاورمیانه با فرهنگ خود چیست در بخش سوم مورد بحث قرار گرفته است. الزامات امریکا برای پیاده سازی این طرح همسان سازی فرهنگ خاورمیانه با خود، به دو بخش تقسیم می شود. بخش اول الزامات درونی امریکاست. اصول مهم امریکایی که شامل فردگرایی و لیبرالیسم است قابل جمع با تفکرات مردم خاومیانه نیست و از دیگر سو عملگرایی امریکایی هم، امریکاییان را ملزم به توسعه این مولفه می کند. دیگر مولفه ی مهم داخلی، تجربه تاریخی امریکاست. تجربه تاریخی که یک ملت از سر گذرانده، از عناصر اصلی فرهنگ آن ملت است. کنش و واکنش یک ملت به پیش زمینه های داخلی، خاطرات و گذشته تاریخی آن ملت بستگی دارد. تاریخ نو و بسیار متفاوت آمریکا با تاریخ کهنه خاورمیانه انباشت ذهنی بسیار متفاوتی را برای مردمانش به ارمغان می آورد. انباشتی که درک متقابل از یکدیگر را بسیار سخت می کند. اگر بخواهیم از قاطع ترین جریان میان جریان های اصلی آمریکا برای ایجاد این پروسه سخن بگوئیم باید از نو محافظه کاری صحبت کنیم. نومحافظه کاران به دلیل اینکه اعتقاد به تفاوت بنیادی در ارزش ها و تمدن ها دارند درصدد هستند که با انتقال ارزش ها و نهادهای برآمده از عصر مدرنیته همسوسازی را در حیطه نهادها، ساختارها و ارزش ها در جهان به وجود آورند. رسالت ملی آمریکایی هم در سیاست خارجی آمریکا تاثیرگذار است. آمریکایی ها بر این باورند که حکم تقدیر بر این بوده است که ملت آمریکا رسالت خطیر نجات دیگر ملت ها را به دوش کشد. اما شاید مهمترین و تاثیرگذارترین مولفه الزامات درونی امریکا، منافع امریکا در خاورمیانه می باشد که در سه سطح منافع مربوط به حفظ بقاء ، منافع حیاتی و منافع مهم مورد بررسی قرار می گیرد که همسان سازی فرهنگ خاورمیانه با فرهنگ خود می تواند در تسهیل رسیدن به این منافع بسیار مفید باشد. در مورد الزامات بیرونی آمریکا به نظر می رسدکه بنیادگرایی اسلامی و تروریسم مهم ترین عوامل تاثیرگذار باشد. از نظر بنیادگرایان، غربی ها با اسلام مشکل دارند. آنها معتقدند بین ادعا و عمل دولتهای غربی به ویژه آمریکا فاصله زیادی است و علی الظاهر عدالت، حق تعیین سرنوشت و حقوق بشر قربانی منافع ملی آن کشور شده اند. این طرز تفکر به همراه خوانش خاص بنیادگرایان خاورمیانه را مستعد پرورش تروریست ها می کند که در پی ضربه زدن به آمریکا هستند . تروریسم جدید و نبود آدرس برگشت آمریکا را با خطر جدی از این ناحیه مواجه میسازد که استفاده از قدرت سخت نظامی و استراتژی های معمول نمی تواند به طور کامل این مشکل را ریشه کن کند. از این رو آمریکا تاکید بسیاری بر قدرت نرم و استفاده از آن در خاورمیانه دارد. قدرت نرمی که در بخش چهارم از آن بحث شده است و به معنای همراه نمودن مردم به جای وادار کردن آن هاست. فرهنگ آمریکا یک منبع عظیم قدرت نرم است. فرهنگی که دارای جذابیت و لذت های فراوان انسانی - روانشناختی است. اما این فرهنگ هر چقدر هم جذاب باشد باید مورد عرضه قرار بگیرد تا متقاضی پیدا کند. ابزار عرضه ی این منبع، رسانه است. آمریکا با در دست داشتن امپراتوری رسانه ها دارای این پتانسیل است که جهان را همانگونه که خود میخواهد عرضه کند و به تصویر بکشد. این پژوهش در پی این بود که از الزامات آمریکا-چه درونی و چه بیرونی- و هم چنین از قدرت نرم به عنوان ابزار آمریکا برای نیل به هدفش سخن بگوید. در این پژوهش هم از کشوری که پتانسیل پذیرش ارزش های آمریکایی و غربی در خاورمیانه را دارد سخن گفته شد (ترکیه) و هم از کشورهایی که به نظر می رسد این پتانسیل را ندارند (عربستان). اما اینکه آمریکا در این هدف (همسان سازی فرهنگ خاورمیانه با خود) تا چه اندازه موفق می شود از بضاعت و حوصله ی این نوشتار خارج است و خود مجالی دیگر را طلب می کند.
رامز محمودی حسین دهشیار
ژئوپلیتیک یکی از مهم ترین عوامل موثر در سیاست خارجی هر کشوری می باشد که نقش عوامل جغرافیایی را در سیاست خارجی کشورها مورد ارزیابی قرار می دهد . با توجه به ماهیت هستی شناسی واقعگرایانه رویکرد ژئوپلیتیک ، دولت ها به عنوان بازیگران عقلانی در عرصه سیاست خارجی در صورت تطبیق عقلانیت سیاسی خود با واقعیت ژئوپلیتیکی می توانند اهداف خود را به شکل قابل توجهی در نظام بین الملل آنارشیک محقق سازند . کشور ترکیه به دلیل قرار گرفتن در یک محیط جغرافیایی و تمدنی مناسب از موقعیت ژئوپلیتیکی ایده آلی برخوردار است که می تواند بر تقویت نقش و جایگاه این کشور به عنوان یک قدرت منطقه ای تاثیر قابل توجهی داشته باشد . ژئوپلیتیک در کنار تاثیر پذیری از عوامل ثابت ، اساسا تحت تاثیر عوامل متغییری چون ، عوامل اقتصادی ، سیاسی ، نظامی و اجتماعی و دیپلماسی نیز می باشد و تغییر در هر کدام از این عناصر می تواند اثر مهمی را در تقویت و یا تضعیف وزن ژئوپلیتیک یک کشور داشته باشد . تحولات داخلی ترکیه به دنبال روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه موجب اصلاحات گسترده ای در زمینه های سیاسی ، اقتصادی ، نظامی و دیپلماسی شده است و این تحولات داخلی ، اهمیت و وزن ژئوپلیتیکی ترکیه را در منطقه ارتقاء داده است . علاوه بر تاثیر گذاری ژئوپلیتیک بر جهت گیری سیاست خارجی ، این رویکرد همچنین به عنوان عرصه رقابت بازیگران برای کسب قدرت و قلمروی نفوذ می تواند در شکل گیری ماهیت اتحادها و قطب بندی های سیاسی نیز تاثیرگذار باشد. بنابراین ، تداوم روابط و همکاری میان آمریکا و ترکیه را می توان در چارچوب رویکرد ژئوپلیتیک مورد مطالعه و بررسی قرار داد . از زمان پایان جنگ جهانی دوم تا کنون ، روابط آمریکا و ترکیه اساسا بر محور واقعیت های ژئوپلیتیکی شکل گرفته است و موقعیت منحصر به فرد ژئوپلیتیک ترکیه همواره مورد توجه رهبران آمریکا بوده است . به رغم برخی دیدگاهها در مورد کاهش اهمیت ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی ترکیه برای غرب ، تحولات ناشی از فروپاشی شوروی موجب تحول در ساختار ژئوپلیتیکی منطقه و خلاء قدرت شد که این امر منجر به تقویت نقش و موقعیت ژئوپلیتیک ترکیه شد . خصوصا ، با آغاز تحولات در دهه اول قرن حاضر به دنبال حادثه تروریستی یازده سپتامبر ، شاهد هستیم که استراتژی آمریکا مبنی بر تغییرات دموکراتیک و ارزشی در مناطق پیرامون ترکیه و لزوم گسترش اصلاحات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بار دیگر ترکیه را به عنوان مهم ترین متحد آمریکا قرار داده است. اگر در دوران نظام دو قطبی ، ژئوپلیتیک ترکیه به عنوان محور همکاری آمریکا و ترکیه برای مقابله با نفوذ شوروی بود ، ولی اکنون ژئوپلیتیک ترکیه محور همکاری لین دو کشور ابعاد مختلفی از همکاری را در مناطق مختلف را در بر می گیرد به قدرت رسیدن اسلامگرایان ترکیه و تطبیق اصول لیبرال دموکراسی با اسلام در ترکیه ، ایده ترکیه به عنوان مدل دموکراسی را برای دولتمردان آمریکایی در منطقه خاورمیانه را تقویت نمود که همین عامل بیش از پیش موجب افزایش اهمیت موقعیت ژئوپلیتیکی ترکیه برا آمریکا شده است . شاهد این ادعا را می توان در سفر اوباما به ترکیه دانست که این سفر نشان از اهمیت ترکیه برای آمریکا بود . اوباما در این سفر از مدل جدیدی تحت عنوان مدل مشارکت برای توصیف روابط دو کشور استفاده کرد که این مدل خود به معنای تدوام روابط بر اساس اصل احترام متقابل می باشد . در نتیجه ، اگر چه ممکن است اختلافاتی میان آمریکا و ترکیه به وجود آید ولی این اختلافت تحت الشاع واقعیت های ژئوپلیتیکی قرار خواهند گرفت که تاثیر چندانی بر پایه های روابط دو کشور نحواهند داشت .
خضر خدیری حسین دهشیار
پس از تحولات 2003 عراق، اقلیت ها و گروه های درون سرزمینی به بازیگران مطرح در صحنه ی سیاسی این کشور و منطقه تبدیل شدند. تغییرات ژئوپلیتیکی به وجود آمده باعث قدرت گیری کردها، شیعیان و به حاشیه رفتن سنیان شد که شطرنج سیاسی عراق را به کلی با گذشته ی آن متغییر نمود. فاز اول سیاست خارجی آمریکا در قبال عراق ایجاد یک دولت متحد مرکزی و سکولار خود بود. ولی اوضاع پیچیده عراق تغییر این رویکرد و اجرای فاز دوم سیاست آمریکا (پی گیری اهداف از طریق مدخل های کوهنی) در عراق را ملزم می نمود . در این میان کردها به خاطر ویژگی های مهم ژئوپلیتیکی و استراتژیکی در عراق و منطقه، مورد توجه ویژه ی دستگاه سیاست گذاری ویژه ی آمریکا قرار گرفتند. در این نوشتار، ضمن بررسی ژئوپلیتیک کردستان عراق، تاثیرات این منطقه بر سیاست خارجی آمریکا از سال 2003 تا 2012 مورد بررسی قرار گرفته است . شرح و بسط سوال اصلی این نتیجه را درپی داشته که بعد از شکست فاز اول سیاست های اعمالی آمریکا در عراق، این کشور به منظور اجرای فاز دوم سیاست های خود به سمت اهرم کرد رفته و تا حدودی توانسته سیاست خارجی خود را در عراق از راه کردها دنبال کند. می توان نتیجه ی آن را در تدوین قانون اساسی سکولار، مسائل مربوط به انرژی، امنیت اسرائیل، مهار گروه های مخالف و ... مشاهده نماییم. علاوه بر این، آمریکا تا حدود زیادی توانسته اهداف خود را در ترکیه از راه اهرم کردهای عراق دنبال کند، که می توان به حرکت ترکیه به سمت دموکراسی بااحتیاط در رابطه با حل مسئله کرد در این کشور، مهار کردهای ترکیه و همکاری بیشتر ترکیه با آمریکا در مسائل منطقه ای اشاره کرد.
محمد رضا رستمی فروشانی حسین دهشیار
پژوهش حاضر با مرور روندهای گذشته و حال، استدلال می کند که هر چه پیوندهای چین با محیط بیرونی گسترش یابد، هزینه های گسستن این پیوندها با بازیگران خارجی افزایش می یابد و امکان تجدیدنظرطلبی در رفتار خارجی پکن کاهش می یابد. علاوه بر این سیاست خارجی چین با تحکیم پیوندهای این کشور با بازیگران لیبرال، منافع و چالش های مشترک چین و قدرت های طرفدار وضع موجود را افزایش می دهد. در نتیجه رفتار مشترک چین و قدرت های جهانی گسترش می یابد و از این طریق قواعد و هنجارهای موجود بین المللی نظم بین المللی تثبیت و تقویت می گردد.تحقیق حاضر با توجه به واقعیات و روندهای موجود و با استفاده از روش تحلیل روند، نگاهی هم به مسیر آتی سیاست خارجی چین و روابط این کشور با قدرت های غربی و نیز نگرش پکن نسبت به قواعد و هنجارهای حاکم بر نظم و امنیت بین الملل داشت. تداوم ویژگی های میانه روی، برون گرائی در عین پرهیز از تقابل با دیگر قدرت ها، اولویت قائل شدن به قدرت نرم و تمرکز کمتر بر قدرت نظامی در مقایسه با قدرت اقتصادی و نفوذ سیاسی، کوشش برای اقناع دیگران نسبت به نیات پکن در عرصه بین المللی و حرکت به سمت توسعه و قدرت اقتصادی و سیاسی در چارچوب قواعد، هنجارها و ترتیبات منبعث از نظم موجود بین المللی در سیاست خارجی چین طی چند دهه گذشته و رشد چشمگیر وابستگی متقابل بین چین و کشورهای همسایه از یک طرف و اروپا و آمریکا از طرف دیگر، این نظرگاه را برای تخمین روندهای آتی تقویت می کند که در پرتو استمرار تحقق برنامه های توسعه و استحکام موقعیت بین المللی چین از رهگذر سیاست خارجی مزبور و از مسیر همگرائی با نظم بین المللی موجود، انگیزه های پکن برای خروج از ترتیبات چندجانبه و یا سرکشی در برابر ارزش ها و قواعد لیبرال اقتصادی و نیز ساختار توزیع قدرت جهانی بیش از پیش کاهش می یابد. چنین روندی در عرصه سیاست خارجی با تحولات متناسب داخلی هم پشتیبانی می گردد.
فرزاد پناه نژاد حسین دهشیار
دوکشور چین و روسیه که از قدرتهای مهم جهانی بوده و از اعضای ثابت شورای امنیت سازمان ملل متحد محسوب میشوند.از نظر روابطی که با یکدیگر یا با دیگر قدرتهای جهانی و منطقه ای دارند دارای اهمیت زیادی هستند. گذشته روابط دو کشور دارای نوسانات زیادی است،روابط آنها در اوایل دوران جنگ سرد مبتنی بر دوستی و اعتماد بود که از اواسط دهه 1970 به جدا شدن چین از اتحاد شوروی و حرکت این کشور به سمت آمریکا به دشمنی تبدیل شد. هم اکنون نیز با تغییر در شرایط نظام بین الملل و پس از پایان جنگ سرد که با افزایش قدرت هژمونیک آمریکا همراه بوده و ترس از غلبه این قدرت بزرگ به سمت همکاریهای بیشتر در حرکتند. چین از دوران دنگ شیائوپینگ تاکنون در اکثر سالها بیشترین رشد اقتصادی را دارا بوده است،لذا قدرت بالای اقتصادی و توان نظامی قابل قبول چین به این کشور اجازه میدهد که منافع خود را به صورت جهانی تعریف کند. از سوی دیگر روسیه نیز پس از دوران جنگ سرد که با ناکامی بلوک کمونیسم به پایان رسید دوران سخت دهه 90 را پشت سرگذارده است.و به روشنی مشاهده میکنیم که دو کشور روسیه و چین ، خود را به عنوان دو قدرت جهانی تعریف کرده اند و بدون شک اولویتهای هر یک از دو کشور طزفین را ناگزیر ساخته است که خط مشی واحدی را در مناسبات جهانی در پیش گیرند.که در همین راستا می توان سازمان همکاری شانگهای را بالاترین درجه همکاری بین چین و روسیه دانست که به مثابه ابزار دو قدرت بزرگ (چین و روسیه ) برای مقابله با هژمونی آمریکا عمل میکند. در این نوشته ،هژمون به عنوان یک مفهوم محوری در عرصه سیاست بین الملل در نظر گرفته و تلاش شده است با بررسی دیدگاههای مطرح دوباره آن ،به ظهور ،کارکرد ،تداوم و افول یک قدرت هژمون پرداخته شود و به صورت مصداقی به نقش هژمونی آمریکا بر ایجاد محوری برای ایجاد موازنه قدرت با مرکزیت چین و روسیه بر میگردد.
فرامرز غلامی گاوان علی طباطبایی
استفاده از سیاست نرم، به عنوان یکی از مهمترین ابزارها در رسیدن به اهداف یک کشور قلمداد می شود که به شکل های گوناگون و در عرصه های مختلف نمود می یابد. گذار از قدرت سخت به قدرت نرم در روابط بین الملل و تاکید بر سیاست های نرم افزاری به جای سیاست های سخت افزاری عرصه را برای عملِ این نوع سیاست ها گشود. سیاست نرم به شکل های مختلف از دیپلماسی عمومی تا استفاده از رسانه ها به کار می رود تا نشان دهنده قدرت نرم یک کشور باشند. جمهوری اسلامی ایران در سه دهه اخیر به دلیل داشتن آرمانهای انقلابی و تضادهای ایدئولوژیک با غرب و نیز تفاوت های رفتاری در سیاست خارجی، یکی از مهمترین هدفهای سیاست نرم آمریکا بوده است. با توجه به منافع ایالات متحده در جهان اسلام و به طور خاص، خاورمیانه، ایران همواره از مهمترین چالش های سیاست های آمریکا در این حوزه بوده است و تدوین استراتژی هایی برای مقابله با تهدید ایران در راس اهداف آمریکا بوده است. از این رو کاربست سیاست نرم در مقابله با نفوذ فرهنگی و قدرت نرم ایران از راهبردهای آمریکا بوده است. در این پژوهش با مروری بر کلیات بحث چرایی، چیستی و چگونگی سیاست های نرم و گذار به قدرت نرم، قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران و چالش های آن برای سیاست های نرم آمریکا در خاورمیانه و در مقابل سیاست های نرم ایالات متحده برای برخورد با ایران و با تأکید بر سفارت مجازی که به نوعی با نگرش بر تغییر فرهنگ ایرانیان به سمت الگوی آمریکایی و در صدد به حداقل رساندن هزینه های ناشی از مخالفت ها و رشد احساسات ضد آمریکایی در بسیاری از کشور های جهان بخصوص ایران است مطرح می شود.
رامین مددی حسین دهشیار
استراتژی های امنیت ملی آمریکا توسط روسای جمهوری این کشور به کنگره ارائه گردیده و چارچوب های استراتژیک آن دولت را در عرصه اقتصاد، سیاست، امنیت و فرهنگ، مشخص و رسماً اعلان می کند. استراتژی امنیت ملی امریکا بیانگر راهبرد ایالات متحده نسبت به موضوعات گوناگون سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی در سطوح داخلی، منطقه ای و بین المللی می باشد. منطقه خاورمیانه یکی از محورهای مورد اشاره در این استراتژی ها بوده و علت این توجه نیز در پیوند خوردن مسائل و معضلات این منطقه با منافع و امنیت ملی آمریکا می باشد. آمریکا دارای منافع مهمی در این منطقه بوده که بخش قابل توجهی از این منافع شامل همکاری گسترده در زمینه موضوعات متعدد با دوست نزدیک آمریکا یعنی اسرائیل و تعهد تزلزل ناپذیر به امنیت این رژیم بوده و البته محورهای دیگری نظیر احترام به خواست مردم فلسطین به داشتن کشور، اتحاد و امنیت عراق و ترغیب دموکراسی در این کشور، ایجاد تغییر در سیاست ایران و ... را نیز شامل گردیده و در استراتژی امنیت ملی اوباما به آن پرداخته شده است. لذا در این پژوهش به دنبال آن هستیم تا استراتژی امنیت ملی آمریکا در دولت اوباما را مورد مطالعه قرار داده، ابعاد مختلف آن بویژه در مورد رژیم صهیونیستی را واکاوی نموده و تأثیرات آن بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران را مشخص کنیم. در این راستا می توان گفت روی کار آمدن اوباما و رویکرد متفاوت وی در سیاست خارجی و تأکید بر بهره گیری از دیپلماسی و تعامل، اگرچه فضایی را برای حل چالش های ایران و غرب از مسیر مسالمت آمیز ترسیم می کند، لکن تضاد در ارزش ها و منافع، عملاً مانعی بر سر این مسیر بوجود می آورد. در این میان به علت تعارض وجودی میان ایران و اسرائیل، این رژیم در افزایش چالش ها میان ایران و آمریکا نقش مهمی را ایفا نموده که مسائلی چون تحریم های اقتصادی، تهدید به حمله نظامی، ایران هراسی میان کشورهای منطقه و ... از جمله آن ها بوده و تهدیداتی را در سطح داخلی و منطقه ای متوجه جمهوری اسلامی ایران نموده است.
نجیب رسا علیرضا کوهکن
چکیده برای رسیدن به اهداف بلند علم و دانش، نیاز است که در بخش? های مختلف، تحقیق و پژوهش صورت گیرد تا باشد راه حل های برای بهبود وضعیت جامعه بشری با استفاده از راه کارهای علمی و پژوهش ارایه گردد. این تحقیق به هدف دریافت نقش آمریکا در شکل گیری دولت مدرن تدوین گردیده است. روش تحقیق این پژوهش، توصیفی - تحلیلی و با استفاده از ابزار؛ کتابخانه ها، مجلات علمی، سایت های معتبر علمی، پایان نامه ها، مقالات... میباشد. نتیجه این تحقیق نشان می دهد که آمریکا در شکل دهی دولت ملی در افغانستان نقش برازنده ی داشته اند. اما این تاثیر گذاری و نقش را در قالب یک دولت لیبرال دموکراسی در افغانستان به نمایش گذاشته است. نتیجه این تحقیق نشان می دهد که بیشترین تأثیر را در بخش های آموزش، تحصیلات، حقوق زنان، حقوق بشر، توسعه و حمایت قوه های سه گانه افغانستان، حمایت از پارلمان، توسعه اقتصادی، جلب سرمایه گذاری ها، تشویق بخش خصوصی، توسعه فرهنگی، تأمین نسبی امنیت... را داشته است. این همه در حالی صورت می گیرد که دولت افغانستان قبل از حضور آمریکا در این کشور هیچ نوع نظامی ملی و جوابده نداشته است. در این تحقیق که روی حکومت های مجاهدین و طالبان نیز بحث صورت گرفته؛ چنین نتیجه بدست میاید که مردم افغانستان قبل از حضور آمریکایی ها، حاضر بودند که برای نجات مردم و ملت از دست نا امنی ها، جنگ های خانمانسوز داخلی، ظلم و ستم طالبان از یک کشور بیرونی و خارجی حمایت کنند تا افغانستان از وضعیت جنگ های داخلی بیرون آید. نتیجه این تحقیق نشان میدهد، بعد از حادثه یازدهم سپتامبر افغانستان شاهد تحولات جدیدی سیاسی میگردد دولت انتقالی شکل می گیرد، لویه جرگه برگزار میشود، قانون اساسی که یکی از نماد های دولت های ملی است به تصویب می رسد. انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی چندین بار با کمک جامعه جهانی و آمریکا برگزار میگردد که این موضاعات در تاریخ سیاسی افغانستان بی سابقه بوده است، رشد فرهنگ ، مشارکت سیاسی، توسعه فرهنگی و سیاسی از جمله مواردی است که این تحقیق روی آن بحث نموده و نتایج مثبتی را در پی داشته است.
سید عارف موسوی نیا اصغر جعفری ولدانی
آب به عنوان یکی از مهمترین منابع اکثر کشورها مطرح می باشد تا حدی که موقعیت راهبردی و روابط بین المللی کشورهای مختلف به این مقوله پیوسته است. موضوع چالش برانگیز آب از گذشته-های دور و به ویژه در جهان امروز به صورت مسأله ای تعیین کننده در روابط دولت ها نمود یافته و هم چنان در کشورهای جهان تنش های جدیدی بر سر مسأله تصاحب منابع آب پدیدار می شود. هدف پژوهش حاضر بررسی چالش های هیدروپلیتیک ایران و عراق می باشد که با روش تجزیه و تحلیل اطلاعات کیفی و از طریق استفاده از اسناد، مدارک و شواهد تاریخی به صورت توصیفی-تحلیلی صورت گرفته است. نتایج پژوهش ضمن تأیید فرضیه های ارائه شده بیانگر آن است که رشد جمعیت و گسترش شهرها، توسعه کشاورزی، بحران های زیست محیطی و صنایع از عوامل به وجود آمدن چالشهای هیدروپلیتیک در روابط ایران و عراق می باشند.
فرشته ناجی زواره حسین دهشیار
انسان موجودی اجتماعی است و زندگی اجتماعی عرصه ای است آمیخته از تصمیمات فردی و اجتماعی. سیاست بین الملل نیز عرصه ی تصمیمات بازیگران نظام جهانی در قبال یکدیگر برای تأمین منافع ملی است؛ لذا بازیگرانی موفق هستند که تصمیمات صحیح و حساب شده ای را به اجرا می گذارند. لازمه ی این شناخت صحیح نیز شناخت درست از عوامل شکل دهنده به سیاست خارجی کشورها می باشد براین اساس در پژوهش پیش رو به مقایسه مولفه های شکل دهنده به راهبرد های سیاست خارجی امریکا در دوران بوش و اوباما در خاورمیانه پرداخته شده است. سوال اصلی پژوهش آن است که فاکتور های اساسی و مشترک تأثیر گذار بر شکل گیری سیاست خارجی آمریکا در دوران بوش و اوباما در خاورمیانه چه می باشد؟ فرضیه مد نظر نیز عبارت است از فاکتورهای شخصیت رئیس جمهور، ساختار کنگره، و ساختار نظام جهانی از فاکتورهای اساسی و مشترک شکل دهنده به سیاست خارجی آمریکا در دوران بوش و اوباما در خاورمیانه می باشند. در نهایت به این جمع بندی رسیدیم که آمریکا و سایر قدرت های جهانی اهدافی بلند مدت در عرصه ی سیاست خارجی برای خود تعریف کرده اند که با تغییر روسای جمهور تغییر نمیابد. اما هر رئیس جمهور با راهبرد خویش درصدد تأمین اهداف مذکور بر می آید یعنی حرکت از مسیر های متفاوت به سمت هدفی واحد. نکته قابل تأمل آنکه این تفاوت ها با شناخت عوامل شکل دهنده به راهبردها از جمله سه فاکتور مد نظر در این پژوهش یعنی شخصیت، کنگره و نظام جهانی در هر دوران قابل شناخت بوده و به تصمیم گیری صحیح و درستی از جانب سایر کشورها کمک شایانی خواهد نمود.
محمد بنی مسنی مرتضی نورمحمدی
خاورمیانه همواره یکی از مناطق مهم و استراتژیک دنیا بوده است و دارای منابع عظیم انرژی و موقعیت مهم ژئوپولیتکی در ساختار نظام بین الملل می باشد؛ بر همین اساس قدرت های بزرگ به این منطقه توجه خاصی داشته اند و سعی کرده اند تا این منطقه را تحت سیطره خود داشته باشند. دو کشور آمریکا و چین در قدرت مهم نظام بین الملل محسوب می شوند که در منطقه خاورمیانه حضور فعال دارند. در این پایان نامه به بررسی اهداف حضور دو کشور مهم آمریکا و چین در منطقه خاورمیانه و همچنین روابط دو کشور در قبال یکدیگر در بین سال های 2001 تا 2010 پرداخته شده است. در حال حاضر آمریکا به عنوان ابرقدرت جهانی در این منطقه حضور دارد و قدرت برتر منطقه محسوب می شود به عبارتی روشن تر خود را هژمون منطقه می داند و بر این است تا هژمونی خود را در منطقه خاورمیانه حفظ نماید. چین نیز به دنبال تأمین انرژی و منابع اقتصادی خویش در این منطقه می باشد و سعی در تهدید جایگاه آمریکا در این منطقه را ندارد. با توجه به این نکات دو کشور در منطقه خاورمیانه الگویی از همکاری همراه با رقابت و در بعضی از مسائل تضاد را در قبال یکدیگر دارند. در این پژوهش برای اثبات این فرض، رفتار و نظرات دو کشور در مورد مسائل مهم منطقه در دو بخش همکاری و رقابت مورد بررسی قرار می گیرد.مسئائل مهم منطقه ای که مورد بررسی قرار گرفته اند عبارتند از: حادثه 11 سپتامبر، حمله آمریکا به عراق و افغانستان،فرایند صلح خاورمیانه(مسئله فلسطین) و گزاره ایران(مسئله هسته ای ایران) که در زیر شاخه همکاری بین دوکشور برای اثبات همکاریی آورد شده اند و برای اثبات رقابت و تنش نیز از چند مسئله ازجمله،روابط چین با اسرائیل و دخالت آمریکا، روابت نظامی تسلیحاتی چین با ایران و روابط انرژی چین با ایران مورد ببرسی قرار گرفته اند.
فاطمه محمدی حسین سلیمی
امروزه حقوق بشر با وجود نارسایی های مفهومی و اختلاف نظرهای مبنایی و اجرایی، یکی از مهم ترین عناصر گفتمان حقوقی و سیاسی دولت ها و جوامع بشری است، و نادیده گرفتن آن در سطح داخلی علاوه بر ایجاد بحران های متعدد منجر به چالش کارآمدی و مشروعیت نظام سیاسی می شود و در عرصه بین الملل نیز محدودیت ها و موانع متعددی را برای آن نظام به دنبال خواهد داشت. از این روست که سازو کارها و تدابیر متعدد و گوناگونی در سطوح مختلف ملی، منطقه ای و بین المللی برای برآوردن این مهم ایجاد شده است. یکی از حوزه هایی که در آن حقوق بشر نقش خود را ایفا می نماید عرصه سیاست خارجی کشورها می باشد. در واقع کشورها با لحاظ نمودن حقوق بشر در سیاست گذاری های خارجی و در ارتباط خود با سایر کشورها، سهمی برای آن قایل می گردند. شایان ذکر است که در تاریخ سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا،تأکید بر حقوق بشر با دکترین جیمی کارتر آغاز گردید و پس از او نیز در سیاست خارجی آمریکا کم و بیش بازتاب داشته است تا این که در دکترین بوش پسر برجسته گشت؛ از این رو در این رساله به جمع جبری مضاعف میان حقوق بشر و امنیت از اواخر دهه هفتاد تا اواخر ریاست جمهوری جرج بوش پرداخته شده است. همچنین تلاش گردیده که اندیشه ها و افکار نومحافظه کاران(جرج واکر بوش، کالین پاول و کاندولیزا رایس) و دیدگاه آن ها در خصوص حقوق بشر و میزان اهمیت آن در اولویت های سیاست خارجی سنجیده شود. و نیز سعی گردیده است تا با واکاوی سخنان و ادبیات به کار گرفته شده از سوی کارگزاران ایرانی دست اندر کار در حوزه سیاست خارجی، به بررسی و تحلیل دیدگاه ها و نظرات آن ها در خصوص ایالات متحده آمریکا و نحوه بهره گیری آن از حقوق بشر در سیاست خارجی پرداخته شود؛ تا از این طریق ضمن مشخص گردیدن دیدگاه اصلاح طلبان و اصولگرایان به مقوله مذکور ، امکان ارزیابی و مقایسه دیدگاه آنان در این ارتباط نیز فراهم گردد. شایان ذکر استاگر چه اهمیت و نحوه تعامل حقوق بشر و سیاست خارجی بیش از دو دهه است که مطرح می باشد با این حال کمتر کار پژوهشی است که در زبان فارسی به آن پرداخته باشد از این رو در رساله پیش-رو تلاش گردیده به رابطه این دو پدیده به طور عام و به بررسی سیاست خارجی ایالات متحده به شکلی خاص پرداخته شود. تا با بررسی و تحلیل محتوای دیدگاه کارگزاران ایرانی و آمریکایی، به نحوه نگرش آن ها پیرامون مقوله حقوق بشر در سیاست خارجی به صورت مستقل و مقایسه ای دست یافت
مهدی ذوالفقاری سید جلال دهقانی فیروزآبادی
قدرت نرم در سیاست خارجی بریتانیا در قبال ایران با توجه به شناخت منابع و عناصر مهم قدرت این کشور تحلیل شده است و سپس اثرگذاری آن بر قدرت جمهوری اسلامی ایران به بحث و بررسی گذاشته شده است. از این منظر با افزایش منابع قدرت نرم بریتانیا ضریب تأثیر و اثرگذاری آن بر جامعه ایرانی بیشتر می شود.
اسماعیل محمدپور حسین دهشیار
در این پایان نامه دلایل بروز دو انقلاب (سقوط حکومت حسنی مبارک و دولت محمد مرسی) بررسی شده است. مهمترین دلیل بروز این انقلاب ها از دیدگاه پژوهشگر جنبش های اجتماعی در مصر بوده اند که در این راستا به نقش رسانه ها مختلف اعم از چاپی و صوتی و تصویری بیش از سایر موارد بحث و تاکید شده است.
شبنم شکوهی حسین دهشیار
دولتمردان ایالات متحده آمریکا در جریان جنبشهای اعتراضی سال ????، با درنظر گرفتن حساسیت مردم این کشورها به مداخله خارجی و جلوگیری از تشدید نارضایتی مردم منطقه از اقدامات و سیاستهای آمریکا، از حمایت رژیمهای اقتدارگرای تونس و مصر خودداری کردند. مقامات آمریکایی با این فرض که احزاب اسلامی با ادغام در نظم سیاسی جوامع خود؛ به دلیل هزینه های حکمرانی- مصالحه، ائتلاف سازی و حفظ حامیان و مخاطبین ناچار می شوند از گذشته ایدئولوژیک خود فاصله بگیرند، از مخالفت آشکار با به قدرت رسیدن اسلامگرایان اجتناب کرده و معتقد هستند که در این شرایط ایالات متحده می تواند از طریق سیاست تحبیب و تهدید، روند سازگاری این احزاب اسلام گرا را با سیاستهای خود در منطقه تسریع نماید.
صابر طاهری نژاد لداری حسین دهشیار
در این تحقیق ما این سوال را مطرح کرده ایم که برقراری پیمان امنیتی بین آمریکا و افغانستان چه تاثیراتی بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران داشته است؟ در پاسخ سوال اصلی به این نکته اشاره کردیم که برقراری پیمان امنیتی بین دو کشور موجب تهدیدات امنیتی گسترده ای برای جمهوری اسلامی می شود. روش تحقیق این پژوهش، توصیفی- تبیینی و با استفاده از ابزار؛ کتابخانه ها، مجلات علمی، سایت های معتبر علمی، پایان نامه ها، مقالات... می باشد. اگرخیلی گذرا به سابقه سه دهه گذشته کشور افغانستان نگاه کنیم اینگونه به نظر می رسد که هر گروهی، در هر زمانی که در این کشور به حکومت رسیده است، به دلیل مجموعه مشکلات و کمبودهایی که این کشور از آن رنج می برد و همچنین به دلیل جایگاه ژئوپلیتیک افغانستان که در خشکی محصور است، برای ایجاد یک نوع توازن همواره رویکرد و توجهی به یک قدرت فرامنطقه ای داشته است.
عبدالهادی طاهر اصغر جعفری ولدانی
چکیده ندارد.
سمیه نصرالله زاده خراسانی جلال دهقانی فیروزآبادی
چکیده ندارد.
کبری میرعظیمی حسین دهشیار
چکیده ندارد.
مهدی سیاری حسین دهشیار
چکیده ندارد.
محمد گیلانی پور حسین دهشیار
چکیده ندارد.
رضا سعیدی حسین دهشیار
چکیده ندارد.
حامد لفته جلال دهقانی فیروزآبادی
چکیده ندارد.
جبار محمد حسین دهشیار
چکیده ندارد.
امید شجاع دل حسین دهشیار
روابط دو کشور جمهوری اسلامی ایران و ترکیه به عنوان دو همسایه و دو عضو مهم منطقه خاورمیانه همواره مورد توجه پژوهشگران علم روابط بین الملل قرار داشته و تحولات داخلی هر یک از این دو کشور دارای اهمیتی ویژه برای تصمیم سازان سیاست خارجی کشور دیگر بوده است. در این پایان نامه سعی شده تأثیرات تحولات اخیر ترکیه هم در بعد روابط دو جانبه ایران و ترکیه و هم از منظر تبعات منطقه ای این جریان به ویژه در منطقه خاورمیانه مورد بررسی قرار گیرد. بدین منظور پس از طرح کلیات بحث به روند قدرت یابی حزب اسلام گرای عدالت و توسعه در ترکیه اشاره شده و مبانی تفکرات و نوع نگاه ایشان به سیاست خارجی ترکیه در خاورمیانه مورد بررسی قرار گرفت، پس از آن مقایسه ای بین روابط دو کشور ایران و ترکیه در دوره های قبل و بعد از به قدرت رسیدن اسلام گرایان انجام گرفته و با استفاده از شاخص های آماری تحولات روابط دو کشور به نحو دقیقی نشان داده شده است، سرانجام در بخش پایانی به اثرات و تبعات قدرت یافتن اسلام گرایان در ترکیه بر مسائل خاورمیانه از یک سو و تأثیر این جریان بر روابط ایران و ترکیه از منظر رقابت، همکاری، تعارض و... از سوی دیگر پرداخته شد؛ در این رهگذر نحوه رابطه هر یک از دو کشور با کشورهایی چون عراق، فلسطین، لبنان، سوریه، امارات و... در دوران اخیر مورد مطالعه قرار گرفته و مقایسه شدند. در پایان و با توجه به مجموعه شاخص های بررسی شده مشخص شد که روابط دو جانبه ایران و ترکیه در دوران اخیر در سه محور اقتصاد، امنیت و سیاست افزایش چشمگیری داشته است که گسترش مناسبات اقتصادی دو کشور در این دوران از سالانه 2/1 میلیارد دلار به 10 میلیارد دلار اصلی ترین نمود این افزایش روابط بوده است، اما در عین حال معلوم شد با توجه به اینکه هر دو کشور تمایل به دستیابی به موقعیتی برتر در منطقه خاورمیانه دارند، رقابت های منطقه ای ایشان به ویژه در ارتباط با کشورهایی چون لبنان، فلسطین و امیرنشین های خلیج فارس نیز افزایش یافته است.
طهمورث غلامی حسین دهشیار
چکیده این رساله در پنج فصل تنظیم شده است . در فصل نخست به ارائه مطالبی در باره مطالعات آینده پرداخته شده است و از میان رویکردهای مختلف مطالعات آینده رویکرد سناریو نویسی به عنوان چارچوب کار رساله انتخاب شده است . در فصل دوم به بررسی تاثیر عوامل داخلی عراق بر امنیت ملی در این کشور پرداخته شده است و بیان شده است که معضل هویت ملی در عراق اجازه شکل گیری دولت ملی در این کشور را نمی دهد و فقدان وجود دولت ملی منجر فقدان امنیت برای عراق شده است . درفصل سوم رساله رابطه میان عوامل منطقه ای و امنیت ملی در عراق مورد بررسی قرار می گیرد و بیان شده است که دولت های منطقه ، به ویژه دولت های همسایه عراق ، هرکدام در عراق دارای منافعی هستند که برای رسیدن به آن چاره ای جز حمایت از یک گروه در داخل عراق و مخالفت با گروه دیگر ندارند . این وضعیت امنیت ملی در عراق را پیچیده کرده است . در فصل چهارم به نقش دولت های فرامنطقه ای قبل از آغاز جنگ و در دوران بازسازی عراق پرداخته می شود و بیان می شود که اهمیت تاثیر گذاری عوامل فرامنطقه ای به اندازه عوامل داخلی و منطقه ای نیست.در فصل پایانی در قالب سه سناریو و بر مبنای نتایج حاصل از بررسی عوامل داخلی ، منطقه ای و فرامنطقه ای به آینده امنیت ملی در عراق پرداخته می شود . در این فصل بیان می گردد که عوامل تاثیر گذار بر آینده امنیت ملی در عراق در سطوح سه گانه فوق در ارتباط با همدیگرند و به ترتیب سناریو تداوم بی ثباتی ها در عراق ، تشدید جنگ داخلی و سناریو تجزیه را برای آینده عراق رقم می زنند .
مهدی عباس زاده غلامعلی چگنی زاده
هدف این تحقیق بررسی رابطه دو کشور فرانسه و انگلستان با ایالات متحده آمریکا و تأثیر آن بر سیاست امنیتی و دفاعی اروپا می باشد . اهمیت و اهداف و تحقیق در این تحقیق محقق بر آن است به بررسی رابطه دوجانبه میان کشورهای تأثیرگذار در صحنه روابط بین الملل (ایالات متحده، انگلستان و فرانسه ) بپردازد و در این راستا علاوه بر آن ، تأثیر این روابط بر سیاست امنیتی و دفاعی اروپا (esdp ) را به مداقه بگذارد . پس از مطرح شدن esdp، کشورهای اروپایی ( بویژه فرانسه و بریتانیا) دریافتند که عملی کردن این پروژه کار آسانی نیست. بر این اساس رابطه دو کشور از نظر نظامی مهم اتحادیه اروپا با ایالات متحده می تواند تداوم بخش و یا سدکننده esdp باشد. وقتی موضوع حیاتی تر می شود که شاهد جهت گیری های خاصی از بریتانیا و فرانسه نسبت به آمریکا باشیم. به نحوی که انگلستان ادعای روابط خاص و ویژه با هم زبانان آمریکایی می کند و فرانسه چنین ادعایی ندارد ( هر چند سارکوزی اقداماتی در این زمینه به عمل آورده اما به هر حال وی یک گلیست است ) .در مجموع به نظر نگارنده یکی از مسائل حساس در قبال تحقق esdp ( در کنار مسائل دیگری که وجود دارد ) نوع رابطه دو کشور با آمریکا و اجماع در مورد سیاستهای مشترک دفاعی و امنیتی می باشد . سوال اصلی تحقیق روابط فرانسه و انگلستان با ایالات متحده چه تأثیری بر سیاست امنیتی و دفاعی اروپا داشته است؟ فرضیه تحقیق روبط ویژه بریتانیا با آمریکا و روابط توأم با تردید فرانسه با ایالات متحده سبب به اجماع نرسیدن دو کشور مهم اروپایی در مسائل دفاعی اتحادیه اروپا و آینده آن شده است.متغیرهای تحقیقدر این تحقیق روبط ویژه بریتانیا با آمریکا و روابط توأم با تردید فرانسه با ایالات متحده به عنوان متغیر مستقل و فقدان نگاه مشترک دو کشور در مسائل دفاعی اتحادیه اروپا به عنوان متغیر وابسته در نظر گرفته شده است . روش تحقیق نوع روش تحقیق در این پایان نامه توصیفی – تحلیلی است. محقق با بررسی منابع موجود به توصیف روابط کنونی سه کشور فرانسه، انگلستان و آمریکا می پردازد . پس از بررسی توصیفی، نگارنده به تحلیل چرایی روابط و یافتن نقاط کلیدی و مهم در روابط فرانسه و آمریکا و در کنار آن روابط انگلستان و آمریکا می پردازد . روش گردآوری اطلاعات و داده ها در این پژوهش، اطلاعات و داده ها از منابع کتابخانه ای، اینترنت و با استفاده از مجلات تخصصی روابط بین الملل و مقالات انگلیسی گردآوری شده اند . نتیجه گیری در این تحقیق نشان داده شده که بریتانیا به طور کلی با تاکید بر روابط ویژه و خاص خود با ایالات متحده به طور همزمان چند هدف را دنبال می کند : اول ، تاکید بر روابط ویژه به تامین منافع منطقه ای و بین المللی خود دست می زند و در واقع فراتر از توان خودش عمل می کند . دوم ، در داخل اتحادیه اروپا ، توان چانه زنی خود را در مقابل فرانسه و آلمان بالا می برد و توازن قدرت را به نفع خود تغییر می دهد . سوم ، ادعای جهانی بودن و اروپایی بودن خود را همزمان به پیش می برد ( از طریق رابطه ویژه و نیز فعال بودن در اتحادیه اروپا ) . اما فرانسه همواره به دنبال استقلال در عرصه بین المللی و سیاست خارجی بوده است. سیاستی که این کشور را در مواقعی رو در روی آمریکا قرار داده است . فرانسه به دنبال تبدیل اتحادیه اروپا به عنوان قدرت و بازیگری مهم در صحنه بین المللی است تا بتواند آن را به عنوان قطب مطرح کند . به طور کلی ، نظام چندقطبی گزینه مورد قبول فرانسویان است . درحالی که بریتانیا چنین نمی اندیشد و حتی نخست وزیر سابق این کشور ، نظام تک قطبی به رهبری را نظامی مورد اطمینان و لازم برای تثبیت امنیت بین الملل می دانست) .