نام پژوهشگر: مریم فقیه عبدالهی
مریم فقیه عبدالهی رضا ستاری
اسطوره در میان تعاریف متعدّدی که از آن بیان کرده اند و حتّی کسانی آن را داستانی خیالی و بیهوده دانسته اند، چیزی نیست جز بیان حقیقت درباره ی پیدایش و آغاز هر چیز معنادار و سرمشق قرار گرفتن آن برای تمام فعّالیّت های بشر. اساطیر نه تنها هیچ گاه به طور کامل حتّی در جوامع نوین امروزی از میان نرفته اند، بلکه در گوشه و کنار زندگی، فکر و باور انسان ها به انتظار نشسته اند تا در زمان پیدایش هر مشکل لاینحلی، به کمک بشتابند. در نتیجه شاید اساطیر نقش محوری در جامعه ی امروز نداشته باشند، امّا گاه با تغییر شکل و دگرگونی و گاه به همان شکل نخست خود، بنابر موقعیّت های متفاوت، همواره همراه انسان بوده اند. در هر دوره ی زمانی نیز بنا بر شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... اساطیری نو و جدید شکل می گیرند تا نماد و صدای باورها و آرزوها و خواسته های یک قوم باشند. در دوره ی مشروطه با توجّه به مشکلات و استبداد و استعماری که گریبان وطن و ملّت را گرفته بود، شاعران و نویسندگان در تلاش برای هم صدایی با ملّت میهن پرست و خواهان آزادی، در اشعارشان از اساطیر بهره برده اند. ملک الشّعرای بهار، عارف قزوینی و سیّداشرف الدّین گیلانی، از شاعران مشروطه، عاشقان میهن، تاریخ و پیشینه ی اسطوره ای ایران هستند که بیشترین دغدغه را برای وطن و ملّتشان دارند و در جای جای اشعارشان، از اساطیر بهره برده اند. آن ها گاه با بهره-گیری از نام های شاهان، پهلوانان گذشته، پیامبران و ایزدان، جانوران اساطیری ایران و... ضمن یادآوری گذشته ی پرشکوه سرزمین ایران، روحیّه ی ملّی میهنی مردمشان را بیدار کنند و گاه با مطرح کردن مفاهیمی جدید که در فضای آن دوران به اسطوره بدل شده اند در تلاش برای هموار کردن مسیر رهایی و پیشرفت ملک و ملّت هستند. امّا شیوه ی هرکدام در به کارگیری اساطیر، شیوه ی ویژه ی خودشان است و با همین برخورد است که شاهد تفاوت کمیّت و کیفیت استفاده از اساطیر در اشعارشان هستیم.