نام پژوهشگر: ساناز ساعی دیباور
ساناز ساعی دیباور مهدی افخمی نیا
مفهوم تراژدی مدرن، در قالب مضمونی نو، در قلب ادبیات معاصر جای گرفته است. بی شک، به دنبال مرگ تراژدی است که این مفهوم استقلال خود را به دست آورده و مجال این را یافته است تا پهنه ی خود را گسترده تر سازد. از این نقطه نظر، مارگریت دوراس، در مقام یک رمان نویس نو، به لطف آثارش، نقش برجسته ای را در بازگشت مفهوم تراژدی به بطن جامعه ی ادبی ایفا می کند. وی، با ارائه ی دیدی تراژیک از هستی بشری، بر اشکال نوینی از آگاهی تراژیک نزد انسان تاکید می ورزد. بدین گونه است که در آثار دوراس جبر جدیدی به عرصه می آید که خود را به زندگی بشر تحمیل می نماید. در حقیقت، نزد مارگریت دوراس، طبیعت تراژدی ایجاب می کند که آدمی خود را قربانی وقایع زمان خود و شرایط انسانی اش بیابد. بنابراین، جهان دوراس با این دیدگاه منفی نسبت به هستی بشری شکل می گیرد و همین امر ما را در رساله ی حاضر، به کاوش درباره ی این جنبه ی جدید تراژیک از ورای دو اثر مارگریت دوراس، مدراتو کانتبیله و عاشق ترغیب می کند. از این رو، تلاشمان بر این خواهد بود تا نشان دهیم که چرا مطالعه ی مفهوم تراژدی نزد این رمان نویس از اهمیت ویژه ای برخوردار است. بدین منظور در فصل اول، در ابتدا تعریفی کامل از تراژدی و مفهوم تراژدی ارائه کرده و چهره های مختلف تراژدی را در طول اعصار از نظر می گذرانیم. سپس، در فصل دوم، به مطالعه ی یکی از آثار دوراس با نام مدراتو کانتبیله خواهیم پرداخت که دید تازه ای را از تراژدی هستی به خواننده ارائه می نماید. در آخر، در فصل سوم، به مطالعه ی رمان عاشق، اثر نیمه اتوبیوگرافیک دیگری از دوراس، به منظور نمایش ردپای تراژدی و محسوس سازی دلایل اصلی تراژدی که منجر به ظهور چنین دیدگاهی در نزد مارگریت دوراس شده اند، روی خواهیم آورد.