نام پژوهشگر: ارزو علومی

بررسی تاثیر سلطه فرهنگی بر خودابرازی دانشجویان (دختر) دانشگاه علم و فرهنگ
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علم و فرهنگ - دانشکده علوم انسانی و اجتماعی 1391
  ارزو علومی   امیلیا نرسیسیانس

در نگاهی عام، به نظر نمی آید که ابراز خود، در بین جوانان جهان امروز و به ویژه در بین زنان جوان ایرانی، در سطح اجتماعی مساله ساز باشد، اما بررسی عمیق تر موضوعِ «خودابرازی» جوان ایرانی تحت تأثیر سلطه فرهنگی بر او که هدف این نوشته است، وجود عوامل اثرگذار گوناگون فرهنگی را روشن ساخته است. تعامل این عوامل با یک دیگر در نهایت، نشان از وجود سلطه ای فرهنگی بر زنان جامعه ما دارد. خودابرازی زنان به مثابه کرداری اجتماعی را برخی نظریه پردازان امروز جامعه شناس بررسی کرده اند. از آن میان، اندیشمندان پسا استعماری و روانشناسی اجتماعیِ، همچون هولمز و باتلر به وضوح به سبک متفاوت پرورش دختران و پسران در خانواده ها که جامعه پذیری متفاوت این دو جنس را در پی دارد، اشاره کرده اند و برخی دیگر، همچون اسپیواک، به طور خاص با نظریه پردازیِ «به حاشیه رانده شدگیِ» گروههای فرودست، چارچوب نظری تبیین کننده وضعیت دختران ایرانی را فراهم کرده اند. آنچه از نتایج این پژوهش به دست آمد، گویای پیچیدگی تعامل میان سه عامل اصلی یعنی، نگرش فرودستانه به خود در بین زنان جوان ایرانی(جامعه پذیری جنسیتی)؛ سکوتِ فرودست در برابر سلطه جمع و در سطح کلان دربرابر سلطه فرهنگی به دلیل جداشدگی او از جایگاه قدرت(به حاشیه رانی)؛ و تسریِ جبرگراییِ زبان فارسی به مثابه زبانی جنسیت زده برای کودکان زبان آموز است. پژوهشگر تلاش کرده است با کمک روش های متناسب با چارچوب نظری، و آزمون فرضیه های آن که بر مبنای بررسیِ سلطه کلیشه های فرهنگیِ معمول یا مسلط در فرهنگ ایرانی اند، به وضعیت کنونی خودابرازی جوانان- به ویژه دانشجویان دختر- دسترسی یابد. روش پژوهش، به کار گیری هر دو روش کمی-از طریق توزیع و جمع آوری پرسشنامه- و کیفی-از طریق انجام دو نوع مصاحبه 1-نیمه ساخت یافته و 2-روایت گونه، با نمونه ای تصادفی از میان بیش از هزار نفر از دانشجویان دو مقطع تحصیلی کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشگاه علم و فرهنگ، در تابستان 1391 بوده است. دستاوردهای بخش کمی نشان می دهند که نزدیک به نیمی از نمونه آماری این پژوهش، به میزان "زیاد" تابع سلطه فرهنگی هستند. همچنین، آزمون همبستگی پیرسون نشان داده است که بین تبعیت دانشجویان دختر از کلیشه فرهنگی مسلط، و خودابرازی آنان رابطه منفی وجود دارد. تحلیل داده های برگرفته از مصاحبه های کیفی نیز نشان داد که برخی مفاهیم، مانند "سکوت"، "سرخوردگی"، "حق را به جمع دادن" و "حس مهم نبودن" در بین پاسخگویان بیشتر هستند تا مفاهیمی مانند: "ادامه گفتگو"، یا "شگرد گوشزد کردن". ضمن آن که با افزایش میزان جامعه پذیری پاسخگویان، خودابرازی آنها کاهش یافته است. در بررسی "ضعیت خودابرازی" دانشجویان فوق، عمده ترین دستاورد پژوهش آن است که بیشترین دامنه تغییرات در مولفه "خودابرازی فردی" مشاهده گردید در حالی که در مولفه های اصلی دیگر-خودابرازی جمعی، ناخودابرازی وپرخاشگری چنین دامنه تغییراتی نبود. هرچند بیشتر نمونه این پژوهش ناخودابراز نیستند، اما خودابرازی فردی نسبتاً پایین است. به دیگر بیان، افراد احساس خود را به خوبی بیان ننموده و داوری نسبت به خود نیز متوسط است. در حالی که همین نمونه به لحاظ خودابرازی جمعی، به شایستگی به احقاق حق خود می پردازند. این نوشته با تمرکز بر عوامل سلطه فرهنگی، راهی گشوده است برای کاهش نابرابری میان گروههای جامعه در دسترسی آنها به فرصتها، امکانات و منابع؛ و نویسنده سعی داشته است به شناخت بیشتر و نتیجتاً رفع سلطه هنجارها و کلیشه های مسلط بر خودابرازی جوانان، و به ویژه بر خودابرازی زن جوان ایرانی نایل گردد.