نام پژوهشگر: محمد حسین ناصر بخت
حسین رجبعلی زاده سعید شاپوری
تفاوتی که در فیزیولوژی زن و مرد وجود دارد باعث شده که زنان قابلیتها وتواناییهای جسمی ضعیفتری نسبت به مردان داشته باشند که البته این تفاوت به هیچ وجه در زمینه های فکری ویا خلاقه نه تنها وجود ندارد بلکه زنان در صورت فراهم بودن شرایط محیطی مناسب در پاره ای از موارد به راحتی از مردان پیشی گرفته اند . با مروری بر تاریخ می توان متوجه غیبت میلیونها یا میلیاردها افراد عوامی شد که هیچ حضوری در دوره های مختلف ندارند و در این میان می توان شاهد سهم بیشتری از غیبت برای زنان بود. بهرام بیضایی از جمله نویسندگان ایرانی است که در آثارش برای زن جایگاهی ویژه را ترسیم می کند و یکی از دغدغه های همیشگی او حضور زنان در جامعه ای است که تفکر قالب بر آن تفکر سنتی است. تفکری که اجازه ی نزدیک شدن به لایه های درونی تر شخصیت زنان که شناخت از آنجا آغاز می شود را نمی دهد. این پژوهش می کوشد نقش و جایگاه زن در نمایشنامه های بیضایی را از منظر ساختارهای جامعه پدر سالار مورد بررسی قرار دهد .
ساناز دهقانی ابنوی محمد ابراهیمیان
اهمیت شاهنامه به عنوان گنجینه ای ملی و گران بها حاوی درونمایه های فکری و حکمی و فلسفی و نماد آمال و آرزوهای یک ملت و چکیده ای سرشار از داشته های فرهنگی سرزمین ایرانشهر، بر کسی پوشیده نیست. اما نگرش واقع گرایانه و متفاوت فردوسی در خلق و پردازش بعضی از شخصیت های شاهنامه، با توجه به برهه ی زمانی شکل گیری آن و عدم وجود تئاتر و شخصیت پردازی در ایران آن دوره و رویارویی با تیپ حتی پس از شکل گیری نمایش که همواره تقسیم بندیهای خوب و بد و یا سیاه و سفید را در پی داشته، از جمله مصادیقی است که مورد بی عنایتی اهالی اندیشه و هنر طی سالیان دراز قرار گرفته است. شکست سنتی که به دلیل نوع نگرش حاصل از تبحر و نبوغ خالق آن صورت پذیرفت و باعث شد که ضمن توجه خاص به روانشناسی شخصیت و با بهره گیری از تضادها و تناقضات درونی و در پی آن سرزدن افعال و اعمال غیر منتظره از شخصیت ها، رویکردی سه جانبه در پردازش برخی کاراکترها و از آن جمله رستم، ابر پهلوان شاهنامه، اعمال گردد. به این ترتیب این کارکترها از تیپ فاصله گرفته و به شخصیت نزدیک می شوند؛ شخصیت هایی که خصائل نیک و بد را در کنار هم دارا می باشند. فردوسی در شاهنامه این شخصیت ها را بر مبنای خصوصیات فردی خودشان رها کرده و در نتیجه هر گونه حرکت و عمل و کنش سرزده از آن ها را به همان خصوصیات مرتبط می سازد. بعلاوه این کنش ها چه به صورت حرکتی و چه در قالب گفتاری مبنای خلق اثر می باشند و همچنین آشکار کننده ی درونیات شخصیت ها بوده و ضمن معرفی آنها رنگ و بوی خلق درام و شخصیت دراماتیک را به خود می گیرند. جهت این مهم، تعریف و بررسی مبسوط واژگانی چون درام، شخصیت دراماتیک، کنش دراماتیک و انواع آن ها به همراه اشاره ای مختصر به متدولوژی تاریخی و نحوه ی شکل گیری آنها، اجتناب ناپذیر می نماید. در ادامه به بررسی جایگاه شخصیت در ادبیات کهن ایران به طور اعم و سپس شکافت شخصیت رستم در شاهنامه به طور اخص به عنوان شاخص ترین دستاورد فردوسی در پردازش شخصیت و تطبیق آن با مفاهیم و تعاریف شخصیت پردازی در ادبیات دراماتیک پرداخته شده است. در انتها مصادیق کنش های رستم اعم از حرکتی و گفتاری و روانشناختی از داستان های رستم و سهراب، بیژن و منیژه و رستم و اسفندیار استخراج گردیده و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. باشد که تمامی این ها یارای گوشزدی باشد بر همگان و بالاخص اهل هنر و نمایش بر ارزش های گنجینه ای که در اختیار داریم تا بر خلاف گذشته، قدرش بدانیم و به کارش بریم. درخور و شایسته.انشالله... واژگان کلیدی: درام، شخصیت دراماتیک، کنش دراماتیک، رستم، شاهنامه
رامین ریاضی محمد حسین ناصر بخت
محقق در این پژوهش به ارائه ی پیشنهاد راهکارهایی برای آفرینش نمایش های ویژه کودکان و نوجوانان برمبنای افسانه های آذربایجان می پردازد. فولکلور و به موازات آن افسانه ها در رگ و ریشه ی هر فرهنگ جای گرفته و در همه ی دوره ها با انسان الفتی خاص داشته است.چگونگی استفاده از این نوع ادبی، برای تنظیم متون نمایشی و شیوه های مناسب اجرای آن، دارای ظرافت خاصی است به خصوص که مخاطب هدف ما گروه سنی کودکان و نوجوانان باشند. هدف از این پژوهش تدقیق در دستاوردهای دراماتورژی وکارگردانی معاصر، دراستفاده از ادبیات شفاهی ومکتوب برای آفرینش آثار نمایشی و بررسی و ارائه ی تکنیک های مورد نیاز برای اجرایی کردن افسانه های آذربایجان در قالب نمایش می باشد. در این مقاله پژوهشگر بر اساس روش توصیفی کیفی و تحلیل محتوا و شیوه کتابخانه ای به جمع آوری اطلاعات پرداخته است و با استفاده از نظریه های معتبر حوزه های ساختارشناسی و دراماتورژی همانند پراپ،گرماس و برشت و همچنین در نظر گرفتن شاخص های موثّر در ارتباط مخاطب کودک و نوجوان نسبت به نمایش های برگرفته از افسانه های خطه ی آذربایجان و شیوه های دراماتیک اجرایی با تاکید بر افسانه ی کچل کفترباز ، راهکارهایی شامل پرورش ایده در طی تمرینات و اجرای کارگاهی ، دراماتورژی برشتی ، ریتمیک بودن نمایش، به روز کردن مطالب مطرح شده در بستر افسانه ها، ایده پردازی خلاقانه ، استفاده از لباس ، دکور مختصر و در عین حال کاربردی در راستای اتخاذ سبک و سیاق مناسب جهت اجرایی موفّق ازافسانه های آذربایجان ارائه داده است