نام پژوهشگر: احمد گلچین
پریسا نقی زاده احمد گلچین
کودهای دامی دارای درصد بالایی فسفر محلول و قابل جذب هستند. در مناطقی که کودهای دامی به مقدار فراوان تولید می شوند و این کودها بلافاصله به سطح خاک اضافه می شوند، چنانچه بارندگی اتفاق بیفتد مقدار زیادی از فسفر محلول توسط روانابهای سطحی وارد رودخانه ها و منابع آب شیرین می شود بقیه فسفری که در کود وجود دارد و در خاک باقی می ماند نیز می تواند همراه با جابجا شدن ذرات خاک و به صورت رسوبات وارد آبهای جاری شود. وجود فسفر در آبهای جاری و منابع آب شیرین، رشد جلبکها و گیاهان آبزی را بدنبال داشته که این امر نه تنها سبب از بین رفتن کیفیت آب منابع آب شیرین و شرب می شود بلکه باعث مرگ آبزیان نیز می شود لذا لازم است در مناطقی که کودهای دامی به مقدار زیاد تولید و مصرف می شوند میزان فسفر محلول در کود را کاهش داده تا بتوانیم این کودها را بدون آنکه باعث آلودگی منابع آبی شوند در مزرعه مصرف کنیم. برای مطالعه اثر افزودنیهای مختلف بر کاهش فسفر قابل عصاره گیری با آب در کودهای گوسفند، گاو، مرغ تخم گذار و گوشتی یک آزمایش گلدانی به صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی و در سه تکرار در گلخانه دانشکده کشاورزی دانشگاه زنجان به اجرا درآمد. در این آزمایش از افزودنیهای مختلف شامل: سولفات آلومینیم، سولفات کلسیم، سولفات فرو، سولفات روی، سولفات مس استفاده گردید و عناصر آلومینیم، کلسیم، آهن، روی و مس هر کدام در 6 سطح شامل: 0 (شاهد)، 250، 500، 1000، 2000 و 4000 میلی گرم در کیلوگرم کود بکار برده شدند. پس از افزودن این مواد به کودها، نمونه های تیمار شده در شرایط تاریکی به مدت سه ماه انکوباسیون گردیدند. هر ماه از گلدانها نمونه کود تهیه گردید و میزان فسفر محلول،ph و ec نمونه ها اندازه گیری شد. نتایج این تحقیق نشان داد که استفاده از افزودنیهای مختلف موجب کاهش فسفر محلول در هر چهار نوع کود گردید و افزودنی سولفات آلومینیم از این لحاظ نسبت به افزودنیهای دیگر برتری داشت. در اثر استفاده از افزودنیهای مختلف در چهار نوع کود، ph کلیه تیمارها با گذشت زمان کاهش ولی شوری آنها افزایش یافت.
جیران فریدونی احمد گلچین
گیاه پالایی(phytoremediation) فناوری استفاده از گیاهان برای پالایش آلودگی از محیط زیست است که روشی موثر، ارزان قیمت و دوستدار محیط زیست است. آلودگی زمین های کشاورزی و مراتع به فلزات سنگین باعث انتقال این فلزات به محصولات زراعی، باغی، دامی و نهایتاً غذای انسان می گردد، اصلاح زمین های آلوده به فلزات سنگین جهت جلوگیری از ورود آنها به چرخه غذایی انسان امری ضروری به نظر می رسد. هدف این پژوهش بررسی پتانسیل تربچه در پاکسازی فلزات سنگین از خاک و تأثیر سطوح مختلف فلزات سنگین و تشدید کننده های جذب بر رشد و نمو و غلظت فلزات در گیاه تربچه می-باشد. بدین منظور دو آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی در گلخانه ی بخش خاکشناسی دانشگاه زنجان در مهر ماه سال هشتادو هفت انجام شد، این آزمایش دارای پنج تیمار نوع و مقدار افزودنی-ها که شامل سطوح مختلف اسید سولفوریک و edta (فاکتورa) و هفت تیمار سطوح مختلف سرب و روی (فاکتور b) بود که در سه تکرار انجام شد. سطوح مختلف اسید سولفوریک (1500 و750 میلی گرم بر کیلو گرم اسید سولفوریک غلیظ) و edta (10و20 میلی گرم بر کیلو گرم) از طریق آب آبیاری به گلدان ها اضافه شد و سطوح آلودگی که برای سرب و روی به کار برده شد، عبارتند از 0، 200، 400، 600، 800، 1000 و 1200میلی گرم بر کیلوگرم خاک که در ابتدای آزمایش به خاک گلدانها اضافه شد. نتایج آزمایش روی نشان داد که تاثیر سطوح مختلف روی و نوع ومقدار افزودنی بر غلظت روی ،وزن خشک غده و غلظت سایر عناصر در گیاه تربچه معنی دار است. با افزایش سطح روی در خاک غلظت روی در بخش هوایی و زیر زمینی گیاه تربچه افزایش ولی وزن خشک بخش هوایی و زیر زمینی گیاه کاهش یافت. کاربرد افزودنی های مختلف باعث افزایش غلظت روی در بخش هوایی و زیر زمینی گیاه تربچه شد ولی وزن خشک این قسمت ها را کاهش داد. نتایج آزمایش سرب نشان داد که تاثیر سطوح مختلف سرب و نوع ومقدار افزودنی بر غلظت سرب، وزن خشک غده و غلظت سایر عناصر در گیاه تربچه معنی دار است. با افزایش سطح سرب در خاک غلظت سرب در بخش زیر زمینی گیاه تربچه افزایش ولی وزن خشک گیاه کاهش یافت. کاربرد افزودنی های مختلف باعث افزایش غلظت سرب و وزن خشک گیاه تربچه گردید.
منیژه مقیم احمد گلچین
کمبود آهن که به صورت کلروز در برگ های جوان بروز می نماید به عنوان یکی از نارسایی های مهم تغذیه ای در گیاهان کاشته شده در خاک های آهکی مطرح است و به شدت عملکرد و کیفیت محصول آنها را تحت تاثیر قرار می دهد. بسیاری از محصولات کشاورزی در سراسر جهان، مخصوصاً در آب و هوای خشک و نیمه خشک، از کمبود آهن رنج می برند، که این کمبود ناشی از حضور یون بی کربنات در آب آبیاری یا محلول خاک است. با توجه به اینکه غلظت یون بی کربنات در محیط کشت از فاکتورهای موثر بر رشد گیاهان زراعی و باغی به شمار می آید، تعیین غلظت آستانه و روش های موثر در رفع کلروز آهن از اهمیت ویژه ای برخوردار است. به منظور بررسی تأثیر مقادیر مختلف بی کربنات و نیتروژن و محلول پاشی با کودهای آهن دار بر رشد نهال انگور، یک آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی با 32 تیمار شامل دو سطح نیتروژن (224 و 324 میلی گرم در لیتر)، چهار سطح بی کربنات سدیم (0، 5، 10 و 20 میلی مول در لیتر) و محلول پاشی سه ترکیب آهن دار (سیترات آهن، سولفات فرو و fe-edta هر کدام با غلظت دو میلی مول آهن) و یک تیمار شاهد (بدون آهن) و شامل آب مقطر در سه تکرار در گلخانه دانشکده کشاورزی زنجان در سال 1387 به اجرا در آمد. برای انجام این آزمایش نهال های دو ساله انگور پس از شستشوی کامل ریشه آنها به گلدان های حاوی مقدار مشخصی از پرلیت منتقل شدند و با محلول غذایی اپستین آبیاری شدند. تیمارهای آزمایشی با افزودن مقادیر مختلف نیترات آمونیوم و بی کربنات سدیم به محلول غذایی اپستین تهیه شدند و ترکیبات آهن دار به صورت محلول پاشی استفاده گردیدند. بعد از اطمینان از استقرار و سازگاری گیاه با محیط کشت جدید، تیمارهای آزمایشی بر روی گیاه به مدت چهار ماه اعمال شدند. نتایح حاصل از این تحقیق نشان داد که اثر سطوح مختلف نیتروژن بر شاخص های رشد گیاه (وزن خشک اندام های هوایی و ریشه، ارتفاع گیاه، سطح برگ و میزان کلروفیل برگ) در سطح احتمال یک درصد معنی دار است و بالاترین مقدار این صفات از مصرف 324 میلی گرم نیتروژن در لیتر بدست آمد. افزایش سطوح نیتروژن محلول غذایی باعث افزایش معنی دار غلظت عناصر n، ca و mn در برگ و عناصر n و mn در ریشه شد ولی غلظت عناصر p، k و fe در برگ و عناصر k و fe در ریشه انگور را کاهش داد. اثر بی کربنات بر شاخص های رشد گیاه در سطح احتمال یک درصد معنی دار شد و افزایش غلظت یون بی کربنات در محلول غذایی سبب کاهش وزن خشک اندام های هوایی، ارتفاع گیاه، سطح برگ و کلروفیل شد ولی وزن ریشه را به طور معنی داری افزایش داد. افزایش سطوح بی کربنات بطور معنی داری غلظت عناصر p، ca و mg در برگ و ریشه را افزایش ولی غلظت عناصر n، k، fe، mn و zn را در برگ و غلظت عناصر n، k، fe، mn، zn و cu در ریشه را کاهش داد. محلول پاشی با کودهای آهن دار باعث افزایش معنی دار شاخص های رشد گیاه (وزن خشک اندام های هوایی و ریشه، ارتفاع گیاه، سطح برگ و میزان کلروفیل برگ) شد. محلول پاشی با ترکیبات آهن دار به صورت محلول پاشی سبب افزایش معنی دار غلظت عنصر fe در برگ و عناصر n، k وfe در ریشه شد ولی غلظت عناصر p، ca، mg و mn در برگ و ریشه را به طور معنی داری کاهش داد.
طیبه ملک زاده غلامرضا ثواقبی
چکیده وجود مواد مادری آهکی از یک سو و کم بودن نزولات آسمانی از سوی دیگر سبب تحول و پیدایش خاکهای آهکی و قلیایی در اکثر نقاط ایران شده است. بررسی وضعیت عناصر غذایی در خاکهای آهکی و قلیایی نشان می دهد که علیرغم وجود مقادیر فراوان برخی از عناصر غذایی در این خاکها، فرم محلول و قابل جذب این عناصر کمتر از مقدار لازم برای رشد و نمو مناسب گیاه بوده و کمبود عناصر غذایی یکی از عوامل محدود کننده تولید محصول در این خاکها محسوب می شود. گوگرد مهم ترین ماده اسیدزا است که استفاده از آن به منظور افزایش قابلیت جذب عناصر غذایی تثبیت شده، اصلاح خاک های سدیمی، تأمین سولفات مورد نیاز گیاه و مبارزه با برخی از عوامل بیماریزای گیاهی به دلیل صرفه اقتصادی در بسیاری از مناطق دنیا متداول بوده و سابقه دیرینه دارد. استفاده از توان بالقوه گوگرد وقتی موثر و نتیجه بخش خواهد بود که پس از مصرف به اندازه کافی در خاک اکسید گردد. مهمترین اکسیدکنندگان گوگرد در خاکهای کشاورزی، باکتریهای جنس تیوباسیلوس می باشند. از آنجا که کارایی گوگرد به عوامل متعددی از جمله میزان توانایی خاک آهکی در خنثی نمودن اسید حاصل از اکسایش گوگرد بستگی دارد، لذا تعیین مناسب ترین مقدار مصرف گوگرد در خاکهای آهکی با ظرفیت بافری متفاوت از اهمیت ویژه ای برخوردار است. لذا در تحقیق حاضر تأثیر مصرف گوگرد و مایه تلقیح تیوباسیلوس بر جذب برخی عناصر غذایی، رشد و عملکرد سویا در 4 خاک آهکی با ظرفیت بافری مختلف مورد بررسی قرار گرفت. در تحقیق حاضر از طرح کاملاً تصادفی بصورت فاکتوریل برای کشت سویا در گلخانه استفاده شد. فاکتورها شامل گوگرد در هفت سطح (مقداری از گوگرد که بتواند با 0، 1/3، 25/6، 5/12، 25، 50 و 100 درصد مواد خنثی شونده خاک واکنش دهد)، خاک آهکی در چهار سطح (خاک هایی با 8، 14، 22و 38 درصد کربنات کلسیم معادل) بودند. بر اساس نتایج با افزایش مقدار گوگرد تا سطحی که با 50 درصد مواد خنثی شونده واکنش دهد جذب عناصر در گیاه و پارامترهای رویشی روند صعودی نشان داد. ولی این پارامتر با افزایش مقدار بعدی گوگرد کاهش یافت. میزان عناصر در خاک نیز با افزایش مصرف گوگرد روند صعودی نشان داد به طوریکه در سطحی از گوگرد که بتواند با 100 درصد مواد خنثی شونده واکنش دهد حداکثر بود. همچنین تلقیح باکتریهای تیوباسیلوس نسبت به شاهد، اکسایش گوگرد و آزاد شدن عناصر را به طور معنی داری افزایش داد. ph خاک به موازات افزایش مقدار گوگرد کاهش و ec خاک افزایش یافت که علت آن اکسایش گوگرد در خاک و انحلال کربناتها می باشد. کلمات کلیدی: خاک آهکی، گوگرد، باکتری تیوباسیلوس
پرویز کرمی افشین سلطانی
این پژوهش به منظور بررسی اثر مدیریت های مختلف چرا، درو و قرق بر عملکرد، کالیبراسیون و ارزیابی مدل century 4.5 و شبیه سازی تولید، پویایی کربن آلی و نیتروژن در اکوسیستم های مرتعی سارال کردستان انجام شده است. برای انجام این تحقیق مراتع مانگاهول- زردوان، شامل سایت چرا شده (1) و سایت درو شده (2) و مراتع بهارستان، شامل سایت قرق شده (3)، سایت چرا شده (4)، سایت کشت گندم (مرتع تبدیل شده) (5) در نظر گرفته شد. پوشش گیاهی از نظر مقدار سرپای زنده، سرپای مرده، لاشبرگ و پوشش تاجی هرگونه مطالعه شد. مقادیر کربن، نیتروژن، فسفر و گوگرد گیاه و خاک همچنین لیگنین گیاه در هر 5 سایت اندازه گیری شد. با استفاده داده های تحقیق و منابع علمی پارامترهای مدل تعیین گردید. مقایسات نشان داد که مقادیر میانگین وزن سرپای مرده، لاشبرگ و مجموع کل مواد گیاهی بالای سطح زمین در دو سایت 1 و 2، همچنین سایت 3 و 4 با هم اختلاف معنی داری دارند. مقادیر وزن سرپای مرده، لاشبرگ و مجموع کل مواد گیاهی بالای سطح زمین در سایت 3 نسبت به سایت 4 و وزن سرپای مرده و مجموع کل مواد گیاهی بالای سطح زمین در سایت 2 نسبت به 1 بیشتر بودند؛ لیکن بین وزن سرپای زنده در دو سایت 1 و 2 و سایت 4 و 4 اختلاف معنی داری مشاهده نگردید. مقایسه کمیت-های شبیه سازی شده با مشاهده شده نشان داد که کارایی مدل century در شبیه سازی تولید، نیتروژن گیاه و خاک و کربن آلی خاک رضایت بخش است. مدل به خوبی اثر مدیریت های مختلف بر میزان تولید، مقدار نیتروژن گیاه و خاک و کربن آلی خاک را نشان داد. نتایج پیش بینی های مدل در خصوص روند تغییرات تولید، نیتروژن و کربن آلی خاک تحت سناریوهای مختلف حاکی از آن است که در دراز مدت (100 سال) تفاوتی بین مولفه های (تولید، نیتروژن و کربن آلی خاک) مرتع تحت قرق با مرتع تحت چرا با رعایت زمان چرا و ظرفیت چرا ایجاد نخواهد شد. در دراز مدت درو علوفه، چرای مفرط و مرتع تبدیل شده و تحت کشت گندم باعث کاهش عملکرد اکوسیستم خواهد شد. بنابراین کاربری زمین به صورت مرتع تحت چرای دام با رعایت زمان و ظرفیت چرایی به عنوان مناسب ترین گزینه پیشنهاد می گردد.
هاجر تاجی احمد گلچین
با پیشرفت و توسعه صنایع، استخراج معادن، ذوب فلزات و مصرف کودهای شیمیایی، آلودگی خاک به فلزات سنگین به یکی از مشکلات زیست محیطی عمده در جوامع بشری تبدیل شده است. تجمع عناصر سنگین در خاک، به ویژه در زمین های کشاورزی امری تدریجی بوده و غلظت عناصر می تواند به سطحی برسد که امنیت غذایی بشر را تهدید نماید. از اینروگسترش تکنیکهایی سازگار با محیط زیست و کم هزینه برای اصلاح مکانهای آلوده به فلزات سنگین، می بایستی مورد توجه قرار گیرد. در سالهای اخیر گیاه پالایی به عنوان یک روش مطلوب برای اصلاح خاکهای آلوده به فلزات سنگین مورد بررسی قرار گرفته است. هدف این پژوهش بررسی توان ذرت در پاکسازی فلزات سنگین از خاک و تأثیر سطوح مختلف فلزات سنگین و تشدید کننده های جذب بر رشد و نمو و غلظت فلزات در گیاه ذرت می باشد. بدین منظور دو آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی در گلخانه ی بخش خاکشناسی دانشگاه زنجان در شهریور ماه سال هشتاد و هفت انجام شد. این آزمایش دارای سه تیمار نوع و مقدار افزودنی ها شامل سطوح مختلف گوگرد، بقایای گیاهی و edta و هفت تیمار سطوح مختلف روی و شش سطح کادمیم بود که در سه تکرار انجام شد. سطوح مختلف گوگرد (0، 1 و 2 تن گوگرد در هکتار) و بقایای گیاهی یونجه (0، 3 و 6 درصد) به خاک و سطوح مختلف edta (0، 4، 8 و 12 میلی مول edta بر کیلوگرم) از طریق آب آبیاری به گلدان ها افزوده شد. سطوح آلودگی روی شامل 0، 50، 100، 200، 300، 400 و 500 میلی گرم بر کیلوگرم خاک و سطح آلودگی کادمیم شامل 0، 50، 100، 150، 200 و 250 میلی گرم بر کیلوگرم خاک بودند که در ابتدای آزمایش به خاک گلدانها اضافه شدند. نتایج آزمایش روی نشان داد که تأثیر سطوح مختلف روی و نوع و مقدار افزودنی بر غلظت روی، وزن تر و خشک و غلظت سایر عناصر در گیاه معنی دار است. با افزایش سطح روی در خاک، غلظت روی در اندامهای هوایی و ریشه گیاه ذرت افزایش ولی وزن تر و خشک گیاه کاهش یافت. کاربرد افزودنی های مختلف باعث افزایش غلظت روی در اندامهای هوایی و ریشه گیاه ذرت شد ولی وزن این قسمت ها را کاهش داد. نتایج آزمایش کادمیم نشان داد که تأثیر سطوح مختلف کادمیم و نوع و مقدار افزودنی بر غلظت کادمیم، وزن تر و خشک و غلظت سایر عناصر در گیاه معنی دار است. با افزایش سطح کادمیم در خاک، غلظت کادمیم در اندامهای هوایی و ریشه گیاه ذرت افزایش ولی وزن تر و خشک گیاه کاهش یافت. کاربرد افزودنی های مختلف باعث افزایش غلظت کاددمیم در اندامهای هوایی و ریشه گیاه ذرت شد ولی وزن این قسمت ها را کاهش داد.
الهام جزدایمی احمد گلچین
لگوم ها یکی از منابع اصلی پروتئین گیاهی برای انسان و حیوانات می باشند. لوبیا با 25-20% پروتئین، 56-55% کربوهیدرات و 5-1% لیپید یک نقش اساسی در تغذیه ملت های فقیر ایفا می کند. بنابراین افزایش عملکرد و کیفیت لوبیا می تواند یک راه موثر برای کاهش کمبود پروتئین در کشورهای در حال توسعه باشد. یکی از فاکتورهای موثر در کاهش عملکرد و کیفیت لوبیا در خاک های آهکی کمبود آهن است. واکنش بالا و میزان آهک و بیکربنات زیاد خاک های آهکی موجب ایجاد کلروز برگی می شود که رشد، عملکرد و کیفیت لوبیا را کاهش می دهد. به منظور بررسی تأثیر رقم و منابع و روش های مختلف مصرف کود آهن بر عملکرد، اجزای عملکرد و ترکیب شیمیایی ارقام مختلف لوبیا چیتی در یک خاک آهکی یک آزمایش گلخانه ای با 44 تیمار و 3 تکرار به صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی در دانشکده کشاورزی دانشگاه زنجان به اجرا درآمد. در این آزمایش مصرف اسید سولفوریک در آب آبیاری (2 و 4 گرم در لیتر)، مصرف خاکی سولفات فرو (25 و 50 میلی گرم در کیلوگرم خاک)، مصرف خاکی سکوسترین آهن (3 و 6 میلی گرم در کیلوگرم خاک)، محلول پاشی سولفات فرو با غلظت 2 و 4 گرم در لیتر و محلول پاشی fe-edta با غلظت 1 و 2 گرم در لیتر به عنوان تیمارهای آهن لحاظ گردیدند در ضمن یک تیمار شاهد (سطح صفر) نیز لحاظ گردید که بر روی چهار رقم لوبیا چیتی شامل ارقام تلاش، خمین، 16cos و محلی اعمال گردیدند. علاوه بر تیمارهای فوق یکی تیمار فاقد اسیدسولفوریک یا کود آهن بعنوان تیمار شاهد نیز لحاظ گردید. اعمال تیمارهای آهن به خاک موجود در گلدان های پلاستیکی انجام گرفت و برای هر گلدان 3 کیلوگرم خاک در نظر گرفته شد. پس از کاشت ارقام مختلف لوبیا در گلدان های پلاستیکی و در مرحله گلدهی از برگ های تازه توسعه یافته نمونه برگ برای تجزیه شیمیایی تهیه و در پایان دوره رشد برخی از صفات از قبیل ارتفاع بوته، تعداد غلاف در بوته، تعداد دانه در غلاف و وزن صددانه اندازه گیری شدند. نتایج تجزیه واریانس داده ها نشان داد که تأثیر رقم و منابع و روش های مختلف مصرف کود آهن بر صفات عملکرد، وزن صد دانه، تعداد غلاف در بوته و تعداد دانه در غلاف معنی دار است. ارقام تلاش و خمین از لحاظ عملکرد دانه، وزن صد دانه، تعداد دانه در غلاف، ارتفاع بوته، میزان پروتئین دانه و میزان کلروفیل برگ نسبت به ارقام دیگر برتری داشتند. بین ارقام مختلف لوبیا چیتی از لحاظ غلظت عناصر ازت، پتاسیم و آهن برگ، ازت، آهن، مس و منگنز دانه و فسفر، پتاسیم، روی و مس ریشه اختلاف معنی داری وجود داشت. ارقام محلی و تلاش از لحاظ غلظت ازت، پتاسیم و آهن برگ و پتاسیم، فسفر، روی و مس ریشه نسبت به ارقام دیگر برتری داشتند. از لحاظ میزان عملکرد دانه، تعداد دانه در غلاف، ارتفاع بوته، میزان پروتئین دانه و میزان کلروفیل برگ تیمار مصرف اسیدسولفوریک در آب آبیاری (4 گرم در لیتر) دارای میانگین بالاتری نسبت به سایر تیمارهای آهن بود. تأثیر نوع و روش های مختلف مصرف کود آهن بر غلظت عناصر ازت، فسفر، پتاسیم، آهن، منگنز، روی و مس برگ، ازت و آهن دانه و ازت، فسفر، پتاسیم، آهن، منگنز، روی و مس ریشه معنی دار گردید. تیمار مصرف اسید سولفوریک در آب آبیاری باعث افزایش غلظت ازت، فسفر، منگنز، روی و مس برگ و ازت، فسفر، آهن، منگنز، روی و مس ریشه در ارقام لوبیا چیتی شد. در حالیکه کاربرد منابع مختلف آهن باعث کاهش غلظت فسفر، منگنز، روی و مس ریشه شد. کاربرد منابع مختلف آهن غلظت ازت و آهن دانه را افزایش داد ولی تأثیر هیچ کدام از تیمارهای آهن بر مقدار فسفر، پتاسیم، منگنز، روی و مس دانه معنی دار نشد. کلمات کلیدی: ارقام لوبیا چیتی، کودهای آهن دار، اسید سولفوریک، عملکرد، ترکیب شیمیایی
محمد بهبود احمد گلچین
چکیده به منظور بررسی تاثیر سطوح مختلف فشردگی خاک، فسفر و باکتری های محرک رشد (سودوموناس فلورسنت) بر عملکرد، کیفیت و غلظت عناصر غذایی در گیاه سیب زمینی (solanum tuberosum l.) رقم آگریا، یک آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی با سه تکرار و مجموعاٌ با 72 واحد آزمایشی در گلخانه گروه خاکشناسی دانشگاه زنجان انجام شد. در این آزمایش غده های بذری گیاه سیب زمینی در خاکی با بافت لوم و با سه سطح فشردگی خاک، چهار سطح فسفر و دو سطح باکتری محرک رشد در جعبه های مخصوص کشت شدند. سطوح فشردگی خاک به گونه ای بود که دانسیته های 3/1 (شاهد)، 56/1 و 8/1 گرم بر سانتی متر مکعب را برای توده خاک ایجاد نمودند. سطوح فسفر عبارت بودند از 7، 15، 30 و 45 میلی گرم در کیلوگرم خاک و سطوح باکتری های محرک رشد دارای دو سطح با و بدون تلقیح با باکتری محرک رشد بود. غده های سیب زمینی درون جعبه های مخصوص که حاوی 40 کیلوگرم خاک بودند کشت شدند و به مدت 125 روز به رشد خود ادامه دادند. در نیمه مرداد ماه نمونه برداری برگ به منظور تعیین غلظت عناصر غذایی برگ انجام شد. در اوایل مهرماه برداشت غده ها صورت پذیرفت و به منظور اندازه گیری پارامتر های کمی و کیفی به آزمایشگاه انتقال داده شدند. نتایج تجزیه واریانس داده ها نشان دادند که اثر اصلی فشردگی خاک، فسفر و باکتری های محرک رشد بر عملکرد، تعداد، طول و قطر و میزان ماده خشک غده و نیز تعداد ساقه های هوایی و غلظت عناصر پرمصرف و کم مصرف برگ و غده سیب زمینی معنی دار است. مقایسه میانگین ها نشان داد که بالاترین میزان عملکرد و ماده خشک غده به ترتیب به میزان 32/6 کیلوگرم در متر مربع و 95/20 درصد از تیمار با حداقل فشردگی خاک (شاهد، 3/1 گرم بر سانتیمتر مکعب) بدست آمد. بیشترین تاثیر فشردگی خاک بر غلظت سه عنصر پر مصرف فسفر، پتاسیم و نیتروژن در برگ بود و با افزایش آن درسطح سوم فشردگی خاک از غلظت این عناصرنسبت به تیمار شاهد بترتیب 50، 43 و 45 درصد کاسته شد. کاهش غلظت این عناصر در غده نیز به ترتیب 52، 54 و 35 درصد بود. بالاترین غلظت عناصر کم مصرف برگ و غده سیب زمینی نیز از تیمار با حداقل فشردگی خاک وکمترین غلظت آنها هم از سطح سوم فشردگی خاک بدست آمد. بالاترین میانگین عملکرد، تعداد و طول غده و نیز تعداد ساقه هوایی از سطح چهارم فسفر خاک بدست آمد ولی عملکرد و طول غده بدست آمده از سطح چهارم و سوم فسفر خاک از لحاظ آماری تفاوت معنی داری باهم نداشتند. بالاترین میانگین قطر و میزان ماده خشک غده از سطح سوم فسفر خاک بدست آمد. بالاترین غلظت عناصر پر مصرف برگ و غده از سطح چهارم (45 میلی گرم در کیلوگرم خاک) و کمترین غلظت هم از سطح تیمار شاهد فسفر خاک (7 میلی گرم در کیلوگرم خاک) بدست آمد. بالاترین میانگین عملکرد و اجزای عملکرد نیز از سطح اول باکتری های محرک رشد (تلقیح با باکتری) بدست آمد. نتایج حاصل از تجزیه واریانس داده ها نشان داد که اثرات متقابل سطوح مختلف فشردگی خاک و فسفر به جز بر تعداد ساقه های هوایی بر سایر اجزای عملکرد معنی دار بود. اثرات متقابل سطوح فشردگی خاک و فسفر بر غلظت نیتروژن برگ و غده سیب زمینی و نیز بر غلظت پتاسیم برگ معنی دار نشد. اما بر غلظت تمامی عناصر کم مصرف برگ و غده سیب زمینی معنی دار بود. مقایسه میانگین ها نشان داد که بالاترین عملکرد، طول و قطر و درصد ماده خشک غده از سطح اول فشردگی ( 3/1 گرم بر سانتیمتر مکعب) و سطح سوم فسفر خاک (30 میلی گرم در کیلوگرم) و کمترین عملکرد، طول، قطر و درصد ماده خشک غده نیز از سطح سوم فشردگی خاک و سطح اول فسفر بدست آمدند. بالاترین میزان عناصر پر مصرف برگ و غده سیب زمینی از سطح اول فشردگی و سطح سوم فسفر خاک حاصل گردیدند. ولی بالاترین غلظت عناصر کم مصرف برگ و غده سیب زمینی از سطح اول فشردگی و فسفر خاک (شاهد) بدست آمدند. اثرات متقابل فشردگی خاک و باکتری های محرک رشد فقط بر عملکرد غده (در سطح احتمال پنج درصد)، درصد ماده خشک غده (در سطح احتمال یک درصد)، غلظت پتاسیم غده و غلظت آهن برگ معنی دار بود ولی بر سایر صفات اندازه گیری شده معنی دار نبود. نتایج تجزیه واریانس داده ها نشان داد که اثرات متقابل سطوح مختلف فسفر و باکتری های محرک رشد فقط بر عملکرد و درصد ماده خشک غده معنی دار است به طوری که بیشترین عملکرد و درصد ماده خشک غده از سطح اول باکتری محرک رشد (تلقیح با باکتری) و سطح سوم فسفر خاک بدست آمدند. اثرات متقابل سطوح مختلف فسفر و باکتری های محرک رشد بر غلظت عناصرکم مصرف برگ و پر مصرف غده به جز بر غلظت فسفر و پتاسیم غده معنی دار نبود. اثرات متقابل سه گانه سطوح مختلف فشردگی خاک، فسفر و باکتری های محرک رشد فقط بر درصد ماده خشک غده، غلظت فسفر برگ و غده سیب زمینی و منگنز برگ معنی دار شد ولی بر سایر صفات معنی دار نگردید.
امیر کاظمی احمدآبادی احمد گلچین
به منظور بررسی اثرات متقابل تنش های شوری و خشکی بر رشد دو رقم سورگوم (اسپیدفید و پگاه) یک آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی با سه تکرار در گلخانه گروه خاکشناسی دانشگاه زنجان انجام شد. در این آزمایش فاکتورهای شوری و خشکی هر کدام دارای چهار سطح و فاکتور رقم دارای دو سطح بود. اعمال تیمارهای شوری از طریق آبیاری گلدان های حاوی ارقام مختلف سورگوم با آب شور صورت پذیرفت. سطوح شوری آب آبیاری عبارت بودند از شوری طبیعی آب آبیاری به عنوان شاهد و شوری های 4، 8 و 12 ds/m که از طریق انحلال nacl در آب آبیاری حاصل گردیدند. سطوح خشکی شامل تنظیم رطوبت خاک تا حد fc (شاهد)،fc 80%،fc 60% و fc40% بود و برای اعمال سطوح آن ابتدا با استفاده از دستگاه صفحات فشاری، درصد رطوبت خاک در نقطه fc تعیین و سپس با توجه به وزن خاک داخل گلدان ها، میزان آب لازم برای رسیدن رطوبت خاک به سطح مورد نظر محاسبه گردید. کنترل سطوح رطوبت گلدان ها بطور روزانه و بصورت وزنی انجام شد. در پایان دوره رشد وزن خشک، غلظت عناصر na، k، p، n، ca، mg و همچنین نسبت های na/k، na/ca، na/mg، k/ca و k/mg در برگ و ریشه گیاه و در تیمارهای مختلف اندازه گیری و محاسبه گردیدند. نتایج تجزیه واریانس داده ها نشان داد که با افزایش شوری آب آبیاری وزن خشک و همچنین غلظت عناصر پتاسیم، فسفر و نیتروژن در برگ و ریشه کاهش ولی غلظت عناصر سدیم و کلسیم در این اندام ها افزایش یافت. با افزایش تنش خشکی وزن خشک و همچنین غلظت عناصر سدیم و فسفر در برگ و ریشه کاهش و غلظت عناصر پتاسیم، نیتروژن و منیزیم در این اندام ها افز ایش یافت. نتایج تجزیه واریانس داده ها نشان داد که با افزایش شوری آب آبیاری نسبت های k/ca، k/mg و k/na در برگ و ریشه کاهش ولی نسبت های na/k، na/ca و na/mg در این اندام ها افزایش یافت. با افزایش تنش خشکی نیز نسبت های na/k، na/ca و na/mg در برگ و ریشه کاهش ولی نسبت های k/ca و k/mg در این اندام ها افزایش یافت. اثر متقابل تنش های شوری و خشکی بر اکثر شاخص های اندازه گیری شده معنی دار بود و اثر سوء تنش های شوری و خشکی بصورت توأم بر رشد گیاه سورگوم بیشتر از تأثیر جداگانه آنها بود. تنش شوری با کاهش غلظت نسبی پتاسیم و تنش خشکی با کاهش غلظت نسبی کلسیم باعث بهم خوردن تعادل عناصر na، k، ca و mg در برگ و ریشه گیاه شدند که کاهش رشد را در پی داشت. به نظر می رسد افزودن پتاسیم و کلسیم به محیط رشد گیاه بتواند به ترتیب اثر سوء تنش های شوری و خشکی را تا حدودی مرتفع سازد.
وحیده محمودزاده احمد گلچین
چکیده: کادمیم یکی از فلزات غیرضروری و سمی برای گیاهان و حیوانات می باشد. حرکت کادمیم در نیمرخ خاک منجر به تجمع آن در خاک تحت الارض و نیز آلودگی آبهای زیرزمینی می شود. انتقال فعال کادمیم در افقهای زیرسطحی بطور معنی داری بر سرنوشت آن و بر محیط زیست در درازمدت تأثیر می گذارد. پیش بینی مهاجرت این آلاینده در یک مکان مستلزم اندازه گیری ضریب توزیع است که برای تشریح برهمکنش بین آلاینده و خاک تحت الارض استفاده می شود. فرض ضمنی این است که ایزوترمهای جذب (kd) مستقل از نسبت خاک به محلول، غلظت اولیه و ترکیب محلول خاک است. در این پژوهش جذب سطحی و انتقال کادمیم در حضور نمک کلسیم با قدرت یونیهای مختلف (005/0 و 01/0 مولار) با استفاده از آزمایشات عصاره گیری ناپیوسته یک مرحله ای و آزمایشات جابجایی اختلاط پذیر در خاک آهکی اندازه گیری شد. هدف این تحقیق بررسی رفتار انتقال و نگهداشت کادمیم در خاک بود. مطالعات جذب به روش عصاره گیری ناپیوسته یک مرحله ای و آزمایشات جابجایی اختلاط پذیر در شرایط اشباع ماندگار برای ارزیابی جذب و انتقال کادمیم در خاک انجام گرفت. در آزمایشات عصاره گیری ناپیوسته یک مرحله ای و آزمایشات جابجایی اختلاط پذیر، قدرت یونی محلول الکترولیت اثری معنی دار بر رفتار جذب کادمیم داشت و با افزایش قدرت یونی محلول الکترولیت از 005/0 به 01/0 مولار، سرعت حرکت کادمیم افزایش و میزان ضریب توزیع کاهش یافت. جدا شدن خاکدانه از یکدیگر در اثر متلاطم شدن خاک، نسبت خاک به محلول پایین و شرایط هیدرودینامیکی اغلب منجر به ارزیابی نامناسب درجه جذب شد. بطوریکه شکل ایزوترمهای جذب بدست آمده از آزمایشات ناپیوسته برای یک خاک مشخص با هم فرق داشتند. در ایزوترمهای غیرخطی لانگمویر بدست آوردن یک مقدار kd ثابت در غلظتهای اولیه و نسبتهای مختلف خاک به عصاره امکان پذیر نبود ولی آزمایشات ستون بر این محدودیت ها غلبه کرد. بنابراین ارزیابی آلایندگی فلزات سنگین تنها بر پایه آزمایشات ناپیوسته ممکن است درست نباشد. کلمات کلیدی: جذب کادمیم، ضریب توزیع (kd)، روش جابجایی اختلاط پذیر، روش عصاره گیری ناپیوسته یک مرحله ای، خاک آهکی.
آذر علی مردانی احمد گلچین
به منظور بررسی تأثیر توأم بقایای گیاهی یونجه (0، 5/2 و 5 درصد) با و بدون گچ و سولفات آلومینیوم بر برخی از ویژگی های دوخاک سدیمی، دو آزمایش گلخانه ای به صورت جداگانه با 9 تیمار و 3 تکرار در قالب طرح کاملاً تصادفی به اجرا در آمد. پس از اعمال تیمارها نمونه های خاک به مدت چهارماه در رطوبت ظرفیت زراعی خوابانیده شده و پس از دو و چهارماه برخی از ویژگی های فیزیکوشیمیایی و بیولوژیکی اندازه گیری شد. نتایج اندازه گیری های شیمیایی حاکی از آن است که پس از دو و چهارماه، تیمار های سولفات آلومینیوم و گچ توأم با 5 درصد بقایای یونجه باعث افزایش معنی دار هدایت الکتریکی در دو خاک شد، اما 5/2 درصد بقایای یونجه کم ترین تأثیر را بر هدایت الکتریکی پس از دو و چهارماه نسبت به سایر تیمارها داشت. کاربرد سولفات آلومینیوم توأم با 5 درصد بقایای یونجه واکنش خاک اول را به میزان 36/1 و 54/1 واحد به ترتیب پس از دو و چهارماه نسبت به تیمار شاهدکاهش داد. تیمارهای حاوی گچ و سولفات آلومینیوم به تنهایی در خاک اول باعث کاهش میزان رس قابل انتشار در طی دوره های زمانی 2 و 4 ماه به مقدار 43/89 و 03/93 درصد نسبت به تیمار شاهد شد. به طور مشابه تیمارهای سولفات آلومینیوم و گچ به تنهایی میزان نسبت جذب سدیم محلول خاک اول را به ترتیب 19/54 و 85/43 درصد پس از چهار ماه نسبت به شاهد کاهش دادند، اما تیمارهای 5/2 و 5 درصد بقایای یونجه به ترتیب میزان نسبت جذب سدیم را پس از دوماه نسبت به شاهد به میزان 7/0 و 835/3 درصد افزایش داده است. تیمار 5 درصد بقایای یونجه رس قابل انتشار را 8/4 و 2/2 درصد نسبت به تیمار شاهد در دو و چهار ماه پس از اعمال تیمارها افزایش داد. نتایج اندازه گیری های فیزیکی نشان داد که چهار ماه پس از اعمال تیمارهای مختلف، تیمار حاوی سولفات آلومینیوم و گچ توأم با 5 درصد بقایای یونجه در دو خاک باعث افزایش معنی دار میانگین وزنی قطر خاکدانه ها، افزایش هدایت هیدرولیکی و میزان آب قابل استفاده گیاه شدند. دو ماه پس از اعمال تیمارها در دو خاک به طور مشابه خاکدانه هایی با قطر 250 تا 500 میکرون و چهارماه پس از اعمال تیمارها خاکدانه های با قطر 500 تا 1000 میکرون افزایش چشمگیری نسبت به تیمار شاهد نشان دادند. تأثیر تیمارهای سولفات-آلومینیوم یا گچ توأم با 5 درصد بقایای گیاهی یونجه در دو خاک به طور تقریباً مشابه ای میزان آب قابل استفاده گیاه حداکثر بود و این تیمار ها به ترتیب این ویژگی را در خاک اول به میزان 240/26 و 50/23 درصد نسبت به تیمار شاهد افزایش دادند. لازم به ذکر است که موثرترین تیمارها در افزایش هدایت هیدرولیکی در دو خاک به ترتیب تیمارهای سولفات آلومینیوم و گچ توأم با 5 درصد بقایای یونجه بود که تفاوت این دو تیمار در افزایش این ویژگی در دو خاک معنی دار گردید. میزان فعالیت بیولوژیکی خاک که با شاخص تصاعد دی اکسیدکربن اندازه گیری شد در اثر کاربرد سطوح مختلف بقایای یونجه در مقایسه با تیمار شاهد در دو خاک افزایش معنی دار نشان داد. بطوریکه دو ماه پس از کاربرد 5 درصد بقایای یونجه در خاک اول، میلیگرم دی اکسیدکربن متصاعد شده (به شکل کربن) از خاک، از 890/7 در تیمار شاهد به 88/97 در این تیمار رسید. مصرف گچ و سولفات آلومینیوم توأم با بقایای یونجه در مقایسه با کاربرد جداگانه بقایای یونجه باعث کاهش معنی دار تنفس میکروبی خاک در هر دو دوره زمانی و در هر دو خاک گردید سولفات آلومینیوم هم به صورت جداگانه و هم توأم با بقایای یونجه در سطوح مختلف سرعت تنفس میکروبی را نسبت به گچ به طور نسبتاً معنی دار پس از دو و چهارماه در هر دو خاک کاهش داد. سولفات آلومینیوم و گچ به ترتیب این ویژگی را در خاک اول از 890/7 در تیمار شاهد به ترتیب به 350/8 و 704/9 میلی گرم کربن متصاعد شده به صورت دی اکسیدکربن در تغییردادند. میزان دی اکسیدکربن متصاعد شده از تیمارهای آزمایشی مختلف در دو خاک با گذشت زمان کاهش یافت. اثر تیمارها بر روی درصد کربن آلی در تیمارهای مختلف مورد آزمایش پس از دو و چهارماه در دو خاک معنی دار شد. دو ماه پس از اعمال تیمارها، بیشترین میزان کربن آلی در دو خاک مربوط به اثر سولفات آلومینیوم توأم با 5 درصد بقایای یونجه می باشد. نتایج این تحقیق نشان دهنده نقش و اهمیت ماده آلی همراه با ترکیبات کلسیم زا در اصلاح و بهسازی خاک های سدیمی می باشد.
هاجر عروجی احمد گلچین
سیب زمینی یکی از مهم ترین محصولات غده ای است. دستیابی به حداکثر عملکرد غده در سیب-زمینی علاوه بر استفاده از رقم مناسب، مستلزم وجود مقدار کافی و متعادل عناصر غذایی در خاک است. به منظور مطالعه تأثیر روی، منگنز و مس بر عملکرد وکیفیت سیب زمینی رقم آگریا، آزمایشی گلخانه ای با 32 تیمار و سه تکرار به صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی در گلخانه گروه خاکشناسی دانشگاه زنجان به اجرا درآمد. تیمارهای آزمایشی شامل ترکیب فاکتوریل چهار سطح روی (14/1، 5، 10 و 15 میلی گرم در کیلوگرم خاک)، چهار سطح منگنز (4/1 ، 5، 10 و 20 میلی گرم در کیلوگرم خاک) و دو سطح مس ( 22/0 و 2 میلی گرم در کیلوگرم خاک) بودند که به خاک جعبه های کاشت اضافه گردیدند. نتایج نشان داد که با افزایش سطوح روی، منگنز و مس عملکرد، درصد ماده خشک غده و کلروفیل برگ سیب زمینی به طور معنی داری افزایش یافت. بیشترین عملکرد غده زمانی حاصل شد که غلظت روی، منگنز و مس قابل جذب خاک بترتیب 15، 10 و 2 میلی گرم در کیلوگرم خاک بود. کاربرد روی و منگنز سبب کاهش معنی دار غلظت فسفر، آهن، در برگ و غده سیب زمینی شد. کاربرد مس غلظت آهن برگ را به طور معنی داری نسبت به تیمار شاهد کاهش داد. بر اساس نتایج بدست آمده مصرف توأم 15 میلی گرم روی ، 10 میلی گرم منگنز و 2 میلی گرم مس در کیلوگرم خاک برای حصول بیشترین عملکرد غده سیب زمینی توصیه می شود.
زهرا فهیم احمد گلچین
اکوسیستم جنگلی یک سیستم کاربری اراضی بسیار مهم برای ذخیره کربن در خاک ها و حذف دی اکسید کربن اتمسفری محسوب می شود. در این مطالعه تأثیر عوامل ارتفاعی و نوع پوشش درختان جنگلی بر تعیین موجودی کربن آلی در کل خاک و اجزای فیزیکی ماده آلی در خاک های جنگلی منطقه خیرودکنار نوشهر مورد بررسی قرار گرفت. کربن، ازت و نسبت c/n در بخش اجزای معدنی و چگالی ظاهری، میانگین وزنی قطر خاکدانه، مقدار ماده آلی و درصد رس قابل انتشار در خاک به عنوان شاخص-های کیفی مهم اندازه گیری شدند. نمونه برداری خاک از ارتفاع 200 تا 1200 متر از سطح دریا در فواصل تقریباً 100 متر، با توجه به تیپ پوشش جنگلی در سه تیپ راش- ممرز، بلوط- ممرز و انجیلی- ممرز صورت گرفت. برای این منظور در تیپ های جنگلی مشخص شده نمونه برداری از خاک با مطالعه و حفر نیمرخ ها و جمع آوری نمونه های سطحی دست نخورده و دست خورده توسط آگر دستی صورت گرفت. نتایج نشان داد که بیشترین مقدار کربن آلی و میانگین وزنی قطر خاکدانه و نیز کمترین مقدار رس قابل انتشار در ارتفاع 1000 تا 1200 متر از سطح دریا و در تیپ جنگلی راش- ممرز مشاهده شد. برآورد مقدار ترسیب کربن نشان داد که بیشترین مقدار ترسیب کربن در بخش آلی و در کل خاک به ترتیب در تیپ جنگلی انجیلی- ممرز با مقدار 4/167 تن در هکتار و در تیپ راش- ممرز با مقدار 4/514 تن در هکتار صورت گرفته است. نتایج حاصل از جزء به جزء کردن فیزیکی خاک به اجزای معدنی نشان داد که بیشترین مقدار کربن آلی و ازت کل در جزء رس و در ارتفاع 1000 تا 1200 متر از سطح دریا به ترتیب با مقادیر 51/6 و 765/0 درصد و در تیپ جنگلی راش- ممرز به ترتیب با مقادیر92/4 و 364/0 درصد مشاهده شد. با افزایش قطر ذرات نسبت c/n در آن ها افزایش یافت. درصد توزیع کربن در اجزای معدنی اندازه گیری و نتایج نشان داد که بخش رس علی رغم داشتن فاکتور غنی شدن پایین دارای بیشترین درصد توزیع کربن بود. غنای بخش شن از کربن در تیپ راش- ممرز با مقدار 59/1 بیشتر از دو بخش سیلت و رس و دو تیپ جنگلی دیگر بدست آمد. نتایج بدست آمده آماری با استفاده از روش تجزیه به مولفه های اصلی و dca حاکی از آن است که مهم ترین و معنی دارترین خصوصیات خاک که باعث اختلاف در نوع خاک ها و ایجاد پوشش درختی متفاوت هستند عبارتند از درصد کربن آلی، پایداری خاکدانه، درصد رس، سیلت و واکنش خاک.
سید عبداله موسوی کوپر علیرضا مدیررحمتی
استفاده و کاشت گونه های تند رشد صنوبر بطور فزاینده ای در اکثر نقاط کشور بویژه در شمال ایران متداول گردیده تا ضمن پاسخگوئی به نیاز چوبی کشور از فشار بهره برداری وارد بر جنگلهای طبیعی کاسته شود. گونه صنوبر غالبا بصورت خالص کشت شده که این عمل اثرات نامطلوبی بر خاک گذاشته و موجب فقیر شدن تدریجی خاک از مواد غذائی، طغیان آفات و امراض و غیره می شود. در این تحقیق از جنس بومی توسکا که خاصیت تثبیت کنندگی ازت را دارا بوده و تولیدخوبی در واحد سطح دارد جهت کشت تلفیقی با صنوبر و اثر آن بر عملکرد صنوبر و خصوصیات فیزیکو شیمیایی و بیولوژی خاک استفاده شده است . این تحقیق در قالب آماری بلوکهای کامل تصادفی در سه تکرار و پنج تیمار شامل آمیختگی های مختلف صنوبر populus deltoides. 77/51 با توسکای ییلاقی ( aluns subcordata)در صفرا بسته آستانه اشرفیه و به طور جداگانه، صنوبر populus deltoides. 77/51 با توسکای قشلاقی glutinosa) (alunsدر فومن استان گیلان صورت پذیرفت. پارامترهایی نظیرقطر، ارتفاع، حجم، بافت خاک، کربن آلی، بازگشت عناصر، هدایت الکتریکی، میزان نیتروژن، پتاسیم، فسفر و مجموع کلسیم و منیزیم و فعالیت آنزیم urease در هر یک از این توده های خالص و آمیخته مورد مقایسه قرارگرفت. درختان صنوبر در توده های آمیخته 30%صنوبر 70% توسکا ییلاقی دارای میانگین قطربرابر سینه(4/29 سانتیمتر) و ارتفاع کل(1/25 متر) بالاتری نسبت به قطربرابر سینه(1/17 سانتیمتر) و ارتفاع کل(3/20 متر) در توده خالص این گونه می باشند و همچنین توده آمیخته این دو گونه داری حجم در هکتار بیشتری(1/245 متر مکعب در هکتار) نسبت به توده خالص صنوبر(4/147 متر مکعب در هکتار) می باشد. ازت و کربن آلی خاک در جنگلکاری های آمیخته صنوبر با توسکا ییلاقی و قشلاقی بیشتر از جنگلکاری های خالص صنوبر بوده است. برگ های زنده و مرده صنوبر دلتوییدس در تیمارهای آمیخته با توسکا ییلاقی و قشلاقی ازت بیشتری را در مقایسه با تیمارهای خالص نشان داد. میزان فعالیت آنزیم urease در تیمار های آمیخته صنوبر با توسکا ییلاقی و قشلاقی بیشتر از تیمار خالص صنوبر می باشد . در کل می توان نتیجه گرفت که خاک عرصه های جنگلکاری شده، در اثر آمیختگی با توسکای ییلاقی و قشلاقی حاصلخیزتر شده و فعالیت میکروارگانیسم های موجود در خاک که نتیجه آن ترشح بیشتر آنزیم urease می باشد نیز بیشتر شده است، به طوری که مواد غذایی بیشتری در اختیار گیاه قرار گرفته است که این مسئله در آنالیز برگ و لاشبرگ گیاه مشخص گردیده است و تمامی این مسائل باعث افزایش رشد گیاه شده است.
الهه عزیزآبادی احمد گلچین
به منظور بررسی تاثیر پتاسیم، سیلیسیم و تنش خشکی بر شاخص های رشد و غلظت عناصر برگ در دو گیاه آفتابگردان و گلرنگ، آزمایشی گلخانه ای با 24 تیمار و سه تکرار برای هر گیاه، به صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی در گلخانه گروه خاکشناسی دانشگاه زنجان به اجرا در آمد. تیمارهای آزمایشی شامل ترکیب فاکتوریل چهار سطح پتاسیم (80، 130، 180 و 230 میلی گرم در کیلوگرم)، دو سطح سیلیسیم (0 و 540 میلی گرم در کیلوگرم) و سه سطح تنش خشکی (100، 60 و 30 درصد ظرفیت مزرعه) بودند که به خاک گلدان های پنج کیلوگرمی، اعمال گردیدند. نتایج نشان داد که تنش خشکی در هر دوگیاه، منجر به کاهش ارتفاع گیاه، تعداد برگ، سطح برگ، وزن خشک اندام های هوایی و رطوبت نسبی برگ شد، ولی وزن خشک ریشه و شاخص کلروفیل برگ را به همراه داشت. تنش خشکی هم چنین موجب کاهش غلظت روی، منگنز، مس، فسفر، نیتروزن و کلسیم، و افزایش غلظت آهن، پتاسیم و سیلیسیم برگ گردید. کاربرد پتاسیم موجب افزایش همه شاخص های رشد در گیاهان مورد بررسی شد. پتاسیم هم چنین منجر به افزایش غلظت پتاسیم، سیلیسیم، آهن و مس، و کاهش غلظت نیتروژن، فسفر، کلسیم، منیزیم، منگنز و روی گردید. کاربرد سیلیسیم نیز در گیاه آفتابگردان، همه شاخص های رشد را به جز تعداد برگ افزایش داد ولی در گیاه گلرنگ، همه شاخص های رشد را افزایش داد. کاربرد سیلیسیم هم چنین غلظت نیتروژن، فسفر، پتاسیم، سیلیسیم، کلسیم، آهن و منگنز برگ را افزایش و غلظت روی و مس برگ را کاهش داد. به طور کلی تنش خشکی منجر به کاهش تولید ماده خشک و به هم زدن تعادل یونی در گیاه آفتابگردان و گلرنگ شد. اما نتایج نشان داد که کاربرد پتاسیم و سیلیسیم در کاهش اثر سوء تنش خشکی در گیاهان آفتابگردان و گلرنگ موثر بود.
سمیه بیگی احمد گلچین
چکیده به منظور بررسی تأثیر سطوح مختلف نیتروژن، مولیبدن و نیکل بر صفات کمی و کیفی و تجمع نیترات در خیار سبز رقم "سلطان" یک آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کامل تصادفی شامل سطوح مختلف نیتروژن (238 و 310 میلی گرم در لیتر)، مولیبدن ( 01/0، 1/0 و 1 میلی گرم در لیتر) و نیکل (007/0، 07/0، 7/0 و 4/1 میلی گرم در لیتر) در سه تکرار در گلخانه دانشکده کشاورزی دانشگاه زنجان در سال 1388 به صورت آبکشت به اجرا درآمد. نتایج نشان داد که اثر سطوح مختلف نیتروژن، مولیبدن و نیکل بر عملکرد و شاخص های رشد گیاه شامل میانگین وزن، طول و قطر تک میوه و کلروفیل برگ در سطح احتمال 1% معنی دار است. با افزایش میزان نیتروژن محلول غذایی، میزان کلروفیل برگ افزایش ولی عملکرد میوه و میانگین طول، وزن و قطر تک میوه کاهش یافت. افزایش مولیبدن محلول غذایی باعث کاهش شاخص های رشد و عملکرد خیار سبز شد. به طوری که بیشترین عملکرد میوه از تیمار حاوی 01/0 میلی گرم مولیبدن در لیتر محلول غذایی به دست آمد که با تیمار 1/0 میلی گرم در لیتر تفاوت معنی دار نداشت. ولی در تیمار حاوی 1 میلی گرم مولیبدن در لیتر، عملکرد به مقدار زیادی کاهش یافت. افزایش نیکل محلول غذایی تا سطح 7/0 میلی گرم در لیتر باعث افزایش شاخص های رشد و عملکرد خیارسبز شد. ولی در تیمار 4/1 میلی گرم نیکل در لیتر، عملکرد و شاخص های رشد به مقدار زیادی کاهش یافت. اثر سطوح مختلف نیتروژن، مولیبدن و نیکل محلول غذایی بر غلظت نیترات میوه در سطح احتمال 1% معنی دار بود. افزایش سطح نیتروژن محلول غذایی غلظت نیترات را از 1356 به 2122 میلی گرم در کیلوگرم بافت خشک میوه خیار سبز افزایش داد که از حد مجاز آن (1500 میلی گرم در کیلوگرم بافت خشک میوه) بیشتر بود. افزایش سطح مولیبدن محلول غذایی از 01/0 به 1/0 میلی گرم در لیتر بدون تأثیر بر عملکرد، غلظت نیترات را از 1961 به 1703 میلی گرم در کیلوگرم بافت خشک میوه کاهش داد. افزایش سطح نیکل محلول غذایی، غلظت نیترات میوه را از 1096 به 2601 میلی گرم در کیلوگرم بافت خشک میوه افزایش داد. افزایش غلظت نیتروژن محلول غذایی باعث افزایش معنی دار غلظت نیتروژن، پتاسیم و کلسیم و کاهش غلظت فسفر، منیزیم و مولیبدن میوه شد. افزایش غلظت مولیبدن محلول غذایی، غلظت آهن، منگنز و مولیبدن را افزایش و غلظت مس را کاهش داد. هم چنین با افزایش غلظت نیکل محلول غذایی، غلظت پتاسیم، منیزیم، آهن و منگنز در میوه افزایش، ولی غلظت کلسیم، مس و روی کاهش یافت.
علی بهشتی آل آقا احمد گلچین
چکیده تغییر کاربری اراضی، تأثیر زیادی بر ویژگی های فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی خاک می گذارد. از این رو، در این پژوهش تأثیر کشت و کار در زمین های بکر بر برخی شاخص های فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی کیفیت خاک و نیز تغییرات کربن و نیتروژن در اجزای فیزیکی ماده آلی خاک در دو عمق صفر-20 و 20-40 سانتیمتری در 5 منطقه کنگاور، ده نو، سلطانیه، پره سر و گرگان به صورت فاکتوریل 2×2 در قالب طرح کاملاً تصادفی در 3 تکرار مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد که تـغییر کاربـری در هر 5 منـطقه و دو عـمق تأثیری بر بافت خاک نداشت، در حالی که پایداری خاکدانهها را کاهش (%87-10) و میزان رس قابل پراکنش را به طور معنی دار افزایش (%308-23) داد. با این حال، به جز افزایش چگالی ظاهری بر اثر تغییر کاربری اراضی در منطقه کنگاور و لایه سطحی منطقه گرگان، در سایر مناطق تغییرات آن ناچیز بود. نتایج تجزیه و تحلیل ویژگی های شیمیایی خاک حاکی از کاهش رسانایی الکتریکی (%80-32، به جز در منطقه پره سر)، گنجایش تبادل کاتیونی (%53-9)، کربن آلی (%69-19)، نیتروژن کل (%65-38) و نسبت کربن به نیتروژن (%12-3) بر اثر تغییر کاربری در تمامی مناطق و عمق ها بود. ph خاک اگرچه به طور متفاوت (4- الی34+ درصد) تحت تأثیر تغییر کاربری اراضی قرار گرفت اما کشت و کار در تمامی مناطق سبب تعدیل ph های اسیدی و قلیایی خاک شد. مقدار کادمیم لایه رویین خاک زمین های زراعی تمامی مناطق (به جز کنگاور و پره سر) به طور معنی دار بیشتر (%159-131) از اراضی بکر بود. نتایج بیولوژیکی نیز نشان داد که تغییر کاربری اراضی سبب کاهش قابل توجه کربن (%83-29) و نیتروژن (%76-18) تـوده میکروبی، نسبـت کربن به نیتروژن توده میکروبی (%27-9) تقریباً در تمامی مناطق و عمق ها، و نیز تنفس میکروبی (%67-11) و معدنی شدن نیتروژن (%69-13)، تنفس پایه (%51-12) و تنفس ناشی از سوبسترا (%45-8) در اغلب مناطق و عمق های مورد بررسی گردید. ولی تغییرات شاخص قابلیت دسترسی به کربن در اغلب مناطق و عمق ها معنی دار نبود. به استثنای برخی موارد، به طور کلی افزایش شاخص های ضریب متابولیکی (%178-31)، درصد معدنی شدن کربن (%124-9) و نیتروژن (%121-20) و کسر کربن (%66-33) و نیتروژن (%76-17) میکروبی بر اثر تغییر کاربری اراضی بارز بود. بر اثر تغییـر کاربری فعالیت آنزیم های اوره آز در تمامی مناطق به جز کنگاور، اینورتاز در منطقه گرگان و لایه سطحی کنگـاور و ده نو، فسفاتاز قلیایی در منطقه کنگاور و آریل سولفاتاز در مناطق ده نو و گرگان به طور معنی دار کاهش یافت. به علاوه، نسبت فعالیت تمامی آنزیم ها به کربن توده میکروبی در تمامی مناطق و عمق ها بر اثر تغییر کاربری افزایش پیدا کرد که این افزایش غالباً معنی دار بود. نتایج حاصل از جزء بندی ماده آلی نیز حاکی از آن بود که در تمامی مناطق و عمق ها اگر چه غلظت کربن آلی و نیتروژن کل در تمام اجزاء فیزیکی ماده آلی بر اثر تغییر کاربری اراضی به مقدار قابل توجهی کاهش یافته است ولی از میان اجزای فیزیکی ماده آلی، جزء شن (شامل ماده آلی ذره ای) نسبت به دیگر اجزاء به تغییر کاربری اراضی حساس تر بوده و از این رو سریع تر واکنش نشان داده است. همچنین تغییر کاربری اراضی، عمدتاً غنی شدن کربن آلی و نیتروژن بخش شن (شامل ماده آلی ذره ای) در لایه رویین اغلب مناطق را کاهش داد. به طور خلاصه، تغییر کاربری اراضی از بکر به زراعی باعث کاهش شاخص های فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی کیفیت خاک، به ویژه لایه سطحی می گردد که نهایتاً کاهش کیفیت خاک را در تمامی مناطق مورد مطالعه در پی داشته است. از این رو، می توان چنین نتیجه گرفت که کشت و کار با کاهش ورود کربن به خاک، تخریب خاکدانه ها، کاهش تهویه خاک و افزایش دسترسی ریزجانداران به مواد آلی و در نتیجه تشدید اکسایش میکروبی مواد آلی، نه تنها سبب کاهش سلامت خاک گردیده است بلکه باعث می شود با کاهش پتانسیل ترسیب کربن، خاک به عنوان منبع (source) co2 اتمسفری نیز عمل نماید. بنابراین ادامه کشت و کار در اراضی بکر مناطق نیمه خشک تا مرطوب مورد بررسی، میزان تخریب را تشدید و در صورت توقف ادامه کشت و کار زمان بازگشت (recovery time) و یا احیاء (resilience time) خاک و اکوسیستم را طولانی تر کرده و به تأخیر میاندازد.
صابر نصیری احمد گلچین
به منظور بررسی تاثیر مواد آلی مختلف برخصوصیات فیزیکو-شیمیایی خاک های با بافت مختلف آزمایشی در سال 88 و 89 در گلخانه دانشکده کشاورزی دانشگاه زنجان به مرحله اجرا درآمد. این آزمایش به صورت فاکتوریل در قالب طرح پایه کاملا تصادفی با سه تکرار، 57 تیمار آزمایشی و 171 واحد آزمایشی اجرا گردید. فاکتور های مورد بررسی شامل نوع و میزان ماده آلی مصرفی در نه سطح به عنوان فاکتور اول و نوع خاک در سه سطح به عنوان فاکتور دوم بود. مواد آلی استفاده شده در این آزمایش شامل سرخس آزولا، کود گاوی و بریده چمن بودند که کمپوست و ورمی کمپوست این مواد نیز مصرف گردیدند. مواد آلی تازه جهت تبدیل به کمپوست و ورمی کمپوست ابتدا خشک شدند. سپس از هر کدام به میزان 5/1 کیلوگرم برای تهیه کمپوست یا ورمی کمپوست مورد استفاده قرار گرفت. برای تولید کمپوست، نمونه ها به مدت چهار ماه در شرایط مرطوب نگهداری شدند و هرچند روز یک بار جهت تهویه زیر و رو شدند. جهت تولید ورمی-کمپوست نیز در هر نمونه، از 100 عدد کرم بالغ تولید کننده ورمی کمپوست (eisenia foetida) استفاده گردید. در نهایت نه ماده آلی مختلف فراهم گردید که در سطوح صفر، 5/2 و 5 درصد به خاکهای با بافت مختلف (رسی، لومی و شنی) افزوده شدند. خاک ها در شرایط رطوبت ظرفیت مزرعه ای به مدت سه هفته نگهداری شدند و سپس خصوصیات فیزیکو شیمیایی آن ها مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج بدست آمده نشان داد که ضایعات آلی در طی فرآیند تبدیل شدن به کمپوست و ورمی کپوست دچار تغییراتی گردیدند. به عنوان مثال میزان هدایت الکتریکی و میزان عناصر نیتروژن، فسفر، منگنز، مس و آهن آن ها افزایش ولی میزان ph، نسبت c/n و میزان عناصر کربن و پتاسیم آن ها کاهش پیدا کردند. تاثیر مواد آلی مختلف بر خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک ها متفاوت بود. افزودن مواد کمپوستی و ورمی کمپوستی میزان هدایت الکتریکی و نیتروژن، فسفر، منگنز و مس قابل جذب خاک را نسبت به مواد تازه بیشتر افزایش داد ولی میزان پتاسیم قابل جذب و کربن آلی خاک در اثر افزودن مواد آلی تازه نسبت به مواد کمپوستی بیشتر افزایش یافت. کاهش اسیدیته خاک نیز توسط مواد کمپوست و ورمی کمپوست شده نسبت به مواد آلی تازه بیشتر بود. خصوصیاتی از خاک مانند پایداری خاکدانه ها، رطوبت اشباع، رطوبت ظرفیت مزرعه، رطوبت نقطه پژمردگی، تخلخل و آب قابل استفاده گیاه با افزودن مواد آلی تازه نسبت به مواد کمپوستی بیشتر افزایش یافت. مواد آلی تازه همچنین جرم مخصوص ظاهری خاک را نسبت به مواد کمپوستی بیشتر کاهش داد. با افزودن مواد آلی به خاک رسی پایداری خاکدانه ها، میزان هدایت الکتریکی، میزان ازت کل و منگنز قابل جذب خاک در مقایسه با خاک های شنی و لومی افزایش بیشتری داشت، در حالیکه در خاک شنی، در مقایسه با خاک های رسی و لومی میزان تخلخل، رطوبت قابل استفاده، رطوبت اشباع و رطوبت ظرفیت مزرعه بیشتر افزایش یافت. با توجه به تاثیر متفاوت ماده آلی بر خصوصیات خاک پیشنهاد می گردد برای اصلاح هر یک از خصوصیات خاک، بهترین نوع ماده آلی انتخاب و استفاده گردد.
خدیجه فرهادی احمد گلچین
به منظور بررسی تأثیر کبالت، مولیبدن، نیتروژن و تلقیح بذر با ریزوبیوم بر رشد لوبیا چیتی در کشت هیدروپونیک، یک آزمایش گلدانی به صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی با 72 تیمار، در سه تکرار و با مجموع 216 گلدان در گلخانه گروه خاکشناسی دانشگاه زنجان اجرا گردید. تیمارها شامل ترکیب فاکتوریل چهار سطح نیتروژن (50، 100، 150 و 200 میلی گرم در لیتر)، سه سطح مولیبدن (067/0، 2/0 و 6/0 میلی گرم در لیتر)، سه سطح کبالت (006/0، 06/0 و 3/0 میلی گرم در لیتر) و دو سطح تلقیح بذر با باکتری (با و بدون تلقیح) بودند. تیمارهای نیتروژن، مولیبدن و کبالت به ترتیب از طریق افزودن مقادیر مختلف نمک های نیترات آمونیوم، مولیبدات آمونیوم و کلرید کبالت به محلول غذایی پایه توصیه شده توسط epa برای کشت بدون خاک لگوم ها، تهیه گردیدند. مشاهدات گلخانه ای و نتایج تجزیه واریانس داده ها نشان داد که تأثیر تیمار تلقیح بذر با باکتری بر روی هیچ کدام از پارامترهای مورد بررسی معنی دار نیست، بنابراین تیمار تلقیح حذف و داده های آزمایش به صورت طرح سه فاکتوره مورد تجزیه آماری قرار گرفت. نتایج بدست آمده نشان داد که افزایش غلظت نیتروژن محلول غذایی تا سطح 100 تا 150 میلی-گرم نیتروژن در لیتر محلول غذایی باعث افزایش وزن خشک بوته، وزن خشک ریشه، وزن خشک غلاف و تعداد غلاف می شود. با افزایش غلظت نیتروژن محلول غذایی شاخص کلروفیل برگ افزایش ولی ارتفاع گیاه کاهش یافت. افزایش غلظت مولیبدن محلول غذایی باعث افزایش شاخص کلروفیل برگ و وزن خشک غلاف گردید ولی بر سایر شاخص های رشد تأثیر معنی داری نداشت. افزایش غلظت کبالت محلول غذایی باعث افزایش وزن خشک ریشه، ارتفاع بوته و تعداد غلاف گردید ولی وزن خشک بوته، شاخص کلروفیل برگ و وزن خشک غلاف را کاهش داد. افزایش غلظت نیتروژن محلول غذایی سبب افزایش غلظت نیتروژن، فسفر، منیزیم، آهن، منگنز، مس، مولیبدن و کبالت و کاهش غلظت پتاسیم، کلسیم و روی در برگ گردید. افزایش غلظت مولیبدن محلول غذایی سبب افزایش غلظت نیتروژن، فسفر، منیزیم، آهن، منگنز، مس و مولیبدن و کاهش غلظت کلسیم، روی و کبالت در برگ گردید ولی بر غلظت پتاسیم برگ تأثیر معنی داری نداشت. افزایش غلظت کبالت محلول غذایی سبب افزایش غلظت مس و مولیبدن و کاهش غلظت کلسیم، آهن، منگنز و روی در برگ گردید ولی بر غلظت کبالت و سایر عناصر پرمصرف برگ تأثیر معنی داری نداشت.
لیلا اسماعیل زاده احمد گلچین
در این تحقیق از دو روش بچ و ستون برای اندازه گیری جذب کادمیم بوسیله یک خاک شنی و مقایسه kd بدست آمده از دو روش استفاده شد. برای آزمایش بچ 5 غلظت مختلف کادمیم (5، 10، 20، 30، 40، 50و60 میلی گرم در لیتر) در4 نسبت (5/2: 1 ، 1:5 ، 1:10 و 1:20) در نظر گرفته شد.نتایج نشان داد که در غلظتهای پایین کادمیم در محلول خاک فاکتور محدود کننده در جذب،میزان کادمیم است .زمانیکه نسبت خاک به محلول کاهش می یابد جذب افزایش می یابد.با توجه به نتایج آزمایش بچ به نظر می رسد روند جذب کادمیم در آزمایش بچ از شکل سینوسی تبعیت می کند، به این معنا که پس از جذب اولیه کادمیم و زمانیکه غلظت کادمیم جذب شده به یک مقدار معینی افزایش می یابد، با ادامه افزایش غلظت کادمیم در فاز محلول، میزان جذب شروع به کاهش می کند. در این حالت زمانیکه غلظت کادمیم در محلول خاک پایین است، کاهش جذب کادمیم در نسبتهای خاک به محلول بالاتر آغاز می شود وبه عکس زمانیکه غلظت کادمیم در محلول خاک بالا باشد ،کاهش جذب کادمیم از نسبتهای خاک به محلول پایینتر آغاز می شود .سپس پس از واجذب کادمیم، فاز دوم جذب آغاز می شود اما میزان کادمیم جذب شده هرگز به میزان اولیه نخواهد رسید. فاز دوم جذب زمانیکه غلظت کادمیم در محلول خاک بالا باشددر نسبتهای بالاتر از 1:20و در حالتیکه غلظت کادمیم محلول کم باشد در نسبتهای کمتر از 1:20 آغاز می شود. همچنین در آزمایشات بچ، زمانیکه نسبت خاک به محلول کمتر از1:20بود، جذب و kd تحت تاثیر غلظت کادمیم محلول خاک بود و در حالتیکه غلظت کادمیم در محلول خاک افزایش یافت جذب کادمیم نیز افزایش یافت،اما وقتی نسبت خاک به محلول بالابود غلظت کادمیم در محلول خاک عامل اصلی موثر برkd نبود و در واقع اثر غلظت تحت تاثیر غیر مستقیم نسبت خاک به محلول قرار گرفت. کاهش نسبت خاک به محلول به همراه افزایش غلظت کادمیم سبب کاهش ph خاک گردید که این کاهش ph لزوما به معنای افزایش جذب کادمیم در خاک نیست بلکه می توان گفت پتانسیل جذب افزایش می یابد. روند تغییرات kd در آزمایش بچ با نسبت خاک به محلول در غلظتهای اولیه مختلف، تقریبا یکسان بوده و با کاهش نسبت خاک به محلول، کاهش می یابد. در مقایسه همدماهای مختلف جذب، مدل های خطی و فروندلیچ تنها برای نسبت 5/1:2معنی دار بودند در حالیکه مدل لنگ مویر درمحدوده وسیعتری از خاک به محلول معنی داربود.روند مقایسه مقدار عددی kdبه دست آمده از ایزوترمهای مختلف به شرح ذیل می باشد: kd لنگ مویر < kd مدل خطی < kd فروندلیچ . در مطالعات ستون سه غلظت محلول کادمیم( 5،20و40 میلی گرم در لیتر ) در سه شدت جریان ks5/0، ks، ks5/1 به خاک اعمال شد، نتایج نشان داد پس از یکسان شدن غلظت کادمیم ورودی و خروجی، با ادامه جریان غلظت در خروجی افزایش یافت به طوریکه غلظت درمحلول خروجی بیشتر از غلظت ورودی گردید. همچنین مشاهده گردید با ادامه جریان ورودی، رفته رفته سرعت خروج زهاب از ستون خاک افزایش یافت، این موضوع بیانگر این است که خصوصیات فیزیکی خاک در اثر جریان محلول کادمیم از ستون خاک دچار تغییراتی می گردد. زمانیکه غلظت اولیه کادمیم پایین بود (5 میلی گرم در لیتر) با افزایش شدت جریان kd افزایش یافت چرا که کادمیم بیشتری در دسترس قرار گرفت. اما زمانیکه غلظت کادمیم در محلول بالابود به علت عدم وجود سایتهای خالی برای جذب، با افزایش شدت جریان، جذب و kd کاهش یافت. برازش ایزوترم های مختلف جذب برای آزمایش ستون، همبستگی بیشتری با مدل لنگ مویر نشان داد، همچنین میزان کادمیم جذب شده به خاک در روش ستون بیشتر از روش بچ بود، اما kd بدست آمده از ایزوترمهای مختلف روند مقایسه ای مشابه روش بچ داشت.
فریبا نجفی علیشاه احمد گلچین
کمبود منابع آب و تنش خشکی یکی از مهم ترین مشکلات تولید گیاهان زراعی در مناطق خشک و نیمه خشک جهان نظیر ایران است. استفاده از برخی مواد افزودنی مانند پلیمرهای سوپر جاذب می-تواند به استفاده بهینه از منابع محدود آب و حفظ و ذخیره رطوبت در خاک کمک نماید. در این تحقیق تاثیر چهار سطح مختلف پلیمر سوپر جاذب آکوسورب (صفر، 2، 4 و 8 گرم در کیلوگرم خاک) و سه دور آبیاری (3، 6 و 9 روز) و چهار سطح مختلف نیتروژن (صفر، 120، 240 و 360 کیلوگرم در هکتار) بر شاخص های رشد، میزان عملکرد، میزان جذب عناصر پرمصرف و راندمان مصرف آب و کود در خیار سبز گلخانه ای رقم نگار مورد بررسی گرفت. نتایج نشان داد که میزان عملکرد، شاخص های رشد خیار سبز، غلظت نیتروژن برگ و میوه و هم چنین راندمان مصرف آب و کود تحت تاثیر مصرف هیدروژل و نیتروژن قرار گرفت و به طور معنی داری نسبت به شاهد افزایش یافت. هم چنین میزان آب قابل استفاده گیاه در تیمارهای حاوی هیدروژل افزایش یافت و میزان مصرف آب با طولانی تر شدن دور آبیاری به طور معنی داری در تمامی تیمارها حاوی هیدروژل کاهش یافت. با مصرف 2 گرم پلیمر سوپر جاذب در هر کیلوگرم خاک و دور آبیاری 6 روز و مصرف 240 کیلوگرم در هکتار نیتروژن بیش ترین مقدار عملکرد (7/276 گرم در بوته) و تعداد میوه (333/7 عدد در بوته) حاصل گردید. هر چند مصرف هیدروژل به طور معنی داری میزان مصرف آب را افزایش داد ولی مصرف 2 گرم هیدروژل در کیلوگرم خاک موجب افزایش معنی دار کارایی مصرف آب و نیتروژن، یعنی عملکرد به ازای هر واحد آب و نیتروژن مصرفی گردید.
زهرا رضایی احمد گلچین
به منظور بررسی تأثیر خصوصیات خاک ، نوع و مقدار مصرف کود بر مقدار نیتروژن تبخیر شده از خاک به صورت آمونیاک سه آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی در طی سال های 1389 و1390 در آزمایشگاه خاک شناسی دانشکده کشاورزی دانشگاه زنجان اجرا گردید. تیمارهای آزمایش اول شامل ترکیب فاکتوریل سه سطح کربنات کلسیم (5/22، 27 و 35 درصد) و سه سطح نیتروژن (صفر، 200 و 400 کیلوگرم نیتروژن در هکتار) از کودهای سولفات آمونیوم، نیترات آمونیوم، اوره و اوره- اسید سولفوریک بودند که در سه تکرار در خاک مصرف گردیدند. نتایج نشان دادند که اثرات نوع کود، سطوح نیتروژن مصرفی و مقدار کربنات کلسیم خاک بر مقدار نیتروژن تبخیر شده از خاک به صورت آمونیاک در سطح احتمال یک درصد معنی دار بودند. نتایج مقایسه میانگین ها نشان دادند که با افزایش مقدار کربنات کلسیم خاک مقدار نیتروژن تبخیر شده به صورت آمونیاک افزایش یافت. بیش ترین مقدار نیتروژن تبخیر شده از خاک به صورت آمونیاک به میزان 99/11 میکروگرم در گرم خاک از کود اوره و کم ترین مقدار آن به میزان 31/8 میکروگرم در گرم خاک از کود اوره- اسید سولفوریک به دست آمد. تیمارهای آزمایش دوم شامل ترکیب فاکتوریل سه سطح ماده آلی (صفر، 5/2 و 5 درصد) و سه سطح نیتروژن (صفر، 200 و 400 کیلوگرم نیتروژن در هکتار) از کودهای سولفات آمونیوم، نیترات آمونیوم، اوره و اوره- اسید سولفوریک بودند که در سه تکرار در خاک مصرف گردیدند. نتایج نشان دادند که اثرات نوع کود، سطوح نیتروژن مصرفی و مقدار ماده آلی خاک بر مقدار نیتروژن تبخیر شده از خاک به صورت آمونیاک در سطح احتمال یک درصد معنی دار بودند. نتایج مقایسه میانگین ها نشان دادند که با افزایش مقدار ماده آلی خاک مقدار نیتروژن تبخیر شده به-صورت آمونیاک افزایش یافت. بیش ترین مقدار نیتروژن تبخیر شده از خاک به صورت آمونیاک به میزان 07/11 میکروگرم در گرم خاک از کود اوره- اسید سولفوریک و کم ترین مقدار آن به میزان 03/7 میکروگرم در گرم خاک از کود سولفات آمونیوم به دست آمد. تیمارهای آزمایش سوم شامل ترکیب فاکتوریل چهار سطح رس (5، 10، 20 و 41 درصد) و سه سطح نیتروژن (صفر، 200 و 400 کیلوگرم نیتروژن در هکتار) از کودهای سولفات آمونیوم، نیترات آمونیوم، اوره و اوره- اسید سولفوریک بودند که در دو تکرار در خاک مصرف گردیدند. نتایج نشان دادند که اثرات نوع کود، سطوح نیتروژن مصرفی و مقدار رس خاک بر مقدار نیتروژن تبخیر شده از خاک به صورت آمونیاک در سطح احتمال یک درصد معنی-دار بودند. نتایج مقایسه میانگین ها نشان دادند که با افزایش سطوح رس (تا 20 درصد) مقدار نیتروژن تبخیر شده از خاک به صورت آمونیاک افزایش یافت. بیش ترین مقدار نیتروژن تبخیر شده از خاک به صورت آمونیاک به میزان 368/2 میکروگرم در گرم خاک از کود اوره و کم ترین مقدار آن به میزان 085/1 میکروگرم در گرم خاک از کود اوره- اسید سولفوریک به دست آمد.
نسترن پولادی احمد گلچین
نوع پوشش گیاهی بر ذخیره کربن آلی خاک و خصوصیات کیفی خاک تاثیر به سزایی دارد به منظور بررسی این تاثیر هفت منطقه با پوشش خالص سرو تاکزدیا، پوشش مخلوط صنوبر و توسکا، پوشش صد درصد توسکا، پوشش صد درصد صنوبر، پوشش 50 به 50 درصد توسکا- صنوبر، پوشش 30 به 70 درصد توسکا- صنوبر و پوشش 30 به 70 درصد صنوبر- توسکا در ایستگاه تحقیقاتی صفرابسته استان گیلان با موقعیت ´57°49 تا ´60°49 طول شرقی و´19°37 تا ´22°37 عرض شمالی انتخاب شد. در هر پوشش پروفیل های خاک حفر و خصوصیات مورفولوژیکی، فیزیکی و شیمیایی در آن ها مطابق روش های استاندارد مطالعه و اندازه گیری گردید. مطالعه پروفیل های شاهد در منطقه نشان داد که خاک های تحت پوشش سرو تاکزدیا در تحت گروه oxyaquic hapludolls، و خاک های تحت پوشش صنوبر، توسکا و مخلوط صنوبر و توسکا در تحت گروه typic humudeptطبقه بندی شدند. مقایسه میانگین خصوصیات اندازه گیری شده نشان داد که نوع پوشش منطقه بر بسیاری از ویژگی های خاک، تاثیر معنی دار دارد. در بین خصوصیات فیزیکی، شیمیایی و بیو شیمیایی اندازه گیری شده میانگین وزنی قطر خاکدانه ها، درصد رس قابل انتشار، آب قابل استفاده، جرم مخصوص ظاهری و مقادیر کربوهیدرات های خاک بیش ترین اختلاف را در بین خاک های مورد مطالعه نشان دادند. مقایسه بین پوشش های مختلف در منطقه نشان داد که پوشش سرو تاکزدیا نسبت به پوشش مخلوط توسکا و صنوبر و پوشش 30 به 70 درصد صنوبر- توسکا نسبت به سایر پوشش ها باعث بهبود خصوصیات کیفی خاک شدند. نتایج به دست آمده از برآورد مقدار کربن در افق های آلی و معدنی خاک نشان داد، که اختلاف قابل توجهی در مقدار ذخیره کربن بین پوشش های جنگلی مورد مطالعه وجود دارد. بیش ترین مقدار ذخیره کربن بین دو پوشش سرو تاکزدیا و مخلوط صنوبر و توسکا مربوط به پوشش سرو تاکزدیا (08/123 تن در هکتار) و در سایر پوشش ها مربوط به پوشش 30 به 70 درصد توسکا- صنوبر (91/50 تن در هکتار) بود. بیش ترین مقدار کربوهیدرات عصاره گیری شده در عمق صفر تا 15 سانتی متر مربوط به روش آب داغ 85 درجه سانتی گراد (93/23 پی پی ام) در پوشش 30 به 70 درصد توسکا- صنوبر، و در عمق 15 تا 45 سانتی متر مربوط به روش اسید سولفوریک غلیظ (61/6 پی پی ام) در پوشش صد درصد توسکا بود. اندازه گیری مقدار دی اکسید کربن متصاعد شده در پوشش های مورد مطالعه روند افزایشی را با گذشت زمان نشان داد. مقدار این ویژگی در عمق صفر تا 15 سانتی متر بیش تر از عمق 15 تا 45 سانتی متر بود و حداکثر مقدار دی اکسید کربن متصاعد شده در عمق صفر تا 15 سانتی متر مربوط به پوشش صد درصد توسکا بود. یافته های تحقیق نشان داد که نوع پوشش گیاهی بر بسیاری از خصوصیات کیفی و مقدار ذخیره کربن در خاک موثر است. هم چنین در بین پوشش های مورد مطالعه پوشش های سرو تاکزدیا و30 به 70 درصد توسکا- صنوبر موثرترین پوشش در افزایش مقدار ذخیره کربن در خاک های مورد مطالعه بودند.
فاطمه رخش احمد گلچین
به منظور بررسی تأثیر سطوح مختلف نیتروژن، بور و مس بر عملکرد و ترکیب شیمیایی کلم بروکلی یک آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی با 45 تیمار، سه تکرار و جمعاً با 135 واحد آزمایشی در گلخانه دانشگاه زنجان در بهار 1389 به اجرا در آمد. تیمارهای آزمایشی ترکیب فاکتوریل پنج سطح نیتروژن (صفر، 100، 200، 300 و 400 کیلوگرم در هکتار)، سه سطح بور (صفر، 7/1 و 5/3 کیلوگرم در هکتار) و سه سطح مس (صفر، 5/2 و 5 کیلوگرم در هکتار) بودند که بر روی کلم بروکلی رقم ساکورا اعمال گردیدند. تیمارهای نیتروژن، بور و مس به ترتیب از منبع سولفات آمونیوم، اسید بوریک و سولفات مس تهیه و به صورت خاکی مصرف گردیدند. نیتروژن در سه نوبت، برای بار اول 15 روز بعد از کاشت نشاها و برای بار دوم و سوم هر 15 روز یکبار بعد از نوبت قبلی مصرف گردید. تمامی اسید بوریک و سولفات مس چند روز قبل از کاشت نشاها به صورت خاکی مصرف گردید. نتایج به دست آمده نشان داد که کاربرد نیتروژن مصرفی تا سطح 300 کیلوگرم در هکتار منجر به افزایش عملکرد سر کلم بروکلی شد و غلظت نیترات و عناصر غذایی فسفر، پتاسیم، کلسیم، منیزیم، بور و آهن سر کلم بروکلی را افزایش داد، ولی مصرف بیشتر آن از غلظت این عناصر در سر کلم بروکلی کاست. غلظت نیتروژن و مس سر کلم بروکلی نیز با افزایش نیتروژن مصرفی تا سطح 400 کیلوگرم در هکتار افزایش یافت ولی غلظت های روی و منگنز سر روند کاهشی داشتند. کاربرد بور پوسیدگی ناشی از مصرف زیاد نیتروژن در سر را کاهش داد و باعث افزایش عملکرد شد و مقدار 7/1 کیلوگرم بور در هکتار بهترین سطح مصرف برای این منظور بود. ولی سطوح بالاتر بور مصرفی منجر به مسمومیت گیاه شد و عملکرد سر را کاهش داد. افزایش بور مصرفی تا سطح 7/1 کیلوگرم در هکتار منجر به افزایش غلظت نیترات و عناصر غذایی نیتروژن، پتاسیم و منیزیم سر کلم بروکلی شد، ولی تأثیر معنی داری بر غلظت فسفر، کلسیم، مس، آهن و منگنز آن نداشت. مصرف بیشتر بور تا سطح 5/3 کیلوگرم در هکتار منجر به افزایش غلظت بور سر کلم بروکلی گردید و از غلظت روی سر کاست. مصرف مس مانع از پوسیدگی سر و ساقه کلم بروکلی در اثر باکتری و رطوبت گردید و سطح 5/2 کیلوگرم مس در هکتار منجر به بیشترین عملکرد سر کلم بروکلی شد. افزایش مس مصرفی تا سطح 5/2 کیلوگرم در هکتار غلظت نیتروژن و منگنز سر را افزایش داد ولی تأثیر معنی داری بر غلظت فسفر، پتاسیم، کلسیم و منیزیم سر نداشت. همچنین افزایش مصرف مس تا سطح 5 کیلوگرم در هکتار منجر به کاهش غلظت نیترات، آهن و روی در سر کلم بروکلی شد ولی در مقابل غلظت های عناصر غذایی بور و مس سر کلم بروکلی روند افزایشی داشتند.
حسین شریفی احمد گلچین
در چند دهه اخیر فلزهای سنگین به عنوان یکی از آلوده کننده های محیط زیست مطرح بوده که باعث اختلال در روند عادی چرخه حیات می شوند. به طور طبیعی غلظت این فلزها در خاک و گیاهان کم و در آبهای طبیعی وجود نداشته یا مقدار ناچیزی دارند. دراثر فعالیتهای بشر از جمله بهره برداری از معادن، استخراج فلزها و فعالیتهای صنعتی می توانند به محیط زیست وارد شده و باعث آلودگی منابع زیست محیطی گردند. معدن باما به عنوان سومین معدن بزرگ سرب و روی کشور در20 کیلومتری جنوب غربی شهرستان اصفهان واقع شده است. بهر برداری از این معدن و وجود عرصه های زراعی و گلخانه ای در مجاورت آن از یک طرف و گسترش منطقه مسکونی در نزدیکی آن (فاصله 5 کیلومتری) از طرف دیگر باعث افزایش نگرانی مردم ازنظر آلودگی منابع غذایی و زیست محیطی شده است. هدف این تحقیق بررسی اثر فعالیت معدن باما بر آلودگی منابع زیست محیطی اطراف آن شامل خاک، آب وگیاهان به فلزهای سنگین می باشد. به این منظور نمونه برداری از دو عمق مختلف خاک و اندام هوایی و ریشه گیاه خاکشیر به عنوان گیاه غالب اطراف معدن تا شعاع پنج کیلومتری، و در سه جهت از منبع آلودگی انجام گرفت. پس از تعیین غلظت کل و قابل جذب فلزهای سرب، روی، کادمیم، نیکل، و مس، تجزیه و تحلیل آماری داده ها و مقایسه آنها با مقادیر استاندارد انجام شد. آلودگی خاکهای اطراف معدن به فلز های سرب، روی و کادمیم کاملا" ملاحظه و مقدار آن تا فاصله 500 متری از معدن زیاد بود ولی آلودگی به مس و نیکل وجود نداشت. تا فاصله 1000 متری مقدار سرب در آستانه سمیت، در حالیکه غلظت روی و کادمیم خاک تا شعاع پنج کیلومتری در محدوده سمیت قرار داشت. در فواصل بعدی غلظت سرب کمتر از حد سمیت ولی فراتر از مقدار نرمال آن بود و آلودگی سطح خاک بیشتر از عمق خاک بود. فعالیت معدن باما همچنین باعث افزایش غلظت سرب، روی و کادمیم در اندام هوایی و ریشه گیاهان نمونه برداری شده از اطراف معدن شده ولی نقش موثری در افزایش فلز نیکل و مس نداشت. آلودگی گیاهان به فلزات سنگین تا فاصله 500 متری از معدن زیاد و تا فاصله 1000 متری متوسط و در بقیه فواصل تقریبا" ناچیز بود. آلودگی خاک و گیاه درسمت غربی معدن به طرف زمینهای زراعی و گلخانه ای به علت نزدیکی به محل آسیاب کردن سنگهای معدنی و نزدیکی به توده های مواد زائد بیشتر از دوجهت دیگر بود. به علت کوهستانی بودن منطقه تاثیر باد غالب در انتشار آلودگی مشاهده نگردید. از منابع آب و گیاهان زراعی موجود در فواصل تعیین شده نیز نمونه برداری انجام و غلظت فلزهای مورد مطالعه در آنها تعیین گردید. نتایج نشان داد که فعالیت معدن تاثیری بر افزایش غلظت عناصر سنگین در اندامهای ریشه و ساقه گیاه گندم اطراف خود از فاصله 1500 متری به بعد ندارد ولی غلظت عناصر سرب، روی و کادمیم در اندام هوایی و ریشه گیاه یونجه تا فاصله 1000 متری تحت تاثیر فعالیت معدن افزایش یافته و در آستانه سمیت قرار دارد. غلظت عناصر سرب و روی در اندام هوایی و ریشه گیاه سیب زمینی تا فاصله 2500 متری تحت تاثیر فعالیت معدن افزایش یافته بود به گونه ای که در فاصله 1000 متری مقدار سرب و روی در آستانه سمیت و تا فاصله2500 متری مقدار سرب فراتر از مقدار نرمال و مقدار روی در آستانه سمیت قرار داشت. مقدار سرب موجود در آب تمامی چاههای نمونه برداری شده به جز دو نمونه فراتر از مقدار مجاز آن در آب های طبیعی بود ولی در محدوده مجاز برای آب آبیاری بود. غلظت روی نمونه های آب به جز دو نمونه کمتر از 10/0 میلی گرم بر لیتر بوده که در حد مجاز آبهای طبیعی و آب آبیاری می باشد. غلظت نیکل موجود در نمونه های آب از صفر تا 20/0 میلی گرم بر لیتر متفاوت بود و تعدادی از آنها دارای غلظتی فراتر از حد مجاز برای آب آشامیدنی بودند. در هیچ کدام از نمونه های آب کادمیم و مس در حد تشخیص دستگاه نبود. در پایان نقشه آلودگی خاکهای اطراف معدن به فلزهای سنگین ترسیم گردید.
مهدی حسینی احمد گلچین
به منظور بررسی تاثیر هدایت الکتریکی ec)) و نسبت جذب سدیم (sar) آب آبیاری بر دینامیک ماده آلی و خصوصیات فیزیکی خاک های با کاربری مختلف یک آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی با شصت و چهار تیمار و در سه تکرار در طی سال های 1389 و1390 در آزمایشگاه خاک شناسی دانشکده کشاورزی دانشگاه زنجان اجرا گردید. تیمارهای آزمایشی ترکیب فاکتوریل چهار سطح شوری (25/0 ، 75/0 ، 25/2 ، 75/6 دسی زیمنس بر متر) و چهار سطح قلیائیت (5 ، 15 ، 25 ، 35) آب آبیاری بودند که بر دو نوع خاک با دو نوع کاربری مختلف اعمال گردیدند. برای بررسی تأثیر شوری و قلیائیت بر خصوصیات فیزیکی و بیولوژیکی خاک با ثابت نگه داشتن میزان شوری یا قلیائیت، داده ها به صورت یک آزمایش دو فاکتوره شامل فاکتور شوری یا قلیائیت و نوع خاک مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج بدست آمده نشان داد که تاثیر ec ، sar و نوع خاک بر بسیاری از ویژگی های خاک، معنی دار بود. نتایج مقایسه میانگین ها نشان دادند که در سطوح ثابت sar افزایش ec تا یک حد آستانه (25/2 دسی زیمنس بر متر) سبب افزایش میانگین وزنی قطر خاکدانه و هدایت هیدرولیکی اشباع خاک شد ولی با افزایش شوری به مقادیر بالاتر(75/6 دسی زیمنس بر متر) میانگین وزنی قطر خاکدانه و هدایت هیدرولیکی اشباع خاک کاهش یافت. افزایش میانگین وزنی قطر خاکدانه و هدایت هیدرولیکی اشباع در خاک با کاربری بکر بیشتر از کاربری زراعی بود. در سطوح ثابت sar ، میزان تنفس میکروبی و درصد رس قابل انتشار با افزایش ec کاهش یافت. در سطوح ثابت ec، افزایش sar سبب کاهش پایداری خاکدانه و هدایت هیدرولیکی اشباع و افزایش میزان تنفس میکروبی خاک گردید. بیشترین مقدار تنفس میکروبی به میزان 41/74 میلی گرم c-co2 در روز در 100 گرم خاک از خاک با sar 35 و کمترین مقدار تنفس میکروبی به میزان 20/39 میلی گرم c-co2 در روز در 100 گرم خاک از خاک با sar 5 بدست آمد. افزایش میزان تنفس میکروبی در خاک با کاربری بکر بیشتر از کاربری زراعی بود. در سطوح sar ثابت 5 و 15، میزان رس قابل انتشار با افزایش میزان ec کاهش یافت ولی در سطوح sar ثابت 25 و 35 ، میزان رس قابل انتشار با افزایش ec افزایش یافت.
علیرضا طهماسبی عظیم شیردلی
چکیده استفاده زیاد از آبهای زیر زمینی جهت آبیاری زمینهای کشاورزی باعث پایین رفتن سطح سفره های آب زیر زمینی و نامطلوب شدن کیفیت آب برای آبیاری شده که نتیجه آن کاهش عملکرد محصولات کشاورزی و کاهش بهره وری آب است. این مسئله در آبیاری باغات انار شهرستان ساوه که عمدتا از منابع آب زیر زمینی مشروب می شوند نیز وجود دارد. به منظور بررسی تاثیر شوری آب آبیاری و نیتروژن بر مقاومت، عملکرد و کارایی مصرف آب (wue) در انار پژوهشی بصورت یک آزمایش اسپلیت پلات در قالب طرح پایه بلوکهای کامل تصادفی با 15 تیمار و 3 تکرار در شهرستان ساوه در سال 1389 به اجرا در آمد. تیمارهای آزمایش عبارت بودند از سطوح شوری آب آبیاری ( 2، 4، 6، 8 و 10 ds/m ) که در کرتهای اصلی و سطوح نیتروژن (صفر، 150 و 300 گرم برای هر درخت) که در کرتهای فرعی قرار داده شدند. نتایج نشان داد که شوری آب آبیاری باعث کاهش عملکرد و کارایی مصرف آب و مصرف نیتروژن در شوریهای کمتر از 4 (ds/m) باعث افزایش عملکرد و کارایی مصرف آب در انار شد. تا شوری عصاره اشباع خاک 6 (ds/m) عملکرد انار کاهش نیافت که به عنوان حد شوری آستانه برای انار در نظر گرفته شد. ولی در شوریهای بالاتر، عملکرد کاهش یافت و میزان این کاهش 8/3 درصد به ازای هر واحد شوری بود. تاثیر نیتروژن بر عملکرد، در شوری های بالاتر از حد آستانه کاهنده بود و در شوریهای 8 و 10 (ds/m) باعث کاهش عملکرد گردید. میزان نسبی عملکرد انار در شوریهای مختلف توسط معادله ای برآورد و گزارش گردید. همچنین شوری و نیتروژن خصوصیات کیفی آب میوه انار را تحت تاثیر قرار دادند. افزایش شوری باعث افزایش میزان بریکس، ph و ساکارز و کاهش اسیدیته آب میوه انار شد. نیتروژن میزان بریکس و ساکارز آب میوه انار را کاهش و اسیدیته را افزایش داد. کلمات کلیدی: انار، شوری آب آبیاری، کارایی مصرف آب، مقدار نسبی محصول (yr)، نیتروژن.
سپیده دانشور احمد گلچین
یکی از معضلات امروزه بشر به خصوص در مناطق خشک و نیمه خشک، شور و قلیا شدن اراضی است. با توجه به این که خاک های مبتلا به نمک گستره ی وسیعی از کشور ایران را در بر گرفته اند، مطالعه ای با هدف اصلاح خاک های سدیمی صورت گرفت. به منظور بررسی تأثیر گچ یا سولفات آلومینیوم همراه با دو پلیمر محلول در آب (آنیونی و غیریونی)، نشاسته بهینه شده و رس نانو یا مخلوطی از آن ها بر خصوصیات شیمیایی و فیزیکی یک خاک سدیمی، آزمایشی فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی به اجرا درآمد. تیمارها شامل شاهد، 300 کیلوگرم در هکتار رزین 110، 150 کیلوگرم در هکتار رزین 110، 300 کیلوگرم در هکتار رزین 58، 150 کیلوگرم در هکتار رزین 58، 75 کیلوگرم در هکتار نشاسته بهینه شده + 75 کیلوگرم در هکتار رزین58، 150 کیلوگرم در هکتار نشاسته بهینه شده + رس نانو به میزان 2 درصد وزنی، 150 کیلوگرم در هکتار رزین 58 + رس نانو به میزان 2 درصد وزنی، 75 کیلوگرم در هکتار نشاسته بهینه شده + 75 کیلوگرم در هکتار رزین58 + رس نانو به میزان 2 درصد وزنی بودند. این تیمارها یا بدون ماده اصلاحی و یا همراه با گچ یا سولفات آلومینیوم به اندازه نیاز گچی به کار برده شدند. نتایج نشان داد که اثر مواد اصلاحی معدنی و آلی بر پارامترهای فیزیکی و شیمیایی اندازه گیری شده در سطح آماری یک درصد معنی دار بود. ماده اصلاح کننده معدنی سولفات آلومینیوم در مقایسه با گچ، کارائی بیشتری در اصلاح خاک سدیمی داشت. کاربرد سولفات آلومینیوم موجب کاهش قابل توجه واکنش خاک، نسبت جذب سدیم، درصد سدیم تبادلی و درصد رس قابل انتشار شد ولی هدایت الکتریکی، میانگین وزنی قطر خاکدانه و هدایت هیدرولیکی خاک را به طور معنی داری افزایش داد. کاربرد پلیمرهای محلول در آب به مقدار 300 کیلوگرم در هکتار در اصلاح خواص خاک سدیمی موثر بود ولی مصرف توأم آن با مواد اصلاحی معدنی بسیار موثرتر از مصرف جداگانه هر کدام بود. کاربرد ترکیبی رس نانو، نشاسته بهینه شده و پلیمر توأم با اصلاح کننده های معدنی موجب کاهش واکنش خاک، نسبت جذب سدیم، درصد سدیم تبادلی، درصد رس قابل انتشار و افزایش قابل توجه هدایت الکتریکی، میانگین وزنی قطر خاکدانه و هدایت هیدرولیکی در خاک شد. نتایج نشان داد تیمار ترکیبی رس نانو، نشاسته بهینه شده و پلیمر غیریونی توأم با مواد اصلاح کننده ی معدنی کارائی بیشتری در اصلاح خاک های سدیمی داشت.
سیده عذرا موسوی احمد گلچین
با هدف بررسی تأثیر ماده آلی (بقایای یونجه) و گوگرد بر اشکال مختلف فسفر در خاک های با خصوصیات فیزیکی و شیمیایی مختلف (آهکی، سدیمی و اسیدی)، دو آزمایش گلدانی به صورت فاکتوریل و در قالب طرح کاملاً تصادفی و در سه تکرار در دانشکده کشاورزی دانشگاه زنجان به مرحله اجرا درآمد. برای این منظور شش نمونه خاک، با خصوصیات فیزیکی و شیمیایی مختلف شامل یک خاک سدیمی، سه خاک آهکی، یک خاک اسیدی و یک خاک خنثی به ترتیب از استان های همدان، زنجان و گیلان تهیه و مورد استفاده قرار گرفت. در آزمایش اول نمونه های چهار کیلوگرمی از خاک های مختلف با سه سطح ماده آلی (صفر، 5/2 و 5 درصد) تیمار و به مدت دو ماه در شرایط رطوبت مزرعه خوابانیده شدند. در آزمایش دوم فقط خاک های آهکی و سدیمی مورد استفاده قرار گرفتند و با سطوح مختلف گوگرد (صفر، 05/0 و 1/0 درصد) تیمار و به مدت دو ماه خوابانیده شدند. سپس از نمونه های خوابانیده شده نمونه های فرعی جهت اندازه گیری اشکال مختلف فسفر تهیه، و مابقی خاک ها برای کشت ذرت مورد استفاده قرار گرفتند. میزان فسفر جذب شده توسط گیاه ذرت در تیمارهای مختلف محاسبه و مورد مقایسه قرار گرفت. نتایج این تحقیق نشان داد که اثر نوع خاک و سطوح ماده آلی بر اشکال مختلف فسفر معنی دار بودند. افزودن ماده آلی به خاک اشکال nahco3-pi، naoh-po، acid-p و فسفر باقی مانده را در همه خاک ها به طور معنی داری افزایش داد، ولی با افزودن ماده آلی مقدار nahco3-po در همه خاک ها به جز خاک سدیمی کاهش یافت. افزودن ماده آلی موجب کاهش naoh-pi در خاک اسیدی شد. اثر نوع خاک و سطوح گوگرد بر اشکال آلی و معدنی فسفر خاک به جز بخش naoh-po معنی دار بود. افزودن گوگرد به خاک های آهکی و سدیمی فسفر قابل جذب را در تمامی خاک ها، به جز یک خاک افزایش داد. فسفر قابل استخراج با اسید (acid-p ) نیز در اثر افزودن گوگرد افزایش یافت ولی بقیه اشکال فسفر از الگوی مشخصی پیروی ننموند. کاربرد ماده آلی و گوگرد موجب افزایش وزن خشک گیاه و میزان فسفر جذب شده توسط گیاه ذرت گردید. ضرایب همبستگی بین اشکال مختلف فسفر و فسفر جذب شده توسط گیاه نشان داد که فسفر جذب شده توسط گیاه با اشکال nahco3-pi، naoh-pi و naoh-po همبستگی مثبت و معنی داری داشت.
محمد علی شیری آذر احمد گلچین
عدس (lens culinaris medik.) یک منبع غذایی مهم برای بشر است که منشأ آن در خاک های حاصلخیز خاور نزدیک بوده است. آبیاری تکمیلی و کاربرد بهینه کود نیتروژن مناسب ترین روش برای تثبیت عملکرد عدس در مناطق نیمه خشک می باشد. لذا به منظور بررسی اثرات آبیاری تکمیلی، کود نیتروژن و تلقیح با باکتری ریزوبیوم بر عملکرد دو رقم عدس در شرایط دیم آزمایشی در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه زنجان به صورت کرت های دوبار خرد شده در قالب بلوک های کامل تصادفی با 3 تکرار انجام شد. در این آزمایش آبیاری در پنج سطح (بدون آبیاری، آبیاری در مرحله گلدهی، آبیاری در مرحله پر شدن دانه، آبیاری در مراحل گلدهی و پر شدن دانه و آبیاری کامل) به عنوان کرت اصلی، نیتروژن شامل چهار سطح (0، 30، 60 کیلوگرم در هکتار و تلقیح با باکتری ریزوبیوم) به عنوان کرت فرعی و نوع رقم شامل دو نوع رقم (بومی زنجان و آذر) به عنوان کرت فرعی – فرعی انتخاب گردیدند. اثر آبیاری تکمیلی و نیتروژن بر روی کلیه صفات اندازه گیری شده (عملکرد دانه، عملکرد بیولوژیک، ارتفاع بوته، تعداد شاخه های فرعی و تعداد غلاف در بوته) به جز تعداد دانه در غلاف در سطح احتمال یک درصد معنی دار بود به طوری که آبیاری کامل بیشترین میزان عملکرد دانه به مقدار 1026 کیلوگرم در هکتار تولید کرد و آبیاری در مراحل گلدهی و پر شدن دانه، آبیاری در مرحله گلدهی و آبیاری در مرحله پر شدن دانه عملکرد دانه را به ترتیب 6/76، 39 و 20 درصد نسبت به شرایط بدون آبیاری افزایش دادند. کاربرد 30، 60 کیلوگرم نیتروژن و تلقیح با باکتری ریزوبیوم عملکرد دانه را به ترتیب 9/23، 5/47 و 8/67 درصد نسبت به تیمار شاهد افزایش داد. اثر نوع رقم بر روی عملکرد دانه، عملکرد بیولوژیک، ارتفاع بوته، تعداد شاخه های فرعی و تعداد غلاف در بوته و تعداد دانه در غلاف معنی دار بود. بیشترین میزان عملکرد مربوط به رقم بومی زنجان به میزان 650 کیلوگرم در هکتار و کمترین میزان عملکرد مربوط به رقم آذر به میزان 587 کیلوگرم بر هکتار بود. اثر متقابل آبیاری و نیتروژن بر روی کلیه صفات اندازه گیری شده به جز تعداد دانه در غلاف در سطح احتمال یک درصد معنی دار بود. تیمار آبیاری کامل و تلقیح با باکتری ریزوبیوم با تولید 1538 کیلوگرم در هکتار عدس بیشترین و تیمار بدون آبیاری و بدون مصرف نیتروژن با تولید 302 کیلوگرم در هکتار عدس کمترین میزان عملکرد را داشتند. اثر آبیاری تکمیلی و نیتروژن بر روی غلظت عناصر غذایی بخش هوایی عدس معنی دار بود. تیمار آبیاری کامل غلظت نیتروژن، فسفر، کلسیم، منیزیم، آهن و منگنز را به ترتیب 8/27، 29، 12، 20، 9/16 و 16 درصد افزایش و غلظت پتاسیم، روی و مس را به میزان 33، 14 و 6/28 درصد نسبت به تیمار بدون آبیاری کاهش داد. سایر تیمارهای آبیاری از لحاظ غلظت عناصر غذایی بخش هوایی، با تیمار بدون آبیاری اختلاف معنی داری نداشتند. تیمار تلقیح با باکتری ریزوبیوم غلظت نیتروژن، فسفر، کلسیم، منیزیم، آهن و منگنز را به ترتیب 46، 44، 29، 38، 29 و 25 درصد افزایش و غلظت پتاسیم، روی و مس را به میزان 22، 33 و 54 درصد نسبت به تیمار شاهد کاهش داد.
هاشم آرام احمد گلچین
چکیده کادمیوم یک فلز سنگین است که اثرات مخرب زیادی بر کیفیت محصول دارد. افزون بر آن، یک عنصر بسیار متحرک در محیط زیست می باشد و گیاهان می توانند به آسانی کادمیوم را جذب و آن را به اندام-های مختلف خود منتقل کنند. کادمیم به راحتی وارد چرخه غذایی انسان و حیوانات شده و سلامتی آنها را به مخاطره می اندازد. بمنظور مطاله ثاتیر کاربرد یک پلیمر محلول در آب و تلقیح با قارچ میکوریز بر رشد و نمو و غلظت عناصر روی و کادمیم در گیاه شبدر پرورش یافته در خاک های آلوده به سطوح مختلف روی و کادمیم، دو آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی و در 3 تکرار در گلخانه دانشکده کشاورزی دانشگاه زنجان به اجرا درآمد. فاکتورهای مورد بررسی شامل سطوح مختلف یک پلیمر محلول در آب (صفر، 150 و 300 کیلوگرم در هکتار)، سطوح تلقیح با قارچ آربوسکولار میکوریز(گلوموس موسائه) (با و بدون تلقیح با میکوریز) و سطوح مختلف آلودگی خاک به روی یا کادمیم (0،5، 10، 20، 40 و80 میلی گرم در کیلو گرم) بودند که تاثیر آنها بر رشد و نمو و ترکیب شیمیایی گیاه مورد مطالعه قرار گرفت. نتایج نشان داد که غلظت عناصر غذایی نیتروژن، فسفر، آهن، منگنز، روی و وزن خشک اندام های هوایی و ریشه گیاه در اثر تلقیح با قارچ میکوریزی افزایش یافت. تلقیح گیاه با قارچ میکوریز جذب کادمیم توسط ریشه گیاه را 72% افزایش ولی جذب کادمیم اندام های هوایی را 8/18% کاهش داد و مانع از انتقال کادمیم از ریشه به اندام های هوایی گیاه گردید. کاربرد پلیمر غلظت کلیه عناصر غذایی، عناصر سنگین و وزن خشک گیاه را کاهش داد. جذب کادمیم و روی اندام های هوایی و ریشه گیاه در اثر کاربرد 300 کیلوگرم پلیمر در هکتار به ترتیب 46% و 5/37% و 5/54% و 8/50% نسبت به تیمار شاهد کاهش یافت. کلمات کلیدی: میکوریز آربوسکولار ، پلیمر محلول در آب، شبدر برسیم، کادمیم، روی
صالح حسن زاده خانکندی احمد گلچین
به منظور بررسی تأثیر سطوح مختلف نیتروژن، آهن و باکتری های محرک رشد بر عملکرد گیاه شنبلیله یک آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی با 48 تیمار درسه تکرار و جمعاً با 144 واحد آزمایشی در گلخانه دانشگاه زنجان در بهار 1390 به اجرا در آمد. تیمارهای آزمایشی شامل سه سطح نیتروژن (صفر، 50 و 100 کیلوگرم در هکتار)، چهار سطح آهن) صفر، 10، 20 و 30 کیلوگرم در هکتار ( و چهار سطح باکتری محرک رشد ) عدم تلقیح یا شاهد، تلقیح خاک با باکتری باسیلوس، تلقیح خاک با باکتری سودوموناس و تلقیح خاک با باکتری های باسیلوس و سودوموناس) بودند که بر روی گیاه شنبلیله اعمال گردیدند. تیمارهای نیتروژن و آهن به ترتیب از منبع اوره و سکوسترین آهن 138 تهیه و به صورت خاکی مصرف گردیدند. نیتروژن در سه نوبت و از طریق آبیاری و به صورت سرک به خاک جعبه ها اضافه شدند. تیمار آهن نیز در یک لیتر آب حل و به صورت یکنواخت به خاک جعبه ها اسپری شدند. نتایج به دست آمده نشان داد که کاربرد نیتروژن مصرفی منجر به افزایش عملکرد، ارتفاع گیاه، تعداد شاخه های هوایی و کلروفیل برگ گیاه شنبلیله شد. افزایش نیتروژن مصرفی غلظت عناصر غذایی نیتروژن، منیزیم و منگنز بخش هوایی گیاه شنبلیله را افزایش ولی غلظت فسفر، پتاسیم، آهن، روی و مس بخش هوایی را کاهش داد. سطوح آهن مصرفی نیز تا سطح 20 کیلوگرم در هکتار عملکرد، ارتفاع گیاه و وزن خشک ریشه را افزایش داد ولی مصرف بیش تر آن باعث کاهش این شاخص ها شد که این کاهش معنی دار نبود. هم چنین سطوح آهن مصرفی غلظت پتاسیم، آهن و منگنز بخش هوایی را افزایش و غلظت فسفر، کلسیم، منیزیم، روی و مس بخش هوایی گیاه شنبلیله را کاهش داد. تلقیح گیاه با باکتری های محرک رشد باعث افزایش عملکرد گیاه شنبلیله شد و از بین تیمارهای تلقیح، تلقیح گیاه با مخلوط دو باکتری سودوموناس و باسیلوس بهترین نتیجه را داشت. هم چنین تلقیح با باکتری های محرک رشد غلظت عناصر غذایی بخش هوایی گیاه شنبلیله به جز کلسیم را به طور معنی داری افزایش داد. اما بین انواع باکتری محرک رشد در افزایش غلظت عناصر غذایی کم مصرف بخش هوایی گیاه شنبلیله اختلاف معنی داری وجود نداشت.
مریم غیورانه افشین قشلاقی
هدف از انجام این مطالعه بررسی آلودگی فلزی در خاکهای اطراف کوره ذوب روی زنجان میباشد. برای این منظور نمونهبرداری از خاکهای منطقه در جهات جغرافیایی مختلف و از افقهای سطحی (10-0 سانتیمتر) و عمقی (30-10 و 60-30 سانتیمتر) آن صورت گرفت. علاوه بر تعیین غلظت کل فلزات سنگین و خواص فیزیکوشیمیایی (درصد ماده آلی، درصد محتوای رس و ph)، آنالیز استخراج ترتیبی نیز به منظور بررسی رفتار و روند گونهسازی فلزات در برخی نمونههای خاک انجام شد. از روشهای آماری چندمتغیره (تحلیل مولفه اصلی و آنالیز خوشهای) برای تعیین منشاء فلزات و ارتباط خواص فیزیکوشیمیایی خاک با غلظت عناصر استفاده گردید. نتایج حاصل از آنالیز غلظت کل فلزات سنگین در نمونههای خاک نشان داد که در برخی نقاط این منطقه (بهویژه جهتهای شمالغرب و جنوبشرق که جهت باد غالب است)، غلظت چهار عنصرpb, zn, cd و as بهطور متوسط حدود 20 برابر بالاتر از میانگین غلظت این عناصر در خاکهای جهانی است. منشاء اصلی آلودگی در جهت شمالغربی کارخانه (جهت موافق باد)، گردوغبارهای خروجی از دودکش و در جهت جنوبشرق کارخانه (جهت مخالف باد)، وجود کومههای باطله (شامل پسماندهای شیمیایی غنی از فلز)، تشخیص داده شد. از آنجائیکه در گذشته، قسمت شمالی کارخانه محل نگهداشت باطلهها بوده است، آلودگی این بخش از کارخانه نیز قابل توجیه است. در سایر جهات آلودگی فلزی بسیار ناچیز و حتی فاقد آلودگی است. به طور کلی با افزایش فاصله از کارخانه، غلظت چهار فلز مورد مطالعه (سرب، روی، کادمیم و آرسنیک) نسبت به نقاط نزدیک به کارخانه کاهش مییابند (نشاندهنده اثر باد غالب در توزیع افقی فلزات) ولی بر غلظت عناصری چون مس و کروم (بهدلیل جنس واحدهای زمینشناسی منطقه مانند بازالت و گرانودیوریت) افزوده میشود. بررسی توزیع فلزات در نمونههای عمقی نیز نشان داد که تنها در چند پروفیل، با افزایش عمق، بر غلظت فلزات cd و as کمی افزوده میشود که دلیل آن تحرکپذیری بالای این فلزات با کاهش نسبی ph است. در سایر پروفیلها با افزایش عمق، از غلظت تمام فلزات کاسته میشود. نتایج حاصل از روشهای آماری آشکار ساخت که تغییرات غلظت چهار فلزpb, zn, cd و as در خاک منطقه عمدتاً در ارتباط با فعالیتهای انسانزاد (کارخانه ذوب روی) و سه فلزcu, ni وcr دارای منشاء زمینزاد یا طبیعی هستند. نتایج حاصل از آنالیز استخراج ترتیبی نیز موید این مطلب است. به طوریکه در نمونههای مورد مطالعه، فلزات zn, cd و pb عمدتاً با فازهای ابتدایی (تبادلپذیر و کربناته) و فلز ni با فاز باقیمانده یا بازماندی همراه است.
زهرا جمشیدی اردکانی عبدالحسین پری زنگنه
کرم های خاکی بخشی از زنجیره ی غذایی در اکوسیستم خاک هستند که پراسنجه های رشدی آن ها به طور نامطلوبی تحت تاثیر آلودگی های خاک قرار می گیرد. چنان چه آلاینده های فلزی سنگین وارد بدن کرم های خاکی شوند، از طریق زنجیره ی غذایی به بدن موجودهای زنده ی دیگر وارد شده و سلامت و حیات آن ها را به خطر می اندازد. با توجه به حساسیت کرم های خاکی به آلودگی، می توان از آن ها به عنوان شاخص زیستی خاک های آلوده استفاده نمود. به منظور بررسی تاثیر ماده ی آلی خاک به حساسیت کرم های خاکی به سطح های مختلف آرسنیک و کروم خاک، یک آزمایش فاکتوریل در قالب طرح به طور کامل تصادفی با سه تکرار انجام شد. سطح های آرسنیک و کروم خاک عبارت بودند از صفر، 5، 10، 20، 40، 80، 160 و 320 میلی گرم در کیلوگرم خاک. برای هر سطح آلودگی سه سطح ماده ی آلی شامل صفر، 5 و 10 درصد وزنی در نظر گرفته شد و کرم های خاکی در چهار بازه ی زمانی 15، 30، 45 و 60 روزه در معرض آلودگی خاک قرار گرفتند. صفت های مورد بررسی شامل زنده مانی، وزن، تعداد کوکون تولید شده توسط کرم های خاکی، میزان تجمع عنصر در بدن کرم-های خاکی و lc50 بودند. نتایج تجزیه ی واریانس داده ها نشان داد که با افزایش سطح آلودگی خاک به آرسنیک و کروم، زنده مانی، وزن و تولید کوکون توسط آن ها به طور معنی داری کاهش و میزان تجمع عنصرها در بدن کرم های خاکی افزایش یافت. هم چنین با افزایش سطح ماده ی آلی در خاک-های آلوده به آرسنیک و کروم، زنده مانی، وزن و تولید کوکون افزایش و میزان تجمع عنصر در بدن کرم های خاکی کاهش یافت. هر چه کرم های خاکی مدت زمان بیش تری در معرض آلودگی قرار گرفتند، زنده مانی، وزن و تولید کوکون توسط آن ها کاهش بیش تری یافت ولی میزان تجمع عنصرها در بدن آن ها افزایش یافت. با افزایش میزان تجمع آرسنیک و کروم در بدن کرم ها، میانگین وزن و تعداد کوکون تولیدی توسط آن ها کاهش یافت. هم چنین با افزایش میزان ماده ی آلی در خاک های آلوده به آرسنیک و کروم lc50 افزایش یافت.
آسیه عباسیان احمد گلچین
ماده آلی خاک، یکی از اجزای حیاتی اکوسیستم خاکی-گیاهی است. هیستوسول ها به دلیل تجمع بالای ماده آلی، نقش مهمی را در چرخه جهانی بیوژئوشیمیایی کربن بازی می کنند. با این حال، علی رغم اهمیت این خاک ها، توجه کمی به آن ها شده است. در این مطالعه به منظور بررسی ویژگی های فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی خاک های هیستوسول و خاک های با ماده آلی بالا و بررسی تأثیر نوع خاک بر این ویژگی ها، سه منطقه مطالعاتی شامل منطقه واقع در پشت فرودگاه شهرکرد، منطقه واقع در دشت لاله زار کرمان و منطقه واقع در پیربازار گیلان انتخاب شد. در هر منطقه نیم رخ های خاک حفر و خصوصیات مورفولوژیکی، فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی در آن ها مطابق روش های استاندارد در هفت عمق با فواصل مساوی 20 سانتی متری مطالعه و اندازه گیری گردید. مطالعه پروفیل های شاهد در هر منطقه نشان داد که خاک های شهرکرد در گروه بزرگ haplufibrists، خاک های کرمان در گروه بزرگ sulfihemists، و خاک های گیلان در گروه بزرگ humudepts طبقه بندی شدند. مقایسه میانگین خصوصیات اندازه گیری شده نشان داد که نوع خاک بر کلیه ویژگی های مورد مطالعه تأثیر معنی دار دارد. نتایج نشان داد که درصد رس قابل انتشار، جرم مخصوص ظاهری، جرم مخصوص حقیقی و کربنات کلسیم خاکدانه با افزایش عمق روند افزایشی دارند، در حالی که رطوبت ظرفیت زراعی، رطوبت نقطه پژمردگی، کربن آلی خاک و خاکدانه، کربوهیدرات خاک و خاکدانه، میانگین وزنی قطر خاکدانه، میانگین هندسی قطر خاکدانه، ظرفیت تبادل کاتیونی خاک، ترسیب کربن، تنفس، بیوماس، فعالیت آنزیم های اوره آز، آلکالین فسفاتاز، ساکاراز و آریل سولفاتاز با افزایش عمق در هر سه منطقه روند کاهشی از خود نشان دادند. میزان کربن متصاعد شده در هر سه منطقه با گذشت زمان روند افزایشی در تمامی عمق ها از خود نشان داد، اما شدت تصاعد کربن در افق های سطحی بیشتر بود. نتایج نشان داد در هر سه منطقه، با افزایش اندازه خاکدانه، مقدار کربن آلی، نیتروژن کل و کربوهیدرات افزایش یافت درحالی که مقدار کربنات کلسیم با افزایش اندازه خاکدانه کاهش یافت.
سمیه سعیدی احمد گلچین
به منظور بررسی تأثیر سطوح مختلف نیتروژن، کود میکروبی فسفره و آمینوکلات آهن بر عملکرد و ترکیب شیمیایی توسط گیاه ریحانl.) basilicum (ocimum یک آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی با24 تیمار، سه تکرار و جمعاً با 72 واحد آزمایشی در گلخانه گروه خاکشناسی دانشگاه زنجان در بهار 1390 به اجرا در آمد. تیمارهای آزمایشی ترکیب فاکتوریل چهار سطح نیتروژن (صفر، 100، 200 و 400 کیلوگرم در هکتار)، سه سطح کود میکروبی فسفره (صفر، 5/35 و 71 کیلوگرم در هکتار) و دو سطح آمینوکلات آهن (عدم محلول پاشی و محلول پاشی با غلظت دو ??) بر روی گیاه ریحان اعمال گردیدند. تیمارهای نیتروژن، کود میکروبی فسفره و آهن به ترتیب از منبع کود اوره، باکتر ی های حل کننده فسفات به صورت خاکی و محلول پاشی کود آمینوکلات آهن مورد بررسی قرار گرفت. نتایج تجزیه واریانس داده ها نشان داد که پارامترهای رشدی گیاه و غلظت نیتروژن، فسفر، کلسیم، منیزیم، نیترات، روی و منگنز بخش هوایی با افزایش میزان نیتروژن مصرفی تا سطح 400 کیلوگرم در هکتار افزایش، ولی وزن تر و خشک ریشه، غلظت پتاسیم و مس کاهش پیدا کرد. غلظت آهن بخش هوایی و ریشه نیز با افزایش نیتروژن مصرفی تا سطح 200 کیلوگرم در هکتار افزایش یافت. همچنین نتایج نشان داد که پارامترهای رشدی گیاه، غلظت فسفر، پتاسیم، کلسیم، نیترات و منگنز با افزایش کود میکروبی فسفره به طور معنی داری افزایش داشته در صورتیکه غلظت منیزیم، آهن، روی و مس کاهش یافت. محلول پاشی آمینوکلات آهن با غلظت دو در هزار غلظت نیتروژن و آهن بخش هوایی را افزایش داد ولی غلظت فسفر، پتاسیم، کلسیم، منیزیم، نیترات، روی، منگنز و مس بخش هوایی و ریشه روند کاهشی داشتند.
محمدرضا زرین علی اکبر محبوبی
از جمله عوامل مهم در کشاورزی پایدار مدیریت صحیح کاربری اراضی و حفظ مواد آلی خاک می باشد. هدف از این پژوهش بررسی اثر تغییر کاربری اراضی بر ویژگی های فیزیکی و شیمیایی و اجزاء فیزیکی ماده آلی یک خاک در گنبد سلطانیه زنجان بود. ویژگی های فیزیکی خاک شامل چگالی ظاهری هدایت هیدرولیکی اشباع بافت منحنی مشخصه رطوبتی پایداری خاک دانه ها به دو روش الک خشک (تیمارهای انتشار ضعیف و متوسط) و الک تر (تیمارهای انتشار ضعیف و متوسط و پیش تمیارهای غوطه ور کردن سریع و مرطوب کردن آهسته تا مکش های ماتریک 20 و 200kpa) و مقاومت کششی خاک دانه ها و ترد خاک و درصد سیلیت و رس اندازه گیری شد. ویژگیهای شیمیایی اندازه گیری شده خاک شامل درصد کربن آلی درصد ازت کل و نسبت c/n در خاک دانه های اولیه و در سیلت و رس پس از اعمال انرژی فراصوت به خاک دانه ها در روش الک تر بود. آزمایش در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی و کرت های دوبار خرد شده در سه تکرار انجام شد. که در طرح کرت های دو بار خرد شده کاربری اراضی به عنوان کرت اصلی تیمار انتشار به عنوان کرت فرعی و اندازه خاک دانه به عنوان کرد فرعی در نظر گرفته شد. برای اندازه گیری ks،bd,smcc و درصد منافذ درشت و ریز نمونه های به نخورده و برای اندازه گیری سایر ویژگی های فیزیکی و شیمیایی نمونه های به هم خورده از لایه 0-25 cm برداشت شد. نتایج این پژوهش نشان داد که تغییر کاربری اراضی سبب کاهش مقدار ماده آلی ناپایداری ساختمان خاک و در نتیجه افزایش bd و ks و y خاکدانه ها می شود. اکسید شدن مواد آلی و خردشدن خاکدانه ها در اثر کشت و کار سبب کاهش درصد oc و درصد tn خاک و ایجاد خاکدانه های ریز شده است. در کل می توان گفت تغییر کاربری اراضی سبب تغییر ویژگی های فیزیکی و شیمیایی و اجزاء فیزیکی ماده آلی خاک مورد بررسی شده است.
سمانه الهیاری احمد گلچین
به منظور بررسی تأثیر پلیمر سوپرجاذب آب (هیدروژل) بر عملکرد و کیفیت ارقام نخود تحت شرایط مختلف آبیاری، آزمایشی به صورت اسپلیت اسپلیت پلات در قالب طرح پایه بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار به اجرا درآمد. تیمار آبیاری در پنج سطح {(i1) آبیاری کامل، (i2) آبیاری در دو مرحله گلدهی و پر شدن دانه، (i3) آبیاری در مرحله گلدهی، (i4) بدون آبیاری و (i5) آبیاری در مرحله پر شدن دانه} در کرت اصلی، مقادیر پلیمر سوپرجاذب در سه سطح {(h1) صفر، (h2) 150 و (h3) 300 گرم در متر مربع} در کرت فرعی و ارقام نخود {جم و ilc482} در کرت فرعی فرعی در نظر گرفته شدند. نتایج حاصل از تجزیه واریانس داده ها نشان دهنده معنی داری اثر تیمارهای آبیاری و پلیمر سوپرجاذب بر تمامی صفات فنولوژیک، فیزیولوژیک و زراعی مورد ارزیابی در گیاه نخود بود. بین ارقام نخود نیز در بیشتر موارد، اختلاف معنی داری مشاهده شد اما از اثر این تیمارها بر غلظت عناصر مورد نظر، در تجزیه های آزمایشگاهی روال خاصی مشاهده نشد. براساس مقایسه میانگین داده های حاصل از اثر تیمارهای مختلف آبیاری، پلیمر و رقم و همچنین اثرات متقابل آن ها از نظر مهم ترین صفت مورد بررسی یعنی عملکرد دانه، بیشترین آن تحت شرایط آبیاری در دو مرحله گلدهی و پر شدن دانه به مقدار 3/819 گرم در مترمربع از رقم جم و با مصرف 300 گرم پلیمر در مترمربع به دست آمد، کمترین مقدار عملکرد دانه نیز با 276/71 گرم در مترمربع از تیمار بدون آبیاری، بدون پلیمر و از رقم ilc482 حاصل شد. بین تیمارهای آبیاری، آبیاری دو مرحله ای و بین تیمارهای پلیمری، مقدار 300 گرم در مترمربع دارای نتایج بهتری بودند. واژه های کلیدی: آبیاری، پلیمر سوپرجاذب، هیدروژل، رقم، نخود، عملکرد
اکبر نعمتی احمد گلچین
آلودگی خاک توسط فلزات سنگین مشکل زیست محیطی عمده در سراسر جهان محسوب شده و خاک های آلوده به فلزات سنگین ممکن است سلامتی بشر و زیست بوم را به خطر بیندازند. این فلزات به راحتی وارد چرخه غذایی انسان و حیوانات شده و حیات آن ها را با تهدید جدی مواجه می سازند. در بین عناصر سنگین، بررسی کادمیوم به دلیل تحرک و زیست فراهمی زیاد آن در خاک دارای اهمیت ویژه ای می باشد . به همین منظور برای بررسی اثرات کودهای زیستی بر رشد و نمو گیاه گوجه فرنگی تحت تنش کادمیوم، یک آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی و در سه تکرار در گلخانه دانشکده کشاورزی دانشگاه زنجان اجرا شد. فاکتورهای مورد بررسی عبارت بودند از سطوح مختلف آلودگی خاک به کادمیوم (صفر،5 ،40،20،10 و 80 میلی گرم در کیلوگرم خاک) و ترکیبات کود زیستی که خاک با آن تلقیح گردید. پنج نوع ترکیب کود زیستی شامل (m1) : باکتری حل کننده فسفات (psb) + باکتری محرک رشد گیاه (pgpr) + باکتری ازتوباکتر، (m2) : باکتری ازتوباکتر + قارچ میکوریز (vam) + باکتری آزوسپریلوم، (m3) : باکتری محرک رشد گیاه (pgpr) + قارچ میکوریز (vam) + باکتری آزوسپریلوم، (m4) : باکتری حل کننده فسفات (psb) + قارچ میکوریز (vam) + باکتری محرک رشد گیاه (pgpr) + باکتری ازتوباکتر، (m5) : باکتری محرک رشد گیاه (pgpr) + قارچ میکوریز (vam) + باکتری ازتوباکتر، بود و یک تیمار بدون کود زیستی (m0) نیز به عنوان شاهد در این آزمایش در نظر گرفته شد. نتایج نشان داد که کاربرد کودهای زیستی شاخص های رشد، عملکرد و غلظت عناصر بخش هوایی و ریشه گیاه گیاه گوجه فرنگی را نسبت به تیمار شاهد بطور معنی داری افزایش داد. کود زیستی m2 میزان عملکرد گوجه فرنگی را 8/179% افزایش داد. آلودگی خاک به کادمیوم رشد گیاه را کاهش داد و با افزایش سطح آلودگی غلظت عناصر بخش هوایی و ریشه، شاخص های رشد و عملکرد گیاه کاهش یافت. به طوری که سطح 80 میلی گرم کادمیوم در کیلوگرم خاک، عملکرد گوجه فرنگی را نسبت به سطح شاهد (بدون کاربرد کادمیوم) به میزان %1/201 کاهش داد. همچنین تیمارهای کود زیستی جذب کادمیوم توسط ریشه گیاه را افزایش ولی جذب کادمیوم اندام های هوایی را کاهش داد و مانع از انتقال کادمیوم از ریشه به اندام های هوایی گردید. بطوریکه تیمار m4 جذب کادمیوم ریشه را 6/261% افزایش داد و جذب کادمیوم بخش هوایی را 7/47% کاهش داد. بر اساس نتایج، تلقیح خاک با کودهای زیستی می تواند اثر سوء کادمیوم بر رشد گیاه را کاهش دهد.
علیرضا کارگر احمد گلچین
امروزه مسائلی نظیر شور شدن آبهای آبیاری، آلودگی ناشی از استفاده بی رویه از کودهای شیمیایی، اثرات منفی این کودها بر محیط زیست و لزوم تغییر استراتژی استفاده از این نهاده ها و از سوی دیگر رشد فزاینده جمعیت جوامع انسانی و لزوم تامین غذا این جمعیت انبوه، مساله امنیت غذایی را بیش از پیش پررنگتر نموده است. جهت بررسی اثرات متقابل آبهای شور و کودهای نیتروژنه بر گیاه گوجه فرنگی که کاربردهای زیادی در رژیم غذایی انسان دارد، طرح پژوهشی درتابستان 1388 در دانشگاه زنجان اجرا گردید. در این طرح سطوح مختلف شوری آب آبیاری در مقابل سطوح مختلف نیتروژن تامین شده از منابع مختلف کودهای نیتروژنه مورد مطالعه قرار گرفت. نتایج پژوهش نشان داد که هرچند شوری باعث کاهش عملکرد در واحد سطح می شود ولی تا حدودی نیز منجر به افزایش فاکتورهای کیفی میوه می شود. آزمایش ها نشان داد که با استفاده از کودهای کندرها می توان تا حدودی از اثرات منفی ناشی از شوری را کاست. کودهای کندرها به ایجاد وضعیت بهتر تغذیه ای در گیاه کمک می کنند که این وضعیت نیز مرهون الگوی مشخص آزادسازی نیتروژن در این دسته از کودهاست. در بین دو کودکندرهای مورد استفاده (اوره با پوشش گوگرد و اوره فرمالدهید) اوره باپوشش گوگرد به وضوح برتری خود را در اکثر موارد نشان داد. در این پژوهش حتی در بالاترین سطح شوری(ec=6 ds/m) پوسیدگی گلگاه در میوه مشاهده نشد. در صورتی که در اکثر مطالعات موجود، در این شوری مشکلات ناشی از اختلال ایجاد شده در جذب و انتقال کلسیم این عارضه را برای گیاه به همراه داشته است.این مطلب نمایانگر توانایی مقابله خوب واریته مورد استفاده ( واریته اینفینیتی) باشرایط شور دارد. افت عملکرد این واریته حتی در بالاترین سطح شوری نیز کمتر از آنچه مدلهای متداول پیش بینی می کنند، است. بر اساس نتایج بدست آمده مقدار نیتروژن مورد توصیه جهت نیل به حداکثر عملکرد بر اساس منبع تامین کننده نیتروژن کودی متفاوت است و به طور کلی می توان گفت اوره با پوشش گوگرد بیشترین مقدار عملکرد در برابر واحد نیتروژن مصرفی را دست می دهد. در اکثر موارد اثرات متقابل شوری و نیتروژن معنی دار نشدند. علت این عدم معنی داری می تواند به تاثیر خلاف جهت این دو فاکتور بازگردد. در نهایت می توان گفت که به عنوان منبع تامین نیتروژن گیاه کودهای کندرها بخصوص اوره با پوشش گوگرد توصیه می شودکه برا ی رسیدن به حداکثر تولید و کیفیت 137 کیلوگرم نیتروژن در هکتار معادل (380 کیلوگرم از این کود) توصیه می شود. بهترین سطوح شوری نیز در شوری های معادل 0.5 و 2 ds/m تشخیص داده شد. در صورت شور بودن آب آبیاری استفاده از کودی نظیر اوره توصیه نمی شود. زیرا از سویی هیچ کمکی به گیاه برای کاهش اثرات شوری بوسیله بهبود شرایط تغذیه ای نمی کند از سوی دیگر نیز باوجود اعمال آبشویی های سنگین در چنین شرایط کاشتی به راحتی از خاک شسته شده، خارج می شود و خاک از نظر تامین نیتروژن تهی می شود.
علی عباس پور شاپور حاج رسولیها
قابلیت دسترسی عناصر سنگین و تحرک آنها در خاک عمدتاً به وسیله توزیع آنها در بین فاز جامد و محلول و همچنین بخشهای فاز جامد خاک تعیین میگردد. شوری، مواد آلی و نیز طبیعت رداکس خاک در توزیع عناصرسنگین بین بخشهای فاز جامد و حلالیت و قابلیت دسترسی آن برای گیاهان موثرند. اثر کاربرد کلرور سدیم ( 50 میلی مول سدیم بر کیلوگرم خاک) و پودر یونجه (2درصد) در 3 خاک غیر آلوده ( این خاکها همچنین با 20 میلیگرم کادمیوم و 150 میلیگرم سرب بر کیلوگرم خاک آلوده شدند ) و 2 خاک آلوده به عناصر سنگین در شرایط 60 درصد ظرفیت نگهداری آب خاک و اشباع بر قابلیت دسترسی، شکلها و گونه های مختلف عناصر کادمیوم و سرب مطالعه شد. پس از افزودن تیمارهای مذکور، با نمونه برداری در زمانهای1، 3، 6 و 12 هفته، غلظت محلول و قابل دسترس کادمیوم و سرب و در زمانهای 3 و 12 هفته، شکلهای مختلف کادمیوم و سرب تعیین شد. قابلیت دسترسی کادمیوم و سرب با محلول edta 05/0 مولار، شکلهای این عناصر به روش عصاره گیری متوالی و تخمین گونه های آن به کمک نرم افزار visual minteq و با اندازه گیری هدایت الکتریکی، پ هاش، غلظت آنیونها و کاتیونهای محلول و نیز کربن آلی محلول انجام شد. نتایج در آزمایش 60 درصد ظرفیت نگهداری آب نشان داد که سرب افزوده شده به خاکها عمدتاً در شکلهای جذب ویژه و پیوند شده به اکسیدهای آهن و کادمیوم افزوده شده عمدتاً در شکلهای جذب ویژه و پیوند شده به اکسیدهای منگنز توزیع شد. کادمیوم و سرب افزوده شده تنها در خاک اسیدی و تا حدودی خاک خنثی سبب افزایش کادمیوم و سرب محلول شد. گونه غالب کادمیوم و سرب خاکها به ترتیب کادمیوم آزاد دو ظرفیتی و سرب کمپلکس شده به ترکیبات آلی محلول بود. در انتهای دوره نگهداری، کاربرد پودر یونجه سبب کاهش سرب تبادلی در خاکهای خنثی و آهکی و سرب قابل استخراج با edta در خاکهای اسیدی و آهکی شد در حالیکه این تیمار غلظت سرب محلول را به مقدار جزیی در همه خاکها افزایش داد. پودر یونجه تاثیر معنی داری بر کادمیوم قابل استخراج با edta نداشت و تاثیر آن برکادمیوم تبادلی به تغییرات پ هاش خاکها بستگی داشت. این تیمار سبب افزایش قابل ملاحظه غلظت کادمیوم محلول در همه خاکها شد. کاربرد کلرور سدیم، در انتهای دوره نگهداری سبب افزایش کادمیوم محلول و تبادلی در همه خاکها و کادمیوم قابل استخراج با edta در خاک اسیدی شد. این تیمار سرب تبادلی و قابل استخراج با edta را تنها در خاک اسیدی و غلظت سرب محلول را در همه خاکها افزایش داد. غلظت کل کادمیوم دو خاک آلوده 142و 65 و سرب آنها 2490 و 9086 میلیگرم برکیلوگرم بود. به ترتیب بیش از 70 و 55 درصد کادمیوم و سرب موجود در این خاکها در شکلهای جذب ویژه و پیوند شده به اکسیدهای آهن متمرکز شده بود. نتایج در شرایط اشباع نشان داد که غرقابی کردن خاکها سبب کاهش پتانسیل احیایی خاکها خصوصاً خاک خنثی شد و مقدار این کاهش در اثر کاربرد پودر یونجه شدیدتر بود. عمده کادمیوم و سرب افزوده شده به خاکها به ترتیب در شکلهای جذب ویژه و پیوند شده به اکسیدهای آهن متمرکز شد. کاربرد پودر یونجه در خاکهای اسیدی و آهکی سبب افزایش غلظت کادمیوم در شکل پیوند شده به اکسیدهای آهن و افزایش غلظت سرب در شکل جذب ویژه شد. شرایط احیایی اولیه حاکم بر خاک خنثی باعث شد که تیمار مذکور تاثیر قابل ملاحظه ای بر شکلهای کادمیوم و سرب نداشته باشد. در خاک آلوده، غلظت کادمیوم محلول در اثر تیمار کلرور سدیم افزایش و در اثر تیمار پودر یونجه کاهش یافت اما تیمارهای مذکور سبب افزایش غلظت سرب محلول خاک شدند. انحلال اکسیدهای آهن در شرایط غرقاب ممکن است سطوح مناسبتری برای جذب کادمیوم نسبت به سرب فراهم سازد.
مهدی قاسمی احمد گلچین
عامل توپوگرافی تأثیر قابل توجهی بر روی مشخصات خاک های هر منطقه دارد. این عامل با تغییر مقدار و جهت شیب و ارتفاع از سطح دریا بر روی مشخصات خاک ها تأثیر می گذارد. توپوسکانس یک ترتیب وتوالی از خاک های مختلف است که از قله شیب تا کف دره شیب امتداد دارد. بررسی خصوصیات کیفی و پدولوژیکی خاک های واقع شده روی اراضی شیب دار، موجبات بهره برداری بهتر از خاک را در این گونه اراضی فراهم می آورد. علی رغم اهمیت زیاد شناخت تغییرات خاک ها جهت مدیریت بهتر آنها، مطالعات کمتری در زمینه تغییرات خاک های قرار گرفته روی یک توپوسکانس در سطح زمین نما در کشور ما انجام شده است و عمده بررسی ها خصوصیات پدولوژیکی را شامل گردیده است. این پژوهش با هدف بررسی تغییر ات برخی از ویژگی های فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی خاک های سطحی واقع شده در موقعیت های مختلف شیب در یک توپوسکانس در منطقه میان دربند کرمانشاه انجام گرفت. برای انجام این پژوهش، اراضی روی توپوسکانس ابتدا به پنج بخش شامل قله شیب، شانه شیب، پشت شیب، پای شیب و پنجه شیب تقسیم شدند. سپس هر بخش به صورت طولی به سه قسمت به عنوان سه تکرار تقسیم شد و برای هر قسمت از عمق صفر تا 30 سانتیمتری نمونه های مرکب خاک تهیه گردید و سپس برخی از ویژگی های فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی آن ها اندازه گیری شد. نتایج نشان داد که موقعیت های پایین شیب شامل پنجه و پای شیب دارای حداکثر پایداری خاکدانه، درصد رطوبت ظرفیت مزرعه، میزان کربن آلی، cec، ec، میزان کاتیون های محلول، فسفر قابل جذب، نیتروژن کل و تنفس میکروبی است. در مقابل خاک های واقع بر شانه شیب حداقل ویژگی های فوق را دارا بودند. ph، sar و آهک برخلاف سایر پارامترها روند معکوس نشان داد و در شانه و قله شیب بیشتر از موقعیت های پایینی بود. تفاوت بسیار فاحش در کیفیت خاک در موقعیت های مختلف شیب را می توان به طور عمده به تفاوت در میزان رطوبت موثر دریافتی، سرعت فرسایش و تجمع مواد متفاوت در موقعیت های مختلف شیب نسبت داد.
ملیحه خالقی احمد گلچین
توده های عظیم مواد زاید و کنستانتره های معدنی در مجاورت کارخانجات سرب و روی استان زنجان که اکثراً فاصله ی کمی با زمین های کشاورزی دارند، موجبات آلودگی بخش وسیعی از این زمین ها را فراهم ساخته است. از آنجا که آلودگی زمین های کشاورزی و مراتع به فلزات سنگین باعث انتقال این فلزات به محصولات زراعی، باغی، دامی و نهایتاً غذای انسان می گردد، پاک سازی این اراضی یا غیر قابل جذب نمودن فلزات سنگین برای گیاهان امری لازم و ضروری می باشد. یون های فلزات زمانی که در سطوح بالایی در محیط وجود داشته باشند به وسیله ی ریشه ی گیاهان جذب و به اندام های هوایی منتقل می شوند که این امر موجب اختلال در متابولیسم گیاه و کاهش رشد می گردد. هدف از این تحقیق بررسی تأثیر اصلاح کننده های آلی و معدنی مختلف بر کاهش غلظت قابل جذب zn،pb، cd وni در خاک می باشد. چهار نوع اصلاح کننده شامل ورمی کمپوست، گئوتیت و بنتونیت با سطوح صفر، 5/2 و 5 درصد و سوپر فسفات تریپل با سطوح صفر، 05/0 و 1/0 به دو نوع خاک با آلودگی متفاوت به فلزات سنگین اضافه گردیدند. نمونه های تیمار شده با مواد اصلاحی در گلدان های پنج کیلوگرمی ریخته و به مدت دو ماه در رطوبت ظرفیت مزرعه خوابانیده شدند. پس از گذشت مدت زمان مذکور از خاک گلدان های خوابانیده شده نمونه برداری به عمل آمد و سپس در گلدان ها ذرت کشت شد. گلدان ها به مدت دو ماه در شرایط گلخانه و ظرفیت مزرعه نگهداری شدند. پس از گذشت مدت زمان مذکور گیاهان کاشته شده برداشت و پس از شستشو و خشک کردن آن ها در آون توزین شدند. سپس نمونه های گیاهی تهیه از تیمارهای مختلف هضم و در عصاره ی گیاهی تهیه شده غلظت عناصر توسط دستگاه جذب اتمی قرائت گردید. مقایسه میانگین ها بر اساس آزمون دانکن نشان داد که بهترین غیر متحرک کننده برای عنصر روی قابل جذب، کاربرد سوپر فسفات تریپل، برای عنصر نیکل و سرب کاربرد پنج درصد گئوتیت و برای کادمیوم کاربرد پنج درصد بنتونیت بود.
محسن کوه جانی گوجی احمد گلچین
ماده آلی کلید حاصلخیزی خاک می باشد از طرفی اغلب خاک های ایران از نظر مواد آلی فقیر می باشند. یک راه حل برای این مشکل، استفاده از کود های آلی است. کود های آلی اثر بخشی کودهای شیمیایی را افزایش داده و باعث ازدیاد عملکرد محصولات زراعی می شوند و برگشت مواد آلی را به خاک افزایش می دهند که این امر باعث افزایش ماده آلی خاک می شود. عناصر غذایی موجود در مواد آلی از توازن صحیحی بر خوردار نیستند و معمولاً مقدار نیتروژن قابل استفاده مواد آلی کم می باشد، بنابراین لازم است مقداری کود شیمیایی نیتروژن دار به آن افزوده گردد. به دلیل نیاز بالای کاهو به نیتروژن و استفاده بی رویه از کودهای شیمیایی نیتروژنه، معمولاً تجمع نیترات به مقدار بیش از حد مجاز در بافت های این گیاه اتفاق می افتد که برای مصرف کننده خطرناک می باشد. بنابراین لازم است ترکیبی از کودهای نیتروژنه شیمیایی و آلی مصرف گردد. به منظور پیدا کردن بهترین ترکیب و بررسی اثر آن بر روی عملکرد کمی و کیفی کاهو، یک آزمایش با 32 تیمار و در سه تکرار در گلخانه دانشکده کشاورزی دانشگاه زنجان به اجرا در آمد. تیمارهای آزمایش شامل شش نوع ماده آلی مختلف (کمپوست و ورمیکمپوست ضایعات شهری، پودر خون، تفاله چغندرقند، کود گاوی و کود مرغی) و پنج سطح نیتروژن(صفر، 20، 40، 60، 80 و 100 درصد) از منبع اوره بود که به همراه آنها دو تیمار شاهد( بدون کود و 100 درصد کود اوره) نیز وجود داشت. نتایج حاصل از این تحقیق نشان داد که کمترین میزان عملکرد زمانی حاصل می شود که 100 درصد نیتروژن از محل پودر خون تأمین می گردد. ولی زمانیکه 20 درصد نیتروژن از طریق کود گاوی و 80 درصد از طریق اوره تأمین گردید باعث بیشترین میزان عملکرد شد. سالمترین تولید از نظر آلودگی به نیترات و دارا بودن عملکرد بالا مربوط به تیمار 80 درصد کود گاوی به همراه 20 درصد کود اوره بود.
رضا زارع زادریحانی احمد گلچین
چکیده مدیریت نامناسب آب در اراضی تحت کشت در دشت مهاباد همراه با ضعیف بودن زهکشی طبیعی، بر سطح ایستابی و کیفیت آب زیرزمینی و هم چنین خصوصیات شیمیایی و فیزیکی خاک تأثیر گذاشته است. بروز چنین شرایطی می تواند منجر به کاهش محصول و نیز زوال تدریجی منابع آب و خاک این منطقه در دراز مدت گردد. هدف این تحقیق بررسی و ارزیابی میزان تأثیر کیفیت آب زیرزمینی با سطح ایستابی بالا بر خصوصیات شیمیایی خاک، با استفاده از خوشه بندی فازی بود. به همین منظور نمونه برداری از آب زیرزمینی و خاک در 70 نقطه از دشت مورد مطالعه انجام گرفت و سپس مشخصه های کیفی آب و خاک در آزمایشگاه مورد اندازه گیری قرار گرفت. نرمال سازی داده های اولیه با استفاده از دو تبدیل گر ln و box-cox انجام شد. نتایج محاسبات ضریب همبستگی نشان داد، همبستگی بسیار بالایی بین خصوصیات شیمیایی آب و خاک وجود داشت. شوری پروفیل خاک تا حد زیادی وابسته به شوری آب زیرزمینی بوده و این وابستگی با افزایش عمق خاک از سطح زمین، افزایش می یافت. همچنین رابطه ای بین مقدار شوری آب زیرزمینی و شوری متوسط عصاره اشباع خاک ارائه شد. خوشه بندی فازی داده ها از طریق کمینه سازی یک تابع عینی در تعیین درجه عضویت هر نمونه در هریک از کلاس ها با نمای فازی 1/1 تا 2 انجام گرفت. پس از تعیین اعتبار خوشه بندی تعداد بهینه کلاس ها برای متغیرهای اندازه گیری شده آب زیرزمینی و خاک نه کلاس تعیین شد. نمودارهای درجات عضویت تخصیص یافته به هر نمونه در نمای اراضی منطقه نشانگر وجود همپوشانی بین کلاس ها و پیوستگی قابل توجه بود. بررسی مقادیر عضویت نشان داد که خوشه بندی فازی از حساسیت بالایی در تشخیص تیپ های مختلف آب زیرزمینی و خاک برخوردار است. کاربرد این روش در تهیه سیستم های طبقه بندی و نیز نقشه های پیوسته خاک و آب زیرزمینی با سطح نگرشی در حد نمونه قابل بررسی است.
جعفر صوفیان احمد گلچین
به منظور بررسی پتانسیل آزولا، ترتیزک و عدسک آبی در جذب کادمیوم و آرسنیک از محلول های غذایی با شوری های مختلف، شش آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی با سه تکرار در گلخانه تحقیقاتی گروه خاکشناسی دانشگاه زنجان اجرا شد. در این آزمایش ها سطوح مختلف کادمیوم محلول غذایی عبارت بودند از صفر ، 5 ، 10 ، 20 ، 40 و 80 میلی گرم در لیتر و آرسنیک عبارت بود از صفر ، 5 ، 10 ، 20 ، 40، 80 و 160 میلی گرم در لیتر مصرف گردید. و غلظت کلرور سدیم در محلول غذایی عبارت بود از صفر ، 10 ، 20 ، 40 و 80 میلی مولار که به محلول غذایی اپستین اضافه گردید. پس از ساخت محلول های غذایی با شوری و غلظت های مختلف کادمیوم یا آرسنیک سه گیاه آبزی آزولا، ترتیزک و عدسک آبی به مدت سی روز در آن ها پرورش داده شدند. نتایج نشان داد که وجود آلاینده های آرسنیک، کادمیوم و شوری باعث کاهش سرعت رشد نسبی گیاهان مورد مطالعه و حتی مرگ آن ها در غلظت های بالای شد. بطوریکه در تیمار شاهد یا سطح صفر این آلاینده ها سرعت رشد نسبی هر سه گیاه حداکثر (بترتیب 1/43، 0/75 و 0/37 درصد در روز) بود. گیاهان مورد مطالعه غلظت های بالایی از عناصر سنگین آرسنیک و کادمیوم را در بافت های خود جمع آوری نمودند. بررسی تأثیر شوری (از منبع کلرور سدیم) بر غلظت آرسنیک و کادمیوم بافت های گیاهی نشان داد که شوری محلول غذایی غلظت کادمیوم بافت های گیاهیی را افزایش داد. بطوریکه بیشترین غلظت کادمیوم گیاه آزولا از تیمار 40 میلی گرم کادمیوم و 80 میلی مول کلرور سدیم در لیتر با میانگین 3470/8 میلی گرم در کیلوگرم بدست آمد. درصورتیکه بیشترین غلظت کادمیوم ترتیزک و عدسک آبی از تیمار 80 میلی گرم کادمیوم و 80 میلی مول کلرور سدیم در لیتر بترتیب با میانگین های 4220/53 و 4137/23 میلی گرم در کیلوگرم اندازه گیری گردید. نتایج همچنین نشان داد که شوری باعث کاهش غلظت آرسنیک در گیاهان مورد مطالعه شد بطوریکه کمترین غلظت آرسنیک در هر سه گیاه از سطح صفر آرسنیک و بیشترین غلظت آرسنیک از تیمار 160 میلی گرم آرسنیک و صفر میلی مول نمک در لیتر بترتیب با میانگین های 3176/51، 3459/73 و 1229/45 میلی گرم در کیلوگرم برای گیاهان آزولا، ترتیزک و عدسک آبی بدست آمد. در این تحقیق تأثیر آرسنیک، کادمیوم و شوری، اثرات متقابل آن ها بر جذب عناصر غذایی نیز مورد مطالعه قرار گرفت
حیدر فرج نیا حسین علی حسنی ها
شوری و قلیائیت خاک از فرایند های اصلی تخریب اراضی در مناطق خشک و نیمه خشک و از مهمترین عوامل محدود کننده رشد و کاهش عملکرد گیاهان مختلف محسوب می شوند. این پژوهش به منظور بررسی تاثیر شوری و قلیائیت بر ضریب آبگذری خاک با استفاده از روش خوشه بندی فازی در دشت مهاباد اجرا گردیده است. بدین منظور منطقه مورد مطالعه، شبکه بندی و مختصات جغرافیایی نقاط موردنظر مشخص شد، سپس به منطقه عزیمت و تعداد 70 پروفیل در مختصات تعیین شده قبلی حفر، تشریح و نمونه برداری گردید و برای انجام تجزیه های آزمایشگاهی به آزمایشگاه منتقل شد. همچنین آزمایشات اندازه گیری هدایت هیدرولیکی خاک به دو روش ارنست و پورشه نیز در محل پروفیل ها، با حفر چاهک هایی توسط آگر صورت گرفت. ضرایب همبستگی پیرسون برای پارامترهای اندازه گیری شده محاسبه گردید. همبستگی مثبت معنی داری بین ضریب آبگذری و شوری خاک مشاهده شد. همبستگی منفی معنی دار مورد انتظار بین ضریب آبگذری و قلیائیت خاک مشاهده نشد که علت این امر، پایین بودن و در محدوده نرمال قرار داشتن خاک منطقه از نظر قلیائیت تشخیص داده شد. به علت یکنواخت بودن بافت خاک در منطقه مورد مطالعه، همبستگی معنی داری بین ضریب آبگذری و بافت خاک مشاهده نشد. خوشه بندی فازی داده ها از طریق مینیمم سازی یک تابع عینی و تعیین درجه عضویت هر نمونه در هر یک از کلاس ها با درجه فازی 1/1 تا 2 انجام گرفت. خوشه بندی در نمای فازی 1/4 به عنوان مناسب ترین خوشه بندی پذیرفته شد و تعداد بهینه کلاس برای پارامترهای اندازه گیری شده 9 کلاس تعیین شد.
ندا عابدی احمد گلچین
به منظور بررسی تأثیر تلقیح توأم قارچ های میکوریزی و باکتری های محرک رشد بر عملکرد گیاه سیب زمینی (solanum tuberosum l.) تحت استرس خشکی یک آزمایش فاکتوریل در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با 32 تیمار و سه تکرار، به صورت فاکتوریل در گلخانه ی گروه خاکشناسی دانشگاه زنجان به اجرا در آمد. تیمارهای آزمایشی شامل ترکیب فاکتوریل چهار سطح تنش خشکی (حفظ رطوبت در حد ظرفیت مزرعه، 80، 60 و 40 درصد ظرفیت مزرعه)، چهار سطح قارچ میکوریز آربوسکولار ( بدون تلقیح به عنوان شاهد، تلقیح با گلوموس اینترارادیسز، تلقیح با قارچ، گلوموس موسه و تلقیح با مخلوطی از دو قارچ) و دو سطح باکتری های محرک رشد (بدون تلقیح به عنوان شاهد و تلقیح با مخلوطی از باکتری های سودوموناس و باسیلوس) بودند. بعد از تعیین درصد وزنی رطوبت خاک در نقطه fc به کمک دستگاه صفحه فشاری بذور سیب زمینی در جعبه های مخصوص که حاوی 30 کیلوگرم خاک بود، بعد از اعمال تیمارهای قارچ های میکوریز و باکتری های محرک رشد کشت شدند. در این آزمایش عملکرد و اجزای عملکرد غده، تعداد ساقه های هوایی، ارتفاع بوته و همچنین غلظت عناصر نیتروژن، فسفر، پتاسیم، آهن، منگنز در برگ و غده گیاه سیب زمینی اندازه گیری شدند. عناصر مس، کلسیم و منیزیم نیز تنها در غده گیاه مورد اندازه گیری قرار گرفتند. نتایج تجزیه واریانس نشان داد که اثر اصلی تنش خشکی و قارچ میکوریز بر همه صفات معنی دار گردید. تنش خشکی منجر به کاهش همه صفات مورد بررسی به جز نیتروژن برگ و غده سیب زمینی شد. کاربرد قارچ میکوریز عملکرد و اجزای عملکرد غده را افزایش داد و همچنین افزایش سایر عناصر غذایی را نیز به همراه داشت. اثر اصلی باکتری های محرک رشد نیز بر همه صفات به جز تعداد ساقه های هوایی معنی دار شد و مقدار آن ها را نسبت به شاهد افزایش داد. به طور کلی نتایج حاکی از آن بود که کاربرد قارچ های میکوریز و باکتری های محرک رشد به تنهایی یا به صورت مخلوط آثار سوء تنش خشکی را کاهش دادند.
فرزانه امینی احمد گلچین
به منظور بررسی تأثیر سطوح مختلف نیتروژن و ازتوباکتر، ورمی کمپوست وتنش خشکی بر شاخص های رشد و غلظت عناصر اندام های هوایی و ریشه در گیاه دارویی شوید، آزمایشی گلخانه ای با 36 تیمار و سه تکرار، به صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی در گلخانه ی گروه خاکشناسی دانشگاه زنجان به اجرا در آمد. تیمارهای آزمایشی شامل ترکیب فاکتوریل چهار سطح نیتروژن(صفر، تلقیح با ازتوباکتر، 100 و 200 کیلوگرم در هکتار)، سه سطح ورمی کمپوست( صفر، پنج و ده درصد وزنی) وسه سطح تنش خشکی(ظرفیت زراعی،80? ظرفیت زراعی و60? ظرفیت زراعی) بودند که به خاک جعبه های 15 کیلوگرمی اعمال گردیدند. نتایج نشان داد که تنش خشکی منجر به کاهش وزن تر وخشک اندام های هوایی و ریشه و عملکرد اسانس شد ولی افزایش درصد اسانس را به همراه داشت. تنش خشکی همچنین موجب کاهش غلظت نیتروژن ریشه و فسفر و کلسیم و منگنز و روی و مس و کادمیوم و سرب اندام های هوایی و ریشه و افزایش غلظت نیتروژن اندام های هوایی و پتاسیم و منیزیم و آهن اندام های هوایی و ریشه گردید. کاربرد ازتوباکتر موجب افزایش وزن تر و خشک ریشه و درصد اسانس و عملکرد اسانس شد. ازتوباکتر همچنین منجر به افزایش غلظت نیتروژن و فسفر و پتاسیم و کلسیم و منیزیم و آهن و منگنز و روی و کاهش غلظت مس و کادمیوم و سرب شد. کاربرد ورمی کمپوست نیز در گیاه شوید موجب افزایش وزن تر و خشک اندام های هوایی و ریشه و درصد و عملکرد اسانس شد. به طور کلی تنش خشکی منجر به کاهش تولید ماده ی خشک و بهم زدن تعادل یونی شد. اما نتایج نشان داد که کاربرد ورمی کمپوست و ازتو باکتر در کاهش اثر سوء تنش خشکی در گیاه دارویی شوید موثر بود.
لیلا مسلمی علی رضا واعظی
شناخت اثرات ویژگی¬های خاک بر عملکرد محصول به منظور افزایش عملکرد محصول و توسعه کشاورزی به¬ویژه در دیم¬زارهای مناطق نیمه¬خشک ضروری است. جوانه¬زنی بذر که یک عامل مهم در تعیین عملکرد محصول در شرایط دیم می¬باشد، که به¬وسیله چندین عامل محیطی از قبیل نور، دما، بارش و ویژگی¬های خاک تحت تأثیر قرار می¬گیرد. شرایط خاک مانند مقاومت سطحی خاک که تحت تأثیر برخی ویژگی¬های خاک نظیر بافت و پایداری ساختمان و خصوصیات باران قرار می¬گیرد ممکن است بر جوانه¬زنی بذر به¬ویژه طی دوره¬های خشکی اثر بگذارد. این پژوهش به منظور بررسی اثر تراکم و مقاومت سطحی ناشی از ضربه باران بر سبز شدن و علمکرد عدس و گندم در بخشی از خاک¬های دیم در منطقه¬ای نیمه¬خشک در شمال¬غربی زنجان انجام گرفت. آزمایش بر روی 30 خاک مناطق دیم در قالب طرح بلوک¬های کامل تصادفی، با سه تکرار در طول دوره 91-90 در دانشگاه زنجان اجرا گردید. نمونه¬های (cm30-0) با شش تکرار از هر زمین دیم جمع¬آوری شده و به جعبه¬هایی به اندازه cm40×cm30 و عمق cm 25 منتقل شدند. گندم رقم سرداری به عنوان رقم رایج در منطقه، و عدس رقم توده محلی زنجان در عمق cm 5 در هر جعبه خاک در یک شبکه منظم (cm4×cm4) در سه تکرار تحت شرایط دیم کاشته شدند. مقاومت سطحی خاک و جرم مخصوص ظاهری همراه با سایر ویژگی¬های فیزیکی و شیمیایی خاک به روش¬های رایج آزمایشگاهی اندازه¬گیری شدند. بر اساس نتایج، خاک¬ها در شش کلاس بافتی شامل رسی ، لوم رس ، لوم رس سیلتی ، لوم سیلتی ، لومی ، لوم رس شنی قرار داشتند. تفاوت قابل ملاحظه¬ای از نظر ویژگی-های فیزیکی و شیمیایی (بافت، پایداری خاکدانه، جرم مخصوص ظاهری، درصد رطوبت اشباع خاک، ظرفیت مزرعه، نقطه پژمردگی دائم، واکنش خاک، هدایت الکتریکی خاک، ظرفیت تبادل کاتیونی، درصد سدبم تبادلی، ماده آلی، کربنات کلسیم معادل و عناصر غذایی کم¬مصرف و پرمصرف) بین خاک¬ها وجود داشت. تفاوت معنی¬داری بین خاک¬ها در جوانه¬زنی (05/0p<) و عملکرد گندم (001/0p<) مشاهده شد. با این حال تنها عملکرد عدس تفاوتی معنی¬دار بین خاک¬ها نشان داد (001/0p<). عملکرد گندم همبستگی معنی¬داری با پایداری خاکدانه (33/0=r)، آب قابل دسترس (23/0=r)، هدایت الکتریکی (32/0-=r)، ظرفیت تبادل کاتیونی (28/0=r)، ماده آلی (44/0=r)، کربنات کلسیم معادل (41/0-=r)، نیتروژن (44/0=r) و پتاسیم (27/0=r) داشت در حالی¬که عملکرد عدس همبستگی معنی¬داری با هدایت الکتریکی (26/0-=r)، کربنات کلسیم معادل (27/0-=r) و درصد سدیم تبادلی خاک (26/0-=r) داشت. برخلاف مقاومت سطحی خاک، رطوبت و تراکم خاک تغییرات معنی¬داری در خاک¬های مختلف تحت کشت در هر دو محصول داشتند. روابط قوی بین جوانه¬زنی گندم و عدس با مقاومت سطحی و تراکم خاک وجود نداشت. همچنین روابط قوی بین عملکرد گندم و به ویژه عملکرد عدس و ویژگی¬های فیزیکی و شیمیایی خاک مشاهده نشد. به هر حال تحقیق حاضر نشان داد که تأثیر خصوصیات خاک بر عملکرد محصول در شرایط دیم در محصولات مختلف متفاوت است. با توجه به نقش مثبت ماده آلی در افزایش پایداری ساختمان، کاهش تراکم و افزایش ذخیره رطوبتی خاک و نیتروژن، نگهداری و افزایش ماده آلی خاک نقشی اساسی در بهبود باروری خاک و عملکرد گندم تحت شرایط دیم در منطقه دارد.
لیلا اوصانلو احمد گلچین
دور آبیاری مناسب و تغذیه مطلوب گیاه تأثیر چشم گیری بر عملکرد و کیفیت گیاه دارد. برای بررسی تأثیر سطوح مختلف دور آبیاری، گوگرد و بور بر عملکرد و کیفیت شلغم، یک آزمایش اسپلیت اسپلیت پلات (کرت های دو بار خرد شده) در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار در مزرعه تحقیقاتی دانشگاه زنجان در بهار 1391 انجام شد.دور آبیاری به عنوان کرت اصلی در سه سطح ( 3، 5 و 7 روز یکبار)، گوگرد به عنوان کرت فرعی در چهار سطح (صفر، 400، 800 و 1200 کیلوگرم در هکتاراز منبع گوگرد پودری) و بور به عنوان کرت فرعی-فرعی در چهار سطح (صفر، 7/1 ،4/3 ،1/5 کیلوگرم بوردر هکتار از منبع اسید بوریک) در نظر گرفته شدند. نتایج این تحقیق نشان داد که کاربرد گوگرد تا سطح 800 کیلوگرم در هکتار منجر به افزایش عملکرد غده شلغم گردید. و غلظت گوگرد، فسفر، پتاسیم، کلسیم، آهن، منگنز و مس را در غده افزایش داد ولی تفاوت معنی داری بین غلظت این عناصر در غده شلغم در سطح 800 کیلوگرم و مقادیر بالاتر گوگرد وجود نداشت. کاربرد بور تا سطح 4/3 کیلو گرم در هکتار سبب افزایش عملکرد غده شلغم گردید و غلظت گوگرد و منیزیم غده را افزایش داد ولی بیشترین غلظت عناصر نیتروژن، پتاسیم و کلسیم از سطح 7/1 کیلوگرم بور در هکتار حاصل شد که تفاوت معنی-داری با سطح 4/3 کیلوگرم بور در هکتار نداشت. همچنین مصرف 4/3 کیلوگرم بور در هکتار منجر به افزایش غلظت بور غده شلغم گردید، هرچند تفاوت معنی داری بین سطوح مختلف بور از لحاظ غلظت آهن، منگنز و مس غده مشاهده نشد. بیشترین عملکرد غده شلغم و بیشترین غلظت عناصر پرمصرف و کم مصرف از تیمار هر سه روز یکبار آبیاری حاصل شد.
بهناز برزگر احمد گلچین
ماده آلی نقش بسیار مهم و برجسته¬ای در خاک دارد. کشور ایران با دارا بودن اقلیم خشک و نیمه-خشک، که بیش از 90 درصد از آن را فرا می¬گیرد دارای خاک¬هایی است که کمتر از یک درصد ماده آلی دارند. اسید هومیک ماکرومولکول پیچیده آلی می¬باشد که با پدیده¬های شیمیایی و باکتریایی در خاک تشکیل می¬شود و به عنوان نتیجه نهایی عمل هومیفیکاسیون است. اسید هومیک پیش از آن که کود باشد، یک اصلاح کننده خاک به شمار می¬رود. در برخی از منابع آن را طلای سیاه و یا کود آلی دوست¬دار طبیعت نامیده¬اند. این اسید از اجزای اصلی هوموس است ولی علی¬رغم نیاز مبرم خاک¬های ایران به مواد آلی توجه چندانی در این زمینه دیده نمی¬شود، به طوریکه مطالعات انجام شده در زمینه تأثیر مصرف اسید هومیک بر روی ویژگی¬های خاک بسیار ناچیز است. در این مطالعه به منظور بررسی تأثیر سطوح مختلف اسید هومیک بر ویژگی¬های فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی دو نوع خاک آهکی و اسیدی، دو آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی و هر کدام با 20 تیمار و سه تکرار به-صورت گلدانی در گروه خاکشناسی دانشگاه زنجان به اجرا در آمد. برای ¬این منظور نمونه¬های 5 کیلو-گرمی از هر یک از خاک¬های آهکی و اسیدی پس از تیمار شدن با سطوح کربن آلی (صفر=c0 ، 25/0=c1، 5/0=c2، 1= c3 درصد) از منبع اسید هومیک در رطوبت مزرعه به مدت دو ماه خوابانیده شد و سپس در بازه زمانی 15 روزه (صفر=t0، 15=t1، 30=t2، 45=t3، 60=t4) ویژگی¬های فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی خاک¬ها در نمونه¬های تهیه شده از این خاک¬ها اندازه¬گیری شد. نتایج تجزیه واریانس داده¬ها نشان داد که تأثیر سطوح مختلف اسید هومیک، مدت زمان خوابانیدن و اثر متقابل آن¬ها بر بسیاری از ویژگی های فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی خاک¬های مورد مطالعه معنی دار بود. نتایج نشان داد که مصرف اسید هومیک، میانگین وزنی قطر خاکدانه¬ها، رطوبت ظرفیت مزرعه، رطوبت نقطه پژمردگی، آب قابل استفاده، رس قابل انتشار، هدایت هیدرولیکی اشباع، نسبت جذب سدیم، هدایت الکتریکی خاک، نیتروژن کل، فسفر قابل جذب، پتاسیم قابل جذب، منگنز قابل جذب، ظرفیت تبادل کاتیونی و کربن آلی را در هر دو نوع خاک آهکی و اسیدی در سطح معنی¬داری افزایش داد. با گذشت زمان میانگین وزنی قطر خاکدانه¬ها، رطوبت ظرفیت زراعی، آب قابل استفاده، هدایت هیدرولیکی اشباع و فسفر قابل جذب در سطح معنی¬دار افزایش یافت در حالی که رطوبت نقطه پژمردگی، اسیدیته خاک، هدایت الکتریکی، نسبت جذب سدیم، عناصر کم¬مصرف، نیتروژن کل، ظرفیت تبادل کاتیونی و کربن آلی کاهش یافت. تأثیر سطوح مختلف اسید هومیک بر تنفس و بیوماس میکروبی در سطح احتمال یک درصد معنی¬دار بود. نتایج نشان داد که سرعت تجزیه اسید هومیک در خاک اسیدی بیش¬تر از خاک آهکی بود.
محبوبه فیض آبادی طاهر برزگر
چکیده امروزه تولید نشاهای سالم و مرغوب یکی از عوامل اصلی موفقیت در پرورش سبزی¬ها از جمله گوجه¬فرنگی است. از این رو به منظور بررسی تأثیر سطوح مختلف ورمی¬کمپوست و تغذیه نیتروژن بر خصوصیات رشدی نشاء گوجه¬فرنگی رقم rio grand، آزمایشی به صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی، در سه تکرار در سال 1392 در گلخانه تحقیقاتی گروه علوم باغبانی دانشگاه زنجان انجام شد. فاکتورهای آزمایشی شامل 5 سطح ورمی¬کمپوست (0، 5، 10، 20 و 40 درصد وزنی) و 5 سطح نیتروژن (0، 25، 50، 100 و 200 میلی¬گرم بر کیلوگرم خاک) بود که نیتروژن از منبع اوره تأمین گردید. نتایج نشان داد تیمار کودی نیتروژن تأثیر معنی¬داری بر رشد نشاء داشت و بیشترین ارتفاع نشاء، وزن خشک ریشه و ساقه، وزن تر ساقه، شاخص کلروفیل برگ در سطح 100 میلی¬گرم نیتروژن بر کیلوگرم خاک مشاهده گردید. تیمار ورمی¬کمپوست رشد نشاء را افزایش داد و بیشترین ارتفاع نشاء، فاصله میانگره، طول ریشه، وزن تر و خشک ریشه در سطح 10 درصد وزنی ورمی¬کمپوست بدست آمد. همچنین ورمی¬کمپوست به طور معنی¬داری دوره رشد نشاء را کاهش داد و کوتاه¬ترین طول دوره رشد (67/39 روز) در بستر 10 درصد وزنی مشاهده شد. با توجه به نتایج به¬دست آمده غلظت عناصر npk در برگ با کاربرد ورمی¬کمپوست افزایش یافت. تیمار 10 درصد وزنی ورمی-کمپوست + 100 میلی¬گرم نیتروژن بر کیلوگرم خاک رشد نشاء را بهبود بخشید.
مجتبی قهرمانی احمد گلچین
چکیده به منظور بررسی تأثیر سطوح مختلف نیتروژن، سیلیسیم و باکتری¬های حل کننده فسفات بر صفات کمی و کیفی و غلظت عناصر در خیار سبز رقم پویا f1 یک آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کامل تصادفی شامل سطوح مختلف نیتروژن (0، 120، 240، 360، 480) میلی¬گرم در کیلوگرم خاک، سیلیسیم (0، 1، 5 میلی¬گرم در لیتر) و باکتری¬های حل کننده فسفات (b0 و b1) شامل تلقیح و بدون تلقیح باکتری¬های حل کننده فسفات در سه تکرار در گلخانه دانشکده کشاورزی دانشگاه زنجان در سال 1391 به صورت کشت در گلدان¬های حاوی 6 کیلوگرم خاک به اجرا درآمد. نتایج نشان داد که اثر سطوح مختلف نیتروژن، سیلیسیم و باکتری¬های حل کننده فسفات بر عملکرد و شاخص¬های رشد گیاه خیار سبز شامل میانگین وزن، طول و قطر تک میوه و سطح برگ و کلروفیل برگ در سطح احتمال 1% معنی¬دار است. با افزایش میزان کود نیتروژن، میزان کلروفیل برگ افزایش ولی عملکرد میوه و میانگین طول، وزن و قطر تک میوه کاهش یافت. افزایش مصرف نیتروژن به مقدار 480 میلی¬گرم نیتروژن در کیلوگرم خاک نه تنها باعث عملکرد نشد بلکه باعث کاهش عملکرد گردید ولی بیشترین عملکرد از تیمار حاوی 120 میلی¬گرم نیتروژن در کیلوگرم خاک بدست آمد. همچنین افزایش سیلیسیم در محیط رشد باعث افزایش شاخص¬های رشد و عملکرد خیار سبز شد. به طوری که بیشترین عملکرد میوه از تیمار حاوی 5 میلی¬گرم در لیتر سیلیسیم بدست آمد. اثر تلقیح باکتری¬های حل کننده فسفات بر عملکرد و شاخص¬های رشد در سطح احتمال 1% معنی دار گردید. به طوری که تلقیح باکتری¬های حل کننده فسفات باعث افزایش شاخص¬های رشد و عملکرد خیار سبز شد. بیشترین عملکرد از تیمار حاوی تلقیح باکتری¬های حل کننده فسفات اندازه¬گیری شد. افزایش غلظت نیتروژن باعث افزایش معنی¬دار غلظت نیتروژن، پتاسیم و کلسیم و کاهش غلظت فسفر، منیزیم وسیلیسیم شد. افزایش غلظت سیلیسیم غلظت آهن و منگنز و سیلیسیم را افزایش وغلظت مس را کاهش داد. هم چنین تلقیح باکتری¬های حل کننده فسفات غلظت فسفر، پتاسیم، منیزیم، آهن و منگنز را در برگ خیار سبز افزایش، ولی غلظت کلسیم، مس و روی را کاهش داد.
پریا مهاجری احمد گلچین
عامل توپوگرافی تاثیر قابل توجهی بر روی مشخصات خاک¬های هر منطقه دارد. این عامل با تغییر مقدار و جهت شیب و ارتفاع از سطح دریا بر روی مشخصات خاک¬ها تاثیر می¬گذارد. توپوسکانس یک ترتیب و توالی از خاک¬های مختلف است که از قله شیب تا کف دره شیب امتداد دارد. بررسی خصوصیات کیفی و پدولوژیکی خاک¬های واقع شده روی اراضی شیب¬دار، موجبات بهره¬برداری بهتر از خاک را در این گونه اراضی فراهم می¬آورد. علی رغم اهمیت زیاد شناخت تغییرات خاک¬ها جهت مدیریت بهتر آن¬ها مطالعه کمتری در زمینه تغییرات خاک¬های قرار گرفته روی یک توپوسکانس در سطح زمین نما در کشور ما انجام شده است. این پژوهش با هدف بررسی کیفیت ماده آلی و ویژگی¬های فیزیکی، شیمیایی و مینرالوژیکی خاک¬های واقع شده روی یک کاتنا در منطقه دیلمان استان گیلان انجام گرفت. برای انجام این پژوهش، اراضی روی توپوسکانس ابتدا به پنج بخش عرضی شامل قله شیب، شانه شیب، پشت شیب، پای شیب و پنجه شیب تقسیم شدند. سپس هر بخش به صورت طولی به سه قسمت به عنوان سه تکرار تقسیم گردید و برای هر قسمت از اعماق صفر تا 20، 20 تا 40 و 40 تا 60 سانتی متری نمونه¬های مرکب خاک تهیه و سپس برخی از ویژگی¬های فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی نمونه¬ها اندازه¬گیری شدند. نتایج نشان داد که موقعیت¬های پایین شیب شامل پا و پنجه شیب دارای حداکثر پایداری خاکدانه، درصد رطوبت ظرفیت مزرعه، میزان کربن آلی، ظرفیت تبادل کاتیونی، هدایت الکتریکی، میزان کاتیون¬های محلول، فسفر قابل جذب، نیتروژن کل و تنفس میکروبی بودند. در مقابل خاک¬های واقع شده در قسمت¬های بالایی شیب مانند قله و شانه شیب حداقل ویژگی¬های فوق را دارا بودند. ph، sar و آهک برخلاف سایر پارامترها روند معکوسی نشان داد و در قله و شانه شیب بیشتر از موقعیت¬های پایینی بود. همچنین بررسی¬های صورت گرفته نشان داد که با افزایش عمق از میزان پایداری خاکدانه¬ها، کربن آلی، ظرفیت تیادل کاتیونی، فسفر قابل جذب و نیتروژن کل خاک کاسته شد در حالیکه میزان رس و وزن مخصوص ظاهری روند معکوسی داشتند و با افزایش عمق میزان آن¬ها افزایش یافت. همچنین نتایج حاصل از پراش پرتو ایکس ذرات رس خاک نیز نشان داد که در موقعیت-ها و اعماق مورد مطالعه مینرالوژی خاک¬¬ها از نظر کیفی مشابه ولی از نظر فراوانی تا حدودی باهم متفاوت بودند. تفاوت بسیار فاحش در کیفیت خاک در موقعیت¬های مختلف شیب به طور عمده به تفاوت در میزان رطوبت دریافتی، سرعت فرسایش و تجمع مواد نسبت داده شد.
پوریا شهسواری احمد گلچین
نوع پوشش گیاهی می تواند با تغییر مقدار کربن ورودی به خاک بر ذخیره کربن آلی و خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک تاثیر بسزایی داشته باشد. به منظور بررسی تاثیر نوع پوشش گیاهی بر ذخیره کربن آلی و ویژگی های خاک، منطقه ای با چهار نوع پوشش گیاهی مختلف در ایستگاه تحقیقاتی صنوبر صفرابسته استان گیلان انتخاب گردید. در این منطقه علاوه بر دو نوع پوشش گیاهی بومی که populus caspica و taxodiumdistichum بودند، دو پوشش وارداتی صنوبر به اسامی populus deltoides m. 77/5 و populus x euramericana (dode) guinier cv. i – 214 که به مدت 20 سال جایگزین پوشش گیاهی بومی شده بودند، مورد مطالعه قرار گرفتند. از خاک های زیر پوشش گیاهی مختلف تا عمق یک متری و در سه تکرار نمونه تهیه گردید و ذخیره کربن آلی، نیتروژن کل و ویژگی های فیزیکی و شیمیایی خاک در اعماق مختلف مورد بررسی قرارگرفتند. نتایج به دست آمده به صورت یک آزمایش فاکتوریل و در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان داد جرم مخصوص ظاهری، هدایت الکتریکی، واکنش و میزان کربن آلی خاک زیر پوشش های مختلف جنگلی دارای تفاوت معنی داری در سطح احتمال یک درصد بودند. ولی میزان آهک در پوشش های مختلف تفاوت معنی داری نداشت. بیشترین مقدار کربن آلی خاک در عمق صفر تا یک متری زیر پوشش صنوبر deltoides m. 77/5 مشاهده شد، ولی حداکثر مقدار کربن آلی در عمق صفر تا 20 سانتی متری به میزان 59/3 درصد در خاک تحت پوشش صنوبر taxodiumdistichumاندازه گیری شد. مقدار ترسیب کربن در خاک زیر پوشش صنوبر deltoides m. 77/5 85/71 تن در هکتار در 20 سانتی متری خاک بود که بیشتر از سایر پوشش ها بود. همچنین کمترین مقدار ترسیب کربن معادل 73/29 تن در هکتار در عمق 80 تا 100 سانتی متری از پوشش سرو taxodiumdistichum محاسبه گردید. مطالعه اجزاء مختلف مواد آلی نشان داد که بیشترین مقدار کربن آلی در فراکشن شن و در خاک زیر پوشش صنوبر deltoides m. 77/5 اندازه گیری گردید که معادل 54/38 تن در هکتار بود. نتایج نشان داد که بیشترین مقدار نیتروژن کل و فسفر قابل جذب در خاک زیر پوشش صنوبر deltoides m. 77/5 وجود داشت، اما میزان پتاسیم قابل جذب در نمونه خاک زیر پوشش صنوبر caspica بیشتر از سایر پوشش ها بود. به ترتیب کمترین و بیشترین مقدار عناصر ضروری کم مصرف به ویژه آهن و مس در خاک های زیر پوشش های صنوبر deltoides m. 77/5 و caspica وجود داشت. پوشش سوزنی برگ سرو taxodiumdistichum نیز در مقایسه با پوشش های پهن برگ صنوبر باعث ذخیره عناصر غذایی و کربن آلی قابل توجهی در خاک شده بود. به جز کلسیم و منیزیم مقدار بقیه عناصر از سطح به عمق کاهش معنی داری داشتند که این اختلافات در برخی عناصر مانند کربن آلی زیاد و در برخی دیگر مانند پتاسیم کم بود.
مریم جهانشاه احمد گلچین
نوع کاربری زمین و عملیات مدیریتی خاک، به¬عنوان مهم¬ترین فاکتور انسانی کنترل¬کننده ذخیره کربن آلی و ازت در خاک محسوب می¬شود. این فاکتورها سبب می¬شوند تا مکانیزم¬های مختلف تثبیت و نگه¬داری ماده آلی در خاک¬ها تغییر یابد. طی قرن¬های اخیر، تغییر نوع کاربری زمین مانند تخریب جنگل، چرای بی¬رویه دام و کشت و کار در مراتع و زمین¬های بکر، سبب شده تا میزان ذخیره کربن و نیتروژن در خاک و اجزای فیزیکی کربن آلی خاک کاهش یابد. هدررفت و آزاد شدن کربن از خاک¬ها به¬شکل تصاعد گاز دی¬اکسید¬ کربن از یک سو باعث گرم شدن تدریجی کره زمین و از سوی دیگر منجر به افت خصوصیات کیفی خاک¬ها شده است. به¬منظور بررسی تأثیر کشت و کار، چرای دام و فواید اعمال قرق مرتع بر میزان کربن آلی و ازت و نیز اجزای فیزیکی کربن آلی خاک، سه کاربری همجوار (مرتع قرق شده، مرتع چرا شده و مرتع کشت¬شده) از مناطق دیواندره کردستان و دندی زنجان انتخاب شدند. همچنین با هدف بررسی تأثیر جنگل¬زدایی و تبدیل آن به مرتع، و استقرار پوشش گیاهی سرو و کاج بر میزان کربن آلی و ازت و نیز اجزای فیزیکی کربن آلی خاک، سه کاربری همجوار (جنگل پهن¬برگ دست¬نخورده، جنگل پهن¬برگ تبدیل شده به پوشش سرو و کاج و جنگل پهن¬برگ تبدیل شده به مرتع تحت چرای دام) در منطقه شصت¬کلای گرگان انتخاب شد. نمونه¬برداری به تفکیک هر کاربری به¬صورت مرکب از لایه 0 تا 20 سانتیمتری خاک، انجام شد. این پژوهش در قالب طرح کاملا" تصادفی و آزمایشات فیزیکی و شیمیایی و تفکیک فیزیکی کربن (توسط دستگاه آلتروسوند) در آزمایشگاه گروه خاکشناسی دانشگاه زنجان طی سال¬های 1387 تا 1388 انجام گرفت. تجزیه واریانس داده¬ها (آنوا) و مقایسه میانگین با روش آزمون دانکن در سطح یک درصد آماری انجام گرفت. جهت بررسی توزیع عمودی کربن آلی در هر کاربری، اقدام به حفر و تشریح پروفیل گردید. بررسی پروفیل¬های مناطق مطالعه شده نشان داد که در خاک¬های بکر و یا قرق شده روند توزیع عمودی کربن در لایه¬های مختلف خاک به¬صورت لایه¬بندی است. نتایج نشان داد که تخریب مرتع و کشت و کار در آن و نیز چرای دام در مناطق مطالعه شده دیواندره و دندی (لایه 0 تا 20 سانتیمتری خاک) تأثیر منفی بر خصوصیات کیفی خاک دارد. در مقابل، اعمال قرق در مناطق مذکور باعث افزایش ذخیره کربن و پایداری خاکدانه¬های خاک گردیده است. به¬طوری¬که میزان افزایش کربن آلی خاک در منطقه دیواندره کردستان در اثر اعمال قرق در مقایسه با کاربری چرا و کشت¬شده برابر با 52/28 و 61/59 درصد است. در منطقه دندی زنجان، کاربری قرق باعث افزایش معنی¬دار 77/41 درصدی میزان کربن آلی خاک نسبت به کاربری کشت¬شده گردید. میزان این افزایش برای کاربری چرا 37/12 درصد می¬باشد. همچنین در منطقه شصت¬کلای گرگان، تبدیل جنگل بکر به مرتع موجب افت کیفیت خاک شده است. اثر متقابل نوع کاربری اراضی و اجزای فیزیکی کربن آلی بر میزان کربن ذخیره شده در این اجزا نشان داد که کاربری¬های نادرست مانند تخریب مرتع و جنگل¬زدایی سبب کاهش میزان کربن در جزء شن گردیده است. در مقابل قرق مرتع و استقرار پوشش گیاهی سرو و کاج میزان کربن در جزء شن را افزایش داده است. به¬طور کلی می¬توان گفت که کاربری¬های نادرست زمین در مناطق مطالعه شده در این پژوهش، به¬دلایل کاهش مقدار ماده آلی خاک، کاهش حاصلخیزی و عملکرد خاک و نیز افزایش فرسایش خاک رد می¬شوند. اما انجام هر¬گونه عملیاتی مانند قرق، چرای تناوبی و نیز کاشت درختان که در راستای افزایش میزان کربن آلی ذخیره شده در خاک و بهبود کیفیت خاک باشد در مناطق مذکور پیشنهاد می¬گردد.
پوریا شهسواری احمد گلچین
نوع پوشش گیاهی می تواند با تغییر مقدار کربن ورودی به خاک بر ذخیره کربن آلی و خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک تاثیر بسزایی داشته باشد. به منظور بررسی تاثیر نوع پوشش گیاهی بر ذخیره کربن آلی و ویژگی های خاک، منطقه ای با چهار نوع پوشش گیاهی مختلف در ایستگاه تحقیقاتی صنوبر صفرابسته استان گیلان انتخاب گردید. در این منطقه علاوه بر دو نوع پوشش گیاهی بومی که populus caspica و taxodiumdistichum بودند، دو پوشش وارداتی صنوبر به اسامی populus deltoides m. 77/5 و populus x euramericana (dode) guinier cv. i – 214 که به مدت 20 سال جایگزین پوشش گیاهی بومی شده بودند، مورد مطالعه قرار گرفتند. از خاک های زیر پوشش گیاهی مختلف تا عمق یک متری و در سه تکرار نمونه تهیه گردید و ذخیره کربن آلی، نیتروژن کل و ویژگی های فیزیکی و شیمیایی خاک در اعماق مختلف مورد بررسی قرارگرفتند. نتایج به دست آمده به صورت یک آزمایش فاکتوریل و در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان داد جرم مخصوص ظاهری، هدایت الکتریکی، واکنش و میزان کربن آلی خاک زیر پوشش های مختلف جنگلی دارای تفاوت معنی داری در سطح احتمال یک درصد بودند. ولی میزان آهک در پوشش های مختلف تفاوت معنی داری نداشت. بیشترین مقدار کربن آلی خاک در عمق صفر تا یک متری زیر پوشش صنوبر deltoides m. 77/5 مشاهده شد، ولی حداکثر مقدار کربن آلی در عمق صفر تا 20 سانتی متری به میزان 59/3 درصد در خاک تحت پوشش صنوبر taxodiumdistichumاندازه گیری شد. مقدار ترسیب کربن در خاک زیر پوشش صنوبر deltoides m. 77/5 85/71 تن در هکتار در 20 سانتی متری خاک بود که بیشتر از سایر پوشش ها بود. همچنین کمترین مقدار ترسیب کربن معادل 73/29 تن در هکتار در عمق 80 تا 100 سانتی متری از پوشش سرو taxodiumdistichum محاسبه گردید. مطالعه اجزاء مختلف مواد آلی نشان داد که بیشترین مقدار کربن آلی در فراکشن شن و در خاک زیر پوشش صنوبر deltoides m. 77/5 اندازه گیری گردید که معادل 54/38 تن در هکتار بود. نتایج نشان داد که بیشترین مقدار نیتروژن کل و فسفر قابل جذب در خاک زیر پوشش صنوبر deltoides m. 77/5 وجود داشت، اما میزان پتاسیم قابل جذب در نمونه خاک زیر پوشش صنوبر caspica بیشتر از سایر پوشش ها بود. به ترتیب کمترین و بیشترین مقدار عناصر ضروری کم مصرف به ویژه آهن و مس در خاک های زیر پوشش های صنوبر deltoides m. 77/5 و caspica وجود داشت. پوشش سوزنی برگ سرو taxodiumdistichum نیز در مقایسه با پوشش های پهن برگ صنوبر باعث ذخیره عناصر غذایی و کربن آلی قابل توجهی در خاک شده بود. به جز کلسیم و منیزیم مقدار بقیه عناصر از سطح به عمق کاهش معنی داری داشتند که این اختلافات در برخی عناصر مانند کربن آلی زیاد و در برخی دیگر مانند پتاسیم کم بود.
سعید شفیعی احمد گلچین
عوامل متعددی مثل شرایط آب و هوایی، نوع پوشش گیاهی، ویژگی های خاکی، پستی و بلندی، کیفیت بقایای گیاهی، زمان و نوع مدیریت زراعی سرعت تجزیه کربن آلی و مدت ماندگاری آن در خاک را تحت تاثیر قرار می دهند. اگر چه تاثیر بعضی از این عوامل به صورت مفصل مورد بررسی قرار گرفته است ولی در مورد تاثیر کیفیت و عمق جایگذاری بقایای گیاهی بر پویایی و مدت ماندگاری کربن آلی در خاک اطلاعات جامعی وجود ندارد به همین دلیل هدف این پژوهش بررسی تاثیر عمق جایگذاری و غلظت های مختلف نیتروژن و فسفر بقایای گیاه یونجه بر سرعت تجزیه آن در شرایط آب و هوایی مختلف بود. برای این منظور چهار آزمایش مختلف طراحی و در آن ها سرعت تجزیه کربن آلی به روش کیف های کلش مورد اندازه گیری قرار گرفت. نتایج نشان داد که میزان بارندگی منطقه و رطوبت خاک نقش کلیدی در سرعت تجزیه بقایای گیاهی داشت و در شرایط آب و هوایی سرد نیمه خشک که رطوبت مورد نیاز برای تجزیه بقایا برای مدت طولانی تری فراهم می شد سرعت تجزیه و هدررفت کربن آلی بیشتر از شرایط آب و هوایی گرم خشک و معتدل خشک بود. با افزایش عمق جایگذاری بقایا در مناطق خشک و نیمه خشک مورد مطالعه سرعت تجزیه بقایا احتمالا به دلیل فراهم شدن بهتر رطوبت افزایش یافت. با بهبود کیفیت بقایای گیاه یونجه و افزایش غلظت نیتروژن و فسفر آن سرعت تجزیه و هدررفت کربن آلی افزایش یافت و از نتایج چنین نتیجه گیری می شود که کود پاشی محصولات کشاورزی که باعث افزایش غلظت نیتروژن و فسفر بقایای گیاهی می شود سرعت تجزیه آن ها را افزایش و از مدت ماندگاری آنها در خاک می کاهد.
فاطمه ارشدی احمد گلچین
زیست ذغال یک ماده جامد و غنی از کربن است که در شرایط کمبود یا فقدان اکسیژن از تجزیه حرارتی طیف وسیعی از ضایعات آلی تهیه میشود و یک مکانیسم بلند مدت برای ترسیب کربن در خاک محسوب میشود. در واقع تجزیه حرارتی ضایعات آلی با دمای پایین مادهای شبیه ذغال چوب که دارای ظرفیت بالا برای جذب عناصر غذایی میباشد را تحت عنوان زیست ذغال ایجاد میکند. این ماده میتواند مانع از غنی شدگی اتمسفر از دی اکسید کربن ناشی از کشاورزی و فعالیتهای انسانی بشود. به منظور مطالعه اثر زیست ذغال بر ویژگیهای یک شیمیایی خاک اسیدی آزمایشی در قالب طرح کاملا تصادفی اجرا گردید.
سعیده مرادی احمد گلچین
به منظور بررسی تاثیر شوری ومیزان بور آب آبیاری بر جذب عناصر غذایی گیاه هالوفیت خرفه، آزمایشی به صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی با 35 تیمار و سه تکرار در مزرعه دانشگاه زنجان اجرا گردید. سطوح شوری اب ابیاری5/0(شاهد)، 5/2، 5، 10، 15، 20و 25 دسی زیمنس بر متر و سطوح بور شامل صفر(شاهد)، 5/0، 1، 2و 4 میلی گرم در لیتر بودند که روی گیاه خرفه اعمال گردیدند.
فرزانه حسینی احمد گلچین
چکیده ندارد.
آرزو صیامی حسین بشارتی
چکیده ندارد.
زینب سرمدی احمد گلچین
چکیده ندارد.
الهیار خادم احمد گلچین
چکیده ندارد.
اصغر مشهدی جعفرلو احمد گلچین
چکیده ندارد.
کاظم هاشمی مجد احمد گلچین
چکیده ندارد.
رسول عبداله نیا احمد گلچین
چکیده ندارد.
بهنام آزاد مرد طالش میکاییل احمد گلچین
چکیده ندارد.
مجتبی جهانی احمد گلچین
چکیده ندارد.
سهیلا سیددراجی احمد گلچین
چکیده ندارد.
ارسلان اسمعیل پور احمد گلچین
چکیده ندارد.
نادیا دعایی احمد گلچین
چکیده ندارد.
صدیقه خلیلی صیقلی احمد گلچین
به منظور بررسی تأثیر سطوح نیتروژن، تنش کمبود آب در مراحل مختلف رشد و محلولپاشی اوره بر عملکرد و اجزاء عملکرد برنج، یک آزمایش گلدانی در سال زراعی 1386 در موسسه تحقیقات برنج کشور در رشت اجرا گردید. این آزمایش به صورت فاکتوریل در قالب طرح بلوکهای کامل تصادفی با 50 تیمار در سه تکرار با مجموع 150 گلدان انجام شد. تیمارها شامل پنج سطح نیتروژن از منبع کود اوره (0، 10، 20، 30 و 40 میلی گرم نیتروژن در کیلوگرم خاک)، پنج سطح تنش کمبود آب (بدون تنش، تنش در مرحله پنجه زنی، تنش در مرحله به خوشه رفتن، تنش در مرحله گلدهی و تنش در مرحله پرشدن دانه) و دو سطح محلولپاشی (با و بدون محلولپاشی) بود، که بر روی رقم محلی برنج هاشمی اعمال گردید. نتایج حاصل از این تحقیق نشان داد که اثر تنش کمبود آب بر تعداد خوشه و پنجه در گلدان، ارتفاع بوته، تعداد کل دانه و تعداد دانه پر در خوشه، درصد دانه های پوک درخوشه، عملکرد شلتوک و میزان فسفر و پتاسیم جذب شده توسط دانه، پروتئین دانه، نسبت وزن کاه و کلش به وزن ریشه و شاخص برداشت در سطح احتمال یک درصد و بر وزن هزار دانه و میزان ازت جذب شده توسط دانه در سطح احتمال پنج درصد معنی دار است. کمترین تعداد پنجه، درصد دانه های پوک و میزان پروتئین دانه و بیشترین تعداد کل دانه در خوشه و تعداد دانه پر در خوشه، وزن هزار دانه و نسبت وزن کاه و کلش به وزن ریشه متعلق به تیمار بدون تنش بود. تنش در مرحله پنجه زنی منجر به بیشترین تعداد پنجه و خوشه در گلدان، عملکرد شلتوک، میزان پتاسیم و فسفر جذب شده توسط دانه و شاخص برداشت شد، در حالیکه حداقل تعداد خوشه، ارتفاع بوته، عملکرد شلتوک، ازت و پتاسیم جذب شده توسط دانه و نسبت وزن کاه و کلش به وزن ریشه و حداکثر درصد دانه های پوک متعلق به تیمار تنش در زمان به خوشه رفتن بود. بیشترین ارتفاع بوته و ازت جذب شده توسط دانه و کمترین وزن هزار دانه و شاخص برداشت مربوط به تنش در زمان گلدهی بود. تنش کمبود آب در زمان پرشدن دانه منجر به تولید کمترین تعداد دانه پر در خوشه و فسفر جذب شده توسط دانه گردید. اثر سطوح نیتروژن بر تعداد پنجه و خوشه در گلدان، ارتفاع بوته، تعداد کل دانه و تعداد دانه پر در خوشه، درصد دانه های پوک در خوشه، عملکرد شلتوک، فسفر، ازت و پتاسیم جذب شده توسط دانه در سطح احتمال یک درصد معنی دار بود ولی بر وزن هزار دانه و میزان پروتئین دانه و نسبت وزن کاه و کلش به وزن ریشه و شاخص برداشت اثر معنی داری نداشت. بیشترین تعداد کل دانه در خوشه و تعداد دانه پر در خوشه و درصد دانه های پوک مربوط به سطح نیتروژن 30 میلی گرم در کیلوگرم خاک بود ولی در خصوص سایر صفات اندازه گیری شده، حداکثر مقدار در سطح نیتروژن 40 میلی گرم در کیلوگرم خاک اندازه گیری گردید. اثر محلولپاشی اوره بر تعداد پنجه در گلدان، ارتفاع بوته، تعداد کل دانه درخوشه و تعداد دانه پر در خوشه، درصد دانه های پوک، عملکرد شلتوک، وزن هزار دانه، شاخص برداشت، میزان ازت، پتاسیم و فسفر جذب شده توسط دانه و میزان پروتئین دانه در سطح احتمال یک درصد و بر نسبت وزن کاه و کلش به وزن ریشه در سطح احتمال پنج درصد معنی دار شد. محلولپاشی اوره موجب افزایش مقادیر صفات ذکر شده در بالا گردید، اما درصد دانه های پوک در خوشه و شاخص برداشت را کاهش داد. اثر متقابل سطوح نیتروژن و تنش کمبود آب بر تعداد پنجه در گلدان، تعداد کل دانه و تعداد دانه پر در خوشه، درصد دانه های پوک، شاخص برداشت، نسبت وزن کاه و کلش به وزن ریشه و میزان فسفر جذب شده توسط دانه در سطح احتمال یک درصد و بر تعداد خوشه در گلدان و ارتفاع بوته در سطح احتمال پنج درصد معنی دار گردید. تیمارهای بدون تنش و دارای بالاترین سطح نیتروژن (40 میلی گرم نیتروژن در کیلوگرم خاک)، حداکثر تعداد کل دانه و دانه پر در خوشه را دارا بودند. بیشترین تعداد پنجه و خوشه در گلدان و حداکثر درصد دانه های پوک در خوشه و حداقل تعداد دانه پر در خوشه متعلق به تیمار تنش در مرحله به خوشه رفتن و سطح نیتروژن 40 میلی گرم در کیلوگرم خاک بود. کمترین تعداد پنجه و خوشه در گلدان و ارتفاع بوته متعلق به اثر متقابل تنش در مرحله به خوشه رفتن و بدون دریافت نیتروژن بود. کمترین میزان جذب فسفر و بیشترین میزان شاخص برداشت متعلق به اثر متقابل تنش در زمان گلدهی و بدون دریافت نیتروژن بود. اثر متقابل تنش کمبود آب و محلولپاشی اوره بر تعداد پنجه در گلدان، درصد دانه های پوک در خوشه، میزان فسفر جذب شده توسط دانه، نسبت وزن کاه و کلش به وزن ریشه و شاخص برداشت در سطح احتمال یک درصد و بر عملکرد شلتوک در سطح احتمال پنج درصد معنی دار شد. تنش در مرحله پنجه زنی بهمراه محلولپاشی اوره باعث افزایش تعداد پنجه در گلدان، عملکرد شلتوک، میزان فسفر جذب شده توسط دانه گردید ولی تنش در زمان به خوشه رفتن و عدم محلولپاشی منجر به کمترین عملکرد شلتوک و میزان فسفر جذب شده توسط دانه و نسبت وزن کاه و کلش به وزن ریشه شد. بیشترین درصد دانه های پوک در تیمار تنش در زمان گلدهی و عدم محلولپاشی مشاهده شد و کمترین مقدار آن متعلق به تیمار بدون تنش بهمراه محلولپاشی بود. اثر متقابل سطوح نیتروژن و محلولپاشی بر تعداد دانه پر در خوشه و میزان پتاسیم جذب شده توسط دانه در سطح احتمال پنج درصد و بر تعداد پنجه و خوشه در گلدان، درصد دانه های پوک در خوشه، عملکرد شلتوک، وزن هزار دانه، میزان ازت و فسفر جذب شده توسط دانه و شاخص برداشت در سطح احتمال یک درصد معنی دار گردید. بیشترین تعداد پنجه و خوشه در گلدان، عملکرد شلتوک، وزن هزار دانه و میزان ازت، پتاسیم و فسفر جذب شده توسط دانه مربوط به مصرف بالاترین سطح نیتروژن بهمراه محلولپاشی اوره بود.
آمنه آقاجانی شیرکوهی حسین بشارتی
مقاومت به شوری در گیاهان یک پدیده ی چند وجهی است که عوامل زیادی از جمله ویژگی های مورفولوژیک و شرایط فیزیولوژیکی گیاه در آن تأثیر داشته و کاهش رشد و عملکرد گیاه بسته به نوع گیاه، سطح شوری و ترکیب یونی املاح متغیر می باشد. در شرایط شوری، در لگوم ها ، رشد تارهای کشنده، ترشحات موسیلاژی ریشه ، نفوذ باکتری های ریزوبیوم در ریشه و تشکیل گره توسط آنها و نهایتاً تثبیت بیولوژیک نیتروژن در گیاه کاهش می یابد. گره بندی گیاهان تیره لگومینوز نسبت به رشد آنها از حساسیت بیشتری است، لذا با شناخت مراحل حساس تر رشد گیاه به شوری و اعمال مدیریت مناسب می توان صدمات شوری بر گیاه را کاهش داد ، از سوی دیگر استفاده بی رویه و غیر اصولی کودهای شیمیایی از جمله کودهای نیتروژنی در اراضی شور باعث تشدید اثر شوری بر گیاه می گردد. استفاده از باکتریهای همزیست با گیاهان لگوم به عنوان یکی از راه کارهای کاهش مصرف کودهای نیتروژنی مطرح بوده و در اراضی شور ، ضمن تأمین نیتروژن مورد نیاز گیاه ، شوری ناشی از مصرف کودهای نیتروژنی را نیز منتفی می سازد. تحقیق حاضر با هدف بررسی تأثیر شوری بر رشد و تثبیت بیولوژیکی نیتروژن در همزیستی سویا – ریزوبیوم و جایگزینی بخشی از کودهای نیتروژنی با مایه تلقیح های ریزوبیومی و کاهش اثرات سوء ناشی از مصرف کودهای نیتروژنی در شرایط تنش شوری بر روی گیاه سویا در گلخانه مرکز تحقیقات و آموزش کشاورزی میاندوآب آذربایجان غربی انجام گرفت. آزمایش گلخانه ای کشت سویا در قالب طرح بلوکهای کاملاً تصادفی و به صورت فاکتوریل در سه تکرار انجام شد. فاکتور ها شامل: فاکتور رقم در 2 سطح (m7 , l90 ) ، فاکتور شوری در 4 سطح ( آب آبیاری منطقه با شوری 0/53 دسی زیمنس بر متر ، آب هایی با شوری های 2/5، 4/5 , 6/5 دسی زیمنس بر متر ) ، فاکتور کودی در 3 سطح ( بدون کود نیتروژنی و باکتری ، با کود نیتروژنی به مقدار 150 کیلوگرم در هکتار و تلقیح با باکتری همزیست ) ، فاکتور مرحله زمانی در 5 سطح ( یک ماه بعد از کشت ، گلدهی ، تشکیل غلاف ، تشکیل دانه ، پر شدن دانه ) بودند. به منظور تهیه آب آبیاری با شوری های مورد نظر از نمک nacl استفاده شد. و برای انجام این آزمایش از خاکی با بافت متوسط با شوری 0/47 دسی زیمنس بر متر استفاده گردید. کود اوره به عنوان کود نیتروژنه مورد نیاز برای تیمار گلدانها انتخاب شد و در دو مرحله ، یکبار پس از سبز شدن و بار دوم پس از گذشت10روز و در هر بار مقدار 0/22 گرم از این کود به گلدانها اضافه گردید. گیاهان در 5 مرحله زمانی ( یک ماه پس از کشت ، گلدهی ، تشکیل غلاف ، تشکیل دانه و پر شدن دانه ) برداشت شدند و در هر مرحله زمانی وزن خشک اندام هوایی ، ریشه و گره ، نسبت وزن خشک ریشه به اندام هوایی ، تعداد گره ، غلظت سدیم ، پتاسیم و مقادیر جذب شده آنها , نسبت سدیم به پتاسیم ؛ غلظت نیتروژن , نیتروژن جذب شده ، موثر بودن همزیستی اندازه گیری شد. به منظور تحلیل آماری داده ها از نرم افزار mstat-c و برای مقایسه میانگین شاخص های آماری مورد نظر از آزمون چند دامنه ای دانکن ( در سطح 5% ) استفاده گردید. در مورد تمام شاخص های اندازه گیری شده ، غیر از غلظت نیتروژن و مقدار نیتروژن و پتاسیم جذب شده ، رقم m7 نسبت به رقم l90 برتری داشت و تفاوت آنها معنی دار بود و به جز غلظت سدیم و نسبت سدیم به پتاسیم ، افزایش شوری باعث کاهش معنی دار سایر شاخص ها شد. اثر متقابل شوری و کود نیتروژنی نشان داد که در شرایط بدون تنش شوری ( آ ب آبیاری منطقه با شوری 0/53دسی زیمنس بر متر ) مصرف کود نیتروژنی باعث رشد بهتر گیاه و افزایش وزن خشک اندام هوایی شد و به دلیل اثر رقت ، غلظت پتاسیم و نیتروژن در بخش هوایی نسبت به تیمار شاهد کاهش یافت و به دلیل همبستگی منفی بین جذب نیتروژن و سدیم ، غلظت سدیم و نسبت سدیم به پتاسیم افزایش یافت. در حالیکه با افزایش شوری ( 2/5 ، 4/5 و 6/5 دسی زیمنس بر متر) ، مصرف کود نیتروژنی در خاک باعث گردید نیترات بیشتری جذب گیاه شود ، لذا برای بالانس بار در سلولهای گیاهی ، جذب پتاسیم نسبت به شاهد افزایش یافت و همچنین غلظت نیتروژن و مقدار نیتروژن جذب شده در بخش هوایی افزایش نشان داد ، لذا غلظت سدیم و نسبت سدیم به پتاسیم در تیمار کودی نسبت به تیمار شاهد ( بدون کود نیتروژنی و تلقیح با باکتری ) ، به دلیل وجود رقابت آنتاگونیسمی بین سدیم و پتاسیم در هنگام جذب توسط گیاه کاهش یافت. شاخص های وزن خشک اندام هوایی ، وزن خشک ریشه ، نیتروژن جذب شده ، وزن خشک و تعداد گره ، دارای کمترین مقدار در مرحله یک ماه پس از کشت و بیشترین مقدار در مرحله پر شدن دانه بودند ؛ شاخص های غلظت سدیم ، نسبت سدیم به پتاسیم دارای بیشترین مقدار در مرحله یک ماه پس از کشت و کمترین مقدار در مرحله گلدهی می باشند ؛ شاخص غلظت نیتروژن دارای بیشترین مقدار در مرحله گلدهی و کمترین مقدار در مرحله یک ماه پس از کشت بودند. شاخص های موثر بودن همزیستی ( بر حسب مقدار نیتروژن جذب شده ) و موثر بودن همزیستی ( بر حسب وزن خشک اندام هوایی ) دارای بیشترین مقدار در مرحله گلدهی و کمترین مقدار در مرحله پر شدن دانه بوده و شاخص نسبت وزن خشک ریشه به وزن خشک اندام هوایی دارای کمترین مقدار در مرحله گلدهی و بیشترین مقدار در مرحله پر شدن دانه می باشند.
شهلا پاشاپور محمود رضازاده
استفاده بی رویه از کودهای شیمیایی، سموم و آفت کش ها به منظور افزایش تولید محصولات کشاورزی، تأثیرات جبران ناپذیری به منابع خاک و آب وارد کرده است. یکی از راهکارهای کاهش مصرف کودهای شیمیایی استفاده از باکتری های افزاینده رشد گیاه (pgpr) می باشد. در این تحقیق، ابتدا 51 جدایه باکتری ریزوسفری (45 جدایه ریزوبیوم و 2 جدایه باسیلوس، 4 جدایه سودوموناس) از خاک های زیر کشت یونجه در استان زنجان جداسازی شدند. سپس جدایه ها از لحاظ خصوصیات محرک رشد گیاهی (pgp) غربالگری شدند. نتایج نشان داد، 92 درصد از جدایه ها اکسین، 25 درصد از جدایه ها سیدروفور، 35 درصد از جدایه ها آنزیم acc-دآمیناز و 54 درصد از جدایه ها سیانید هیدروژن تولید کردند. 45 درصد از جدایه ها توان حل کنندگی فسفات معدنی و 37 درصد توان حل کنندگی فسفات آلی را دارا بودند ولی هیچ یک از جدایه ها قادر به تولید آنزیم کیتیناز نبودند. بر اساس نتایج غربالگری باکتری ها، 2 جدایه ریزوبیوم، 2 جدایه باسیلوس و 4 جدایه سودوموناس به عنوان جدایه های برتر برای تهیه مایه تلقیح انتخاب شدند. به منظور بررسی تأثیر باکتری های منتخب بر شاخص های رشد سویا و ذرت، آزمایشی در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی در 3 تکرار و با 12 تیمار شامل جدایه های سودوموناس (t1، t2، t3، t4)، جدایه های باسیلوس (t5،t6 )، جدایه های ریزوبیوم (t7، t8)، مخلوط جدایه های باسیلوس، سودوموناس و ریزوبیوم (t9)، شاهد بدون کود و باکتری (t10)، نصف توصیه کودی بدون باکتری (t11)، کل توصیه کودی بدون باکتری (t12) انجام شد. نتایج نشان داد، تأثیر باکتری ها بر تمام شاخص های رشد سویا به جز ارتفاع بوته معنی دار بود. تمام تیمار های باکتری نسبت به شاهد، وزن خشک بخش هوایی، وزن تر ریشه، وزن خشک ریشه، تعداد گره، تعداد غلاف، وزن خشک دانه، غلظت آهن، روی و منگنز بخش هوایی و جذب نیتروژن و فسفر بخش هوایی را بطور معنی دار افزایش دادند. بطور کلی کارایی باکتری های سودوموناس در افزایش شاخص های رشد سویا بهتر از کارایی جدایه های باسیلوس و ریزوبیوم بود، که علت را می توان به بارزتر بودن خصوصیات افزایندگی رشد گیاه در این باکتری ها نسبت داد. بیشترین تعداد باکتری های ریزوسفری و غیر ریزوسفری در تیمار تلقیح سویا بیشترین ارتفاع بوته، طول ریشه، وزن تر و خشک بوته و ریشه، وزن خشک دانه، تعداد گره، تعداد غلاف، غلظت آهن و روی بخش هوایی و بیشترین تعداد باکتری های ریزوسفری و غیر ریزوسفری توسط تلقیح سویا با یکی از جدایه های باکتری سودوموناس (t2) مشاهده شد. بیشترین غلظت منگنز بخش هوایی سویا توسط باکتری ریزوبیوم (t8) بدست آمد. کارایی باکتری های سودوموناس در افزایش شاخص های رشد سویا را می توان به دلیل خصوصیات افزایندگی موثر رشد در اثر تولید فیتوهورمون ها و آنزیم ها مرتبط دانست که تولید آنها در بخش غربالگری اثبات شده بود. بیشترین غلظت فسفر و نیتروژن بخش هوایی سویا توسط تلقیح با باکتری باسیلوس (t5) مشاهده شد. تجزیه و تحلیل آماری نتایج نشان داد تأثیر تیمار های باکتری بر تمام شاخص های اندازه گیری شده در ذرت به استثنای طول ریشه و وزن خشک ریشه معنی دار بود. بیشترین ارتفاع بوته، طول ریشه، وزن تر و خشک بوته و ریشه ذرت در اثر تلقیح با مخلوط باکتری های ریزوبیوم، باسیلوس و سودوموناس (t9) مشاهده شد. بیشترین غلظت نیتروژن بخش هوایی ذرت توسط باکتری ریزوبیوم (t8) مشاهده شد. بیشترین غلظت فسفر و روی بخش هوایی ذرت توسط باکتری باسیلوس (t5) مشاهده شد. بیشترین غلظت آهن و منگنز بخش هوایی ذرت توسط باکتری سودوموناس (t1) مشاهده شد. بیشترین تعداد باکتری های ریزوسفری ذرت پس از تلقیح با باسیلوس (t6) و بیشترین تعداد باکتری های غیر ریزوسفری پس از تلقیح ذرت با سودوموناس (t3) مشاهده شد. بنابراین با توجه به غربالگری باکتری ها و استفاده از سویه های منتخب در کشت ذرت و سویا مصرف کودهای نیتروژنه و فسفره کاهش خواهد یافت که البته استفاده از آنها در شرایط مزرعه ای احتیاج به بررسی های بیشتری دارد.
بهنام سالوند احمد گلچین
به منظور بررسی تأثیر کاربرد ویناس در رشد گیاه گوجه فرنگی آزمایشی در بهار سال 1386 به صورت گلدانی در گلخانه داشکده کشاورزی دانشگاه زنجان اجرا شد. با افزودن مقادیر مختلف افزودنی های متفاوت به غلظت های مختلف ویناس، تیمار های متفاوت این آزمایش تهیه شدند. به منظور انجام این تحقیق آزمایشی با 24 تیمار و در سه تکرار بصورت فاکتوریل با طرح پایه کاملاً تصادفی طراحی گردید. در این آزمایش از ویناس چغندر قند با سه غلظت مختلف شامل غلظت های 40 (1c)، 20 (2c) و 10 (3c) بار رقیق شده آن استفاده گردید. به هر یک از این غلظت ها، افزودنی های فسفر p، نیتروژن n و فسفر+ نیتروژن n.pاضافه گردید. مقدار نیتروژن و فسفر اضافه شده بترتیب 224 و 62 میلیگرم در لیتر بود. علاوه بر تیمار های حاوی ویناس و افزودنی، تیمار های حاوی غلظت های مختلف ویناس ولی فاقد افزودنی 0 نیز در آزمایش گنجانیده شد. سپس هر یک از این تیمار ها به صورت خاکی و به صورت خاکی+ محلول پاشی m، استفاده گردیدند. محلول 50 بار رقیق شده ویناس برای محلول پاشی استفاده گردید (در مجموع 24 تیمار). پس از پایان دوره رشد، عملکرد میوه و برخی از پارامتر های کیفی گیاه گوجه فرنگی و همچنین غلظت عناصر غذایی پر مصرف و کم مصرف همراه با عنصر سدیم در ماده خشک میوه و برگ گوجه فرنگی اندازه گیری شد. نتایج حاصل از تجزیه واریانس داده ها نشان داد که تأثیر سطوح مختلف غلظت ویناس بر عملکرد، درصد ماده خشک، وزن خشک ریشه، وزن خشک اندام های هوایی، ارتفاع گیاه، قطر میوه، ph آب میوه، ec آب میوه و بریکس آب میوه در سطح یک درصد معنی دار است و با افزایش غلظت ویناس مصرفی درصد ماده خشک، وزن خشک ریشه، ec آب میوه و بریکس آب میوه گوجه فرنگی بطور معنی داری افزایش یافتند و در مقابل، افزایش غلظت ویناس مصرفی موجب کاهش عملکرد، وزن خشک اندام هوایی، ارتفاع گیاه، قطر میوه و ph آب میوه گردید. همچنین تأثیر نوع افزودنی و روش های مختلف مصرف ویناس نیز بر کلیه صفات اشاره شده معنی دار شد. نتایج بدست آمده نشان داد که با افزودن فسفر به ویناس، عملکرد، ارتفاع گیاه و قطر میوه افزایش و ph آب میوه کاهش یافت. افزودن فسفر + نیتروژن موجب افزایش درصد ماده خشک میوه، وزن خشک ریشه، وزن خشک اندام هوایی، ec آب میوه و بریکس آب میوه گردید. افزودن نیتروژن به ویناس موجب کاهش عملکرد، ارتفاع گیاه و قطر میوه گردید. نتایج حاصل از تجزیه واریانس داده ها همچنین نشان داد که تأثیر سطوح مختلف غلظت ویناس بر غلظت بعضی از عناصر موجود در برگ و میوه گوجه فرنگی معنی دار بود و افزایش غلظت ویناس مصرفی موجب افزایش غلظت نیتروژن، پتاسیم، سدیم، آهن، روی، مس، بر و موجب کاهش غلظت کلسیم و منیزیم در برگ و میوه گوجه فرنگی گردید. تأثیر سطوح مختلف غلظت ویناس مصرفی بر غلظت فسفر و منگنز معنی دار نشد ولی غلظت منگنز در میوه گوجه فرنگی با افزایش غلظت ویناس، روند افزایشی داشت. نتایج نشان داد تأثیر نوع افزودنی و روش های مختلف مصرف ویناس نیز بر غلظت بعضی از عناصر موجود در برگ و میوه گوجه فرنگی معنی دار می باشد و افزودن فسفر به ویناس موجب افزایش غلظت فسفر در برگ و میوه گوجه فرنگی شد. نتایج بدست آمده نشان داد که افزودن فسفر + نیتروژن موجب افزایش غلظت پتاسیم، کلسیم، منیزیم، سدیم، آهن و موجب کاهش غلظت مس و منگنز در برگ و میوه گوجه فرنگی شد. افزودن نیتروژن به ویناس نیز موجب افزایش غلظت نیتروژن و کاهش غلظت روی، منگنز و بر در برگ و میوه گوجه فرنگی گردید. به منظور بررسی تأثیر کاربرد ویناس بر برخی از خصوصیات فیزیکوشیمیایی دو نوع خاک اسیدی و آهکی نیز یک آزمایش با 15 تیمار و در سه تکرار به صورت فاکتوریل با طرح پایه کاملا تصادفی به اجرا در آمد. در این آزمایش ترکیب فاکتوریل پنج مقدار مختلف ویناس شامل: صفر: (v0)، 5: (v1)،10 : (v2)، 20 : (v3) و 40 : (v4) تن در هکتار و سه زمان نمونه برداری شامل: t1 : 10 روز، t2 : 20 روز و t3 : 30 روز بعد از اضافه نمودن ویناس به هر دو نوع خاک، به عنوان تیمارهای آزمایشی لحاظ گردیدند. نتایج حاصل از تجزیه واریانس داده ها نشان داد که تأثیر زمان نمونه برداری بر میزان رس قابل انتشار در هر دو نوع خاک در سطح احتمال یک درصد معنی دار است و با گذشت زمان میزان رس قابل انتشار هم در خاک اسیدی و هم در خاک آهکی افزایش یافت. همچنین نتایج نشان داد که اثر مقدار ویناس مصرفی نیز در هر دو نوع خاک اسیدی و آهکی بر میزان رس قابل انتشار در سطح یک درصد معنی دار است و کاربرد ویناس در خاک اسیدی باعث افزایش میزان رس قابل انتشار نسبت به تیمار شاهد گردید ولی در خاک آهکی کاربرد ویناس باعث کاهش میزان رس قابل انتشار نسبت به تیمار شاهد گردید که با گذشت زمان میزان رس قابل انتشار افزایش یافت. نتایج بدست آمده از تجزیه واریانس داده ها همچنین نشان داد که تأثیر زمان نمونه برداری از خاک بر ph خاک اسیدی و آهکی معنی دار نمی باشد. تأثیر میزان ویناس مصرفی بر ph خاک اسیدی در سطح یک درصد معنی دار بود و کاربرد ویناس باعث کاهش ph خاک نسبت به شاهد گردید ولی نتایج نشان داد که تأثیر مقدار ویناس مصرفی بر ph خاک آهکی معنی دار نمی باشد البته یک روند کاهشی در ph خاک با افزایش ویناس مشاهده شد. تجزیه آماری داده ها همچنین نشان داد که تأثیر زمان نمونه برداری بر میزان ec خاک اسیدی و آهکی معنی دار نمی باشد ولی تأثیر مقدار ویناس بر ec در هر دو نوع خاک در سطح احتمال یک درصد معنی دار بود و افزایش مقدار ویناس باعث افزایش میزان ec خاک در هر دو نوع خاک گردید. به منظور مقایسه سرعت تجزیه ویناس چغندر قند در دو خاک اسیدی و آهکی نیز آزمایشی به اجراء در آمد. در این آزمایش نمونه های خاک با نسبت پنج درصد وزنی با ویناس مخلوط شدند و دینامیک ویناس در این نمونه ها از طریق اندازه گیری میزان دی اکسید کربن متصاعد شده اندازه گیری شد. نتایج بدست آمده نشان داد که در مدت 60 روز، 59 درصد از کل کربن آلی ویناس در خاک آهکی و 69 درصد آن در خاک اسیدی تجزیه شد. در هر دو نوع خاک مورد آزمایش تا روز پنجم ویناس با سرعت بیشتری تجزیه شد و سرعت تجزیه در خاک اسیدی بیشتر از خاک آهکی بود. ولی از روز پنجم به بعد سرعت تجزیه در دو خاک تقریباً برابر و در خاک اسیدی کمی بیشتر از خاک آهکی بود.
ماندانا طوسی احمد گلچین
به دلیل افزایش روز¬افزون فرسایش و هدررفت خاکها، خصوصاً خاکهای زراعی، در مناطق مختلف جهان، تلاشهای زیادی جهت کاهش این معضل بزرگ صورت گرفته است. تحقیق حاضر با هدف بررسی اثر پلیمرهای مختلف با غلظتهای متفاوت، بر برخی از ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی خاک و رشد گیاه ذرت، در آزمایشگاه خاکشناسی دانشکده کشاورزی دانشگاه زنجان، انجام گرفت. برای اجرای این طرح از خاکهایی با بافتهای شن لومی، رس شنی و لوم استفاده گردید. خاکهای مورد نظر از مناطق مختلف استان زنجان نمونه برداری شد. در این راستا آزمایشی در قالب طرح کاملاً تصادفی و به صورت فاکتوریل در سه تکرار بر روی خاکهای مورد نظر و دو نوع خاکدانه جدا شده از این خاکها (لومی و رسی) انجام گردید. فاکتورها شامل: فاکتور پلیمردر هفت سطح (سه پلیمر یونی و غیر یونی از نوع آکریلیک به همراه ترکیب دو تایی و سه تایی این پلیمرها)، فاکتور غلظت در چهار سطح (غلظت صفر به عنوان شاهد و¬ مخلوط وزنی یک قسمت پلیمر با یک، پنج و ده قسمت آب) بودند. پس از اعمال تیمارها، شاخصهایی نظیر میانگین وزنی قطر خاکدانه ها در حالت مرطوب و خشک، میزان رس قابل انتشار، هدایت هیدرولیکی، آب فراهم گیاه، هدایت الکتریکی، اسیدیته خاک و درصد جوانه زنی بذر، وزن خشک اندامهای هوایی، زیر زمینی و مجموع کل آنها، میزان رس قابل انتشار و میانگین وزنی قطر خاکدانه های 4-2 میلیمتری در حالت مرطوب اندازه گیری شد. به منظور تحلیل آماری داده¬ ها از نرم افزار mstat-c و برای مقایسه میانگین شاخص های آماری مورد نظر، از آزمون چند دامنه ای دانکن (در سطح 5%) استفاده گردید. نتایج نشان داد که در هر سه خاک اثر نوع پلیمرها بر میانگین وزنی قطر خاکدانه ها در حالت مرطوب و خشک، میزان رس قابل انتشار، هدایت هیدرولیکی و آب فراهم گیاه در سطح یک درصد معنی دار بود و تأثیر پلیمرهای یونی بر پارامترها ی فوق بیش از پلیمر غیر یونی بود. نوع پلیمرها در خاک شنی و لومی باعث کاهش اسیدیته و در خاک رسی باعث افزایش این شاخص نسبت به شاهد شد. همچنین نوع پلیمرها برهدایت الکتریکی خاک لومی افزود اما در خاکهای شنی و رسی باعث کاهش این پارامتر شد. افزودن پلیمر، میزان رس قابل انتشار را کاهش داد و بر میانگین وزنی قطر خاکدانه های 4-2 میلیمتری افزود. وزن خشک ریشه، ساقه و وزن خشک کل گیاه با افزودن پلیمر به خاک شنی کاهش و در خاک رسی افزایش یافت. اثر غلظت پلیمر نیز بر کلیه شاخصهای مذکور در سطح یک درصد معنی دار شد و با افزایش غلظت بر میانگین وزنی قطر خاکدانه ها در حالت مرطوب و خشک، هدایت هیدرولیکی و هدایت الکتریکی هرسه خاک افزوده شد. همچنین با افزایش غلظت بر اسیدیته و خصوصیات مربوط به گیاه در خاک رسی، افزوده شد. اثر متقابل غلظت و نوع پلیمر بر هدایت هیدرولیکی و میانگین وزنی قطر خاکدانه ها در حالت مرطوب و خشک، آب فراهم گیاه، هدایت الکتریکی و اسیدیته در سطح یک درصد معنی دار شد. بیشترین افزایش در میانگین وزنی قطر خاکدانه ها در حالت مرطوب و هدایت هیدرولیکی اشباع و بیشترین کاهش در آب فراهم گیاه در خاک رسی، توسط پلیمرهای آنیونی در بالاترین غلظت ایجاد شد. بیشترین درصد جوانه زنی بذر و رشد ریشه و ساقه گیاه در خاک رسی نیز توسط بیشترین غلظت همین پلیمرها صورت گرفت.
نسرین فرزانه احمد گلچین
گیاه گوجه فرنگی (lycopersium esculantium) متعلق به تیره بادمجانیان است. گوجه فرنگی یکی از محصولاتی است که به دلیل دارا بودن ویتامین های a، b1، b2 و c و پروتئین، املاح معدنی (فسفر، پتاسیم، سدیم، کلسیم و آهن) و نیاسین در بین سبزیجات بیشترین مصرف را به خود اختصاص داده است و در طی قرن اخیر یکی از محبوبترین سبزیها بحساب آمده است. با توجه به اینکه تعادل عناصر غذایی در محیط کشت از فاکتورهای موثر در تولید محصولات زراعی و باغی به شمار می آید، تعیین سطوح بهینه عناصر غذایی در محلول غذایی در سیستم های آبکشت از اهمیت ویژه ای برخوردار است. بمنظور بررسی تأثیر مقادیر مختلف نیتروژن، پتاسیم و بور بر رشد و عملکرد گیاه گوجه فرنگی یک آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی با 48 تیمار شامل چهار سطح نیتروژن (100، 200، 300 و 400 میلی گرم در لیتر)، سه سطح پتاسیم (125، 250 و 375 میلی گرم در لیتر) و چهار سطح بور (5/0، 0/1، 5/1 و 0/2 میلی گرم در لیتر) در سه تکرار در گلخانه دانشکده کشاورزی زنجان در سال 1386 به اجرا در آمد. برای انجام این آزمایش نشاهای گوجه فرنگی از محیط خزانه به گلدانهای حاوی مقدار مشخصی از پرلیت منتقل شدند و با محلول غذایی اپستین آبیاری شدند. تیمارهای آزمایشی با افزودن مقادیر مختلف نیترات آمونیوم، سولفات پتاسیم و اسید بوریک به محلول غذایی اپستین تهیه شدند و بعد از اطمینان از استقرار و سازگاری گیاه با محیط کشت جدید، تیمارهای آزمایشی بر روی گیاه به مدت پنج ماه اعمال شدند. نتایح حاصل از این تحقیق نشان داد که اثر سطوح مختلف نیتروژن بر عملکرد و اجزاء عملکرد (تعداد میوه، طول و قطر میوه و درصد ماده خشک میوه) در سطح یک درصد معنی دار است و بالاترین مقدار این صفات از مصرف 200 میلی گرم نیتروژن در لیتر بدست آمد. همچنین بیشترین مقدار بریکس میوه از مصرف 200 میلی گرم نیتروژن در لیتر بدست آمد و در سطوح بالاتر این صفت بطور معنی داری کاهش یافت. همچنین با افزایش سطوح نیتروژن تا 300 میلی گرم نیتروژن در لیتر پارامترهای رشد (وزن خشک اندام های هوایی، ارتفاع گیاه، متوسط سطح برگ و فتوسنتز گیاه) بطور معنی داری افزایش یافت ولی با مصرف 300 میلی گرم نیتروژن در لیتر وزن خشک ریشه بطور معنی داری کاهش یافت. افزایش سطوح نیتروژن بطور معنی داری باعث افزایش ph و ec آب میوه و غلظت عناصر n و mn برگ و میوه و کاهش غلظت عناصر p، k، b، cu، fe و zn برگ و میوه گردید. سطوح مختلف پتاسیم بر عملکرد، اجزا،عملکرد، پارامترهای رشد و غلظت fe برگ و میوه تأثیر معنی داری نداشت. اثر پتاسیم بر بریکس میوه در سطح یک درصد معنی دار بود و بالاترین بریکس میوه از مصرف 250 میلی گرم پتاسیم در لیتر بدست آمد. افزایش سطوح پتاسیم بطور معنی داری باعث افزایش ec آب میوه و غلظت عناصر k و b برگ و میوه و کاهش ph آب میوه و غلظت عناصر n،p ، mn، cu، fe و zn برگ و میوه گردید. اثر سطوح مختلف بور بر عملکرد، اجزاء عملکرد، پارامترهای رشد در سطح یک درصد و بر بریکس میوه در سطح پنج درصد معنی دار بود و بیشترین مقدار این صفات از مصرف یک میلی گرم بور در لیتر بدست آمد. افزایش سطوح بور بطور معنی داری باعث افزایش ec میوه و غلظت عناصر n، k، b و zn برگ و میوه و کاهش ph میوه و غلظت عناصر mn، cu و fe برگ و میوه گردید، ولی سطوح بور بر میزان p برگ و میوه تأثیر معنی داری نداشت. اثر متقابل نیتروژن و پتاسیم برکلیه پارامترهای اندازه گیری شده به استثناء ph میوه و غلظت عناصر mn و cu میوه معنی دار است. اثر متقابل نیتروژن و بور نیز بر کلیه صفات اندازه گیری شده به غیر از بریکس و ph میوه و غلظت عناصر p وk میوه و cu برگ و میوه تأثیر معنی داری داشت. اثر متقابل پتاسیم و بور بر عملکرد، ارتفاع گیاه، متوسط سطح برگ، فتوسنتز گیاه، درصد ماده خشک، بریکس و ph میوه و غلظت عناصر n،p ، k، b، fe و zn برگ و b برگ و میوه تأثیر معنی داری داشت. اثر متقابل نیتروژن، پتاسیم و بور بر عملکرد، پارامترهای رشد، درصد ماده خشک و ph میوه و غلظت همه عناصر برگ و غلظت عناصر b و mn میوه معنی دار بود. با توجه به نتایج بدست آمده از این آزمایش مصرف توأم 200 میلی گرم در لیتر نیتروژن ، 250 میلی گرم در لیتر پتاسیم و یک میلی گرم در لیتر بور برای حصول بیشترین عملکرد گوجه فرنگی در محیط های آبکشت توصیه می گردد.
مریم تحمل کنان احمد گلچین
از نظر اقلیمی بخش عمده مساحت کشور ایران در منطقه آب و هوایی خشک و نیمه خشک واقع شده است. در این مناطق منابع آب و خاک از کیفیت مطلوبی برخوردار نبوده و به درجات مختلف با شوری مواجه می باشند. شوری آب و خاک یکی از مهمترین عوامل محدود کننده رشد و نمو گیاهان می باشد. از طرفی رشد جمعیت ضرورت استفاده از منابع خاک و آب با کیفیت نه چندان مطلوب را در راستای تأمین نیازهای اولیه بشر تشدید نموده است. با توجه به اهمیت اقتصادی و ارزش غذایی گیاه زیتون (olea europea ) و تحمل بالای این گیاه به خشکی و مقاومت نسبی آن به شوری، کشت این گیاه بسیار مفید در سالهای اخیر بخصوص در مناطق خشک و نیمه خشک کشورمان در حال توسعه بوده است. بنابراین انجام تحقیقات در رابطه با تنش های مختلف محیطی در مناطق خشک و نیمه خشک به منظور دستیابی به راه حل های مناسب برای رسیدن به رشد و عملکرد مطلوب گیاهان در این مناطق امری ضروریست. همچنین با توجه به اهمیت بررسی اثرات متقابل شوری و تغذی? گیاه به منظور تولید بهین? گیاه در خاک های شور این تحقیق به بررسی اثر متقابل سه فاکتور شوری، ازت و بور بر برخی از شاخص های رشد و عناصر معدنی موجود در برگ دو رقم زیتون ( روغنی و کرونیکی) انجام شد. برای انجام این آزمایش نهالهای ریشه دار شده دو رقم مذکور از محیط خاک به گلدانهای حاوی مقدار مشخصی از پرلیت منتقل و با محلول غذایی مخصوص محیط هیدروپونیک آبیاری شدند. بعد از اطمینان از استقرار و سازگاری نهالها در محیط کشت جدید، تیمارهای آزمایشی که شامل سه سطح شوری (4 ، 8 و 12 دسی زیمنس بر متر)، سه سطح ازت (100، 200 و 300 میلی گرم در لیتر) و سه سطح بور (5/0 ، 1 و 2 میلی گرم در لیتر) بودند بر روی نهالهای ارقام مذکور به مدت پنج ماه اعمال شدند. این تحقیق بصورت یک آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی با سه تکرار بر روی ارقام ذکر شده زیتون در گلخانه اجرا شد. پس از گذشت حدود 5 ماه از اعمال تیمارها به نهالها برداشت انجام شد. وزن خشک اندام هوایی بعد از اعمال تیمار (مجموع وزن خشک برگها و ساقه بعد از اعمال تیمار)، وزن خشک ریشه ها، سطح برگ، سرعت فتوسنتز (قبل از برداشت و در مرحل? اعمال تیمارها) و غلظت عناصر در برگها اندازه گیری شد. نتایج جدول تجزیه واریانس حاکی از این بود که بین ارقام مورد بررسی از نظر وزن خشک اندام هوایی، وزن خشک ریشه، شاخص سطح برگ، سرعت فتوسنتز، غلظت سدیم، نسبت پتاسیم به سدیم، غلظت بور، غلظت منگنز و غلظت مس اختلاف معنی داری در سطح احتمال 1% وجود داشت. در بین سطوح مختلف ازت نیز از لحاظ وزن خشک اندام هوایی و وزن خشک ریشه، سطح برگ، غلظت پتاسیم، نسبت پتاسیم به سدیم، غلظت ازت، غلظت منگنز و غلظت آهن در سطح احتمال 1% دارای اختلاف معنی دار بوده ولی از نظر صفات غلظت روی، غلظت مس و سرعت فتوسنتز اختلاف معنی داری وجود نداشت و از نظر غلظت سدیم نیز اختلاف 5% معنی دار بدست آمد. در مقایسه دو رقم از نظر شاخص های رشد رقم کرونیکی در مقایسه با رقم روغنی از وزن خشک بخش هوایی، وزن خشک ریشه و سطح برگ بیشتری برخوریار بود. در بررسی اثر متقابل رقم و ازت، به غیر از صفات غلظت روی و مس در سایر صفات مورد بررسی اختلاف معنی دار شد که نشان دهنده وجود اثر متقابل بین سطوح مختلف ازت و ارقام مورد بررسی از نظر این صفات می باشد. که مفهوم آن این است که ارقام مورد بررسی در سطوح مختلف ازت از لحاظ صفات معنی دار شده واکنش های متفاوتی را از خود بروز داده اند. براساس مقایسه میانگین در هر دو رقم روغنی و کرونیکی با افزایش غلظت ازت بر غلظت پتاسیم در گیاه افزوده گردیده است به طوریکه از 100 میلی گرم در لیتر ازت تا 200 میلی گرم در لیتر ازت این افزایش برای هر دو رقم تقریباً یکسان صورت گرفته ولی ازسطح 200 تا 300 میلی گرم در لیتر این افزایش پتاسیم برای رقم کرونیکی دوباره ادامه یافته ولی در رقم روغنی به مقدار نسبتاً کمی کاهش یافت. لذا با توجه به نتایج فوق مشخص می گردد که استفاده از ازت تحت شرایط شور یکی از عوارض شوری که کاهش یون پتاسیم در اندامهای گیاه است را بهبود می بخشد. در این طرح، افزایش پتاسیم در برگ با افزایش ازت تحت شرایط شوری برای رقم کرونیکی چشمگیر بوده است. همچنین در ارقام مورد بررسی با افزایش سطوح ازت از غلظت سدیم جذبی کاسته شد بطوریکه این کاهش برای رقم روغنی از سطح ازت 100 تا 300 میلی گرم در لیتر ازت بطور مداوم ادامه داشته ولی برای رقم کرونیکی این کاهش جذب تا سطح 200 میلی گرم در لیتر ازت بوده و از 200 تا 300 میلی گرم در لیتر ازت این کاهش تقریبا متوقف و در یک سطح باقی مانده است. رقم کرونیکی در شرایط 5/0 میلی گرم در لیتر بور دارای بالاترین سطح برگ و رقم روغنی در شرایط 2 میلی گرم در لیتر بور کمترین سطح برگ را دارا بوده است. بیشترین نسبت پتاسیم به سدیم مربوط به ترکیب تیماری 2 میلی گرم در لیتر بور و 4 دسی زیمنس بر متر شوری و کمترین این نسبت در شرایط 5/0 میلی گرم در لیتر بور و 12 دسی زیمنس بر متر شوری می باشد. میزان سرعت فتوسنتز در رقم روغنی با افزایش سطح ازت از 100 به 200 میلی گرم در لیتر افزایش یافته ولی با افزایش سطح ازت به سطح 300 میلی گرم در لیتر از سرعت فتوسنتز کاسته شده است. در حالت کلی با افزایش سطح شوری شاخص های رشد با کاهش چشمگیر روبرو گردیده است؛ با افزایش سطح ازت بر مقدار شاخص سطح برگ و وزن خشک اندام هوایی افزوده شده و افزایش سطح بور به علت ایجاد مسمومیت گیاهی موجب کاهش صفات فیزیولوژیک گیاهی گردیده است.