نام پژوهشگر: شاهین رعنا
شاهین رعنا حبیب الله دانایی
چکیده: اگر مدیریت استراتژیک را فرایند تعیین، ارزیابی اهداف کلی و نیز طراحی و بازنگری استراتژی ها و سیاست های کلی با توجه به عوامل محیطی جهت دست یابی به اهداف بدانیم، ملاحظه می شود که تاکنون در فرآیند مدیریت استراتژیک به نقش انسان و شخصیت وی در تعیین استراتژیها، اهداف سازمان و تصمیم گیرهای مرتبط توجه زیادی نشده است. لذا تحقیق حاضر به بررسی ارتباط بین روانشناسی مدیریت استراتژیک بر چالشهای نظری تصمیم گیری پرداخته است. در این تحقیق از شیوه های شناخت یونگ روانشناس سرشناس آلمانی به منظور شناسایی شیوه های شناخت مدیران استفاده گردید. در نهایت با استفاده از آزمون همبستگی پیرسون مشخص گردید که بین شیوه عاطفی- فکری و عاطفی - حسی با تصمیمات استراتژیک مدیران رابطه منفی و معناداری وجود دارد. همچنین بین شیوه ذهنی- فکری و شهودی - حسی با تصمیمات استراتژیک مدیران رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. بنابراین هرچه مدیران شیوه شناختشان به شیوه های شناخت عاطفی- فکری و عاطفی – حسی نزدیک تر باشد در گرفتن تصمیمات استراتژیک با ریسک کمتری اقدام کرده و کمتر روحیه ریسک پذیری و کارآفرینی در تصمیمات استراتژیک خود دارند و بیشتر متمایل به تصمیم گیری با توجه به واقعیتهای قطعی می باشند. همچنین هرچه مدیران شیوه شناختشان به شیوه های شناخت ذهنی- فکری و شهودی - حسی نزدیک تر باشد، در گرفتن تصمیمات