نام پژوهشگر: سمانه معظم
سمانه معظم محمد رضایی
مطالعات و بحث های گسترده ای که حول جنبش های اخیر زنان در ایران و مطالبات برابری خواهانه ی آنان در گرفته است، عمدتاً بر درک و فهمی از آن، در مقام مطالباتی جزئی و مدنی بنا شده است که تجربه ای از استقلال را در مطالبه خواهی و عمل از جنبش های عمومی تر و دولت تجربه می کنند. در این میان کمتر توجهی به امکان های نهفته در این جنبش مشخص و مطالبات آن ها، برای هم ارزی مطالباتی متکثر، شده است. از این رو این پژوهش در پی آن است تا شرایط امکان هم ارزی را در میان مطالبات معوقه ی متکثری مورد بررسی قرار دهد که به میانجی مطالبات زنان بازنمایی می گردند. سئوال این پژوهش به این قرار است : “چگونه جنبش زنان ایران(در نیمه ی دوم دهه ی هشتاد) - در مقام صدا و نماینده ی مطرودین و بیرون افتادگان از گفتمان هژمونیک حاکم- توانست مطالبات معوق مانده ی متکثری را درون گفتمان خود مفصل بندی کند؟” روش اتخاذی برای مطالعه ی این مورد، روش تحلیل گفتمان لاکلا و موف است . یافته های به دست آمده از این پژوهش نشان می دهد که زنان، با توسل به اصول کلی ای چون “برابری”، “رفع تبعیض” و” عدالت” ، مرزی آنتاگونیستی و متخاصمانه میان خود و گفتمان مسلط برکشیده و جایگاه امر محذوف را در آن گفتمان اشغال می کنند. به این ترتیب از دلالت های معنایی آن تهی گشته و به میانجی ِ مواضع سوژه ای و هویتی متکثری-هویت جنسی، قومی، مذهبی، حرفه ای و ...- که اشغال نموده اند متحمل تجربه ی ستمی چندجانبه می شوند. از این رو است که می توانند در مقام دالی استثنائی، بیش از هر هویت جزئی دیگری، شکاف درونی خود و مطالبات شان را درنوردند و با فراروی از جزئیت شان، بدل به کلی شوند که بازنمای هم ارزی تمامی مطالبات معوقه و طرد گشته، است.