نام پژوهشگر: زهره سلحشور سفیدسنگی
زهره سلحشور سفیدسنگی سیدمرتضی حسینی شاهرودی
مسأله ی حرکت و تغییر جهان، از قدیمی ترین مسائل فلسفی است که مورد بحث و گفت وگو قرار گرفته است. مسأله ی حرکت و تغییر پدیده های مادی در فلسفه ی غرب تا یونان باستان قابل پی گیری است. هراکلیتوس معتقد بود این جهان سراسر حرکت و تغییر است و این تغییر و تحول دائمی است. در فلسفه ی اسلامی نظریه ی حرکت جوهری از ابداعات ملاصدرا است و پیش از او این نظریه مورد انکار قرار می گرفت. ملاصدرا بر اساس دو نظریه اصالت وجود و مشکک بودن وجود اثبات کرد که طبیعت جوهر هر موجود مادی اوّلاً قابل اشتداد است و ثانیاً متحرّک بالذات است. از آن جایی که اصل حرکت شامل تمام موجودات می شود از اینرو نظریه ی تکاملِ مبتنی بر اصل حرکت و تغییر توسط چارلز داروین با تکیه بر مستندات و شواهد متعددی در زیست شناسی مطرح شد. بر طبق این نظریه، انواع یا گونه های موجودات در طول زمان یکسان و ثابت نمانده اند، بلکه دست خوش تغییر و تحوّل شده و متناسب با شرایط، تطوّر یافته اند. این نظریه سابقه ای کهن دارد، اما از قرن نوزدهم به صورت جدّی تری در حوزه ی علوم طبیعی مطرح شده است. نقطه ی عطف در طرح این نظریه، منشأ انواع چارلز داروین است که اثری بسیار مهم در تاریخ علوم طبیعی محسوب می شود. داروین در این کتاب و سپس در منشأ انسان از این نظریه صورت بندی علمی و مبتنی بر شواهد تجربی به دست داد که در مجامع علمی با استقبال مواجه شد و سبب گردید گاه اصطلاح «داروینیسم» به عنوان مترادف نظریه ی تکامل یا تطوّر انواع به کار رود. نظریه ی داروین امروزه در عالم علم با پرسش های فراوان مواجه شده، اما نظریه های مبتنی بر تکامل یا تطوّر انواع هم چنان مطرح است. مابین نظریه ی حرکت جوهری و نظریه ی تکامل شباهت بسیاری وجود دارد. در هر دو این نظریه ها تنها امر ثابت، اصل قانون تغییر است با این تفاوت که در نظریه ی تکامل در پی شناخت علل زیستی و طبیعی تغییرات جانداران است اما حرکت جوهری شامل تمامی موجودات مادّی اعم از جاندار و غیر جاندار است و هم چنین تنها با استفاده از دلائل فلسفی تغییرات را تبیین می کند. اما با وجود شباهت هایی که می توان بین نظریات ملّاصدرا در باب حرکت جوهری و تغییر تدریجی موجودات مادّی و هم چنین اعتقاد به واسطه بین موجودات با نظریه ی تکامل یافت؛ نظریه ی حرکت جوهری جز این را بیان نمی کند که تنها امکان تبدل انواع وجود دارد و به عبارت دیگر تبدل انواع مانع عقلی ندارد و حرکت جوهری نسبت به تبدّل انواع لابشرط است. اما براساس دیدگاه اصالت ماهیّت و امتناع انقلاب ماهیّت، حرکت جوهری محال و انواع ثابت و بدون تغییر هستند. لکن از آن جایی که این دیدگاه ابطال شده است بنابراین بر اساس این دیدگاه فلسفی، ثبوت انواع باطل است. هم چنین در مورد نظریات فیلسوفان در باب ظهور تدریجی موجودات دلیلی وجود ندارد که این نظریات دالّ بر تکامل باشند اما این ترتیب زمانی در پیدایش موجودات و هم چنین موجودات حدّ واسط را می توان به پیدایش تدریجی موجودات در یافته های زمین شناسی مشابه دانست که این یافته ها از جمله شواهد نظریه ی تکامل است. نظریه ی تکامل در حوزه ی دینی نیز با رویکردها و مواضع مختلفی رو به رو شد. آن دسته از تجدّدگرایانی که به دین پایبند بودند، کوشیدند نوعی سازگاری بین این نظریه و متون مقدّس ایجاد کنند. از اینرو تفسیرهایی مانند خلقت انسان از متون مقدّس به عمل آمد که نظریه تکامل تدریجی را نتیجه می داد. از سوی دیگر، عدّه ی قابل توجّهی از دانشمندان علوم دینی و مفسّران قرآن از جمله طباطبایی و مکارم شیرازی با این نظریه مخالفت کردند و این نظریه را به استناد این که با ظاهر آیات قرآن ناسازگار است باطل شمردند. البته دیدگاه های عالمان دینی در این باب یکسان نیست. حتّی بعضی از آن ها مانند محمود طالقانی و علی مشکینی این نظریه را پذیرفتند و تعارضی بین آن و قرآن کریم ندیده اند و بعضاً معرفت شناسی دینی مبتنی بر آن را عمیق تر یافته اند. البته برای رفع تعارض بین علم و دین هر کدام از مخالفان و یا موافقان راه حل هایی را مطرح کردند که به آن ها پرداخته شد. به نظر نگارنده با توجه به بررسی تفاسیری که از برخی آیات در مورد خلقت انسان مطرح شد، دیدگاه طباطبایی مخصوصاً با توجه به آیه ی 59 سوره ی آل عمران صحیح تر به نظر می رسد، البته این به منزله ی ردّ کامل نظریه ی تکامل نمی باشد بلکه فقط این نظریه در خصوص تکامل نوع انسان فعلی در تعارض با قرآن انگاشته می شود و حتّی اگر در زیست شناسی این نظریه به اثبات برسد می توان خلقت انسان را معجزه دانست.