نام پژوهشگر: سیداحمدرضا خضری
زهرا طاهری پور سیداحمدرضا خضری
شهر حلّه در سده پنجم هجری به دست خاندان شیعی بنی مزید بنا شد. امیران این خاندان خود از دانش و فضیلت بی بهره نبودند. روحیه علم دوستی و دانش پروری آنان به همراه امنیت پایدار حلّه و موقعیت جغرافیایی مناسب آن باعث گردید، شیعیان، سادات و خاندان های علمی راهی حلّه شوند؛ به گونه ای که این شهر به یکی از پایگاه های رسمی شیعیان امامی و محل برگزاری محافل و حلقه های درسی آنان تبدیل شد. دانشوران شیعی با بهره مندی از فضای بحث و گفت وگوی علمی به گسترش و هم افزایی علوم اسلامی خاصّه در دانش هایی چون فقه، حدیث و کلام مدد رساندند. در این میان حضور فقیهان برجسته موجب پویایی و بالندگی دانش فقه گردید و این دانش در سایه کوشش آنان کامل تر و جامع تر شد و مبتنی بر ادله ای گردید که تا عصر حاضر مبنای استنباط فروع از اصول است. دستاوردهای دانشوران حلّی در دانش کلام نیز بسیار چشمگیر است به گونه ای که حوزه کلامی حلّه از پررونق ترین مدارس کلام امامیه به شمار می آید. مهم ترین رویداد کلامی یعنی شکل گیری کلام فلسفی از دستاوردهای این حوزه علمی است. افزون بر این، حضور پرشمار شاعران و سرایندگان در حلّه آن شهر را به رقیبی جدّی که توانایی هماوردی با بغداد را داشت، تبدیل ساخت. این پژوهش بر آن است تا بر اساس روش توصیفی تحلیلی نخست اوضاع سیاسی حلّه، در دوره مزیدیان را بررسی کرده و سپس نقش آن خاندان را در گسترش علم و ادب واکاوی نموده، آنگاه ویژگی ها و دستاوردهای حوزه علمی حلّه و نقش آن را در گسترش فرهنگ و تمدّن اسلامی از اواخر سده پنجم تا سده نهم هجری بیان نماید. در همین جهت پس از مطالعه و تحقیق در منابع، مأخذ و پژوهش های موجود به این نتیجه رسید که مزیدیان در ادامه راه آل بویه در پشتیبانی گسترده از شیعیان، فرصت و بستر لازم برای فعالیّت های علمی آنان مهیا ساختند. همچنان که حمایت آنان از اهل شعر و ادب با هدف جلب افکار فرهیختگان به سوی حلّه، به عنوان مرکز علمی و ادبی در مقابل بغداد که مرکز خلافت عباسیان و تحت نفوذ سلجوقیان بود، صورت گرفت. از این رو حلّه به رغم سقوط مزیدیان، به سبب مهاجرت گسترده خاندان های علمی وادبی به آنجا، نقشی مهم در استمرار حرکت علمی و تولید دانش و بالندگی و شکوفائی تمدّن اسلامی ایفا نمود.
هدی فردمقدم سید علیرضا واسعی
چکیده ادوار تمدن اسلامی، به صورت قابل تأملی تحت تأثیر رفتار حاکمانی است که هر یک به زعم خود، داعیه دفاع از اسلام و ارتقای شئون دولتی و حکومتی خود را در سر داشته اند. این اهمیت چنان است که گویی حاکم و عملکرد شخصی و سیاست حکومتی اوست که موجب صعود و یا رکود تمدن و شاخصه های تمدنی می گردد. در این میان، حاکمیت عضدالدوله(به عنوان سرآمدن امیران بویی) و شاه عباس صفوی (به عنوان مقتدرترین پادشاه صفوی) را -با چشم پوشی از آسیب ها و کاستی ها- میتوان عصر طلایی تمدن اسلامی نامید. مستندات تاریخی این دو دوره، حاکی از رشد خیره کننده مولفههای تمدنی در موضوعات مختلف است. این پایاننامه با در نظر گرفتن پیش فرض مستشرقان مبنی بر ارتقای بینظیر حوزههای گوناگون علمی و عمرانی این دو دوره، سعی دارد تا با استفاده از منابع و متون اصیل و تحلیلهای جانبی، نقش این دو حاکم خاص و جهتگیریها و رفتار حکومتیشان را در اعتلای تمدن مورد واکاوی قراردهد. این تحلیل در سه عرصه اعتلای تمدنی یعنی علوم و به طور خاص کلام، فرهنگ و به طور خاص ادبیات و در نهایت عمران و آبادی خواهد بود. ویژگی متمایز این اثر، تطبیق رفتارهای تمدنی این دو حاکم با یکدیگر و برآیندگیری علت اصلی رشد تمدن در قبال این رفتار است. یکی از ثمرات این مطالعه آن است که حاکمان، اقدامات موثر حکومتی و به تعبیر امروزی رفتارهای تمدنی را، نه برای پیشبرد تمدن، بلکه برای دوام و بقای حکومت خویش عملیاتی کردهاند. واژگان کلیدی: عضدالدوله، شاه عباس، تمدن، رفتار، کلام، ادبیات، عمران و آبادی