نام پژوهشگر: محمود خشنود
محمود خشنود محمدجواد مهدوی
آرکائیسم (باستان گرایی) زبانی آن است که شاعر یا نویسنده در اثر خود از کلمات مهجور و ساختارهای دستوری قدیم استفاده کند. بنا به این تعریف، می توان گفت که آرکائیسم، کاربرد آگاهانه و تعمّدی لغات و اصطلاحات، عبارات و ساختارهای دستوری کهن در یک متن ادبی است که موجد فضای تاریخی، روح حماسی، سبک ممتاز و ... می شود. بنابراین باستان گرایی زبانی عمدتاً در دو زمینه نمود می یابد: 1- باستان گرایی واژگانی 2- باستان گرایی نحوی در باستان گرایی واژگانی، نویسنده به جای استفاده از کلمات متداول زبان، از واژگان قدیمی یا تلفّظ های قدیمی واژگان استفاده می کند. در باستان گرایی نحوی نویسنده به جای استفاده ازهنجارهای رایج دستور زبان، ازدستورگذشته پیروی می کند. شفیعی کدکنی معتقد است که به کاربردن واژه های کهن در یک متن ادبی باستان گرایی واژگانی است. بهره گیری از واژه های کهن در این تعریف، محدود به احیای واژگان مرده نیست، حتی انتخاب تلفّظ قدیمی تر یک کلمه خود نوعی باستان گرایی محسوب می شود. بنابراین هرگاه شاعر ازبین دو واژه ی مترادف، واژه ای راکه کمتر در زبان معیار رایج است برگزیند، ازباستان گرایی استفاده کرده است.(شفیعی کدکنی،1373 :25) در این تحقیق منظور از کهن گرایی و آرکائیسم ، واژگان و عبارات دوره ی تاریخی خاصی نیست و هر گونه واژه یا عبارت و یا کاربرد نحوی که در زبان رایج و معیار امروزی کنار گذاشته شده ویا آن قدر نادر و کم کاربرد شده است که در نظر اهل زبان، قدیمی وخارج از محدوده ی زبان عادی و معمولی به حساب می آید؛ مورد بررسی این پژوهش خواهد بود. ضمن اینکه چه بسا واژگان یا کاربردهایی که در زبان و محاورات افراد سالخورده، هنوز هم کم و بیش رایج است ولی شنیدن آنها برای اکثریت اهل زبان کنونی، عجیب و ناآشنا است.چنین واژگانی نیز مشمول بررسی این تحقیق می شوند. حتّی برخی واژگان و کاربردهای نحوی وجود دارد که به نظر می رسد فقط توسط افرادی خاص ودر منطقه ای خاص رایجند ولی خود یا شکل تغییریافته ی آن ها را درمتون گذشته ی ایران می توان یافت. ازقبیل: کراکردن وکرامندبودن، اشکم به جای شکم، شوی به جای شوهر، مانستن به جای شبیه بودن، واستاندن به جای گرفتن یا پس گرفتن، شنودن به جای شنیدن و موارد بسیاردیگری که به عنوان واژگان محلی نیز محسوب نمی شوند چون برای همه ی افراد آن اقلیم عادی نیستند. چنین مواردی نیز درحیطه ی این تحقیق مورد نظر می باشند. دراین تحقیق چند رمان مشخّص از دو نویسنده ی معاصر(محمود دولت آبادی و ابوتراب خسروی) که در زمینه ی گرایش به کهن گرایی سعی بیشتری داشته اند و ظاهراً نمود این امر درآثارشان بیشتر جلوه گر است، مورد بررسی قرار گرفته است ودلایل وانگیزه های قطعی و احتمالی آنان از این امر ونیز میزان موفقّیت آنان در آثار منتخب، مورد ارزیابی قرار گرفته است. به دلیل بیان مستقیم و یا ادلّه ی غیر مستقیمی که از گفتار و مصاحبه ها وآثار این دو نویسنده برداشت می شود؛ به نظر می رسد که هردو از الگوهایی قدیمی تقلید کرده یا تاثیر پذیرفته اند؛ مثلاً تاثیر دولت آبادی از بیهقی و ابوتراب خسروی از نثر دوره ی اول و محتوای متون کتب مقدّس و عهد عتیق- که در صورت نوشته نیز بی تاثیر نبوده است- غیر قابل انکار است. به همین دلیل همراه با ذکر موارد آرکائیسم واژگانی و نحوی از آثار منتخب این دو نویسنده در این تحقیق، به ذکر موارد مشابه و کاربردهای همانند، از برخی آثار کهن پرداخته شده است تا هم موارد و آثار تاثیرگذار روشن شود وهم میزان موفقیّت این نویسندگان در این امر مشخّص گردد. این پژوهش در چهار فصل نگارش یافته است: درفصل اول کلیّاتی در باره ی موضوع و مولّفه های آن، معرّفی نویسندگان منتخب و آثار مورد نظر آنان ارائه می شود. فصل دوم به بررسی واژگان کهن به کاررفته در آثار این دو نویسنده و مقابله ومقایسه ی آنها با نمونه هایی از آثارکهن در ایران می پردازد. در فصل سوم مسائل نحوی به کار رفته در این آثار که در کهن گرا شدن آنها موثّرند مورد توجّه قرار گرفته اند. درفصل چهارم به نتیجه گیری از بحث و بیان میزان موفقیت نویسندگان و آثار مورد بررسی آنان در انتقال ویژگی های زبان کهن به نوشته های امروزی و مقایسه ی اجمالی کار دو نویسنده ی منتخب پرداخته شده است.