نام پژوهشگر: حکیمه صفایی

عناصر هویتی دکترین پیرامون و تاثیر آن بر امنیت ملی و سیاست خارجی اسرائیل پس از پیمان کمپ دیوید
پایان نامه دانشگاه آزاد اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی - دانشکده علوم سیاسی 1391
  حکیمه صفایی   ملک تاج خسروی

دکترین پیرامون یا اتحاد پیرامون که از آغاز شکل گیری کشور اسرائیل بنیان سیاست خارجی و تامین امنیت این کشور محسوب می گردید توسط دیوید بن گوریون و الیا شاسون برای مقابله با انزوا و محاصره ای که اسرائیل از سوی اعراب شده بود طرح ریزی شده بود. اساس این دکترین بر این پایه قرار داشت که اسرائیل می بایست با کشورهای غیر عرب که به لحاظ جغرافیایی نزدیک به دولت یهودی بودند روابط محکم و دوستانه در عالی ترین سطوح برقرار نموده تا در مقابله با خطر دولتهای عربی، موازنه قدرت حاصل گردد. این دکترین عمیقا بنیانی هویت محور (از نوع نژادی) داشت. اسرائیل یک دهه ای پس از انقلاب اسلامی ایران و پس از آنکه جمهوری اسلامی را دشمن آشتی ناپذیر خود یافت خویش را ناگزیر از بازبینی در دکترین پیرامون دید. به ویژه آنکه با گرم تر شدن روند صلح با اعراب،اسرائیل دوستانی نزدیک در جهان عرب یافت. نخست مصر و آنگاه اردن و سپس فلسطینیانی که در ازای پذیرش موجودیت اسرائیل تشکیلات خودگردان را در کرانه ی غربی و نوار غزه برپا کردند.به تدریج دفاتر نمایندگی سیاسی یا تجاری اسرائیل در قطر، عمان و تونس افتتاح گردید. به علاوه پاره ای از دولتهای عرب (اردن و مصر )در مبارزه با گروه های جهادی فلسطینی حماس و جهاد اسلامی که از سوی ایران پشتیبان می شدند به همکاری اطلاعاتی و امنیتی با اسرائیل می پرداختند. دوگانه ی یهودی-عرب که تضاد اصلی برای امنیت ملی اسرائیل بود دیگر رنگ گذشته را نداشت. ایران غیر عرب اصلی ترین تهدید برای موجودیت اسرائیل بود. اعراب برای مقابله با ایران هرچه بیشتر به اسرائیل نزدیک می شدند. بازیگر دیگر دکترین پیرامون یعنی ترکیه نیز دهه ای بعد از زمره ی دوستان اسرائیل خارج شد و دوگانه ی خصومت آمیز عرب-ترک را به زیر سوال برد.حزب اسلام گرای عدالت و توسعه به تدریج از اسرائیل فاصله گرفت. نخست در اعتراض به حمله ی اسرائیل به غزه (2008) و آنگاه در اعتراض به حمله به کشتی مرمره(2010).ترکیه دیگر دوست نزدیک اسرائیل نبود؛ روابط نظامی و اطلاعاتی خود با اسرائیل را معلق و سطح روابط دیپلماتیک را تنزل داده بود. دکترین پیرامون به چالشی مهم برخورده بود.تضاد اصلی هویتی در زیر بستر آن تضاد میان موجودیت یهودی با هویت نسبتا جدید معارض اسلام گرایی سیاسی بود که از دهه های 1980 و 1970 تولد یافته و در دهه های بعدی بالیده و رشد کرده بود.این هویت متضاد با هویت موجودیت یهودی هویت اسلامی بود. سوال اصلی پژوهش حاضر آن است که در پیگیری دکترین پیرامون به عنوان سنگ بنای امنیت ملی اسرائیل در سطح منطقه ای، نقش عوامل هویتی پررنگ تر بود یا آنکه درک از برقراری ائتلاف و یافتن متحد برای اسرائیل با نگرش واقع گرا در جریان بود؟ فرضیه اصلی پژوهش حاضر آن است که دولتمردان اسرائیلی به دلیل حاکم بودن نگرشی هویت محور از دکترین پیرامون به صورت گفتمات غالب در تصمیم گیری در سیاست خارجی (و نه بررسی واقع گرایانه) به تصمیم گیری برای سیاست خارجی و امنیت ملی اسرائیل پرداختند. به عبارت دیگر دکترین پیرامون گرچه عمیقا بر اساس واقع گرایی طرح ریزی شده بود اما در مقام اجرای مانند یک ایدئولوژی یا گفتمان بر سیاست خارجی و امنیت ملی اسرائیل اثر گذاشت.