نام پژوهشگر: سیدعلی طباطبایی پناه
علی محبوبی پور سیدعلی طباطبایی پناه
چکیده : مطابق نظری? سازه نگاری، همگرایی میان هنجارها، هویت ها و معانی بازیگران دولتی سبب وقوع همکاری یا تقویت آن شده و واگرایی میان هنجارها، هویت ها و معانی رقابت و حتی دشمنی را ایجاد می کند.مفاهیم همگرایی و واگرایی(دوستی، رقابت یا دشمنی) مطرح شده در این تحقیق مبتنی بر نظریه های همگرایی خاص الکساندر ونت از فرهنگ های آنارشی است و به عنوان ابزار مفهومی مورد استفاده قرار گرفته اند. جمهوری آذربایجان در میان سیاست های ایران درقفقاز و در میان کشورهای حاشی? دریای خزر حائز نقش مهم و تعیین کننده است. با این-حال، به رغم اینکه دو کشور دارای پیوندهای تاریخی، فرهنگی و مذهبی مشترکی هستند، مناسبات آنها همواره ماهیت سینوسی داشته است که نمود واقعی آن را می توان در بستر تنش های سیاسی – ژئوپلیتیکی در میان این دو کشور مشاهده نمود. هرچند یک سوال بی جوابی نیز باقی است که چرا با هم? عوامل همگرایی و وابستگی های جغرافیایی، ژئوپلیتیکی و ایدئولوژیکی یا فضای کاملاً بارور برای تعمیق مناسبات بین ایران و آذربایجان، مهم ترین علل بروز چالش های سیاسی در مناسبات سیاسی طرفین چیست و چرا به سمت واگرایی حرکت می کنند. همانطورکه اشاره شد، پژوهش های انجام شده و این تحقیق عوامل واگرایی و تنش های سیاسی بین طرفین را می توان معلول دو دسته از عوامل ژئوپلیتیکی و سیاسی دانست. عوامل ژئوپلیتیکی همچون رژیم حقوقی دریای خزر، ماهیت احساسی روابط طرفین، بحران قره باغ ، تقابل رویکردهای ناسیونالیستی، و مناسبات راهبردی آذربایجان با آمریکا و اسرائیل عوامل چالش زای ثابتی هستند که روابط دو کشور به شدت متأثر ازآن هاست.
ودود پورعبدل سیدعلی طباطبایی پناه
این پایان نامه با کلیات تحقیق شروع شده و با استفاده از مدل استقرایی به روش تحلیلی و توصیفی در گردآوری اطلاعات درباره دکترین مسئولیت حمایت و نحوه عملکرد آن در مدیریت چهار بحران بین المللی غزه، دارفور سودان، گرجستان و لیبی در محدوده زمانی 2005 الی 2012 میلادی تلاش نموده است. هدف از این تلاش بررسی عناصر سه گانه این دکترین یعنی پیشگیری، واکنش و بازسازی و همچنین نحوه مداخله بشردوستانه سازمان ملل و بازیگران قدرتمند نظام آنارشیک بین الملل در بحران های مورد اشاره است. از آنجایی که کشورهای هدف مداخله کشورهایی توسعه نیافته و سرشار از منابع هستند به نظر می رسد بازیگران قدرتمند جهانی با دیدگاه های واقع گرایانه سعی در ایجاد و مدیریت بحران در راستای منافع ملی و به نوعی اهداف امپریالیستی نوین خویش هستند و این امر با صدور قطعنامه هایی در سازمان ملل متحد و در رأس آن شورای امنیت امکان پذیر شده است. علی رغم نشست سران 2005 در شصتمین سالگرد سازمان ملل، این دکترین تا سال 2012 با فراز و نشیب هایی روبرو شده است و بسیاری از دولت ها آن را مغایر با اصل حاکمیت داخلی و عهدنامه وستفالی می دانند. در طول تحقیق نگارنده با بررسی اسناد و قطعنامه های صادره بأستناد این دکترین و تجزیه و تحلیل آنها به روش کیفی به این نتیجه می رسد که علی رغم توسعه امنیت انسانی ، این دکترین ایده قوی نبوده و در مدیریت بحران های بین المللی از حقوق نظام مند و تبیین شده ای که مورد قبول همه دولت ها باشد برخوردار نیست و اغلب تحت تأثیر قدرت های دارای حق وتوست زیرا در مقایسه شروع، مدیریت و پایان بحران های چهارگانه فوق، با استفاده از ابزارهای سیاست بین الملل به صورت گزینشی از آن استفاده شده است و بیشتر از آن که در خدمت حقوق بین الملل بشردوستانه باشد ابزاری در دست همان قدرت ها برای امپریالیسم بشردوستانه است.
کامران پروینی محمدرحیم عیوضی
چکیده پایان نامه:در دنیای امروز که علوم و فنون و تکنولوژیهای بسیار پیچیده بی مهابا و به سرعت در حال رشد و گسترش می باشد، کشورهای مختلف جهان به این علوم و فنون و دستیابی به آن به عنوان یکی از مولفه های کسب و حفظ قدرت که در واقع رسالت اصلی آنها در نظام بین المللی است، نگاه می کنند. جمهوری اسلامی ایران هم دستیابی به این علوم و فنون پیچیده (که در این پژوهش «علم هسته ای» مد نظر است) را یکی از مولفه های کسب و حفظ قدرت و پرستیژ در منطقه خاورمیانه و نظام بین المللی می داند، اما چون حوزه علوم هسته ای و پیشرفت در آن به میزان بالایی می تواند توازن فعلی قدرت در منطقه و نظام بین الملل را به چالش بکشد، دستیابی معدودی از کشورها به این تکنولوژی از سوی قدرتهای غربی و در راس آن آمریکا که خود آن را در اختیار دارند، به طرق گوناگون از جمله ارجاع مسئله هسته ای ایران به شورای امنیت به چالش کشیده شده است. این پژوهش بر این اساس استوار است که چالشهای میان ایران و شورای امنیت در قضیه هسته ای در دوران ریاست جمهوری جرج بوش جمهوریخواه و اوباما دمکرات همواره همسو بوده و حتی تغییر دولت در ایالات متحده و انتقال قدرت از جمهوریخواهان به دمکراتها تاثیری در نوع نگاه و برخورد آنها با مسئله هسته ای ایران نداشته چرا که اصول و پایه های سیاست خارجی ایالات متحده به خصوص در مورد منطقه خاورمیانه و ایران، تغییر ناپذیر و دارای نقاط اصطکاک ثابت و لایتغیری با اصول سیاست خارجی ایران می باشد. مسائلی مانند اسرائیل، فلسطین، حمایت ایران از حزب الله لبنان و مسئله هسته ای ایران از مواردی است که سیاست خارجی دو کشور را به صورت کامل در نقطه مقابل یکدیگر قرار داده و به چالش کشیده و باعث شده که حل چالش پرونده هسته ای ایران بسیار مشکل گردد. چرا که اصول سیاست خارجی دو کشور در اساس با هم در تقابل است و حتی تغییر دولتهای دو کشور در سالهای اخیر باعث تغییر در آن اصول و دیدگاهها نگردیده و به یک گره تقریباً کور تبدیل شده است.