نام پژوهشگر: محمدباقر حاجیانی

مطالعه ی ساختارِ پرسپکتیو خطی در هنر و نسبتِ آن با مسئله ی شناخت
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علم و فرهنگ - دانشکده هنر و معماری 1391
  محمدباقر حاجیانی   فرزان سجودی

پایان نامه ی پیش رو، «مطالعه ی ساختارِ پرسپکتیو خطی در هنر و نسبتِ آن با مسئله ی شناخت» با هدفِ مطالعه ی پرسپکتیو خطی به منزله ی پارادایم یا ساختار مسلطِ بازنماییِ فضا در نقاشی غرب پس از رنسانس صورت گرفته است تا بتواند با قرائتِ ساختاریِ پرسپکتیو، تحولاتِ آن در تاریخ هنر و پی جوییِ زمینه های علمی و هنریِ آن ، نسبت پرسپکتیو را با تلقیِ فلسفی از مسئله ی شناخت و آگاهی نزد سوژه ی انسانی تببین کند. راهگشای نظریِ پژوهش در قامت شناخت شناسی ایمانوئل کانت خاصه کتاب «سنجش خرد ناب»، و فلسفه ی«صورت های سمبلیک» ارنست کاسیرر صورت بندی شده است. کانت در پی پاسخ به این مسئله است که تجربه و شناختِ ما از جهان چگونه ممکن می شود و پی آیند این نگاه را در کاسیرر می توان پی گرفت که فروکاهیدنِ صورِ تجربه و شناختِ انسانی را به قواعد منطقیِ بدون تغییر نمی پذیرفت و «صورت های سمبلیک» را به دلیل خودآیینی، ساختار دونیِ معنابخش، رابطِ میان ذهن شناسای انسانی و جهانِ عرضه شده در هیئتِ پدیدارها می داند، و این جهانِ سمبلیکِ تعین بخش خود سیری تحولی را پشت سر می گذارد. بازبینیِ پرسپکتیو در پرتوی این منظر فلسفی، با اتخاذ روشی توصیفیی و تحلیلی، و با بازخوانیِ «پرسپکتیو به مثابه ی صورتی سمبلیک» اروین پانفسکی ممکن شده است، و به این نتیجه می رسد که پرسپکتیو اگر چه به معنای سوسوریِ آن، زبان به شمار نمی رود، اما همچون صورتهای سمبلیکِ کاسیرری، ساختاری درونی، نشانه شناسانه و معنابخش دارد و ارتباط میان سوژه و جهان را شکل می دهد و پیشاپیش مفهوم دکارتی فضا و انقلاب کپرنیکیِ کانت در شناخت شناسی را نوید می دهد. در این منظر، پرسپکتیو نشانه ای از دوره های تحولیِ هنر غرب از یونان تا رنسانس است و در حکمِ بازنماییِ شناختِ متاثر از کلیتِ فرهنگیِ دوران به کار می رود؛ گو اینکه می توان در منظری زبان-روان شناسانه نیز به تحلیلِ پرسپکتیو آغازید و به این نتیجه رسید که پیداییِ پرسپکتیو خود آغاز تفکرِ هنری و شکل گیریِ سوژه ی جدید غربی ست. پرسپکتیو ساختاری مانند فرم های تهیِ زبانی دارد، جایگاهِ مصدر و موضوعِ نگاه را مشخص می کند، قیدگذار است و رابطه ی عناصرِ درونِ ترکیب بندی را سامان می دهد. در عینِ حال، با قرار دادنِ نقطه ی گریز به معنای خلاء یا فضای بیکران در دلِ ساختارِ اثر هنری، سوژه را مشمول تروما می کند.