نام پژوهشگر: مونس سنجی

عنوان تئوری:تغییر کاربری اشیاء و لوازم برای خلق پیام در نقاشی، مجسمه سازی و طراحی حروف عملی: طراحی تبلیغات بر پایه ی تغییر کاربری اشیاء و لوازم
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه الزهراء - دانشکده هنر 1392
  مونس سنجی   فهیمه دانشگر

چکیده: استفاده از مواد و متریال متفاوت در آثار هنری، از کلاژهای پیکاسو در سبک کوبیسم آغاز شده و بعد از آن در آثار مارسل دوشان و سپس در سبک های فوتوریسم، دادائیسم و سورئالیسم ادامه پیدا کرده است و هنرمندان بعد از جنگ، کلاژ را به صورت هنر «سرهم سازی» گسترش داده اند. در سال 1961 میلادی عنوان هنر بازیافت (junk art) توسط لورنس آلوی برای برخی آثار ساخته شده از مواد بی ارزش و کهنه، استفاده شده است. تکنیک کلاژ در ایران را می توان در صنایع دستی این کشور مانند: پولک دوزی، منجوق دوزی، چهل تکه، معرق کاری، به ویژه در هنر کاغذبری (قطاعی) و... جستجو کرد. این تکنیک همچنین در یکی از آثار نقاشی محمود خان ملک الشعرا و بعد از آن در آثار صادق تبریزی نیز، بروز پیدا کرده است. در حوزه هنر بازیافت هنرمندان مجسمه سازی چون ژازه طباطبایی و پرویز تناولی آغازگر استفاده از این هنر بودند. و سپس توسط دیگر هنرمندان ادامه مورد استفاده قرار گرفته است. در این پژوهش قصد داریم ابتدا به شکل گیری و روند استفاده از اشیاء روزمره در آثار هنرهایی چون نقاشی، مجسمه سازی و طراحی حروف بپردازیم که شروع آن با تکنیک کلاژ بوده است و سپس به معرفی چند تن از هنرمندان که در آثارشان به تغییر کاربری اشیا پرداخته اند و بعد از آن تجزیه و تحلیل آثار طراحی حروف بر این مبنا می پردازیم. مسئله ای که در این جا مطرح می شود این است که چرا هنرمندان قرن اخیر از مواد بی ارزش و یا زباله استفاده می کردند و چرا به استفاده از آن ادامه دادند؟ و چگونه است که یک شی بی ارزش به اثر هنری تبدیل می شود؟ و خلاقیت از چه طریقی در آثار طراحی حروف ساخته شده با مواد دور ریز و اشیاء روزمره، بوجود آمده است؟ فرضیاتی که وجود دارد: 1- به نظر می رسد هر چیزی حتی یک شی بی ارزش می تواند به یک اثر هنری تبدیل شود و برخورد هنرمند با آن شی است که ویژگی هنری به آن شی می بخشد. 2- به نظر می رسد خلاقیت در آثار طراحی حروفی که بامواد دور ریز و اشیاء روزمره ساخته می شوند، از طریق پارادوکس و تضاد به وجود آمده است. و در آخر با بررسی های انجام شده، فرضیه اول پذیرفته می گردد، زیرا برای تبدیل هر چیز بی ارزش به یک اثر هنری، در وهله اول به عملکرد و برخورد هنرمند نیاز است، و همچنین در کنار آن، محیط و زمینه ارائه اثر و نظریه ای در پس آن، باید وجود داشته باشد. این برداشت در مثال های اثر موسیقیایی جان کیج و مجسمه ی مارسل دوشان که در فصل های قبل توضیح داده شده، قابل مشاهده است. بر اساس تجزیه و تحلیل آثار طراحی حروف این پژوهش فرضیه دوم هم پذیرفته می شود. در واقع در برخی از آثار برای ایجاد خلاقیت، استفاده از پارادوکس و تضاد در برخی دیگر شوک و تحریک در بیننده تاثیرگذار است.