نام پژوهشگر: محمد رسول گلشن محمودی
بهرام شفیع زاد محمد رسول گلشن محمودی
در علوم اجتماعی یکی از مسائلی که بسیار مورد چالش قرار گرفته است ، توسعه اجتماعی و عوامل موثر بر آن می باشد . دسته ای از تئوری ها به نقش عوامل فرهنگی نظیر دین بر روی این مقوله تاکید دارند . یکی از مفاهیمی که در مبحث دین جای می گیرد تقدیرگرایی و رویکرد تقدیرگرایانه نسبت به هستی و زندگی اجتماعی است . یکی از مشهورترین تئوری ها در این مورد ، نظریه وبر می باشد که بر اساس آن ، دریافت تقدیرگرایانه از هستی و نیز از خلقت و مشیت ازلی ، موجب تشویق فعالیت های مختلف اجتماعی و اقتصادی می گردد که خود آن منجر به رفاه ، پیشرفت و بهبود زندگی می گردد که از مقولات و شاخص های توسعه اجتماعی محسوب می گردند . در این پژوهش بر پایه ی تئوری وبر ، به بررسی اندیشه های شش نویسنده ی اجتماعی ایرانی در سه گرایش اسلام گرا ، سکولار و مارکسیست در عصر پهلوی دوم پرداخته شده است . روش مورد استفاده در این پژوهش ، تحلیل محتوی می باشد . یافته های این پژوهش نشان می دهد که این نویسندگان نوع تلقی های متفاوتی از تقدیرگرایی دارند و گرایش های فکری آنان بر دریافت شان از این مقوله موثر است . براین اساس شریعتی و مطهری که از نویسندگان اسلام گرا به شمار می آیند به تقدیرگرایی از نوع اصیل آن معتقد بوده و آن را عامل مهمی در پیشرفت و توسعه اجتماعی جوامع می دانند . رحیمی که از نویسندگان سکولار محسوب می شود ، اصولاً به وجود و حضور چنین مقوله ای در زندگی اجتماعی انسان ها اعتقادی ندارد ، و همه چیز را منوط به اراده و عمل انسان و آزادی وی در انتخاب می داند . صادق هدایت دیگر نویسنده سکولار ، بر عکس رحیمی همه چیز را از دیدگاه آن نوع از تقدیرگرایی می بیند که منجر به رخوت و سستی و پذیرش وضع موجود می شود . در واقع تقدیرگرایی هدایت مانع توسعه اجتماعی محسوب می گردد . طبری نویسنده مارکسیست ، ریشه های پیدایش تقدیرگرایی را در عوامل اقتصادی و تقسیم طبقاتی می داند و آن را مانع تغییر اوضاع و تکامل زندگی اجتماعی می پندارد . آریانپور ، اصولاً ویژگی توسعه یافتگی و نو بودن را در عدم پذیرش تقدیر می داند . به طور کلی ، ارتباط بین این دو مقوله در آثار ایشان به صورت مستقیم و آشکاری مطرح نشده است؛ اما بررسی دقیق این آثار و تحلیل محتوایشان ، نوع نگرش آنان را به این موضوع آشکار کرده است .
حسنعلی کارچانی محمد رسول گلشن محمودی
چکیده: در گذشته مفهوم بازنشستگی بشکل امروزی با نگرش به سبک زندگی و شرایط اجتماعی وجود نداشته و آنچه از تاریج مستفاد می شود افراد سالخورده در بین خانوداه وصحنه های اجتماعی از احترام و منزلت اجتماعی بالائی برخوردار ، ولی بعد از انقلاب صنعتی ،بازنشستگی به عنوان یک حادثه تکان دهنده زندگی وپدیده اجتماعی جدیدو در عین حال مهم در دنیا مطرح و به سرعت جمعیت قابل توجهی را در خود جای داد وبه عنوان دوره ای سرنوشت ساز در زندگی انسآنها شاخص شد ، ،لذا دراین راستا دو دیدگاه کلی مورد نظر است مبنی بر اینکه در شرایطی مفهوم بازنشستگی راه ورود به دوران پیری،سالخوردگی،بی مصرفی...و در نقطه مقابل در صورت مدیریت ،ورود فرد را به مرحله جدید به منظور شروع یک زندگی منطقی،معقول و پویا ... خواهد بود.چارچوب نظری اتخاذ شده در این تحقیق بر مبنای تلفیقی از دیدگاه ها و نتایج تحقیقات انجام شده مرتبط با موضوع به صورت کاربردی انجام و بر اساس روش تحقیق پیمایشی و از سه روش گردآوری اطلاعات(اسنادی،مصاحبه و توزیع پرسشنامه) استفاده شده است ،حجم نمونه از فرمول کوکران و تعداد 450پرسشنامه در سطح مناطق تهران توزیع ودر محاسبه ضریب آلفای کرونباخ، پایایی پرسشنامه 958/0 بدست آمده است.برای گردآوری داده ها از نرم افزار spss وبرای بررسی ضریب همبستگی فرضیات،از آزمون اسپیرمن استفاده واثبات گردید. بر اساس نتایج پژوهش درفرضیه رویکرد اجتماعی، شاخص های منزلت اجتماعی ورویکرد خانواده بیشترین تاثیر را در ارتقاء منزلت اجتماعی بازنشستگان داشته و در فرضیه سرمایه اجتماعی ،شاخص های اعتماد اجتماعی و سرمایه اجتماعی تاثیرات بعدی را داشته اند وبترتیب شاخص های فرضیه های منزلت سازمانی و عوامل فردی در مراحل بعدی تاثیر گذاری هستند وفرضیه خدمات دهی سازمانی مورد تایید قرار نگرفت ودر مجموع با استناد به یافته های نتیجه تحقیق، تاکید می شود که برنامه ریزان و مسئولین در حوزه بازنشستگی ترتیبی را اتخاذ تا در حوزه خدمات دهی سازمانی وحضور بازنشسته در شبکه ارتباطی به بلحاظ نیاز جسمی و روحی اهتمام جدی به عمل آورند .