نام پژوهشگر: زینب شبیری
زینب شبیری سید رحیم موسوی نیا
به دلیل طبیعت دوگانه رئالیسم جادویی، معمولا از آن به عنوان گونه ای یاد می شود که دو الگوی متفاوت واقعی و جادویی را به هم می آمیزد. روش همیشگی این بوده که بر این همنشینی دو الگو، بر اساس قواعد مساوی تمرکز شود. اما، اگر مطالعات صرفاً بر زمینه و بدون تعریف عملکرد خاص رئالیسم جادویی درمتن تمرکز کنند، خواه این زمینه ها انسان شناسانه و پسااستعمارگرایانه باشند، خواه ویژگی های هستی شناسی پسامدرن ، تعاریف رئالیسم جادویی مبهم و بی نتیجه خواهند ماند. هدف این تحقیق آن است که متن رئالیسم جادویی را صرفاً بر اساس مبنای ساختاری و متنی و با درنظرگرفتن عناصر واقعی و جادویی در متن (مستقل از هر زمینه ی فرامتنی) درنظرقرار دهد. این نگاه ، به ما این اجازه را می دهد تا طبیعت واقعی و جادو و ارتباط آن دو را با هم در نظر بگیریم. مدل هستی شناسی ژیل دلوز که در آن هستی یکنواخت( ودر عین حال دارای دو روی واقعی و مجازی می باشد) ساختاری برای در نظر گرفتن طبیعت دوگانه رئالیسم جادویی فراهم می آورد. بنابراین، تحقیق حاضر تلاش می کند تا راهی برای شناخت ماهیت رئالیسم جادویی با استفاده از آراء هستی شناسانه ی ژیل دلوز فراهم آورد تا به تعریفی نو از رئالیسم جادویی برسد؛ تعریفی که در آن واقعی و جادویی دو روی یک واقعیت در نظر گرفته می شوند، و این روش را در رمان " صدسال تنهایی" گابریل گارسیا مارکز پیاده کند. خوانش رئالیسم جادویی با استفاده از مفهوم "دنباله" ی دلوز نشان می دهد که ساختار واقعی و جادویی مشابه فرق اساسی دلوز بین دو روی واقعیت( واقعی و مجازی) است. در واقع، رئالیسم دقیقاً به خاطر بازتاب ساختار همگرا و منظم تمام اشیاء واقعی، واقعی به نظر می رسد. جادو نیز به علت واگرایی از این ساختار واقعی متفاوت به نظر می رسد. به هر حال، جادو به قوانین طبیعت محدود نمی ماند، و بنابراین، بی قلمرو به نظر می رسد و قادر است ازمیان محدودیّت ها و مرزهایی که در اجزاء واقعی که در دامنه ی همگرای رئالیسم وجود دارد، حرکت کند. جادو به خاطر نداشتن هیچ قلمرو و محدوده ای می تواند از ساختارهای جامعه، تاریخ و هویت جداشود. در هستی شناسی دلوز، از بین بردن مطلق قلمرو و محدوده است که روی مجازی هستی را انقلابی معرفی می کند، به این دلیل که به اندیشه مجال می دهد از محدودیّت های سخت ساختاری واقعیت فرار کند. عمل خلاق هستی که روی مجازی آن را در نشانه هنری مجسم می کند، می تواند به عمل انقلابی و تولید مردمی جدید منجرشود. این مردم، هنوز واقعی نیستند پس، هنوز تعریف و یا محدود در یک موقعیت تاریخی خاص نشده اند. این مردم ضرورتاً مفقودند. نظم رئالیسم، بیان منطقه ای تاریخ و سیاست است و سرسختی ساختاری ذاتی این زمینه را به عنوان محدودیّت خود نشان می دهد. این نظم، جادو را به عنوان پدیده ای که بتواند از این محدودیّت رها شود و به مکملی برای رئالیسم تبدیل شودمعرفی می کند، نه با نفی رئالیسم و نه با اضافه کردن عناصر خیالی یا ارایه یک جهان بینی جایگزین، بلکه به عنوان عنصری که امکان تصور مردمی دیگر بدهد؛ مردمی نو، رها از سیاست، جامعه، و فرهنگ رها از واقعیت.