نام پژوهشگر: سید مسیح شاه چراغ
سید مسیح شاه چراغ رضا برنجکار
این پژوهش، به بررسی و نقد نظریه ی فیض و صدور فارابی از منظر آیات و روایات پرداخته است و تلاش شده است تا با عرضه ی این نظریه به محضر آیات و روایات، میزان صحت و سقم آن مشخص گردد. بر اساس تحقیقی که صورت پذیرفته است، فیض نظریه ای است که منشأ و فرآیند پیدایش جهان را توضیح می دهد که در یک طرف آن اصل کامل و متعالی و نیز موجودات نازل تری است که در طی روندی از خداوند ناشی شده اند و در طرف دیگر، حاصل اشراق دفعی و غیر زمانی بین آن دو می باشد. فارابی به عنوان موسس فلسفه ی اسلامی، در طرح نظریه ی فیض خود وامدار فلوطین بوده است. وی تحت تأثیر کتاب اثولوجیا که به گمان وی برگرفته از آثار ارسطو بوده است (در حقیقت برداشتی آزاد از آثار فلوطین می باشد) به تبیین و توضیح این نظریه پرداخته است. فیض فارابی مبتنی بر مولفه هایی است که شاکله ی اصلی این نظریه را تشکیل می دهند. این مولفه ها عبارتند از: فاعلیت وجودی پروردگار که از منظر فارابی و حکمای مشاء فاعلیت بالعنایه است، اراده ی ذاتی پروردگار که همان علم به نظام اصلح می باشد، سنخیت بین علت و معلول، قاعده ی الواحد، ضرورت علیت و مسئله ی نفی واسطه در جریان فیض که مهمترین آن بی زمان بودن آفرینش پروردگار می باشد. از منظر آیات و روایات ما سوی الله خلق شده است و خداوند آن را از غیر شیء آفریده است. بر اساس آموزه ی خلقت، فاعلیت پروردگار، فاعلیت به مشیت و اراده می باشد و تمامی انحاء فاعلیت وجودی و فیضانی نفی شده است. اراده ی پروردگار نیز، اراده ای فعلی است که همان ایجاد و احداث خداوند می باشد. در این دیدگاه خالق و مخلوق دارای تباین ذاتی هستند و هیچ سنخیتی میان آنها وجود ندارد و بر همین اساس، قاعده ی الواحد نیز که مبتنی بر سنخیت علت و معلول می باشد منتفی است. بر اساس دیدگاه نصوص دینی، خداوند به اختیار خویش ما سوی الله را آفریده است و هیچ ضرورتی بر او تحمیل نشده است. در آیات و روایات تأکید شده است که خلقت در بستر زمان شکل نمی پذیرد. زمان یکی از مخلوقات پروردگار است که پس از عدم و نفی صرف آفریده شده است. استعمال کلماتی از قبیل بعد و قبل و... نیز در بیان خلق پس از عدم، به جهت ضیق و تنگنای زبانی است. در نتیجه، نظریه ی فیض فارابی با آموزه ی خلقت ناسازگار می باشد و با دیدگاه آیات و روایات ناهماهنگ است.