نام پژوهشگر: ازاده طالب بیدختی
ازاده طالب بیدختی علیرضا عرفانی
چکیده امروزه اهمیت تعهد و قاعده مندی بانک مرکزی در دستیابی به مهمترین اهداف سیاست پولی بر عموم پوشیده نیست. اما با وجود توافقات گسترده در مورد اهمیت این موضوع، توافقات کلی در مورد چگونگی اجرا شدن آن، از طریق قواعد هدف گذاری یا ابزاری وجود ندارد. بنابراین، در این تحقیق، ابتدا مدل پایه ای کینزین جدید را با استفاده از داده های فصلی دوره 69:1-90:3 در اقتصاد ایران برآورد و سپس یک نوع قاعده ابزاری به نام سرعت مجاز را معرفی می کنیم. مشخصه اصلی این قاعده این است که تغییرات در شکاف تولید، جایگزین شکاف تولید در تابع زیان بانک مرکزی می شود. سپس، نشان می دهیم که بانک مرکزی پیروی کننده از قاعده سرعت مجاز، نسبت به بانک مرکزی عامل تحت صلاحدید که فاقد ابزار تعهدی است، دارای زیان اجتماعی کمتری است. بنابراین، با فرض به کارگیری نرخ بهره به عنوان ابزار اولیه سیاست گذاری، بهینه است تا در تعیین نرخ بهره، علاوه بر بررسی نقش تورم و شکاف تولید به بررسی نقش تغییرات در شکاف تولید نیز پرداخته شود. سپس، در این تحقیق، با توجه به عدم توافق کلی در انتخاب ابزار سیاست گذاری جایگزین نرخ بهره، از هر دو متغیر نرخ سود بلندمدت و نرخ رشد پایه پولی استفاده کردیم. مطابق انتظار، نتایج حاصل از برآورد این قاعده ابزاری نشان دادند که به ترتیب، از متغیرهای تغییرات در شکاف تولید و شکاف تولید در تعیین نرخ سود بانکی و تورم و شکاف تولید در تعیین نرخ رشد پایه پولی استفاده نشده است. در ادامه، به منظور مقایسه قواعد ابزاری مرسوم سیاست پولی، در ابتدا، به بررسی پایداری شکاف تولید در اقتصاد ایران پرداختیم. نتایج نشان دادند که تحت هر دو ابزار سیاست گذاری، در اقتصاد ایران اولا: شکاف تولید، متغیر آینده نگر و از پایداری کمی برخوردار است. ثانیا: قاعده هدف گذاری تورم، در مقایسه با سایر قواعد ابزاری، از زیان اجتماعی کمتری برخوردار است. به علاوه، تحت هر دو ابزار سیاست گذاری پولی، هر سه قاعده ابزاری در افق پیش بینی بلند مدت از توان پیش بینی خوبی برخوردار هستند که در این میان، هدف گذاری تورم نقش برجسته ای دارد.