نام پژوهشگر: فریبا کاکاوندی

بررسی معنایی مفهوم جان در مثنوی معنوی با رویکرد متنی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه رازی - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1392
  فریبا کاکاوندی   سوسن جبری

چکیده: مطالعات جدید زبان شناسی دریچه ای است برای دریافت های جدید از متون گرانسنگ ادبی گذشته. با به کارگیری صحیح این روش ها می توان متون ادبی را مورد تفحص مجدد قرار داد و به دریافت های نوینی از آن ها دست یافت. تا کنون پیرامون مثنوی و محتوای آن بسیار بحث شده است اما اغلب این مباحث فرافکنی شارحان این اثر و تکرار مکرر اندیشه ها و دریافت ها بوده است. ما در این رساله مفهوم «جان» را با دید معناشناسانه و با رویکرد متنی، در مثنوی مورد بررسی قرار داده ایم، به امید آنکه تا حد امکان به نگرش مولانا دربار? این مفهوم دست یابیم و در نهایت جهانبینی او دربار? «انسان و جایگاه او در هستی» را بشناسیم. با این هدف و نگرش «جان» را در شش جلد مثنوی مورد کاوش قرار داده ایم. در ابتدا تمام ابیاتی که در این شش جلد راجع به جان سخنی بر زبان رانده اند را به عنوان شاهد مثال استخراج نموده ایم و تمامی ویژگی های ماهیتی، صفات و کنش هایی که مولانا به جان نسبت داده است و ترکیباتی که جان را در آن ها به کار برده است، را جمع آوری نموده ایم تا به تعریف او از جان دست یابیم. پژوهش ما نشان می دهد برخی از این صفات و کنش ها دارای بسامد کاربردی فراوانی هستند اما برخی دیگر را فقط در یک بیت می توان یافت. صفات جان در مثنوی معنوی عبارتند از : ناشناختنی بودن، ارزشمندی، ناپیدایی، غریب بودن، جاودانگی، دیرینگی(خلقت جان پیش از جسم)، همزیستی جان با تن، زندانی بودن، علم داشتن، اصل مشترک جان ها، پاک بودن، آسیب پذیری، زنده بودن، پرعیب بودن، هدف سوءالقضا بودن، نیکوپی بودن، معنا دار بودن، داشتن صفا و لطف و فر، بی جهت بودن، شیرین بودن، وسیع و بی نهایت بودن، زشت بودن، نو بودن، داشتن سکون و آرامش، توانمند بودن، آگاه بودن، اخلاص داشتن، مسکین بودن، دوراندیش بودن، عریانی و برهنگی، ربودگی، عزیز و گرامی بودن، منتظر بودن، خون-آشام بودن، کافرنعمت بودن، با تقوا بودن،حساس بودن و شکنندگی، شاکر بودن،حالی بین بودن، قانع بودن، مکاری و حیله گری، رنجوری، باروری و ثمربخشی، مست بودن،پژمردگی و پوسیدگی ودر فاقه بودن. کنش های جان در مثنوی معنوی عبارتند از: چالش با جسم، رها شدن از جسم، هدایت کردن جسم، اطاعت و فرمانبرداری، خوردن، دیدن، شنیدن، گفتن، پذیرفتن عواطف، خندیدن، نالیدن وگریستن، بیقراری، سیر کردن، بیمار شدن ،شفا یافتن، بیدار شدن، خوابیدن، خیره شدن، عاجز شدن، حیران شدن، سست شدن، انجام کارهای خارق العادّه، عذرخواهی کردن، خوش شدن ، شاد شدن، غمگین و ناراحت شدن، کار کردن، پند دادن، خو کردن، خجالت کشیدن، حسرت خوردن، تشخیص دادن، کوشش کردن،تحمل تلخی و سختی، همنشین شدن، رمیدن، شناختن، گمان کردن، امتحان کردن، لرزیدن، عشق ورزیدن، ناامید شدن، اصلاح شدن، گمراه شدن، بداندیش بودن، ملول شدن، گرو قرار گرفتن، روییدن، عبادت کردن، سجده کردن، ترسیدن، جهیدن و پریدن، عتاب آوردن، اتصال جان ها، تضرّع کردن، نعره زدن و وسوسه شدن. در جمع بندی نهایی می توان گفت: مولانا جان را پدیده ای از جنس نور می داند که از جانب خداوند در وجود انسان به ودیعه نهاده شده است و تمامی آفریده های او از این موهبت برخوردارند، اما برخورداری هم? اجزای هستی از این موهبت یکسان نیست، بلکه دارای شدت و ضعف می باشد. این پدیده تغییر پذیر و کمیّت پذیر است و ابعاد گوناگونی دارد. از آنجا که یکی از مباحث مطرح در معناشناسی پرداختن به واژه هایی که با یکدیگر هم-پوشانی معنایی دارند است در ادام? مطلب به بررسی ماهیت «دل»، «روح»، «نفس»، «سرّ»، «ضمیر» و «روان» و صفات و کنش ها و ترکیبات آن ها در شش جلد مثنوی پرداخته ایم. در پایان با جمع-آوری داده ها و ارائ? آن ها به صورت جدول و نمودار و در ادامه با بررسی و تحلیل آن ها می-کوشیم که از دید مولانا به این سوالات پاسخ مناسبی دهیم که اصولاً «جان» در ذهن و اندیش? مولانا چگونه پدیده ای است؟ چه صفات دارد و چه کنش هایی از او سر می زند؟ «دل»، «روح»، «نفس»، «سرّ»، «ضمیر» و «روان» چگونه پدیده هایی هستند و چه صفات و کنش هایی دارند؟ و در نهایت به این پرسش پاسخ دهیم که هریک از این پدیده ها تا چه حد با جان اشتراک مفهومی و وجودی دارند؟ از دید این عارف بزرگ اسلامی بیشترین اشتراک مفهومی میان جان و دل وجود دارد، اما از آنجا که در برخی منابع دل را به عنوان جایگاه جان معرفی نموده اند، می توان این مسئله را با استفاده از مجاز محلیه توجیه کرد. روح در مرتب? دوم اشتراک مفهومی با جان قرار دارد تا جایی که با اندکی جرأت شاید بتوان گفت که جان واژه ای فارسی معادل و جایگزین واژ? عربی روح در زبان فارسی است. نفس نیز دارای اشتراک معنایی و مفهومی با جان است ولی بیشتر در بُعد منفی. اکثر وجوه تشابه این دو پدیده در صفات و کنش های منفی است و حتی در مهمترین ویژگی ماهیتی نیز تضاد دارند؛ جان ماهیتی است از جنس نور و نفس پدیده ای است از جنس ظلمت. در مورد «سرّ»، «ضمیر» و «روان» در مثنوی زیاد بحث نشده است و با این اطلاعات ناچیز نمی توان دربار? رابط? آن ها با جان اظهار نظر قطعی نمود.