نام پژوهشگر: رضا کریم نژاد
رضا کریم نژاد حمیدرضا ضیایی
فلسفه با همه وسعت معنایی که پیدا کرده،به هرحال تلاش برای کشف حقایقی است که فیلسوف در ظرف موضوع موردنظر بدان ها التفات دارد.این یکی از وجوه اشتراک همه فلاسفه و همه فلسفه هاست.امّا در این راه با توجه به مبادی و خاستگاه های مختلف، موضوع فلسفه تفسیر پیدا می کند و هرکدام متناسب با خود ملاکی را در راه آن هدف می طلبد. فلاسفه، در همه زمان ها و با همه قضاوت هایی که داشته و دارند،همواره در جستجوی حقیقت بوده اند. حتی آن گروه از متفکرانی که ظاهرا در نفی حقیقت یا نفی امکان دستیابی به حقیقت قلم فرسایی کرده اند خواسته و ناخواسته به دنبال همان گوهر بوده اند، وگرنه آرایی که ارائه می دهند چه معنایی خواهد داشت؟ هیچ انسانی و به طریق اولی هیچ فیلسوفی نمی تواند در نسبیت مطلق زندگی کند. جهان اندیشه را با شک و تردید نمی توان محصور نمود. شک کردن تنها یکی از راه های اصلی و مقدس رسیدن به وادی حقایق است و اگر بیش از این بدان استناد شود تنها محصولی که به بار می آورد نه حیرت،که سردرگمی است. نگاهی به آرا و نظریات متفکرانی که از شروع تدوین اندیشه به سوفسطایی یا شکاک شهرت یافته اند نشان می دهد که همه آنان با توسّل به برخی ناکامی ها و ناتوانی های ذهن در کشف بعضی حقایق، حکم کلی بر نفی مطلق توان بشر در دسترسی به حقایق کرده اند و حال آنکه همه این ها احکامی برای نشان دادن گوشه هایی از همان حقایق عالم است، حتی حقیقتی مثل اینکه ذهن بشر از دسترسی به حقیقت ناتوان است. همان تاریخ اندیشه ها باز نشان می دهد که هردو روی این سکّه در گذر زمان با حفظ هویت اصلی خود(یعنی اصرار در دستیابی به حقیقت، و ناتوانی انسان در کشف حقایق) به مرور تحول پیدا کرده و به اشکال مختلف عرضه شده است. شاید این داستان زندگی فکری بشر است و همواره نیز با او همراه باشد.