نام پژوهشگر: طیبه نکستان

نقد و تحلیل ساختار روایی حکایت هایی از تاریخ بیهقی و مرزبان نامه براساس الگوی کنشگر گِرِماس(15حکایت)
پایان نامه دانشگاه تربیت معلم - سبزوار - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1392
  طیبه نکستان   مهیار علوی مقدم

دو رویکرد علمی و پژوهشیِ ساختارگرایی و روایت شناسی، از جمله دید گاه هایی است که می توان در تحلیل متون داستانی از آن ها بهره جست. ساختارگرایی، به تحلیل ساختار و مناسبات درونی اجزای آن تأکید می کند. بیشتر ساختارگرایان بر این باورند که پدیده های اجتماعی و فرهنگی نباید همچون امور و رویدادهای فیزیکی دانسته شوند، بلکه امور و رویدادهایی هستند که دارای معنایند. در ساختارگرایی سه مرحله ی مهم وجود دارد؛ بدین ترتیب که منتقد ساختارگرا نخست ساختار هر اثر ادبی را به اجزای تشکیل دهنده ی آن تجزیه می کند، سپس به بررسی ارتباط این اجزا با هم می پردازد و بالاخره در مرحله ی سوم به این مسئله توجّه می کند که دلالت کلیّت اثر بر چه امری می باشد، زیرا در هر نظام کلیّه ی اجزا به هم مربوط هستند و هر جزء به جزء دیگر و کلّ نظام وابسته است. بنابراین کارکرد هر یک از اجزا در اجزای دیگر و در کلّ نظامی که اجزا وابسته به آن هستند، تأثیر می گذارد. روایت طرح و ساختمانِ داستانی متن است که یکی از ویژگی های بنیادین آن، تمرکز بر رخدادها و گوینده است چرا که شامل شخصّیت های داستانی و کنش هایی است که توسّط راوی نقل می شود. از آن جا که درحوزه ی ساختاری، شخصیّت به عنوان کنشگر محسوب می شود، بحث هایی از قبیلِ بررسی شخصیّت به لحاظ نقش فاعلی یا مفعولی، کنش شخصیّت ها که داستان را به پیش می برد و همچنین کنش هایی که در ساختن غیرمستقیم اشخاص داستانی نقش دارند، در این پژوهش لازم است مورد بررسی قرار گیرند. بررسی متون با استفاده از شیوه های جدید، مانند الگوهای کنشگر، علاوه بر نشان دادن میزان کاربرد و کارایی این شیو ه ها در متون ادبی، چه کلاسیک و چه معاصر، از آن جهت اهمیّت می یابد که نگاهی بدیع و متفاوت را در برخورد با متون ادبی ارایه می کند. ای.جی.گِرِماس. پایه گذارِ مکتب نشانه شناسیِ پاریس، بعد از ولادیمیر پراپ که به بررسی ریخت شناسیِ قصّه های پریان روسی پرداخت، از جمله کسانی بود که بر ساختار روایت ها تکیه کرد و کوشید عناصر سازنده ی روایت ها را توصیف کند. گِرِماس معتقد بود که می توان از عناصر روساختیِ عینی به ساختارهایی که در عمق متن واقع شده اند و دارای معنا هستند دست یافت. از نظر گِرِماس، دلالت با تقابل های دوتایی شروع می شود. پایین و بالا، چپ و راست، تاریک و روشن براساس تقابلی که با هم دارند در ارتباط با یکدیگر تعریف می شوند.از دید او، معنا به واسطه ی تقابل هایی که میان دو واحد معنایی قایل می شویم شکل می گیرد. الگوی کنشگر گِرِماس با هدف نمایان ساختن نقش شخصیّت ها مطرح شد و با مفهوم حوزه های پیوند دهنده ی کنش و شخصیّت به شناخت شخصیّت، کمک شایانی کرد . شمارکنشگرها در این الگو شش می باشد: فرستنده یا تحریک کننده، گیرنده، شی ارزشی، کنشگر بازدارنده و کنشگر یاری دهنده. فرستنده، کنشگر را به دنبال شیِ ارزشی می فرستد تا گیرنده از آن سود برد. در جریانِ جست وجو کنشگرانِ یاری دهنده یا نیروهای یاری دهنده او را همراهی و یاری می کنند و کنشگرانِ بازدارنده یا نیروهایِ باز دارنده جلوی او را می گیرند. از این رو این پژوهش می کوشد با استفاده از الگوی کنشگر گِرِماس به تحلیل و بررسی ساختارِ روایی حکایت هایی از دو اثر کلاسیک زبان فارسی ، تاریخ بیهقی و مرزبان نامه، بپردازد. در این پژوهش تعداد 15 روایت به صورت انتخابی و با نظر به نوع شخصیّت پردازیِ آن روایات مشخّص شده است که 8 روایت از تاریخ بیهقی و 7 روایت از مرزبان نامه را شامل می شود. روایاتی که به دلیل شخصیّت پردازیِ قوی و منظّم، همچنین تنوّع شخصیّتی موجود در آن ها دارای افت و خیزها و کشش ها و کوشش هایی هستند. از این رو به دلیل چنین ویژگی هایی در مقایسه با دیگر حکایات و روایات این آثار، قابلیّت بیشتری را برای تحلیل بر مبنای الگوی یاد شده فراهم می کنند.