نام پژوهشگر: محبوبه سهرابی
محبوبه سهرابی حمید محمدی
قارچ های میکوریز داخلی (am) دارای یک رابطه همزیستی با گونه های مختلف گیاهی هستند. در این مطالعه تأثیر دو گونه از قارچ های میکوریز داخلی به نام های glomus mosseae و g. intraradices به تنهایی و ترکیب آن ها بر رشد (ارتفاع ساقه و وزن خشک ریشه و ساقه) و بیماری پوسیدگی ریشه نخود (cicer arietinum l.) ونخود فرنگی (pisum sativum l.) با عامل fusarium solani f.sp. pisi در شرایط گلخانه ای مورد ارزیابی قرار گرفت. همچنین اثر این تیمار ها بر کلروفیل و میزان برخی از عناصر غذایی مانند فسفر، پتاسیم، روی، منگنز، مس، آهن، منیزیم و کلسیم نیز مورد مطالعه قرار گرفت. این آزمایش در قالب یک طرح فاکتوریل کاملاً تصادفی با هشت تیمار مختلف و هر کدام با پنج گیاه و چهار تکرار انجام گردید. همه تیمار های مربوط به قارچ های میکوریز نسبت به گیاهان شاهد باعث افزایش فاکتورهای رشد، کلروفیل و عناصر غذایی شدند. بر اساس نتایج بدست آمده تیمار تکی g. mosseae نسبت به تیمار g. intraradices و تیمار ترکیبی دو قارچ میکوریز (g. intraradices + g. mosseae) بسیار موثر تر بود. مایه زنی گیاهان با عامل بیمارگر f. solani f.sp. pisi بدون تیمار های مربوط به قارچ های میکوریز g. mosseae و g. intraradices باعث کاهش معنی دار طول ساقه، وزن خشک ساقه و ریشه، کلروفیل و عناصر غذایی در سطح احتمال 1% نسبت به گیاهان شاهد گردید. با وجود قارچ های میکوریز g. mosseae، g. intraradices و تیمار ترکیبی این دو، کلنیزاسیون ریشه توسط عامل بیمار گر یعنی f. solani f.sp. pisi کاهش یافت ولی در این جا نیز تیمار تکی g. mosseae نسبت به تیمار های دیگر تأثیر بیشتری داشت. مایه زنی گیاهان آلوده نخود و نخود فرنگی به عامل بیمارگر با قارچ های g. mosseae و g. intraradices باعث افزایش معنی دار فاکتورهای مختلف طول ساقه، وزن خشک ساقه و ریشه، کلروفیل و عناصر غذایی در مقایسه با شاهد آلوده گردید. ولی مایه زنی این گیاهان با تیمار ترکیبی g. mosseae و g. intraradices تنها باعث افزایش معنی دار میزان عناصر غذایی نسبت به گیاهان شاهد گردید. بر اساس نتایج بدست آمده تیمار g. mosseae بهترین تأثیر را در کاهش بیماری و افزایش فاکتورهای رشد نخود و نخود فرنگی دارد و تیمار g. intraradices و تیمار ترکیبی g. mosseae و g. intraradices در مراحل بعد قرار می گیرند.
محبوبه سهرابی بهروز قاسمی
همگام با چرخش از سوی اقتصاد مبتنی برصنعت به اقتصاد مبتنی بر دانش،سازمان ها نیز خود را بر آن داشته اند تا با تکیه بر دانش و اطلاعات و استفاده از آن در فرایند کسب و کار توان رقابتی خود را افزایش دهند.سرمایه دانشی،دارایی نهفته و پنهانی سازمان ها است که با مدیریت و اداره آن می توان به مزیت های رقابتی دست یافت. مدیریت دانش به عنوان یک رویکرد که بر اساس آن سازمان به شناسایی، خلق، دست یابی و بکارگیری دانش به منظور بهبود و ارتقاء بهره وری در سازمان میپردازد، معرفی میگردد. امروزه نقش و اهمیت مدیریت دانش بیش از پیش آشکار شده و اجرای موفق آن میتواند تأثیر بسزایی در افزایش کارایی واثربخشی سازمان داشته باشد. استقرار موفقیت آمیز مدیریت دانش مستلزم این است که عوامل مختلف از جمله فرهنگ سازمانی،ساختار سازمانی ، رهبری ، یادگیری و فرایندهای مدیریت دانش مورد بررسی قرار گیرند. این تحقیق از نظر هدف از نوع تحقیق کاربردی و از نظر ماهیتی توصیفی پیمایشی محسوب می شود. جامعه آماری شامل کلیه کارکنان ، مدیران شرکت توزیع نیروی برق نواحی استان تهران در حوزه ی ستادی می باشد.در این پژوهش برای انتخاب نمونه از روش نمونه گیری تصادفی و برای جمع آوری داده ها از پرسش نامه استفاده شده است.. لذا از آزمون کلموگروف اسمیرنوف و آزمون t استفاده شده است.و در نهایت وضعیت زیرساخت های ساختارسازمانی،فن آوری اطلاعات،رهبری ویادگیری مطلوب و وضعیت زیرساخت فرهنگ سازمانی نامطلوب ارزیابی شده است. واژگان کلیدی: مدیریت دانش،فرهنگ سازمانی،ساختار سازمانی،فناوری اطلاعات،رهبری ، یادگیری
محبوبه سهرابی علی اصغر انصافی
در این پروژه تحقیقاتی، یک روش ساده و انتخاب پذیر جهت توسعه یک زیست حسگر بر پایه dna برای اندازه گیری فورازولیدون استفاده شد. این زیست حسگر با استفاده از الکترود خمیر کربن اصلاح شده با نانو ذره ی تیتانیوم دی اکسید بر روی گرافن اکسید کاهش یافته (tio2-rgo/cpe) به عنوان یک بستر مناسب برای تثبیت dna دو رشته ای جهت افزایش هدایت الکتریکی و افزایش سطح الکترود به کار برده شد. این زیست حسگر ساده و ارزان قیمت برای برهمکنش فورازولیدون با dna استفاده شد. در بخش اول این پروژه با استفاده از زیست حسگر بر پایه ی dna، به اندازه گیری مقادیر کم فورازولیدون که یک داروی ضد باکتری از طبقه نیتروفوران است پرداخته شده است. در ساخت این زیست حسگر تمامی پارامترهای دستگاهی و پارامترهای موثر در آماده سازی بهینه شدند. برهمکنش بین dna و فورازولیدون روی سطح الکترود ds-dna/tio2-rgo/cpe بر اساس کاهش سیگنال آدنین و گوانین مورد مطالعه قرار گرفت. جهت اندازه گیری سیگنال آدنین و گوانین از تکنیک ولتامتری پالس تفاضلی در بافر استاتی (8/4ph=) استفاده شد. نتایج حاصل از ولتامتری پالس تفاضلی در شرایط بهینه نشان داد که جریان سیگنال های آدنین و گوانین بعد از برهمکنش با فورازولیدون کاهش می یابد که جهت بررسی های کمی به کار برده شد. منحنی تنظیم با دنبال کردن کاهش جریان آدنین و گوانین با دو ناحیه خطی برای هریک از آن ها در محدوده ی 00/1-0/10 و0/10-0/150 پیکومولار و با حد تشخیص 55/0 و 43/0 پیکومولار به ترتیب براساس گوانین و آدنین به دست آمد. انحراف استاندارد برای پنج اندازه گیری در غلظت 0/10 پیکومولار فورازولیدون 3/4? و 8/4? به ترتیب برای گوانین و آدنین محاسبه شد. این زیست حسگر به طور موفقیت آمیزی برای اندازه گیری مقادیر کم فورازولیدون در نمونه های حقیقی مانند پلاسما و ادرار به کار برده شد. در بخش دوم پروژه با استفاده از زیست حسگر ساخته شده و با تکنیک های طیف نگاری امپدانس الکتروشیمیایی (eis) و اسپکتروفتومتری مرئی– ماوراء بنفش (uv-vis) به بررسی اثر ممانعت کنندگی برخی یون های فلزی شامل (مس، روی، کبالت، و نیکل) در تخریب dna توسط فورازولیدون پرداخته شد. با دنبال کردن تخریبdna توسط فورازولیدون موفق به اثبات و بررسی تولید رادیکال های آزاد حاصله از برهمکنشdna با فورازولیدون و جلوگیری از آسیب وارده به dnaتوسط فورازولیدون در حضور یون های فلزی شدیم. نتایج نشان داد می توان از دو تکنیک eisو uv–vis به عنوان دو روش مناسب برای مقایسه کمی و کیفی مواد مختلف در تخریب dna و بررسی مکانیزم تخریب استفاده کرد.