نام پژوهشگر: بهروز رومیانی
بهروز رومیانی محمدعلی گذشتی
تغزل، که ابتدا بخشی از قالب قصیده به شمار می رفته است، بیانگر مکنونات قلبی شاعر / عاشق نسبت به معشوق بوده است. پس از استقلال قالب غزل از قصیده، مبحث تغزل با غزل تلفیق یافت. این رویه تا انقلاب مشروطه ادامه یافت. همراه با شکل گیری جریان های سیاسی در رویدادها اجتماعی، شعر پارسی به مسیر تازه ای هدایت شد که امروزه، شعر معاصر نامیده می شود. مهمترین وجه مشخصه ی آن، توجه به مضامین اجتماعی است که عمدتاً تحت تأثیر مکاتب ادبی غرب شکل گرفته است. تغزل نیز که دارای ریشه های بسیار کهن در ادب پارسی است، از این تأثیر بی نصیب نمانده است. با این حال باید به این نکته توجه داشت که شیوه ی طرح تغزل در شعر هر شاعر، وابسته به تأثیر پذیری او از جریان و مکتب ادبی خاصی است. در همین راستا، تغزل در اشعار نیما، صبغه ی رمانتیک دارد. این رویه در شعر شاملو، با طرح معشوق آگاه و اجتماعی در شعر پارسی، به سمت مکتب رئالیسم متمایل می شود. در شعر اخوان نیز، کما بیش می توان ردپای رئالیسم را ملاحظه کرد؛ با این توضیح افزوده که معشوق شاملو، متعالی است و نمادی از مبارزان اجتماعی است، در حالی که معشوق اخوان، صرفاً به خاطر جنسیت مورد ستایش قرار می گیرد. در شعر فروغ فرخزاد، با توجه به تحول بنیادینی که در شعر او مشاهده می شود، می توان تصویری دوگانه از معشوق ملاحظه کرد؛ در سه دفتر نخستین، معشوقی رمانتیک، که صرفاً از این نظر حائز اهمیت است که برای نخستین بار در شعر زنانه، صراحتاً از معشوق مذکر سخن به میان می آید و در دوره ی دوم، می توان معشوق متعالی مذکر را مشاهده کرد که در نوع خود بدیع است. در شعر سهراب سپهری، با توجه به گرایش سهراب به مکتب سوررئالیسم و عرفان شرق که همسانی های غیرقابل انکاری دارند، معشوق آسمانی با نگرشی جدید مطرح شده است. بنابراین، آن گونه که ملاحظه می شود، درشعر معاصر برخلاف شعر سنتی که هر شاعر پیرو سبک زمانه است؛ شاهد استیلای نگرش فردی بر شعر هستیم. از این رو است که هر شاعر، بر اساس مکتبی که به آن وابسته است، معشوق خود را ترسیم کرده است.