نام پژوهشگر: مریم دهرویه
مریم دهرویه حسن اکبری بیرق
ادبیات کلاسیک ایران، سیمایی تقریباَ مردانه و تا حدودی خالی از نگرش زنانه داشته است. جامعه ی مرد سالار و ذهن مردانه همواره سبب شده است تا چهره ی مخدوشی از زن در ادبیات به نمایش گذاشته شود. حضور کمرنگ زنان در عرصه ی پدیدآورندگان نیز در خلق تصویری نه چندان درخور، از آنان دامن زده است؛ اما از مشروطه به بعد، یعنی دوران بیداری، تحول و نوگرایی و ارتباط و آشنایی با فرهنگ و تمدن اروپایی و نیز با تغییر و تحولی که در زاویه ی دید جامعه نسبت به زن به وجود آمد، زنان نیز به میدان فعالیت های اجتماعی وارد شدند و به گونه ای رو به رشد در رأس آفرینش بسیاری از آثار ادبی قرار گرفتند. ادبیات و بخصوص ادبیات داستانی یکی از اندک سخن هایی است که زنان در آن مجال یافته اند تا از خود صحبت کنند، بنابراین آنان که همواره موضوع رمان ها بودند، خود دست به خلقِ آن زدند. یکی از عواملی که سبب ورود زنان به این عرصه شده است، جست و جوی هویت فردی است. زنان در رمان فرصت بیان خواسته ها و امیال خود را یافته اند. ارتباط متقابل ادبیات و جامعه امری تردید ناپذیر است و با مطالعه ی آثار ادبی هر جامعه، می توان به تصاویری فرضی از واقعیت جامعه دست یافت. ادبیات داستانی و رمان نیز می توانند به درک ما از جهان و دنیای پیرامون ما کمک کنند. از این رو در این پژوهش، به منظور بررسی سیمای زن در دهه ی هشتاد، رمان های شاخص این دهه مورد مطالعه قرار گرفته است. این پایان نامه در پنج فصل گردآوری شده است: در فصل یک، کلیات تحقیق را که شامل مواردی همچون پرسش ها و فرضیات و اهداف تحقیق است، آورده ایم. در فصل دوم به ذکر گزارش کوتاهی از تئوری باختین پرداخته ایم. در فصل سوم، به پیشینه ی تفکر درباره ی زن در فرهنگ ایران اشاره کرده ایم و در فصل چهارم به بررسی سیمای زن در رمان های شاخص دهه ی هشتاد در پرتو آراءِ باختین پرداخته ایم و در نهایت نتایج حاصل از این چهار فصل را در فصل پنجم جمع آوری کرده ایم.