نام پژوهشگر: محمد تقی کرمی
فاطمه رستمی محمد تقی کرمی
چکیده : احساس امنیت حالتی است که آحاد جامعه، هراس و بیمی نسبت به حقوق و آزادیهای مشروع خود نداشته و به هیچ وجه حقوق آنان به مخاطره نیفتد. احساس امنیت از آن رو دارای اهمیت می باشد که هر گونه اختلالی در آن، و بروز شرایط نگرانی ناشی از موقعیت های مخاطره آمیز و دغدغه ساز عینی و ذهنی در جامعه باعث ایجاد اختلال در اعتماد اجتماعی و بروز بی تفاوتی فردی و اجتماعی می شود. از سوی دیگر، احساس امنیت با بسیاری از عناصر اجتماعی و فرهنگی جامعه در ارتباط می باشد. یکی از این ابعاد اجتماعی – فرهنگی می تواند نوع پوشش (حجاب) زنان در جامعه ما به عنوان یک جامعه اسلامی باشد. این تحقیق در پی پاسخ به این پرسش می باشد که آیا میان احساس امنیت اجتماعی و نوع پوشش زنان رابطه ای وجود دارد و همچنین چه نوع پوششی می تواند باعث احساس امنیت زنان در جامعه ما باشد. تحقیق حاضر با روش پیمایش و ابزار پرسشنامه صورت گرفته است. جامعه آماری شامل زنان 18– 55 ساله ساکن تهران هستند که از میان آنها، نمونه ای به حجم 320 نفر انتخاب گردیده است. نتایج تجزیه و تحلیل داده های آماری نشان می دهند که عامل های سن ، تحصیلات و تأهل می تواند بر میزان احساس امنیت اجتماعی زنان تأثیر گذار باشد؛ همچنین نوع پوشش (از نوع تیپ 2) که در این پژوهش بدان پرداخته شده است نسبت به دو نوع تیپ دیگر (تیپ نوع 1 و 3) بر احساس امنیت اجتماعی زنان در فضاهای عمومی اثر مثبت دارد. در مجموع می توان گفت که نوع هویت خاصی که زنان در رابطه با نوعی پوشش خاص (تیپ نوع 2) بر می گزینند باعث می شود تا رفتارهای خاصی از خود بروز داده و این رفتارها در فضاهای عمومی و اجتماعی منجر به احساس امنیت اجتماعی در آنان شود که در مقایسه با انواع دیگر پوشش از میزان بالایی برخوردار است. واژگان کلیدی : پوشش ، حجاب، احساس امنیت اجتماعی، سبک زندگی ، هویت.
حنانه سادات صفوی همامی محمد سعید ذکایی
در طول دو سده اخیر خانواده ی ایرانی در جریان نوسازی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور تغییرات اساسی یافته است.با توجه به ریشه های عمیق دینی در جامعه ایرانی و نیز اهمیت خانواده در ایران، نوع و سطح تغییرات و مسائل ناشی از آن دارای اهمیت و موضوعیت می باشد.یکی از روندهای این تغییرات و تحولات در میان جوانان ، نوع دینداری آنان و نحوه تعامل با والدینشان است. این تحقیق با استفاده از روش کیفی،به بررسی تفاوت های دینداری مادران و دختران پرداخته و شیوه های مواجهه مادران با تفاوت دینداری دخترانشان را به وسیله تکنیک مصاحبه عمیق و تحلیل تماتیک داده ها، مورد بررسی قرار داده است. جامعه آماری را دانش آموزان پیش دانشگاهی مدرسه عترت واقع در منطقه 5 تهران تشکیل داده اند. و پس از نمونه گیری هدفمند، بیست نفر(ده مادر و دختر) مورد مصاحبه عمیق قرار گرفته اند. البته تجربه زیست سه ساله محقق نیز در قالب معلم ومشاور با این افراد کمک شایانی در تدقیق کار داشت. یافته ها حاکی از آن بود که، تفاوتهای دینداری مادران و دختران، مبتنی بر خرد و عقلانیت و استفاده از استدلال مشاهده نشد بلکه با تکیه بر احساسات، به ویژه روحیه حاکم بر دوره «تشرف جوانی» و نیز خلقیات رفتاری چون تنبلی و کاهلی و گاهی لجبازی با والدین می باشد. از این رو نوع واکنش مادران نیز در همین چهارچوب قابل بررسی می باشد.دینداری دختران را هم می توان نوعی «دینداری پاندولی» دانست. دختران گاه به مناسک می پردازند و گاه نمی پردازند. «اتمسفر مذهبی» خانواده دیندار باعث می شود که دخترانشان به «جدایی از دین» دچار نشوند، و آنچه ملاحظه می گردد، «دوری از خانواده» است، نه دوری از دین. تفاوت های دینداری میان مادران و دختران نیز باعث شکاف بیشتر دو نسل نشده است، بلکه این نحوه مواجهه و برخورد مادر است که زمینه را برای نزدیکی یا فاصله گرفتن دختر از وی فراهم می کند، نه تفاوت ارزش و اعتقادات مذهبی.