نام پژوهشگر: روح اله صابری ریسه
ابراهیم سالاری حمید روحانی
گونه های تریکودرما از مهمترین عوامل کنترل بیولوژیک بیماریهای گیاهی می باشند. از مهمترین دلایل گسترش محدود این عوامل بیوکنترل، انتخاب استرین برتر، مشکلات مربوط به تولید انبوه و فرمولاسیون عوامل بیوکنترل برای استفاده در مقیاس تجاری می باشد. در این تحقیق ابتدا تاثیر ده جدایه تریکودرما بر قابلیت بیوکنترلی بیماری پژمردگی فوزاریومی گوجه فرنگی و تحریک رشد گیاه گوجه فرنگی به دو روش پوشش بذر و خاک-مصرف در شرایط گلخانه ای با آرایش فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج نشان داد که کاربرد جدایه های تریکودرما بصورت خاک- مصرف تاثیر بهتری علیه بیمای پژمردگی فوزاریومی گوجه فرنگی و تحریک رشد گیاه گوجه فرنگی نسبت به روش پوشش بذر دارند. جدایه هایt. harzianum 20، t. harzianum bi و t. virens 65 بهترین عملکرد را در کنترل بیماری پژمردگی فوزاریومی و افزایش رشد گیاه گوجه فرنگی داشتند. همچنین تاثیر محیط های کشت مایع بر وزن خشک بیوماس تولید شده بوسیله دو جدایه t.65 و t.biبر روی شیکر در حجم 50 میلی لیتر با آرایش فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی ارزیابی شد. محیط های کشت مایع بر اساس وزن خشک بیوماس تولید شده اختلاف معنی داری داشتند و بسته به میزان و نوع ترکیبات موجود در محیط کشت میزان بیوماس جدایه های تریکودرما متفاوت بود اما جدایه های t.65 و t.bi تاثیر معنی داری بر وزن خشک بیوماس تولید شده در محیط های کشت نداشتند. عصاره مخمر و عصاره سویا بهترین منابع نیتروژن برای رشد قارچ ها بودند. همچنین mgso4 و kh2po4 باعث بهبود شرایط محیطی و افزایش وزن خشک بیوماس تریکودرما شدند. میزان رشد جدایه های t.bi، t.65 و t.20 در 15 محیط کشت برتر (از بین 31 محیط کشت 15محیط کشت که بیشترین وزن خشک بیوماس را تولید کردند) در حجم 5/1 لیتر ارزیابی شد و مشخص گردید که میزان بیوماس جدایه های تریکودرما در محیط های کشت مایع در حجم 5/1 لیتر تا حدودی منطبق با میزان بیوماس تولید شده بر روی شیکر بود. تاثیر محیط های کشت مایع و فرمولاسیون های مختلف بر روی قابلیت بیوکنترلی جدایه های تریکودرما در شرایط گلخانه ای با آرایش فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی ارزیابی شد. نتایج نشان داد که نوع محیط کشت استفاده شده برای تولید انبوه و نحوه فرمولاسیون بیوماس میسلیومی تریکودرما، تاثیر معنی داری بر قابلیت بیوکنترلی جدایه های تریکودرما داشت. در این میان، فرمولاسیون پودر تالک قابلیت بیوکنترلی بهتری نسبت به بقیه فرمولاسیون ها علیه بیماری پژمردگی فوزاریومی داشت و بیماری پژمردگی فوزاریومی را حداکثر 36/81 درصد کنترل کرد.
عبدالله معصومی روح اله صابری ریسه
در این پژوهش اثر سه جدایه ی cha0، vupf5 و vupf5? باکتریpseudomons fluorescens در کاهش خسارت های وارده توسط یک جدایه ی ویروس موزاییک زرد لوبیادر 16 ژنوتیپ لوبیای معمولی مورد بررسی قرار گرفت. این آزمایش در قالب طرح کاملا تصادفی با سه تکرار انجام شد. برای انجام آزمون بذور ژنوتیپ های مختلف لوبیا قبل از کشت با سوسپانسیون جدایه های باکتریایی آغشته و بوته های لوبیا با جدایه-ی bymv به صورت مکانیکی مایه زنی شدند. حضور ویروس با آزمون das-elisa و آنتی سرم چند همسانه ای bymv بررسی شد. نتایج با آزمون ic-rt-pcr و یک جفت آغازگر اختصاصی bymv مربوط به ناحیه ی پروتئین پوششی در بوته های آلوده اثبات شد. ارزیابی پارامترهای رویشی، غلظت کلروفیل و رنگیزه های گیاهی، عناصر غذایی و غلظت ویروس در 16 ژنوتیپ لوبیای معمولی نشان داد که جدایه های cha0 و ?vupf5 در بیشتر ژنوتیپ های مورد بررسی باعث کاهش خسارت های وارده توسط ویروس شده است. به طور کلی جدایه ی ?vupf5 که یک جدایه ی جهش یافته در ژن gaca محسوب می شود، بهترین عملکرد را درکاهش خسارت وارده توسط ویروس دارد. بیشترین تاثیر ویروس در ژنوتیپ های مورد بررسی بر پارامتر های سطح برگ، وزن تر هوایی، قطر ساقه، کلروفیل a و عنصر منیزیم مشاهده شد.
معصومه وطن خواه مجتبی مرادزاده اسکندری
چکیده پوسیدگی خشک فوزاریومی غده سیب زمینی، ناشی از fusarium spp. از بیماری های مهم قارچی است که در کشور خسارت زیادی به غده های سیب زمینی وارد می سازد. به منظور کنترل شیمیایی این بیماری تأثیر پنج قارچکش ایمازالیل، تیابندازول، آزوکسی استروبین، آزوکسی استروبین + دیفنوکونازول و فلودیوکسنیل + دیفنوکونازول در محیط کشت pda بر علیه دو جدایه ی بیماری زا از گونه های f. solani و f. oxysporum مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد که هر پنج قارچکش به طور قابل توجهی رشد میسلیومی جدایه های قارچی را کاهش دادند. در آزمایش روی غده ی سیب زمینی، قارچکش های آزوکسی استروبین، آزوکسی استروبین + دیفنوکونازول و فلودیوکسنیل + دیفنوکونازول در غلظت های توصیه شده، تأثیر قابل توجهی در کاهش پوسیدگی خشک نداشتند. ولی ایمازالیل و تیابندازول در غلظت های توصیه شده (1، 5/1 و 2 در هزار) به طور معنی داری باعث کاهش پوسیدگی خشک ناشی از f. solani fpo-67 و f. oxysporum fpo-39 شدند. در مورد گونه ی f. oxysporum تیابندازول و ایمازالیل در هر سه غلظت مورد استفاده به طور کامل مانع نفوذ قارچ درون غده شدند. ولی در مورد گونه ی f. solani تمام تیمارها به طور قابل توجهی گسترش پوسیدگی خشک را بیشتر از 50 درصد کاهش دادند. بیشترین بازدارندگی مربوط به ایمازالیل 2 در هزار با درصد بازدارندگی 44/97 می باشد. کمترین بازدارندگی نیز در اثر ایمازالیل 1 در هزار با 34/53 درصد توقف رشد مشاهده شد. به منظور کنترل بیولوژیک این بیماری نیز 1000 جدایه باکتریایی بر علیه جدایه های قارچی در محیط کشت pda بررسی شدند. 30 جدایه باکتریایی که قادر به ایجاد هاله ی بازدارندگی در برابر هر چهار جدایه قارچی بودند به همراه باکتری p. fluorescens cha0 برای آزمایش های روی غده در شرایط آزمایشگاه انتخاب شدند. در بررسی های روی غده ی رقم آگریا باکتری های (vupf506، vupf40 و vupf44) p. fluorescens روی هر چهار جدایه ی قارچی موثرتر از سایر باکتری ها بودند و به طور قابل توجهی باعث کاهش نفوذ قارچ به درون غده شدند. نتایج حاصل از مقایسه فرمولاسیون باکتری های p. fluorescens (cha0،vupf506، vupf40 و vupf44) با دو قارچکش ایمازالیل و تیابندازول بر علیه قارچ f. solani fpo-67 در شرایط انبار سنتی نشان داد که فرمولاسیون باکتری vupf506 p. fluorescensبا 8/79 درصد جلوگیری از نفوذ قارچ درون غده و درصد آلودگی 75/18 درصد بیشترین تأثیر را در کاهش پوسیدگی خشک در شرایط انبار داشته است. قارچکش تیابندازول نیز با 4/19 درصد آلودگی و 69/71 درصد جلوگیری از نفوذ قارچ درون غده، تأثیر خوبی در کاهش پوسیدگی خشک در شرایط انبار داشته است. نتایج این تحقیق در مورد استفاده از ایمازالیل و تیابندازول و فرمولاسیون باکتری هایp. fluorescens برای مدیریت بیماری پوسیدگی خشک سیب زمینی در انبار امید بخش می باشد.
فایقه شرافتی مهدی آزادوار
بیماری شانکر باکتریایی مرکبات یکی از مهمترین بیماریهایی است که سبب خسارت فراوان به کیفیت و کمیت تولید این محصول می گردد. این بیماری در استان های جنوبی ایران و به خصوص در سال هایی که بارندگی زیادی وجود دارد به شدت گسترش می یابد.شناسایی دقیق عامل (عوامل) بیماری و تنوع آن ها در نواحی مختلف کشت مرکبات و تشخیص موثر، سریع و مطمئن عامل بیماری با نگرش به وضعیت تاکسونومیکی اخیر آن ضروری به نظر می رسد. بدین منظور در چندین نوبت اقدام به نمونه برداری از برخی باغ های آلوده در استان های کرمان، هرمزگان، فارس، سیستان و بلوچستان و ایلام گردید. به منظور بررسی موقعیت دقیق عوامل شانکر باکتریایی مرکبات، برخی آزمون های معمول فنوتیپی و بیوشیمیایی، بیماری زایی، مقایسه الگوی اثرانگشتیdna ژنومی به روش rep-pcr، تعیین توالی ناحیه 16srdna و سه ژن نیمه حفاظت شده ی gyrb، atpd ، dnak در نمایندگان جدایه های به دست آمده از استان های مختلف کشور انجام شد. نتایج کلی نشان داد که جدایه های xanthomonas citri subsp. citri به دست آمده از ایران تنوع قابل ملاحظه ای نداشته و متعلق به گروه شانکر آسیایی (تیپ a) می باشند. در بررسی الگوی اثر انگشتی ژنوم، نشانگر eric-pcr توانایی بهتری در نمایش تنوع میان جدایه های عامل شانکر در ایران دارد. با توجه به نتایج آزمون بیماری زایی، الگوی اثرانگشتیrep-pcr و نتایجبررسی توالی بخشی ازژن atpd می توان جدایه های ایران را جزو ایزوله های غیرتیپیک آسیایی (a*) طبقه بندی نمود.در ردیابی جدایهها با چهار جفت آغازگر اختصاصی نتایج نشان داد کهبرخی از آغازگرهای اختصاصی xcc قطعه موردنظر را در باکتری های غیرهدف نیز تکثیر کرده و اختصاصیت لازم را برای ردیابی عوامل شانکر ندارند. در بررسی های بیماری زایی، گروهی از جدایه ها که تعلقی به باکتری xcc نداشتند، توان ایجاد علائم شبه شانکر روی گریپ فروت و لیمومکزیکی داشتند. شناسایی این گروه از جدایه ها پس از چندین نوبت تکرار آزمون بیماری زایی نشان داد که باکتری pantoeaagglomerans به عنوان همراه بیماری شانکر مرکبات در ایران وجود دارد. این نخستین گزارش از همراهی باکتری مذکور با بیماری شانکر در مرکبات است.برای شناسایی صحیح عوامل شانکر باکتریایی مرکبات و نیز سایر باکتری های بیماری زای گیاهی در ایران استفاده از تاکسونومی پلی فازی و چندجانبه پیشنهاد می شود. با توجه به تفاوت علائم در شانکر تیپیک و غیرتیپیک، آزمون های بیماری زایی دقیق و گسترده با بررسی دقیق علائم بیماری و دامنه میزبانی پاتوژن که با توان بیماری زایی آن در ارتباط است، و نیز بررسی های ژنوتیپی عوامل دخیل در بیماری زایی می تواند در تشخیص دقیق عوامل بیماری شانکر مفید باشد.
زینب خاتمی دوست شکارسرایی روح اله صابری ریسه
بیماری ریشه¬گرهی ناشی از گونه¬های مختلف نماتد meloidogyne، یکی از مهم¬ترین جنس نماتد¬های انگل گیاهی با خسارت اقتصادی در باغ¬های پسته می¬باشد گر چه روش¬های مختلفی برای مدیریت این بیماری توصیه شده ولی کنترل بیولوژیک به عنوان یک روش سازگار با محیط زیست مورد توجه قرار گرفته است. برای این منظور، از 900 استرین جداسازی شده از ریزوسفر گیاهان مختلف سراسر ایران، تعداد 30 استرین که در آزمون¬های آزمایشگاهی از قابلیت بالایی در کنترل برخوردار بودند، برای این پژوهش انتخاب گردید. در آزمون آزمایشگاهی همه جدایه¬ها باعث مرگ و میر لاروها شدند. سپس نه جدایه ایرانی با توانایی بالای آنتاگونیستی همراه با دو جدایه cha0 و cha89 برای آزمون گلخانه¬ای مرحله اول روی نهال های پسته بادامی زرند (حساس به نماتد) مورد ارزیابی قرار گرفتند. بر اساس نتایج بدست آمده از مطالعات گلخانه¬ای، همه استرین¬ها سبب کنترل نماتد و بهبود رشد نهال¬ها گردیدند . جدایه¬های vupf52، vupf205 و vupf5 از ریزوسفر درخت هلو و گندم از گروه سودوموناس¬های فلورسنت به ترتیب دارای بیشترین درصد کنترل 12/90، 26/87 و 13/83 بودند. جدایه vupf60 از ریزوسفر درخت آلبالو، با میزان کنترل 09/55 درصد کمترین تأثیر را روی کاهش شدت بیماریزایی و افزایش شاخص¬های رشدی اندام¬های هوایی و ریشه روی نهال¬های پسته نشان داد. در نهایت، سه استرین برتر در سه حالت پودر تالک، پودر سیب و سبوس گندم فرموله شدند. در آزمایشات بررسی تأثیر فرمولاسیون استرین¬های آنتاگونیست بر میزان افزایش رشد نهال¬های پسته، تقریباً تمامی استرین¬ها در فرمولاسیون سبوس گندم از قابلیت بالاتری نسبت به دو فرمولاسیون دیگر برای کنترل نماتد برخوردار بودند. کمترین درصد کنترل مربوط به فرمولاسیون پودر تالک بود. دو استرین vupf52 و vupf5 در فرمولاسیون سبوس گندم با دارابودن بالاترین جمعیت در خاک و با قدرت کنترل 1/86 و 43/72 درصد سبب افزایش وزن تر و خشک ریشه و اندام هوایی نهال¬ها گردیدند و می¬توانند برای پژوهش¬های باغی مورد توجه قرار گیرند.
احمد شکری حسین علایی
پژمردگی ورتیسیلیومی از بیماری های مهم درختان پسته می باشد که به دلیل ماهیت خاک برد بودن عامل بیماری، کنترل آن بسیار مشکل است. یکی از روش های کنترل بیماری های گیاهی، استفاده از گونه های تریکودرما برای کنترل بیولوژیکی عامل بیماری می باشد. در این پژوهش تاثیر 45 جدایه از قارچ trichoderma harzianum جدا شده از خاک های شور و قلیایی باغات پسته استان کرمان، بر رشد رویشی verticillium dahliae، عامل بیماری پژمردگی ورتیسیلیومی، مورد بررسی قرار گرفت. هم چنین مکانیسم آنزیمی این جدایه ها در بیوکنترل ورتیسیلیوم در شرایط آزمایشگاه نیز، مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج حاصل از آزمایش اثر بیوکنترل در کشت متقابل، نشان داد که جدایه های th62،th134-1 و th53، بیشترین رشد، اسپورزایی، اثر بازدارندگی و تاثیر بیوکنترلی را بر عامل بیماری داشتند. هم¬چنین جدایه¬های th111 و th127-14ضعیف¬ترین جدایه¬ها از نظر رشد، اسپورزایی و اثر بازدارندگی بودند. در آزمایش اثر بیوکنترل با استفاده از متابولیت¬های ثانویه، جدایه های th53وth65 و جدایه های th11-1 و th189-2 در غلظت های 10، 20 و 30 درصد متابولیت های ثانویه، به ترتیب بیشترین (76 درصد) و کمترین (20 درصد) تاثیر را بر رشد رویشی v.dahliae داشتند. کلیه جدایه ها در غلظت 30 درصدی اختلاط با محیط کشت، بیشترین تاثیر را بر رشد رویشی v.dahliae داشتند. در آزمایش اثر ترکیبات فرار، جدایه های th1-3 وth134-2 و هم چنین جدایه¬های th45-1 و th61-2 به ترتیب بیشترین (34/69 درصد) و کمترین (20 درصد) تاثیر را بر رشد رویشی v.dahliae داشتند. در بررسی شرایط بهینه تولید آنزیم کیتیناز در جدایه¬ها، نقش چهار عامل هوادهی، دما، ph و مدت زمان کشت مورد بررسی قرار گرفت که جدایه¬ها در دمای 25 درجه سلسیوس، 5ph=، 48 ساعت کشت و هوادهی مناسب، بیشترین میزان تولید آنزیم را داشتند. به منظور بررسی میزان تولید آنزیم کیتیناز در جدایه¬ها از سه روش اندازه¬گیری استفاده شد که نتایج روش¬ها با هم یکسان بودند. جدایه های th53 و th134-2 با بیشترین فعالیت آنزیمی و جدایه ی th61-2 با کمترین فعالیت آنزیمی به ترتیب قوی¬ترین و ضعیف ترین جدایه¬ها از نظر میزان تولید آنزیم کیتیناز بودند.