نام پژوهشگر: بی بی نعیمه کر
بی بی نعیمه کر علی ربیعی
از موضوعات اساسی که امروزه محور بحث و بررسی های صاحب نظران و اندیشمندان در ارتباط با توسعه قرار گرفته است موضوع زنان و اهمیت نقش مشارکتی آنان در فرآیند توسعه است. خانواده از جمله نهادهای بنیادی جامعه است که میزان توسعه اجتماعی ، سیاسی، فرهنگی هر جامعه را می توان با مشاهده وضعیت خانواده تعیین کرد. نوع مناسبات زن و مرد و فرزندان در خانواده می تواند به عنوان میزان الحراره اجتماعی برای درجه اعتقاد جامعه به برابری و دموکراسی در نظر گرفته شود. دموکراتیزه شدن روابط داخلی خانواده از یک طرف به معنای افزایش دخالت زنان در تصمیم گیریهای داخلی خانواده و داشتن نقش بیشتر در این زمینه با مردان است و از طرف دیگر به معنی افزایش مشارکت مردان در امور داخلی خانواده و کمک به زنان در انجام هر چه بهتر کارهاست. به تعبیر گیدنز دموکراتیزه کردن روابط زن و مرد در خانواده به مفهوم برابری احترام متقابل، استقلال، تصمیم گیری از طریق برقراری ارتباط و آزادی از خشونت است. چکیده سخن این نظریه پردازان (کاینز و چفر) این است که موقعیتهای اجتماعی نابرابر که ریشه در ساختار تقسیم کار نابرابر اجتماعی در سطح کلان دارد با امکان بهره گبری بیشتر مردان را جهت بکارگیری این موقعیت در سطوح خرد از قبیل خانواده فراهم می کند و از طرف دیگر این موقعیت نابرابر اقتصادی و اجتماعی به شکل گیری و دوام نظام فرهنگی جنسیت منجر می شود که بر مبنای آن تصورات قالبی، هنجارها، باورها و ایدیولوژیهایی در جامعه شکل و نضج می گیرد که بیشتر به نفع مردان و به ضرر زنان است . و این مسیله متقابلا می تواند درتحکیم موقعیت نابرابر زن و مرد در جامعه موثر افتد. نتایج این تحقیق نشان داد که موقعیت نابرابر زن و مرد در خانواده بیش از آنکه متاثر از میزان کنترل زن و مرد بر منافع اقتصادی-اجتماعی باشد از عوامل فرهنگی تاثیر می پذیرد. نتایج این تحقیق نشان داد که میزان مشارکت و قدرت تصمیم گیری مردان در امور داخلی خانواده با درآمد زنان چندان مرتبط نیست. زنان اگر چه میزان مخالفت بیشتری با نظام فرهنگی جنسیت می کنند اما باورهای اجتماعی مرتبط به جنسیت هنوز تسلط بیشتری بر اذهالن آنها دارد. و این شاید به عدم تجربه و آشنایی زنان با حوزه های مختلف اجتماعی و ملزومات و مقتضیات آن حوزه ها از یک طرف و تاکید روزافزون نظام فرهنگی جامعه ما برخانه داری زنان از طرف دیگر متکی می باشد. این تحقیق از نظر هدف توسعه ای است و از جنبه ماهیت توصیفی-پیمایشی است در این تحقیق جامعه آماری شمامل زنان متاهل شاغل و غیر شاغل در مناطق بالا و پایین شهر تهران می باشد. روش نمونه گیری در این تحقیق تصادفی ساده است انتخاب چهار مدرسه از مناطق پایین و چهار مدرسه از مناطق بالا 400 پرسشنامه در بین خانمهای متاهل شاغل و غیر شاغل توزیع شد که از یان مقدار 200 پرسشنامه عودت شد که برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار spss استفاده شده است که از آمارهای توصیفی میانه و نما- میانگین در سطح اسمی و ترتیبی از آمارهای تحلیلی چون آزمون anova یا آنالیز واریانش t,test مربع خی دو و همچنین از ضریب همبستگی پیرسون و t کندال مورد بررسی قرار گرفت. بر اساس یافته های تحقیق نتیجه می گیریم که : بین تحصیلات و قدرت زنان در خانواده رابطه وجود دارد. بین شغل و قدرت زنان در خانواده رابطه وجود دارد. بین سنوات ازدواج زنان و قدرت آنها در منزل رابطه وجود دارد. بین تعداد فرزندان و قدرت آنها در منزل رابطه وجود دارد. این همبستگی با توجه به مقدار r که عدد 172/0 می باشد نسبتا ضعیف می باشد (بین 0 و 1 هرچه به 1 نزدیک تر باشد رابطه قوی تر است.) میزان قدرت زنان شاغل ساکن در مناطق بالا از همه ی گروه ها بیشتر است. در این تحقیق نتیجه می گیریم که رابطه مستقیم بین موافقت اشتغال زن با تحصیلات و در نتیجه قدرت تصمیم گیری رفع نیازهای مالی از دلایل موفقیت می باشد. مهمترین انگیزه اشتغال زنان رفع نیازهای مالی و درجه دوم علاقه به کار عنوان شده است و بالاخره اشتغال زن یا کاهش باروری همراه است و همچنین انگیزه اشتغال در میان کارمندان قشر پایین نیاز مادی ولی در گروههای متوسط و بالاتر علاقه به کسب و کار موقعیت های اجتماعی مطرح شد. اشتغال زنان قدرت تصمیم گری را در امور داخلی و از همه مهمتر امور مربوط به فرزندان و همچنین تصمیم گیری برای رفت و آمد خویشاوندان را افزایش می دهد.