نام پژوهشگر: حیدری
سید جمال قریشی خوراسگانی عبدالله نصری
سوژه، یکی از بنیادهایِ دانش و فلسفه ی غربی است و برایِ فهمِ اندیشه و دانش مدرن لازم است که ژرفایِ فهمِ فلسفی از سوژه را کندوکاو کنیم. قطعا فیلسوفانِ بسیاری را می باید بررسی کرد ازجمله ی مهمترینِ ایشان دکارت، کانت، هگل، هوسرل، هیدگر و فوکو می باشد که یا فلسفه ی خویش را بر محوریتِ انگاشتِ ویژه ای از مسئله ی سوژه بنا نهاده اند و یا اینکه دریچه ای تازه به فهمِ این مسئله گشوده اند. در رساله ی حاضر به مرورِ اندیشه ی فوکو از آغاز پیدایش و تکوینِ آن تا واپسین تغییراتِ آن پرداخته شده است و تلاش شده است که هم تغییر ها و هم خطوطِ ثابتِ اندیشه ی وی دنبال شود. بدینسان با تاکید بر اندیشه ی فوکو و نقطه هایِ کاستی و توانمندیِ آن تلاش شده است دریچه ای تازه به فهمِ ابعاد سوبژکتیویته ی غربی گشوده گردد. نظریه ی تحلیل گفتمانیِ فوکو به عنوان چارچوب نظریِ این نوشتار به کار گرفته شده است. بدین ترتیب با ارجاع به روش های دیرینه شناسی و تبارشناسی، تلاش شده است برخی از وجوه بنیادینِ سوژه ی غربی واکاوی و بررسی گردد. همچنین تلاش شده است اندیشه ی فوکو در نسبت با بن مایه های اندیشگیِ وی طرح و بررسی گردد و بدین ترتیب خوانشی نقادانه از مبانی نظری فوکو در فهم سوبژکتیویته ارائه گردد. درنهایت به نظر می رسد اگرچه فوکو تلاش سترگی در فهمِ بنیان هایِ سوبژکتیویته داشته است امّا هیچ گاه به نقطه ی ثابتی در فهمِ سوبژکتیویته نمی رسد. گویی همواره تابش نوری تازه از این مسئله او را وامی دارد که کارهایِ پیشین اش را به شیوه ای نو تفسیر نماید.