نام پژوهشگر: کوروش روستایی
مریم اسماعیلی علیرضا جعفری زند
بررسی منطقه ی طسوج کوار با مجوز شماره 8554/133-912 مورخ 23/11/1391 با هدف گونه شناسی سفال های این منطقه در طول دوران ساسانی و دوره های اسلامی انجام شد. مطالعه ی آن ها با اهداف شناخت و طبقه بندی سفال منطقه بر اساس شکل، رنگ، تزیینات و تکنیک ساخت؛ توصیف، و تفکیک سفال های دوره ی تاریخی و دوره ی اسلامی انجام شده است. در این راستا سفال دوره های مختلف با سفال های مناطق همجوار و هم دوره مورد گاهنگاری و مطالعه قرار گرفت. سفال های دوره ی ساسانی تقریبا در اغلب محوطه ها یافت شد؛ اما بخش عمده ی این سفال ها از محوطه ی شبکه بندی شده ی تل سرخ طسوج به دست آمد؛ آنها قطعاتی از لبه، بدنه، کف سفال را تشکیل می دهند. خمیره ی سفال ها به رنگ خاکستری، صورتی، قرمز روشن، قهوه ای روشن و از شن ریز، متوسط و گاهی درشت و در مواردی از مواد گیاهی به عنوان شاموت استفاده شده است. سفال ها در حرارت مناسب پخته شده و تعداد بسیار اندکی از آنها حرارت کمتری دیده اند و اغلب چرخ ساز هستند. تزیینات به کار رفته بر سطح سفال ها شامل نقوش؛ کنده مواج، خطوط افقی و عمودی موازی، نقوش افزوده و برجسته است. سفالگری این محوطه ها با اندکی تفاوت و شباهت هایی با دیگر مناطق فارس مانند پاسارگاد، قصر ابونصر، بوشهر، فیروزآباد و تخت جمشید ... است و احتمالاً از آنها تاثیر پذیرفته است. سفال های دوره ی اسلامی نیز از چندین محوطه به دست آمد که شامل سفال لعاب دار و بدون لعاب است و شامل قسمت هایی از لبه، کف و بدنه ظروف هستند؛سفال ها چرخ ساز بوده و خمیره اغلب آنها به رنگ صورتی است. شاموت سفال ها را شن نرم، ریز و متوسط تشکیل می دهد و در حرارت مناسبی پخته شده و بافت محکمی دارند. لعاب ها به رنگ سبز، آبی و سفید است. این پژوهش با استفاده از روش کتابخانه ای و میدانی انجام گرفته است و سپس یافته های سطحی محوطه ها با مناطق همجوار مورد مقایسه و تجزیه و تحلیل و گاهنگاری قرار گرفت.
کوروش روستایی کامیار عبدی
دوره¬ی نوسنگیِ منطقه¬ی شمال¬شرق فلات ایران در این پایان¬نامه مورد بررسی قرار گرفته است. تا حدود 15 سال پیش آگاهی-های ما از این دوره در منطقه¬ی شمال¬شرق منحصر به یافته¬های به¬دست¬آمده از سه محوطه¬ی یاریم¬تپه، تُرنگ¬تپه و تپه¬های سنگ چخماق بود. فرهنگ نوسنگی شمال¬شرق تا پیش از این در نوشته¬های بین¬المللی به¬عنوان «فرهنگ جیتون» خوانده می-شد، که نخستین فرهنگ یکجانشینیِ نوسنگی در جنوب ترکمنستان است. از حوالی اوایل دهه¬ی 1370 بررسی¬های باستان-شناسی در ناحیه¬ی شاهرود باعثِ به¬دست¬آمدنِ آگاهی¬های نوینی از دوره¬ی نوسنگیِ شمال¬شرق شد. این روند در دهه¬ی 1380 شتاب فزاینده¬ای به خود گرفت و با کاوش محوطه¬های ده¬خیر، کلاته¬خان و تپه¬های سنگ چخماق، بین سال¬های 1383 تا 1388، حجم قابل توجهی از انواع یافته¬ها و داده¬های باستان¬شناختی به دست آمد. به¬موازات این پژوهش¬ها، کارهای میدانی در استان گلستان و خراسان شمالی منجر به انباشت آگاهی¬های بیشتری در این زمینه شد. در این پایان¬نامه روند نوسنگی¬شدن یا نوسنگی¬گراییِ منطقه¬ی شمال¬شرق با توجه به میزان آگاهی¬های موجود بحث شده است. تکیه¬ی اصلی در این پایان¬نامه بر آگاهی¬های به¬دست¬آمده¬ی مبتنی بر کاوش محوطه¬های سه¬گانه¬ی پیش¬گفته است. افزون بر این، از آگاهی¬های منتشرشده¬ی محوطه¬های دیگر، مانند آق¬تپه و پوکردوال در دشت گرگان و قلعه¬خان در خراسان شمالی نیز استفاده شده است. هدف اصلی از این پژوهش بررسی جنبه¬های گوناگونِ نوسنگی¬گرایی در این منطقه است. این جنبه¬ها اساساً شامل نخستین نشانه¬ها از آغاز استقرارهای مجهز به گونه¬های گیاهی و حیوانیِ اهلی¬شده، روند شکل¬گیریِ روستاهای آغازین با معیشت نوسنگی در منطقه¬ی شمال¬شرق و برهم¬کنش¬های موجود بین این فرهنگ و فرهنگ همسایه در جنوب ترکمنستان و فلات مرکزی ایران است. بر اساس آگاهی¬های موجود می¬توان چنین گفت که دوره¬ی نوسنگیِ شمال¬شرق احتمالاً متأثر از روند کلی انتشارگراییِ نوسنگیِ در خاورنزدیک است، هرچند هنوز سازوکار آن دقیقاً در این منطقه دانسته نیست. بر اساس پژوهش حاضر، در شرایط کنونی هیچ نشانه¬ای از اهلی¬سازی¬ها به¬صورت بومی در منطقه وجود ندارد و ممکن است این امر، موضوعی وارداتی (از سوی نواحی غربی¬تر) باشدف هرچند که نمی¬توان در این¬باره با قطعیت نظر داد، زیرا اصلی¬ترین ابزار ما برای ردگیری محوطه¬های آغازینِ اهلی¬سازی، بررسی¬های باستان¬شناسیِ دقیق و پیمایشی است که تا آنجا که می¬دانیم تاکنون در این منطقه تقریباً انجام نشده است. به هر روی، این تصویری است که داده¬های موجود ارائه می¬کنند. این پژوهش، همچنین، به این نتیجه منجر شده که فرهنگ نوسنگیِ جیتون در جنوب ترکمنستان به¬احتمال¬زیاد برخاسته از فرهنگ نوسنگیِ شمال¬شرق ایران است و تا حوالی نیمه¬ی هزاره¬ی ششم ق¬م نیز پیوندهای قوی با آن دارد. در نیمه¬ی دومِ این هزاره، نشانه¬های تماس فرهنگی جوامع نوسنگیِ شمال¬شرق با فلات مرکزی جایگزین این الگو می¬شود و در اواخر این هزاره فرهنگِ چیره¬ی «چشمه¬علی» آخرین نشانه¬های فرهنگ نوسنگیِ «چخماق» را در شمال¬شرق در خود مستحیل می¬کند.