نام پژوهشگر: پروانه محمدخانی
ویدا مبشر پروانه محمدخانی
....................... در برخی موارد از واژه هایی استفاده شد که از نظر فرهنگی سازگاری بهتری داشتند.خصوصا"در مواردی که اختلاف مفهومی وجود داشت. ..................................
مصطفی زارعان پروانه محمدخانی
رابطه عامل های شخصیت و ابعاد الگوی سلسله مراتبی تلفیقی با علایم اضطراب و افسردگی؛ با تأکید بر نقش تعدیل کننده مولفه های فراشناختی هدف: در سال های اخیر، مدل های نظری برخاسته از ابعاد عاطفی اختلال های هیجانی پیشرفت های فزاینده ای داشته اند. هدف از مطالعه حاضر، بررسی نقش سازه های شخصیتی سرشت و منش و نیز نقش تعدیل کننده فراشناخت در مدل یابی اختلال های هیجانی و ارائه الگوی نظری جدیدی برخاسته از این سازه ها می باشد. روش: در این مطالعه توصیفی که براساس طرح های همبستگی انجام شد، تعداد 295 نفر (219 دختر و 76 پسر) از دانشجویان دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران در تحقیق شرکت کردند و پرسشنامه های سرشت و منش کلونینگر (tci-125)، عاطفه مثبت و منفی (panas-20)، بیش انگیختگی فیزیولوژیک (fidas-64)، فراشناخت (mcq-30)، اضطراب (bai) و افسردگی بک (bdi-ii) را در دو نوبت و به صورت گروهی تکمیل نمودند. داده ها با استفاده از نرم افزارهای آماری spss و amos و با روش های آمار توصیفی و استنباطی همچون میانگین، انحراف معیار، همبستگی، آزمون t، رگرسیون چندگانه گام به گام و تحلیل مسیر تحلیل شدند. یافته ها: نتایج اولیه نشان دهنده ارتباط قوی عامل های سرشتی و منشی کلونینگر و مولفه های فراشناختی با ابعاد الگوی سلسله مراتبی تلفیقی بود (01/0 p<). به طور خاص، آسیب پرهیزی و خودگردانی توانستند بخش قابل توجهی از واریانس ابعاد الگوی سلسله مراتبی تلفیقی را تبیین نمایند (05/0 p<). همچنین ارزیابی شاخص های نیکویی برازش، نشان داد مدل علّی پیشنهاد شده در این مطالعه برازش مناسبی با داده ها دارد. تحلیل مسیر نیز نشان داد اثر کلی عامل های شخصیتی با میانجی گری مولفه های فراشناختی بیشتر از اثر مستقل آنها بر ابعاد الگوی سلسله مراتبی تلفیقی است. بحث: با توجه به یافته های پژوهش، می توان به نقش برخی عامل های سرشتی و منشی همچون نوجویی، آسیب-پرهیزی و خودگردانی در تبیین اختلال های هیجانی امیدوار بود. از سوی دیگر، فحوای شناختی این اختلال ها با میانجی گری مولفه های فراشناختی این فرض را قوت می بخشند که تحول سایکوپاتولوژی در اختلال های هیجانی احتمالاً از زنجیره سرشت – شناخت – عاطفه عبور می کند. کلیدواژه ها: سرشت و منش، عاطفه مثبت، عاطفه منفی، فراشناخت، اضطراب و افسردگی
ندا علی بیگی پروانه محمدخانی
مقدمه: درمان ها و مداخلات روانی جزء ضروری و لازم گرایش های درمانی موجود در اسکیزوفرنیا است. اما تصمیم گیری در مورد اینکه کدام نوع درمان روان شناختی موثرتر است، هنوز با مشکل مواجه است (فامتر، یونگهان و برنر، 2006). گرچه پژوهش های قبلی به اثربخشی در حوزه های خاص پرداخته اند، درمان های حاضر این محدودیت را دارند که تمام نشانه ها و علایم را در بر نمی گیرند. به منظور دستیابی به شیوه ای با اثر بخشی بالاتر پژوهش حاضر درمانی با تلفیق دو رویکرد بازتوانی شناختی و شناختی- رفتاری و مقایسه اثر تقدم و تأخر درمان بازتوانی شناختی و شناختی- رفتاری و ایجاد تلفیقی از این دو درمان به دنبال دستیابی به شیوه ای کارآمدتر برای کمک به بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا با سیر طولی بود. روش پژوهش: مطالعه حاضر از نوع پژوهش های تجربی با طرح پیش آزمون – پس آزمون چند گروهی و اندازه گیری مکرر بود. جامعه آماری شامل کلیه بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا بستری در مرکز آموزشی درمانی روان پزشکی رازی بود. بیماران همگی تشخیص نهایی اسکیزوفرنیا را داشته، بین 25 تا 50 سال سن داشتند، حداقل 5 کلاس تحصیلات داشتند، حداقل یک سال از شروع بیماری شان گذشته بود و در مقیاس علایم مثبت و منفی نمره ای بالاتر از نقطه برش آزمون داشتند. از بین جامعه آماری 70 نفر به عنوان افراد گروه نمونه در نظر گرفته شدند که در سه گروه (دو گروه آزمایشی و یک گروه کنترل)به صورت تصادفی جای گرفتند. گروه آزمایشی اول درمان تلفیقی شناختی با تقدم بازتوانی شناختی – تأخر شناختی- رفتاری بود. موقعیت دوم درمان تلفیقی شناختی با تقدم شناختی رفتاری – تأخر بازتوانی شناختی بود. هر دو گروه به مدت 32 جلسه به صورت گروه های 4 تا 5 نفره دو بار در هفته و هرجلسه 45 دقیقه درمان دریافت کردند. هر دو گروه در طی دوره مداخله درمان معمول که برای آنها درمان دارویی بود، دریافت می کردند. موقعیت سوم گروه کنترل بود که مداخله ای دریافت نکردند و تنها درمان معمول را می گرفتند. قبل از اجرای درمان از مقیاس های علایم منفی و مثبت، عملکرد رفتاری و آزمون شناختی کاگنیستات برای ارزیابی استفاده شد. در جلسه 8، 16، 24 و 32 ابزارهای پژوهش مجدداً اجرا شدند. داده ها با استفاده از روش آماری اندازه گیری مکرر چند طرفه تحلیل گردید. یافته ها: تحلیل های اندازه گیری مکرر اثر بخشی درمان های تلفیقی شناختی را نشان می دهد. مقایسه اندازه اثر درمان ها حاکی از قوت درمان تلفیقی شناختی با تقدم بازتوانی شناختی و تأخر شناختی- رفتاری در مقیاس های شناختی نسبت به سه درمان دیگر است ولی در آسیب شناسی کلی درمان تلفیقی با تقدم شناختی رفتاری موثرتر است. این درمان اثربخشی بالایی در مورد علایم مثبت و منفی اسکیزوفرنیا و عملکرد رفتاری داشته است. نتیجه گیری: درمان شناختی- رفتاری که اجزایی از درمان بازتوانی شناختی را در خود بگنجاند می تواند به عنوان درمانی موثر علاوه بر درمان دارویی در درمان بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا به کار برده شود.
الهام طاهری عباس پورشهباز
در حالی که چند سالی نیست که به هزاره جدید وارد شده ایم، سالمندی به یک مسئله جمعیت شناختی عمده مبدل شده است. در طی سالهای اخیر به علت کاهش میزان مرگ و میر، بهبود شرایط بهداشتی و افزایش امید به زندگی، شمار سالمندان بیش از هر دوره ای از تاریخ است. به طوری که از هر ده نفر از مردم جهان، یک نفر بالای 65 سال سن دارد (حیدر نیا، 1378). در سال 2000، حدود 600 میلیون نفر در سن 60 سالگی و یا بیشتر قرار داشته اند. تا سال 2025 این آمار به2/1 میلیارد و تا سال 2050 به دو میلیارد نفر خواهد رسید. امروزه حدود دو سوم کل سالمندان در کشورهای در حال توسعه زندگی می کنند و تا سال 2025 این آمار به 75 درصد خواهد رسید (سازمان جهانی بهداشت، 2008). در حال حاضر نرخ رشد جمعیت در کشور ما 6/1% می باشد و این در حالی است که نرخ رشد جمعیت سالمندی 5/2% است (تاجور، 1382).
مرجان پشت مشهدی پروانه محمدخانی
هدف: این مطالعه با هدف تعیین اثربخشی مداخله ترکیبی درمان دلبستگی و آموزش فرزندپروری به مادران دلبسته ناایمن بر علایم کودکان مبتلا به اختلال بیش فعالی کمبود توجه، استرس ، اضطراب و اجتناب دلبستگی مادران انجام شد. روش: برای انجام پژوهش از روش مطالعه تک موردی با طرح a-b-a استفاده شد.6 نفر از مادران دلبسته ناایمن کودکان 12-6 ساله مبتلا به اختلال بیش فعالی کمبود توجه ، مورد مطالعه قرار گرفتند. نمونه گیری با استفاده از نمونه در دسترس و از بین مراجعه کنندگان به مرکز آموزشی درمانی رفیده انجام شد و شرکت کنندگان بصورت پله ای و با ترتیب تصادفی وارد مطالعه شدند. هر یک از شرکت کنندگان ابتدا 10 جلسه انفرادی درمان دلبستگی و سپس 6 جلسه آموزش گروهی فرزندپروری دریافت کرد. محتوای جلسات درمان دلبستگی بر اساس فرمول بندی دوزی یر و تیرل(1998) و با هدف بهبود مشکلات مادر در زمینه برقراری روابط نزدیک با فرزندش تنظیم شد. جلسات آموزش گروهی فرزندپروری بر اساس راهنمای آموزشی مارکی ددز، تورنز و ساندرز(2005) و با هدف بهبود مهارتهای فرزندپروری شرکت کنندگان تنظیم شد. ارزیابی با استفاده از چک لیست علایم بیش فعالی، پرسشنامه تجارب مربوط به روابط نزدیک(ecr)، شاخص استرس والدین(psi) و چک لیست رفتاری کودکان(cbcl) انجام شد. هر یک از شرکت کنندگان علایم کودک خود را با استفاده از چک لیست علایم بیش فعالی روی مقیاس لیکرت از آغاز خط پایه تا انتهای مرحله پیگیری هفته ای دو بار درجه بندی کرد. سایر آزمونها در سه دوره پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری اجرا شد. همسران شرکت کننده ها نیز چک لیست رفتاری کودکان را در این سه دوره تکمیل کردند. نمرات چک لیست علایم بیش فعالی روی نمودار نمایش داده شد و با استفاده از تحلیل آماری مورد بررسی قرار گرفت. نمرات سایر آزمونها بصورت نمودار ارائه شد. یافته ها: تمام شرکت کنندگان طی مداخله کاهش در علایم بیش فعالی کودکان گزارش کردند که دامنه آن از 4 تا 19% متغیر بود. علاوه بر آن، مشکلات درونی سازی و برونی سازی کودکان نیز بنا به گزارش شرکت کنندگان و همسران آنها کاهش یافت. مداخله ارائه شده بیشتر بر مشکلات درونی سازی کودکان موثر بود. همچنین از بین پنج شرکت کننده که استرس والدینی بالاتر از دامنه نرمال داشتند، نمرات چهار شرکت کننده کاهش نشان داد ولی تنها نمره یکی از آنها به دامنه نرمال رسید. بنظر می-رسد منابع متعددی در استرس والدین نقش دارد که نتایج این پژوهش نیز تاییدی بر آن است. سبک دلبستگی تمام شرکت کنندگان بجز یکی که سبک دو سوگرا داشت، اجتنابی بود. اجتناب و اضطراب دلبستگی همه شرکت کنندگان طی مداخله کاهش نشان داد ولی تنها در سه نفر از شرکت کنندگان در پایان مداخله سبک دلبستگی از ناایمن به ایمن تغییر پیدا کرد. نتیجه گیری: مداخله ارائه شده علایم بیش فعالی کودکان را کاهش داد. همچنین بر مشکلات درونی سازی و برونی سازی کودکان تاثیر داشت اگرچه باید گفت بنا بر گزراش شسرکت کنندگان و همسران آنها تاثیر مداخله ارائه شده بر مشکلات درونی سازی کودکان بیشتر از مشکلات برونی سازی بود. استرس مادران و اجتناب و اضطراب دلبستگی آنان نیز طی مداخله کاهش نشان داد. در مادرانی که سبک دلبستگی از ناایمن به ایمن تغییر پیدا کرد، هر دو دسته مشکلات درونی سازی و برونی سازی کودکان کاهش نشان داد حتی اگر استرس والدینی به دامنه نرمال نرسید. با توجه به اینکه مداخله دلبستگی در این مطالعه بسیار کوتاه بود و تنها محدود به 10 جلسه می شد، می توان انتظار داشت در صورت افزایش تعداد جلسات بتوان نتایج بهتری بدست آورد.
فرزانه محمدی پروانه محمدخانی
با توجه به شیوع بالای درد مزمن در جامعه و اثرات همه جانبه آن بر زندگی بیماران مبتلا، یافتن روشهای درمانی مناسب که بیماران را در سازگاری موثر با درد یاری دهد، انزوا و کناره گیری اجتماعی شان را کاهش، خودکفایی را افزایش و اثرات درد را بر زندگی آنها به حداقل برساند، بسیار با ارزش است. همچنین با توجه به تاثیرات روانشناختی، اقتصادی و اجتماعی و محدودیت های فراوان ناشی از کمردرد مزمن، این پژوهش به بررسی اثر بخشی برنامه حضور ذهن مبتنی بر درمان شناختی کنترل درد بر عملکردهای روانی-اجتماعی بیماران مبتلا به کمر درد مزمن در سنین کار (18-65) پرداخت. بدین منظور 26 زن داوطلب مبتلا به کمردرد مزمن که شرایط ورود به مطالعه را دارا بودند از بین بیماران دریافت کننده خدمات فیزیوتراپی انتخاب شده و در دو گروه مداخله و کنترل قرار گرفتند. هر دو گروه در دو نوبت پیش آزمون و پس آزمون پرسشنامه های درد مزمن، خودکارآمدی درد، ناتوانی رولند وموریس و 21-dass را تکمیل کردند. نتایج حاصل از انجام آزمون آماری تحلیل کوواریانس نشان داد نمرات شرکت کنندگان در برنامه حضور ذهن مبتنی بر درمان شناختی کنترل درد نسبت به گروه کنترل، بطور معناداری در متغیرهای شدت درد ادراک شده (002/0 p=) و ناتوانی ناشی از درد (00/0 p=) کاهش و در متغیر خودکارآمدی درد (04/0 p=) افزایش یافته است. این نتایج با توجه به مدل های مطرح شده درباره درد مانند مدل ترس-اجتناب و مدل حساسیت نسبت به اضطراب قابل توجیه است. بر این اساس تمرینات حضورذهن می توانند با کاهش فاجعه آمیز کردن درد به عنوان متغیر مرکزی مدل ترس-اجتناب در کاهش شدت درد ادراک شده در بیماران و در نتیجه کاهش محدودیت عملکرد آنان موثر باشد. از طرفی این تمرینات با کاهش توجه انتخابی بیماران نسبت به محرکهای دردناک و اضطراب آور نیز در کاهش ناتوانی و در نتیجه افزایش خودکارآمدی آنان موثر است. در این پژوهش بین نمرات دو گروه در متغیر افسردگی(2/0 p=)تفاوت معناداری مشاهده نشد. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد برنامه حضور ذهن مبتنی بر درمان شناختی کنترل درد می تواند در افزایش عملکردهای روانی اجتماعی بیماران مبتلا به کمردرد مزمن سودمند باشد.
اصغر محمدزاده بهروز دولت شاهی
چکیده خاطره پردازی مولفه ای است روانشناختی که برای درمان اختلالات افسردگی ، دمانس و همچنین عزت نفس ، رضایت از زندگی و... طراحی شده است.این مطالعه بر مبنای چهارچوب نظری خاص ، به بررسی اثربخشی درمان خاطره پردازی انسجامی برکاهش نشانه های افسردگی سالمندان مقیم مرکز صادقیه پرداخته است .این تحقیق از نوع آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون همراه با گروه کنترل بود. هفت ملاک برای ورود آزمودنی ها به این تحقیق وجود داشت که از مهمترین آنها کسب نمره بالاتراز ده (افسردگی متوسط و شدید)در پرسشنامه افسردگی سالمندان و کسب نمره بالاتراز بیست و یک در آزمون معاینه مختصر روانی بود ،که از بین افراد واجد شرایط، تعداد 36 نفر سالمند ( 18 نفر مرد و 18 نفر زن) از طریق نمونه گیری به روش تصادفی ساده انتخاب شدند و به طور تصادفی در 2 گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. مداخله خاطره پردازی انسجامی برای گروه آزمایش و بحث اجتماعی برای گروه کنترل انجام شد . مداخلات شامل شش جلسه نود دقیقه ای برای هرکدام از گروهها به صورت هفتگی انجام شد. تحلیل داده ها از طریق آزمون تی برای دو نمونه مستقل صورت گرفت . سطح معناداری(sig=00) به دست آمده نشان داد که تفاوت بین دو گروه از لحاظ آماری معنادار است. نتایج این تحقیق نشان می دهد که درمان خاطره پردازی انسجامی اثربخشی معناداری در کاهش نشانه های افسردگی سالمندان دارد. این مداخله میتواند به عنوان یک درمان مکمل همراه با دارو درمانی مورد استفاده قرار گیرد. کلید واژه ها : سالمندان ، افسردگی ، درمان خاطره پردازی انسجامی
مهران جوکار پروانه محمدخانی
هدف: این پژوهش به منظور تعیین میزان شیوع اختلال های شخصیت در بین بیماران دوقطبی نوع یک و مقایسه سیمای بالینی بیماران دوقطبی نوع یک با اختلال شخصیت همبود و بیماران دوقطبی نوع یک بدون اختلال شخصیت صورت گرفت. روش: پژوهش حاضر از نوع مطالعات همه گیرشناسی توصیفی و تحلیلی بود. جامعه مورد مطالعه، شامل تمام بیماران دوقطبی نوع یک بود که در سال 1389در بیمارستان های روانپزشکی تهران بستری بودند. نمونه این پژوهش را 60 بیمار مبتلا به اختلال دوقطبی نوع یک (30 مرد و 30 زن) بستری در بیمارستان تشکیل می داد که به شیوه نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. سن افراد گروه نمونه بین 18 تا 70 سال بود و هیچ کدام از آنها دارای اختلال محور i، عقب ماندگی ذهنی یا اختلال نورولوژیک نبودند. برای گردآوری اطلاعات از scid-cv، scid-ii ومقیاس اندیشه پردازی خودکشی استفاده شد. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها شاخص های آمار توصیفی، آزمون خی دو و آزمون t مستقل مورد استفاده قرار گرفتند. یافته ها: یافته های این پژوهش حاکی از آن بود که 56.7 درصد از بیماران گروه نمونه به طور همزمان حداقل به یک نوع اختلال شخصیت نیز مبتلا بودند. اختلال های شخصیت nos و کلاستر b بیشترین فراوانی را داشتند در مجموع، شایع ترین اختلال شخصیت همبود، اختلال شخصیت مرزی و پس از آن اختلال شخصیت منفعل پرخاشگر بود. به علاوه، وجود اختلال شخصیت همبود ارتباط معناداری با جنسیت، اقدام به خودکشی و اندیشه پردازی در مورد خودکشی نداشت. در حالی که، سابقه مصرف مواد، سابقه بستری شدن، سن شروع بیماری و ارزیابی کلی عملکرد در بیماران دوقطبی نوع یک با و بدون اختلال شخصیت به طور معناداری متفاوت بود. نتیجه گیری: یافته های این پژوهش نشان دهنده شیوع بالای همبودی اختلال شخصیت در بیماران دوقطبی نوع یک و اهمیت قابل ملاحظه در نظر گرفتن سهم آن در بروز و تداوم اختلال دوقطبی و پیچیده کردن فرایند درمان می باشد. با توجه به شیوع بالای اختلال های شخصیت در بیماران دوقطبی، متخصصان بالینی باید همواره هنگام ارزیابی این دسته از بیماران به سهم احتمالی اختلال های شخصیت توجه داشته باشند و ارزیابی آنها را جزو اولویت های خود قرار دهند و در صورت وجود چنین اختلال هایی در فرد راهکارهای مناسب را به کار گیرند.
مهدی سلیمانی پروانه محمدخانی
اهداف پژوهش حاضر مقایسه درمان فعال سازی رفتاری گروهی و شناخت درمانی گروهی در کاهش علائم اضطراب و افسردگی زیرنشانگانی، و بهبود تنظیم هیجان و عملکرد کلی بودند. طرح پژوهش شامل پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری 3 ماهه با گروه آزمایشی و مقایسه بود. نمونه این پژوهش متشکل از 32 دانشجو بود که بر اساس ملاک شمول داشتن علائم اضطراب و افسردگی زیرنشانگانی (نمره 18 و بالاتر در خرده مقیاس افسردگی و نمره 16 و بالاتر در خرده مقیاس اضطراب مقیاس افسردگی، اضطراب و تنیدگی) و ملاک های خروج داشتن اختلال های محور یک شامل اختلال های اضطرابی، افسردگی، روان پریشی، جسمانی شکل و سوءمصرف مواد با استفاده از برنامه ی مصاحبه ی اختلال های اضطرابی برای dsm-iv و بودن تحت درمان روان شناختی یا دارویی همزمان با پژوهش انتخاب شدند. افزون بر آن، شرکتکنندگان مقیاس عاطفه مثبت و منفی، پرسشنامه تنظیم هیجانی و مقیاس سازگاری اجتماعی و کاری را نیز تکمیل کردند. شرکت کنندگان به طور تصادفی به دو گروه آزمایشی و مقایسه تخصیص یافتند. گروه آزمایشی تحت 8 جلسه درمان فعال سازی رفتاری گروهی و گروه مقایسه تحت 8 جلسه شناخت درمانی گروهی قرار گرفتند. شرکت کنندگان ابزارهای پژوهش را در مقاطع زمانی پس از درمان و 3 ماه پیگیری مجدداً تکمیل کردند. داده ها با استفاده از روش آماری تحلیل کوواریانس مورد تحلیل قرار گرفتند. نتایج مقایسه در مقطع پس از درمان نشان داد که درمان فعال سازی رفتاری گروهی در کاهش علائم افسردگی و افزایش هیجان مثبت برتری معنادار آماری نسبت به شناخت درمانی گروهی داشت (05/0 > p) و این دو درمان در کاهش علائم اضطرابی، تنیدگی، هیجان منفی و افزایش عملکرد کلی اثر برابری داشتند. از نظر فرایندهای تنظیم هیجانی، شناخت درمانی گروهی برتری معنادار آماری (05/0 > p) در کاهش فرایند سرکوبی نسبت به درمان فعال سازی رفتاری گروهی داشت ولی این دو درمان در فرایند ارزیابی مجدد تفاوت نداشتند. در مقطع پیگیری نیز نتایج به طور کلی نشان داد که اثرات درمان ها تداوم داشتند. یافته های پژوهش مورد بحث قرار گرفتند.
ثریا عابدی شاپورآبادی معصومه محمدرضای تجریشی
مقدمه: اختلال بیش فعال/ کمبود توجه، یکی از شایع ترین اختلالات روانشناختی کودک و نوجوان محسوب می شود که حدود 50% مراجعین به کلینیک های روانپزشکی اطفال را تشکیل می دهد. هدف: هدف این مطالعه، بررسی اثربخشی آموزش گروهی برنامه والدگری مثبت بر رابطه والد- کودک و نشانه های بیش فعالی/ کمبود توجه در کودکان مبتلا به اختلال بیش فعالی/ کمبود توجه روش: در این مطالعه شبه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون تک گروهی، مادران 26 کودک مبتلا به اختلال بیش فعالی/ کمبود توجه به صورت تصادفی از دو مرکز اخوان و رفیده انتخاب و پرسشنامه های فرم کوتاه مقیاس کانرز والدین (c-prs) و مقیاس رابطه والد- کودک (pcrs-r) و پرسشنامه دموگرافیک توسط آنها تکمیل گردید. مادران در 8 جلسه آموزشی شرکت کردند. و در پایان جلسات مقیاس کانرز والدین و مقیاس رابطه والد- کودک مجدداً تکمیل شد. لازم به ذکر است که 4 نفر از مادران به علت غیبت بیش از دو جلسه از مطالعه کنار گذاشته شدند و داده های 22 نفر شرکت کننده باقی مانده به وسیله آزمون تحلیل واریانس و آزمون بونفرون مورد تجزیه وتحلیل آماری قرار گرفت. نتایج: نتایج نشان داد، آموزش برنامه والدگری مثبت به مادران کودکان دارای اختلال بیش فعالی/ کمبود توجه موجب کاهش نشانه های adhd همچنین موجب بهبود رابطه والد- کودک در کودکان مبتلا به اختلال بیش فعالی/ کمبود توجه شده که به لحاظ آماری معنادار است (01/0> p). بحث: برنامه والدگری مثبت یک روش درمانی موثر در کاهش نشانه های اختلال بیش فعالی/ کمبود توجه در کودکان مبتلا است. کلید واژه ها: برنامه والدگری مثبت، بیش فعالی/ کمبود توجه، رابطه والد- کودک
محمدرضا پیرمرادی رضا رستمی
چکیده : هدف : تحریک مغناطیسی از روی جمجمه یک شیوه ایمن ، غیرتهاجمی است که از دو دهه پیش بعنوان درمان بیماری افسردگی اساسی مورداستفاده قرارگرفته و سال 2006 ازسوی fda مورد تائید قرارگرفته است . در بیماران افسرده تغییرات مشخصی درمیزان جریان خون و همچنین درسطح سلولی نسبت به افراد طبیعی در مناطقی از مغز وجود دارد که تحریک مکرر مغناطیسی با فرکانس بالا بر روی ناحیه کرتکس دورسولترال پیش پیشانی نیمکره چپ و یا با فرکانسهای پایین (مهاری) درناحیه کرتکس دورسولترال پیش پیشانی سمت راست موجب تاثیر درمانی واضح در این مناطق می شود . اما از سوئی دیگر شواهد ضد و نقیضی در مورد اثربخشی این تکنیک در اختلال افسردگی وجود دارد لذا هدف پژوهش حاضر بررسی اثرات درمانی این شیوه نوین و همراهی آن با سایر درمانهای موجود در اختلال افسردگی اساسی عودکننده میباشد. روش: تعداد سی و دو بیمارافسرده براساس نظر روانپزشک و پرسشنامه scid انتخاب و سپس ارزیابی ایشان بر اساس آزمونهای همیلتون، بک و عملکرد اجتماعی انجام گرفت ، سپس بطور تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. گروه آزمایش که تحت درمانهای معمول (داروی ثابت و روان درمانی) بودند طی 20 جلسه (5 جلسه در هفته) به مدت 20 دقیقه تحت rtms در ناحیه پروفرونتال دورسولترال چپ قرار گرفته و گروه کنترل فقط درمانهای معمول (داروی ثابت و روان درمانی) را گرفتند . در طول درمان هفته ای یکبار آزمون بک از افراد گرفته شده و نهایتاُ در انتها ارزیابی های اولیه (آزمونهای همیلتون، بک و پرسشنامه عملکرد اجتماعی) مجدداً صورت گرفت. داده ها با استفاده از آزمون خی دو – کوواریانس – آزمون t و تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر مورد تحلیل قرارگرفت . نتایج : طبق شواهد بدست آمده پژوهش حاضر، اختلاف میانگینها در نمرات مقیاس افسردگی بک در قبل و بعد از مداخله درگروه کنترل حدود 19/4 میباشد درصورتیکه این اختلاف درگروه آزمایش 25/18میباشد. میانگین آزمودنیها درگروه کنترل ، درآزمون افسردگی همیلتون حدود 93/1 کاهش نشان میدهد ، در صورتیکه این عدد درگروه آزمایش حدود 68/13 است. پژوهش حاضر نشان داد اضافه کردن rtms به درمانهای معمول میزان افسردگی را در سطح 05/0 =? با توجه شاخص افسردگی بک و مقیاس همیلتون بطورمعنی داری کاهش داده است (001/0 ?p و 11/4=t) * (001/0?p و77/28 =f). و همینطور نمره عملکرد اجتماعی (sass) را بطور محسوسی افزایش داده است. ( 83 f = و 001/0 =p ) بحث : به طورکلی ، تحریک مکررمغناطیسی ازروی جمجمه ( rtms ) برناحیه کرتکس دورسولترال پیش پیشانی چپ درهمراهی باسایردرمانها برکاهش علائم ونشانه های افسردگی وشدت آنها موثربوده وباعث افزایش سطح عملکرداجتماعی آزمودنیها شده است. کلید واژه ها: تحریک مکررمغناطیسی ازروی جمجمه(rtms ) ، افسردگی ، افسردگی اساسی عودکننده
سید داود محمدی پروانه محمدخانی
مقدمه: مسائل جنسی، ارضای جنسی، مشکلات جنسی و اهمیت آنها در زندگی افراد و سلامت اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی و پزشکی جامعه، بسیار زیاد است. هدف از پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی درمان شناختی- رفتاری بر علایم، نشانه ها و تعدادی از پیامدهای بالینی این اختلال بود. روش: طرح این پژوهش، از نوع مداخله ای تک گروهی با پیش آزمون و پس آزمون بود. درمان در طی هشت تا دوازده جلسه، ارانه شد. آزمون سنجش انزال زودرس، پرسشنامه چندوجهی مسایل جنسی و پرسشنامه سنجش رضایت جنسی، به آزمودنیها داده شد. داده های حاصل از دوازده بیمار، جمع آوری شد و بوسیله آماره آزمون تی وابسته مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج: نتایج، حاکی از تایید دو فرضیه تحقیق یعنی اثربخشی درمان شناختی- رفتاری بر بهبود زمان رسیدن به انزال و افزایش احساس کنترل بر انزال بود. همچنین نتیجه تحلیل داده ها، اثربخشی معنادار مداخله درمانی ارائه شد، بر عزت نفس جنسی، اضطراب جنسی، افسردگی جنسی، ترس از رابطه جنسی و رضایت جنسی را نشان داد. علاوه بر این، کاهش در علایم و نشانه های نه نفر از دوازده نفری که نمونه پژوهش را تشکیل می دادند، در پایان درمان و بر اساس چهارمین نسخه کتابچه تشخیصی اختلالات روانی، به نحوی بود که تشخیص دریافت نمی کردند که این حاکی از معناداری بالینی مداخله ارائه شده در این پژوهش بود. نتیجه گیری: درمان شناختی- رفتاری، می تواند به عنوان یک رهیافت درمانی کارآمد و موثر در بهبود بدکارکردی های جنسی، بکار گرفته شود.
امیر اعتمادی شمس آبادی پروانه محمدخانی
مقدمه: هدف پژوهش حاضر، بررسی تفاوت های میان بیماران اسکیزوفرنیای پارانویید و غیر پارانویید از نظر هیجانی، عاطفی و ابتلای همزمان به افسردگی و اضطراب، بود. روش: پژوهش از نوع مطالعات علی مقایسه ای بود. نمونه آماری شامل بیماران بستری در بیمارستان روان پزشکی بود. نمونه انتخابی که به شیوه ی در دسترس انتخاب شده بودند، 60 بیمار اسکیزوفرنیک پارانویید (30 مرد، 30 زن) و 60 بیمار اسکیزوفرنیک غیر پارانویید بودند. تمام بیماران به آزمون های سیاهه ی افسردگی بک 2، مقیاس هیجان های اساسی،پرسشنامه اضطراب خصیصه-حالت و مقیاس عواطف مثبت و منفی، پاسخ دادند. داده ها از طریق آزمون آماری t گروه های مستقل و تحلیل واریانس یک راهه مقایسه شدند. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد که بیماران اسکیزوفرنیای پارانویید به طور معنی داری (p=0/05) نسبت به گروه غیر پارانویید نمره بالاتری در افسردگی، هیجان غم، خشم، انزجار، عاطفه مثبت و عاطفه منفی، و نمره پایین تری در اضطراب، هیجان شادی و هیجان ترس کسب کردند. تفاوت ها در هیجان انزجار معنی دار نبود. نتیجه گیری: نتایج نشان می داد که تفاوت هایی در تجارب هیجانی و عاطفی و هم ابتلایی به اضطراب و افسردگی بین بیماران اسکیزوفرنیای پارانویید و سایر انواع اسکیزوفرنیا وجود دارد و می توان از این تفاوت ها در جهت درمان موثرتر این گروه از بیماران بهره برد.
پریسا مشروطی بهروز دولتشاهی
هدف: هدف تحقیق حاضر بررسی نقش تعاملی سیستم های بازداری/ فعال ساز رفتاری و پیوند والدینی بر علائم روانشناختی بود. روش بررسی: در این مطالعه توصیفی که از نوع همبستگی می باشد، 361 نفر از دانشجویان ساکن خوابگاه های دانشجویی دانشگاه تبریز که در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد مشغول به تحصیل بودند به شیوه نمونه گیری خوشه ای انتخاب شده و مورد ارزیابی قرار گرفتند. جهت سنجش سیستم های بازداری/ فعال ساز رفتاری، مولفه های پیوند والدینی و علائم روانشناختی به ترتیب از مقیاس سیستم های بازداری/ فعال ساز رفتاری (bis/bas) کارور و وایت (1994)، ابزار پیوند والدینی (pbi) و چک لیست تجدید نظر شده نشانه های روانشناختی 90 (scl-90-r) استفاده شد. یافته ها: جهت بررسی نقش پیش بین کنند? متغیرهای پیش بین بر متغیرهای ملاک از روش آماری رگرسیون سلسله مراتبی استفاده شد. نتایج حاصل نشان می دهند که به ترتیب مراقبت مادر،حمایت افراطی پدر و سیستم بازداری رفتاری به صورت معنادار پیش بین کنند? آسیب شناسی روانی می باشند. نتیجه گیری: مطالعه حاضر نشان داد که نقش پیش بین کنند? عوامل محیطی و تربیتی بر عوامل سرشتی و زیستی می چربد .
صوفی مرادی پروانه محمدخانی
هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی نقش حضورذهن و ابعاد شخصیتی در سبک های هویتی و تعیین واریانس قابل پیش بینی توسط این دو متغییر از سبک های هویت بود. روش بررسی: مطالعه از نوع توصیفی و تحقیقات همبستگی بود. نمونه مورد مطالعه شامل 223 نفر (دختر:120، پسر:103) از دانشجویان دانشگاه های تهران بودند. که به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای تصادفی انتخاب شدند. جمع آوری داده ها با استفاده از پرسشنامه های سرشت و منش کلونینجر ، مقیاس حضور ذهن براون و رایان و پرسشنامه سنجش سبک هویت بروزنسکی، صورت گرفت. تجزیه و تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون گام به گام با استفاده از نرم افزار spss، صورت گرفت. یافته ها: یافته های پژوهش بیانگر این بود که بین حضورذهن صفتی و سبک هویت اطلاعاتی (0.15 r = و p<0/05 )، هنجاری (r= 0.35 و p<0.01 )، اجتنابی / سردرگم(r= -0.31 و p<0.01 )، مقیاس تعهد (0.38r= و p<0/05 ) رابطه معنادار وجود دارد. همچنین بین حضورذهن و ابعاد سرشتی؛ نوجویی (32/0-r= وp<0/01 )، آسیب پرهیزی (r=-0/32 وp<0/05)، وابستگی به پاداش (r=0/14 و p<0/05) و ابعاد منشی؛ خود راهبری (r=0/45 و p<0/01 ) و همکاری (r=0/36 و p<0/01 ) رابطه ای معنادار وجود دارد. همچنینی نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که سه بعد خودراهبری، خودفراروی و نوجویی به همراه حضورذهن 35 درصد از واریانس مقیاس تعهد هویت وحضورذهن، خودفراروی، همکاری و نوجویی، 26 درصد از واریانس سبک هویت هنجاری را به گونه ای معنادار پیش بینی می کنند. نتیجه گیری: یافته های پژوهش حاضر رابطه بین حضورذهن و سبک های هویتی و ابعاد زیستی – روانی شخصیت را تایید می کنند؛ و همچنین نشان داده شد که حضورذهن می تواند به همراه ابعاد شخصیتی واریانسی معنادار از مولفه تعهد هویت و سبک هویت هنجاری را پیش بینی کند. بنابراین رابطه حضورذهن با سبک های هویتی را باید مورد توجه قرار داد.
مهدی امیری بهروز دولتشاهی
مقدمه: عوامل متعددی در ایجاد و تداوم اختلال اضطراب اجتماعی فراگیر، نقش دارند. در عین حال نحوه تعامل این عوامل متعدد در پدیدآیی علایم این اختلال نامشخص است. پژوهش حاضر بر این ادعا است که مدل زیستی تکاملی کیمبرل که بر پایه نظریه حساسیت به تقویت گری است می تواند با یکپارچه کردن مجموعه ای از عوامل، سبب شناسی این اختلال را تبیین نماید. هدف پژوهش حاضر، ارزشیابی مدل کیمبرل در جامعه ایرانی بود. روش: هدف این پژوهش بررسی روابط تعاملی بین بازداری رفتاری و عوامل شناختی در بروز علایم اضطراب اجتماعی است. این پژوهش در دو مرحله و در چهارچوب دو طرح علی مقایسه ای و شبه آزمایشی انجام شد. در مرحله نخست، 408 دانشجو ابزار پژوهش را تکمیل کردند و در مرحله دوم پاسخ های قلبی عروقی 13 بیمار مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی فراگیر پس از القای تهدید اجتماعی مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج: بازداری رفتاری و عوامل شناختی در بروز علایم اضطراب اجتماعی نقش داشتند و مدل علی که در آن بازداری رفتاری به واسطه عوامل شناختی موجب بروز علایم اضطراب اجتماعی می شود، تایید شد. همچنین هیچ تفاوت معنی داری بین پاسخ های قلبی عروقی بیماران مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی فراگیر و گروه غیر مبتلا، قبل و بعد از القای تهدید اجتماعی وجود نداشت. نتیجه گیری: نتایج این پژوهش می تواند در غربال گری و پیش بینی علایم اختلال اضطراب اجتماعی مفید باشد. با توجه به اثر واسطه ای عوامل شناختی در رابطه بین بازداری رفتاری و اضطراب اجتماعی، می توانیم از این دانش در پیشگیری و درمان علایم اضطراب اجتماعی استفاده نماییم. واژگان کلیدی: اختلال اضطراب اجتماعی فراگیر، بازداری رفتاری، عوامل شناختی، تحلیل مسیر، پاسخ های قلبی عروقی
داوود جعفری پروانه محمدخانی
پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان شناختی مبتنی بر حضور ذهن(mbct) و درمان فعال سازی رفتاری برای افسردگی(batd) در افرادمبتلا به افسرده خویی صورت گرفت. روش پژوهشاز نوع نیمه آزمایشی بود و از طرح پژوهشی تحلیل واریانس مختلط بین- درون آزمودنی ها یا طرح تحلیل واریانس آمیخته استفاده شد.در این پژوهش دانشجویانی که حداقل نمره 20 را در آزمون افسردگی بک- نسخه 2- (bdi-ii)بدست آورند انتخاب و سپس برپایه مصاحبه بالینی ساختار یافته بر اساسdsm-iv-trآنهایی که تشخیص افسردگی دیس تایمیک می گرفتند، به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند و به طور تصادفی 2 گروه درمان شناختی مبتنی بر حضور ذهن و درمان فعال سازی رفتاری برای افسردگی تقسیم شدند ، سپس دو گروه طی 8 جلسه تحت مداخلات آموزشی- درمانی قرار گرفتند. اندازه گیری متغیر های پژوهش در 4 مرحله صورت گرفت که عبارت بودند از : پیش آزمون، هفته چهارم، پس آزمون و پیگیری2 ماهه نتایج تحلیل واریانس آمیخته نشان داد ، هر دو درمان شناختی مبتنی بر حضور ذهن و درمان فعال سازی رفتاری، افسردگی ، کیفیت زندگی، افکار خودکشی و درماندگی آموخته شده افراد افسرده را بهبود بخشید .در واقع اثر زمان معنادار بود ( (p<0/05، به عبارتی بین میانگین نمرات آزمودنی ها طی 4 مرحله اندازه گیری تفاوت معنی داری بوجود آمد و این حاکی از اثربخش بودن هر دو مداخله بر متغیر های پژوهش بود. از طرف دیگر بین اثربخشی مداخله ها در کاهش افسردگی، بهبود کیفیت زندگی ،کاهش افکار خودکشی وکاهش درماندگی آموخته شده تفاوت معنی داری ملاحظه نشد ( (p>0/05. نتیجه این پژوهش مبتنی بر این است که mbctوbatdبه نسبت مشابهی میزان افسردگی، کیفیت زندگی ، افکار خودکشی و درماندگی آموخته شده در افراد افسرده خو را تغییر می دهند. در واقع آنها به عنوان مداخله های موج سوم شناختی -رفتاری اثر بخشی یکسانی بر متغیر های پژوهش دارند.
فاطمه حسینی غفاری عباس پورشهباز
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان فراشناختی گروهی در درمان زنان مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر انجام شد. روش: طرح مورد استفاده پژوهش حاضر یک طرح کارآزمایی بالینی تصادفی مشتمل بر پیش آزمون، پس آزمون - پیگیری سه ماهه است. از میان مراجعه کنندگان به مراکز مشاوره دانشگاه تهران، 30 نفر از واجدین ملاک¬های شمول و خروج، انتخاب شده و به طور تصادفی به یکی از گروه های درمان فراشناختی گروهی و گروه کنترل اختصاص یافتند. آزمودنی های گروه آزمایش به مدت 10 هفته مورد درمان قرار گرفتند. پرسشنامه های فراشناخت (mcq-30)، نگرانی دانشگاه پنسیلوانیا (pswq)، کنترل فکر (tcq-30)، افکار اضطرابی (anti)، اضطراب بک (bai)، افسردگی بک (bdi-ii)، و حوزه های نگرانی (wdq)، در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری توسط آزمودنی ها تکمیل شدند. داده های مربوط به سه نفر از آزمودنی های گروه آزمایش به علت غیبت بیش از دو جلسه از تحلیل نهایی کنار گذاشته شدند. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون های آماری تحلیل کواریانس یک طرفه و تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر انجام شد. یافته ها: نتایج نشان داد که درمان فراشناختی گروهی منجر به کاهش باورهای مثبت در مورد نگرانی (001/0p?، 34/16 =(27، 1)(f و باورهای منفی در مورد کنترل ناپذیری و خطر در شرکت کنندگان گروه آزمایش شدند (001/0p?، 13/19 =(27، 1)(f. در خصوص راهبردهای کنترل فکر، نتایج نشان دادند که نمرات نگرانی و خودتنبیهی شرکت کنندگان گروه آزمایش کاهش یافت و نمرات توجه برگردانی و کنترل اجتماع افزایش یافت. اما در خرده مقیاس ارزیابی مجدد تغییری نشان ندادند. همچنین، درمان گروهی فراشناختی، افکار اضطرابی بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر را نیز کاهش داد. این کاهش در تمامی مقیاس ها (اضطراب اجتماعی، اضطراب سلامتی و فرانگرانی) مشاهده شد (001/0p?، 71/20 =(27، 1)(f. همچنین، پس از درمان در متغیر های شدت نگرانی، حوزه های نگرانی(001/0p?، 4/34 =(27، 1)(f. اضطراب (001/0p?، 6/15 =(27، 1)(f و افسردگی (001/0p?، 42/17 =(27، 1) (fنیز کاهش معناداری در نمرات پس آزمون مشاهده شد. تمامی نتایج در مرحله پیگیری نیز تداوم داشتند. اما میان نمرات حاصل از ارزیای های مرحله پیگیری و مرحله پس آزمون تفاوت معناداری مشاهده نشد. نتیجه گیری: به نظر می رسد که درمان فراشناختی گروهی توانسته است با تغییر در باورهای فراشناختی شرکت کنندگان در کاهش علایم اختلال اضطراب فراگیر کارامد باشد.
سمیرا لطفی ابراهیم رضایی دوگاهه
این مطالعه توصیفی قلدر/ قربانی را بین دانش آموزان آموزان شهرستان ارومیه و نقش آن را در نشانگان روانی ضربه مورد بررسی قرار داد. پرسشنامه تجدید نظر شده قلدر/قربانی الویوس و فهرست نشانگان روانی ضربه برای کودکان(tscc-a) بین 591(325:پسر ، 266:دختر) دانش آموزان 10-14 ساله توزیع شد.آمار توصیفی ، همبستگی پیرسون و کای اسکوئر برای تحلیل داده ها استفاده شد. نتایج نشان داد شیوع رفتار قلدری بین دانش آموزان 4/38% است. بعلاوه دانش آموزان قربانی سطوح بالایی از افسردگی، اضطراب و خشم را در مقایسه با دانش آموزان غیر درگیر گزارش دادند و بین قلدری و نشانگان روانی ضربه رابطه معنی داری یافته نشد.همچنین مقایسه بین دختران و پسران تفاوت معنی داری در رفتار قلدری نشان نداد.
فریما عنبری ابراهیم رضایی دوگاهه
هدف: در مطالعه ی حاضر هدف بررسی روش های کنترل فکر در مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر، اختلال افسردگی اساسی و ارتباط این روش های فراشناختی با اضطراب صفت به عنوان عامل آسیب پذیری کلی هیجانی بود. روش: 60 بیمار با تشخیص افسردگی اساسی و اضطراب فراگیر از کلینیک های دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی و سایر مراکز درمانی و 30 فرد غیربیمار از دانشجویان دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی انتخاب شدند. شرکت کنندگان به پرسشنامه های اضطراب بک (bai)، پرسشنامه افسردگی بک -2 (bdi-ii)، پرسشنامه ی روش های کنترل فکر (tcq)، مقیاس اضطراب حالت- صفت اسپیلبرگر (stai) و پرسشنامه ی سلامت عمومی – 28 (ghq-28) پاسخ دادند. به منظور تحلیل داده ها از تحلیل واریانس چند متغیره و رگرسیون ساده همزمان استفاده شد. نتایج: نتایج حاکی از آن بود که گروه اضطراب فراگیر با استفاده ی بیش تر از روش های کنترل فکر نگرانی و تنبیه خود از گروه کنترل متمایز می شود. گروه افسرده اساسی نیز با استفاده ی بیش تر از نگرانی و استفاده کم تر از پرت کردن حواس و ارزیابی مجدد از گروه کنترل جدا می شود و این در حالیست که استفاده بیش تر از ارزیابی مجدد فکر و استفاده کم تر از نگرانی نیز گروه اضطراب فراگیر را از گروه افسرده اساسی متمایز می سازد. روش های نگرانی وتنبیه خود (p<0.001 و p=0.001) پیش بینی کننده ی مثبت اضطراب صفت هستند در حالیکه پرت کردن حواس و ارزیابی مجدد (p<0.001و p=0.047) پیش بینی کننده منفی اضطراب صفت هستند. نتیجه گیری : بیماران مبتلا به اضطراب فراگیر و افسردگی اساسی بیش تر از افراد غیر مبتلا از روش های ناسازگارنه برای کنترل افکار مخل خود استفاده می کنند و این روش های ناسازگارانه می توانند پیش بینی کننده های اضطراب صفت به عنوان عامل آسیب پذیری زیربنایی باشند.
فاطمه قاسمی پروانه محمدخانی
هدف از این پژوهش پیش بینی رفتارهای پرخطر بر مبنای ایمنی دلبستگی به والدین و هیجان طلبی در دانشجویان بود. روش: آزمودنی ها ، 307 دانشجوی مشغول به تحصیل در مقطع کارشناسی در رده سنی 25-18 ساله در دانشگاه های علوم بهزیستی و توانبخشی و شهیدبهشتی بودند که با تکمیل پرسشنامه های رفتارپرخطر، دلبستگی به والدین و هم سالان آرمسدن و کرنبرگ و مقیاس هیجان طلبی زاکرمن در این پژوهش شرکت کردند. روش نمونه گیری، خوشه ای چندمرحله ای بود. نتایج: برای تحلیل داده های پژوهش ضریب هم بستگی و تحلیل رگرسیون به کار برده شد. نتایج پژوهش نشان داد بین رفتارهای پرخطر و دلبستگی به والدین 0.186- =r و هیجان طلبی 0.364= r رابطه معنادار وجود دارد. از بین متغیرهای پژوهش جنسیت، تجربه طلبی، بیگانگی با مادر، فقدان بازداری، سن مادر و بیگانگی با دوستان قادر به تبین 28.2 درصد از واریانس رفتار پرخطر بودند. بحث و نتیجه گیری: هرچقدر نمره آزمودنی ها در دلبستگی به والدین بیشتر باشد، نمره رفتارهای پرخطر کمتر می شود. از طرف دیگر با افزایش نمره هیجان طلبی ، رفتارهای پرخطر نیز بیشتر می شود.
شیرین فرازمند پروانه محمدخانی
چکیده هدف : این پژوهش با هدف بررسی نقش میانجی طرحواره های ناسازگار اولیه در رابطه ی بین بدرفتاری های عاطفی دوران کودکی و آشفتگی های روانی بعدی در میان دانشجویان انجام گرفته است. روش: نمونه مورد مطالعه 315 نفر از دانشجویان دانشگاه های تهران بوده است که به شیوه نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. برای سنجش متغیرهای مورد پژوهش از پرسشنامه تجارب زندگی (leq)، پرسشنامه کوتاه طرحواره یانگ نسخه 90 آیتمی (ysq-sf-3)، چک لیست نشانگان تروما (tsc-40) استفاده شد. نتایج: یافته های پژوهش با استفاده از روش تحلیل مسیر از طریق spss مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج تحلیل مسیر نشان داد که رابطه ی بین تجربه مورد بدرفتاری عاطفی قرار گرفتن در دوران کودکی با آشفتگی های روانی بزرگسالی در جمعیت دانشجویان به وسیله ی طرحواره های نقص/ شرم، آسیب پذیری به ضرر و بیماری، ایثار و استحقاق تعدیل می شود. بحث و نتیجه گیری: یافته های بدست آمده از پژوهش حاضر موید آن است که تجربه بدرفتاری عاطفی در دوران کودکی از طریق ایجاد آسیب پذیری شناختی در کودکان مانند شکل گیری طرحواره های ناسازگار اولیه که ساختارهای شناختی انعطاف ناپذیر و افراطی هستند و باعث سوگیری منفی در تفسیر اطلاعات شناختی و هیجانی می شوند، می توانند آشفتگی های روانی در بزرگسالی را پیش بینی کنند.
مینا نوری علویجه عباس پورشهباز
با توجه به نظریه شناختی اجتماعی بندورا فرض می شود که خودکارامدی و انتظار پیامد در رابطه بین یک اتفاق مانند درد مزمن و پیامدهای ان یعنی افسردگی و ناتوانی نقش میانی داشته باشد از طرفی نیز به نقش مهم ترس از حرکت در ارتباط بین این متغیرها اشاره شده است نتایج نشان داد که شدت درد ادراک شده واریانس معناداری از خودکارامدی، ناتوانی و ترس از حرکت را تبیین می کند همچنین خودکارامدی نیز واریانس معناداری از انتظار پیامد و ناتوانی را تبیین می کند. انتظار پیامد نیز بصورت معناداری ترس از حرکت و افسردگی را تبیین کرده و ترس از حرکت نیز تبیین ننده ناتوانی و ناتوانی تبیین کننده افسردگی است.
علی فیضی خواجه مرجان پشت مشهدی
چکیده: هدف مطالعه کنونی سنجش رابطه بین راهبردهای حفظ جفت در زن و شوهر و رضایت زناشویی همسر است. در این مطالعه نقش ارزش جفتی زنان و شوهران در چگونگی استفاده شوهران از راهبردهای حفظ جفت مورد کاوش قرار گرفت و رابطه ارزش جفتی زن و رفتارهای حفظ جفت او نیز بررسی شد.
محمد حسن دوازده امامی بهروز دولتشاهی
مقدمه : اختلال کندن پوست یکی از اختلالات طیف وسواس- اجبار در dsm-5 است. خصوصیت اصلی این اختلال را می توان کندن مکرر پوست و تلاش مکرر برای انجام ندادن این رفتار دانست. این اختلال ناراحتی بالینی معنی دار و نقص در حوزه های اجتماعی ، شغلی یا دیگر حوزه های عملکردی مهم را به دنبال دارد. در حوزه سبب شناسی این اختلال استرس و مدل تنظیم هیجان توجه زیادی به خود اختصاص داده اند. در این پژوهش اثربخشی دو مداخله روان شناختی ، یعنی آموزش مدیریت استرس شناختی رفتاری و کاهش استرس مبتنی بر حضور ذهن، بر کاهش شدت علائم جسمی و روانی و بهبود کیفیت زندگی بیماران مبتلا به اختلال کندن پوست مورد بررسی قرار گرفت. روش : در یک طرح تجربی، تعداد 75 نفر از بیماران مبتلا به اختلال کندن پوست، به روش نمونه گیری داوطلبان? در دسترس انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه آزمایشی شناختی- رفتاری (25=n) وکاهش استرس مبتنی بر حضور ذهن (25=n) و یک گروه کنترل (درمان معمول) (25=n) گمارده شدند. هر کدام از گروه های آزمایشی 8 جلس? دو ساعته تحت آموزش قرار گرفتند. شرکت کنندگان هر سه گروه قبل از شروع مداخلات، بلافاصله بعد و سه ماه بعد از اتمام مداخلات مقیاس شدت علائم جسمی در اختلال کندن پوست (sps)، مقیاس استرس، اضطراب و افسردگی (dass) ، مقیاس کیفیت زندگی (whoqol- bref) و پرسش نامه های نشانگان مختصر (bsi) و تنظیم شناختی هیجان (cerq) را تکمیل کردند. از مجموع 75 شرکت کننده 59 نفر تا پایان ارزیابی ها در پژوهش باقی ماندند. نتایج با روش تحلیل واریانس برای اندازه گیری های مکرر مورد بررسی قرار گرفت. یافته ها : در مورد شدت کندن پوست، علائم روانشناختی و کیفیت زندگی، هیجان تفاوت دو گروه آزمایشی و گروه کنترل در پس آزمون، در جهت مورد نظر معنی دار بود و در پیگیری سه ماهه نیز معنی دار باقی ماند. لیکن، تفاوتی میان دو روش روش شناختی- رفتاری و کاهش استرس مبتنی بر حضور ذهن از لحاظ تأثیر بر شاخص های مورد نظر، مشاهده نشد. نتیجه گیری : آموزش مدیریت استرس به روش شناختی- رفتاری و کاهش استرس مبتنی بر حضور ذهن می تواند باعث کاهش شدت علائم اختلال کندن پوست و بهبود فرایند تنظیم هیجان و برخی شاخص های سلامت روان در این بیماران گردد. ارائه این نوع آموزش ها به عنوان بخشی از درمان اختلال کندن پوست توصیه می شود.
پرک تارونی پروانه محمدخانی
چکیده ندارد.
مهدی محمدی پروانه محمدخانی
چکیده ندارد.
مظاهر رضایی پروانه محمدخانی
هدف: در پژوهش حاضر هدف بررسی نقش بینش به عنوان واسطه ی اثربخشی تفسیر انتقال در تغییر شدت افسردگی و علایم همراه در مبتلایان به اختلال افسردگی اساسی بود. روش بررسی: در پژوهش حاضر با استفاده از طرح تک آزمودنی چند خط پایه ای، 20جلسه درمان هفته ای یکبار بر روی 6 بیمار مبتلا به اختلال افسردگی اساسی - که به شیوه غیر تصادفی انتخاب بودند- اجرا گردید. آزمودنی ها با تشخیص روان پزشک مبنی بر ابتلا به اختلال افسردگی اساسی و مصاحبه تشخیصی ساختاریافته برای اطمینان از محرز بودن ملاکهای ورود و خروج پژوهش در طرح پژوهش قرار گرفتند. علاوه بر مصاحبه تشخیصی ساختاریافته، نسخه دوم پرسشنامه افسردگی بک _ برای سنجش شدت افسردگی _ و پرسشنامه مختصر علایم _ برای سنجش علایم همراه _ مورد استفاده قرار گرفت. مقیاس پیشرفت روان درمانی راتگرز برای ارزیابی بینش به کار گرفته شد. داده های تحقیق از طریق تحلیل میزان اثر و نمودارها مورد بررسی قرار گرفتند. یافته ها: تحلیل داده ها در 5 آزمودنی از 6 مورد شدت افسردگی و علایم همراه در نیمه دوم درمان کاهش پایدار نشان داد. تغییرات توام شدت افسردگی و علایم همراه با سطح بینش فقط در نیمه دوم درمان قانونمند بود. نتیجه گیری: رابطه ی تغییر بینش با تغییر شدت افسردگی و علایم همراه آن بعد از تفسیر انتقال رابطه یی غیر خطی می باشد.
غلامرضا ثناگوی محرر پروانه محمدخانی
از زمانهای گذشته پدیده کودک آزاری در جوامع انسانی یکی از مسائل مورد بحث افراد عامی و متخصص بوده و شواهد و منابع مکتوب فراوانی در این مورد در دسترس می باشد، کودک آزاری در تمام طبقات اجتماعی - اقتصادی و فرهنگهای مختلف گزارش گردیده است . اما بطور کلی می توان گفت ، عوامل شخصیتی و تعامل بین رفتارهای مادر و کودک که ممکن است ناشی از عوامل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و یا عوامل دیگر باشد در این زمینه نقش اصلی را داشته باشند. یافته های پژوهش نشان می دهد که نیازهای روانی، عدم رشد و بلوغ روانی، اختلالات شخصیت ، اختلالات خلقی و اختلالات مربوط به تفکر و ادراک از یک طرف و چگونگی الگوی تعاملی بین مادر و فرزند از طرف دیگر، می تواند در بروز پدیده کودک آزاری و بی توجهی به کودک نقش مهمی داشته باشد.
محمود دهقانی علیرضا جزایری
تاکید بر روی عوامل موثر در وابستگی مواد و عود مکرر احتمالا بیش از هر چیز معطوف به شکل گیری الگوهای دیرپای شخصیتی است و این الگوهای شخصیتی نیز شدیدا متاثر از جهت گیری تحولی شخصیت می باشند. همچنین پژوهش های مختلف نشان داده اند که دلبستگی به عنوان یک عامل تحولی نقشی تعیین کننده درشکل دهی الگوهای شخصیتی دارد. از این رو پژوهش حاضر از یک سو رابطه بین سبکهای دلبستگی را با وابستگی مواد مورد بررسی قرار می دهد و از سوی دیگر به بررسی رابطه بین دلبستگی و اعتیاد با نیمرخ روانی می پردازد.
احمدرضا بحیرایی جلال یونسی
دراین پژوهش که با هدف کلی تعیین حساسیت sensitivity و ویژگی specificity که دو شاخص مهم اعتبار آزمون می باشند و پایایی reliability و آزمون سرند mmse در سرند سالمندان مبتلا به دمانس صورت گرفت.دراین پژوهش جهت برآورد حساسیت و ویژگی آزمون mmse از روش تعیین نقاط برش cut off point استفاده شد و پایایی آن با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون محاسبه گردید. نتایج پایایی باز آزمون 73/0 را نشان داد .همچنین نتایج نشان داد که آزمون mmse با توجه به نمره برش کلی 18 می تواند با حساسیت 95درصد و ویژگی 97درصد بیماران مبتلا به دمانس را از افراد بهنجار افتراق دهد. همچنین در بررسی سوالهای فرعی پژوهش با توجه به متغیر جنسیت نقطه برش 18 برای مردان و نقطه برش 17 برای زنان محاسبه گردید.