نام پژوهشگر: مرتضی امیىیان
مرضیه میدانی علیرضا بخشایش
آموزش هوش هیجانی با بالا بردن شناخت فرد از خودش و دیگران، به ارتباط با دیگران، و سازگاری و انطباق با محیط پیرامون که برای موفق شدن در برآوردن خواسته های اجتماعی لازم است منجر می گردد (بار- آن ، 1997؛ نقل از بیرامی، 1387). هوش هیجانی از مجموعه ای از مهارت ها تشکیل شده است و اکثر آن ها را می توان از طریق آموزش و پرورش بهبود بخشید. به این ترتیب، در حالی که یادگیری مهارت های هیجانی در خانه شروع می شود و افراد در وضعیت-های آغازین هیجانی متفاوت به مدرسه وارد می شوند، مدارس به عنوان نخستین جایگاه ارتقاء هوش هیجانی در نظر گرفته می شوند (کیاروچی، فورگاس و مییر ، 1385).جنبه های هیجانی و انگیزشی نقش مهمی را در کسب دانش جدید و یادآوری دانش قبلی در موقعیت جدید ایفا می نمایند. یکی از مهمترین انگیزه های اجتماعی که بر رفتار انسان تأثیر می-گذارد، انگیزه ی پیشرفت است که می توان آن را در پیش بینی و تبیین رفتار انسان مورد توجه قرار داد (الیوت ، 1997) همچنین انگیزش پیشرفت و پیشرفت تحصیلی از مفاهیمی است که در چند دهه ی اخیر مورد توجه بسیاری از روان-شناسان و پژوهشگران بوده است. انگیزش قلب یادگیری است و یادگیری هدف آموزش است. انگیزش مایه ی جنبش انسان و عامل آغاز کننده، راهنما، سودمند و نگهدارنده ی رفتار تا زمان دست یابی به هدف مطلوب است. متغیرهای زیادی بر انگیزش دانش آموزان اثر می گذارد. در این میان، آنچه اهمیتی قابل ملاحظه برای آموزگاران و جامعه دارد، انگیزش پیشرفت است (بیابانگرد، 1384).منظور از انگیزش پیشرفت یا انگیزش موفقیت، میل یا اشتیاق برای کسب موفقیت و شرکت در فعالیت هایی است که موفقیت در آن ها به کوشش و توانایی شخصی وابسته است (اسلاوین ، 2006). همانند حالات هیجانی، انگیزش پیشرفت نیز در آغاز تحت تأثیر تجارب فرد در خانواده است، ولی پس از آن که دانش آموز چند سالی در مدرسه تجربه کسب نمود موفقیت و انگیزش بر یکدیگر اثر می گذارند؛ موفقیت، انگیزه ای برای کسب موفقیت بیشتر را سبب می شود که این به نوبه ی خود پیشرفت را به دنبال دارد (همان منبع). انگیزه ی پیشرفت عبارت است از گرایش فرد برای گذر از سدها، تلاش برای دست یابی به گونه ای برتری و حفظ معیارهای سطح بالا. کسانی که انگیزه ی پیشرفت بالا دارند می خواهند کامل شوند و کارکرد خود را بهبود بخشند. آنان وظیفه شناسند و ترجیح می دهند کارهایی انجام دهند که چالش انگیز باشد و به کاری دست زنند که ارزیابی پیشرفتشان به گونه ای خواه در مقایسه با پیشرفت خودشان یا خواه بر پایه ی ملاک های دیگر، شدنی باشد (بیابانگرد، 1384). مطالعه ی عوامل موثر بر پیشرفت تحصیلی مسئله ای پیچیده است، چرا که آن یک عنصر چند بعدی است و به گونه ای بسیار ظریف به رشد جسمی، اجتماعی، شناختی و عاطفی دانش آموز مربوط است. بسیاری از پژوهشگران قبلی بر روی تأثیرتوانایی های ذهنی و شناختی بر پیشرفت تحصیلی تأکید می کردند. اما به مرور زمان مشخص شد که هر چند توانایی های ذهنی و شناختی تا اندازه ای با پیشرفت تحصیلی رابطه دارند و تا حدود زیادی پیشرفت تحصیلی را پیش بینی می کنند، اما تنها کلید پیش بینی موفقیت تحصیلی نیستند. به همین دلیل محققان در سال های اخیر متوجه یکسری از عوامل غیرشناختی شده اند که می توانند در پیشرفت تحصیلی و به طور کلی موفقیت موثر باشند (گلمن، 1995 و بار- آن، 1997؛ به نقل از دهشیری، 1385). مهارت ها و توانایی های هیجانی و اجتماعی که تحت عنوان هوش هیجانی مشهورند از جمله پیش بینی کننده های قوی پیشرفت تحصیلی هستند (همان منبع). مطابق نظریه ی بار- آن (2000)، هوش هیجانی، قابلیت ارتقا دارد و در طی زمان رشد و تغییر می کند و می توان با آموزش و برنامه های اصلاحی آن را بهبود بخشید. از منظر نظریه پردازان هوش هیجانی؛ روان درمانی، مشاوره و آماده سازی افراد، راه-هایی هستند که به وسیله ی آن می توان مهارت های هوش هیجانی افراد را افزایش داد. بویاتیسو الیاس(2000)نشان دادند که هوش هیجانی قابل آموزش است و پس از اجرای یک برنامه ی آموزشی، آن ها به این نتیجه دست یافتند که مولفه ی مدیریت هیجان های خود 70 درصد و همدلی و مهارت های اجتماعی تا 50 درصد در آزمودنی ها افزایش یافت. گوم (2003)، ویژگی های شخصیتی افراد دارای هوش هیجانی پایین را بررسی نمود و به این نتیجه دست یافت که افراد تندخو، نسبت به افراد دیگر به صورت شدیدتری واکنش نشان می دهند و این حالت خلقی را به مدت بیشتری نگه می-دارند. این افراد آنچه را که احساس می کنند، درست درک نمی کنند به همین دلیل در خود فرو می روند و زود از پای در می آیند. قضاوت های آن ها همراه با ریسک، خودرأیی و خودسری است. آن ها قادر به بهره بردن از اطلاعات مهم عاطفی و هیجانی نیستند؛ به همین دلیل برای تصمیم گیری و قضاوت دارای مشکل هستند. این افراد نسبت به افراد دیگر پیامدهای منفی تری را برای روابط بین فردی و خودپنداره ی شخصی خود متصوّر هستند و بیشتر در معرض ابتلا به روان رنجورخویی می باشند. مطالعات درکسن و همکاران (2003)، نیز نشان داد، آموزش مولفه های هوش هیجانی به ویژه خودتنظیمی خلق و خو و همدلی، نقش تعیین کننده ای در کاهش استرس افراد دارد و سازگاری آنها را نسبت به محیط افزایش می دهد. به طور کلی، هوش هیجانی پایین احتمالاً ما را به ناخشنودی عمومی دچار می سازد که به شکل احساسات زیر نمود پیدا می کند: تنهایی، ترس، ناکامی، گناه، بداخلاقی، تهی بودن، افسردگی، ناپایداری، بی علاقگی، دلسردی، ناامیدی، الزام و اجبار، رنجش، عصبانیت، وابستگی، قربانی شدن، و شکست خوردن. از طرف دیگر، هوش هیجانی بالا به خشنودی عمومی فرد منجر می شود که به اشکال زیر نمود پیدا می کند: با انگیزه بودن، مهربانی، صمیمت، مرکز توجه بودن، وفاداری به عهد، راحتی خیال داشتن، آگاهی، تعادل، تسلط بر خود، آزادگی، استقلال، خشنودی، رضایت، قدرشناسی، موفقیت در ایجاد روابط، خواستنی بودن. همانطور که نتایج این پژوهش نشان داد افراد دارای هوش هیجانی بالا انگیزش پیشرفت و موفقیت بیشتری را نیز تجربه می کنند. فرنچ (1956) نیز دریافت دانش آموزانی که انگیزه ی پیشرفت دارند در مقایسه با دانش-آموزانی که انگیزه ی پیشرفت کمی دارند، به مدت طولانی تر در انجام دادن تکلیف استقامت می کنند و به جای اینکه شکست خودشان را به عوامل بیرونی مانند دشواری تکلیف یا شانس نسبت دهند، آن را به تلاش نکردن (وضعیت درونی ولی تغییرپذیر) نسبت می دهند. به طور کلی، دانش آموزانی که انگیزه ی پیشرفت دارند می خواهند و انتظار دارند که موفق شوند؛ وقتی آن ها شکست می خورند، تلاش خود را دوچندان می کنند تا موفق شوند.همچنین کاکس (1962)، تحقیقی در مورد انگیزه ی پیشرفت و اثرات آن بر نمره های درس دانش آموزان مدارس انجام داد، که تحلیل نتایج ارتباط مثبت معنادار بین نمره های انگیزه ی پیشرفت و نمره های مدرسه را نشان داد. شانک (1991)، دریافت که افراد دارای سطوح گوناگون انگیزه ی پیشرفت، در زندگی روزمره خود به شیوه هایی کاملاً متفاوت رفتار می کنند. برای نمونه، جوانانی که انگیزه ی پیشرفت بالایی دارند بیش از آنان که انگیزه ی پیشرفت شان سست است به تحصیل دانشگاهی، دست یابی به نمره های بالاتر و شرکت در برنامه های غیر درسی گرایش دارند. استینمیر و اسپینا (2009)، نیز به نتایج مشابهی دست یافتند. پترایدس، فردریکسون و فورنهام(2005)،در پژوهشخود این نتایج را تأیید کردند. این احتمال وجود دارد، نوجوانانی که دارای هوش هیجانی بالایی هستند، توانایی بیشتری جهت درک خواسته های دیگران دارند و به خوبی می توانند فشار همسالان را دریابند. با اکتساب این مهارت ها تغییرات چشمگیری در شاخص های فردی و بین فردی نوجوانان ایجاد می شود، به نحوی که آنها به ادراکی واقع بینانه نسبت به خود و جهان پیرامون دست می یابند و در کنترل احساسات و رفتارها توانمند می شوند. همچنین در برقراری روابط موثر و عمیق و صادقانه با دیگران توفیق بیشتری می یابند و در نهایت به احساس خودکارآمدی و افزایش انگیزه ی تحصیلی می انجامد. بنابراین با توجه به این مباحث، لزوم آموزش دانش آموزان در زمینه افزایش هوش هیجانی دیده می شود. نتیجه نهایی اینکه آموزش مهارت های هوش هیجانی انگیزش پیشرفت و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان را بهبود بخشیده و این بهبودی در طول زمان پایدار باقی می ماند. هر پژوهشگری در انجام پژوهش خود با موانع و محدودیت هایی مواجه می شود که می توانند بر نتایج تحقیق اثر بگذارند. از جمله اینکه،به دلیل محدودیت دامنه ی سنی آزمودنی ها، نمی توان نتایج حاصل از این پژوهش را به سایر گروه های سنی تعمیم داد. همچنین،احتمال عدم دقت دانشجویان به سوالات پرسشنامه به دلیل طولانی بودن سوالات و همچنین گرایش دانشجویان به انتخاب پاسخ مطلوب و نبود گویه های دروغ سنج در پرسشنامه از جمله محدودیت های پژوهش بود. شناخت تأثیرات سنین اولیه و محیط خانوادگی و اجتماعی افراد برای یاری رساندن و آموزش هوش هیجانی لازم است. زندگی امروز ما محصول تجربیات پیشین است و بدون شناخت این تجربیات تغییر افراد به سختی صورت می گیرد.به نظر می رسد که آنچه لازم است در پژوهش های آینده مدنظر قرار گیرد، بررسی هوش هیجانی دانش آموزان پسر و در صورت لزوم آموزش برای افزایش هوش هیجانی این دانش آموزان می باشد. از آنجایی که والدین مربیان اولیه کودک می باشند و کودک قبل از ورود به مدرسه آموزش های اولیه را در خانه می بیند، پیشنهاد می شود که راهبردهای افزایش هوش هیجانی و تأثیرات آن به والدین نیز آموزش داده شود. به علاوه، لازم است تا دانش آموزان را افرادی آگاه و مسئولیت پذیر تربیت کنیم تا بتوانند با هیجاناتشان به خوبی سازگار شوند و با آن کنار بیایند. نظام های آموزشی باید تلاش نمایند تا تمامی این ویژگی ها را به صورت یکجا و کامل در دانش آموزان ایجاد کنند و پرورش دهند. بنابراین مدارس می توانند دانش آموزان را در برابر روند فزاینده ی مشکلات رفتاری محافظت نمایند و سبب اصلاح و ترویج بهداشت و سلامت روانی آنان گردند.