نام پژوهشگر: صدیقه غلامزاده زیناب
صدیقه غلامزاده زیناب ناصر صدقی
سلجوقیان مردمانی کوچ رو و از قبایل ترکان غز بودند که از نبرد دندانقان به بعد با فروپاشی حکومت غزنویان در خراسان(431ق) به تدریج طی چندین دهه آینده زمینه های شکل گیری نظام سیاسی وسیع و گسترده ای را فراهم ساختند که ایران در کانون اصلی آن قرار داشت و از ماوراء النهر و ترکستان تا شام و سواحل مدیترانه را شامل می شد. سلجوقیان به مقتضای حیات کوچگردی زمانی که با نظامات اجتماعی و معیشت ساده ی خاندانی و قبیله ای، به واسطه فتوحات و تشکیل حکومت وارد حیات شهری جامعه ایرانی شدند، خواسته و ناخواسته با الگو ها و عناصر مدنیت ایرانی _اسلامی برخورد نمودند. به طوری که چگونگی اداره یک قلمرو سیاسی گسترده با مجموعه ای از جوامع روستایی و شهری آن هم با الزامات و قواعد خاص، از همان ابتدا، این خاندان حکومتگر را درگیر چالش ها و تجربیات سیاسی متفاوتی کرد که تا آن هنگام سابقه نداشت. نتیجه ی امر این بود که بنیان گذاران و فرمانروایان حکومت سلجوقی که اکنون از محدوده ی اداره خاندانی و قبیله ای به فرمانروایی یک قلمرو وسیع سیاسی صعود کرده بودند، در جریان برخورد و چالش سنن خاندانی و قبیله ای با اصول پادشاهی ایرانی_اسلامی و گاهی تعارضات حاصل از آن قرار گرفتند. ضرورت حل و فصل چنین معضلی که ناکارآمدی و محدودیت های ساختارها و سنت های قبیله ای را برای اداره قلمروی سیاسی عظیم عیان ساخته بود، فرمانروایان سلجوقی را از همان ابتدا ملزم به جذب مشاوران ایرانی جهت پایه گذاری حکومت و اداره قلمرو سیاسی در حال شکل گیری کرد. با این وجود، سلجوقیان در دهه های نخستین حکومت که همراه با فتوحات و تلاش برای تثبیت نظام سیاسی همراه بود به شکل پر رنگی در کنار حضور عناصر ایرانی در مناصب دیوانی، بر اساس قواعد و سنن خاندانی و قبیله ای و مشارکت مجموعه عظیمی از قبایل مهاجر ترکمان تشکیل حکومت داده و به اداره آن مبادرت ورزیدند. اما با گذشت زمان و آشکار شدن ضرورت های ایجاد نظام پادشاهی متمرکز بر اساس الگوی دیوانسالاری ایرانی_اسلامی -که کارگزاران ایرانی حاملان و تداوم دهندگان چنین الگویی از حکومت بودند-، زمینه های نخستین گسست تدریجی از مبانی و منشأ قبیله و سنت های خاندانی و گرایش به سنت های ایرانی_اسلامی حکومت به ویژه از دوره سلطان آلب ارسلان شروع شد که این گسست با اصلاحات دیوانسالاران ایرانی چون شخص نظام الملک و مقاومت عناصر خاندانی سلجوقی و قبیله ای ترکمان همراه بود که در نهایت به مدت چندین دهه به برتری عناصر دیوانسالار ایرانی و نقش آفرینی سنت های ایرانی-اسلامی در حکومت و برقراری نظام پادشاهی فردی با اتکای به تشکیلات اداری و نظامی متمرکز و وابسته به مقام پادشاه منجر شد. روندی که در دوره ملکشاه به اوج رسید. اما با مرگ ملکشاه و البته نظام الملک، زمینه های چالش و تقابل جدی بین نیروها و سنت های سیاسی قبیله ای و خاندانی و ایرانی و دیوانسالاری شکلی جدید و متفاوت به خود گرفت و این تقابل حتی در ابتدا با بازگشت و غلبه نمایندگان و نیروهای خاندانی و قبیله ای علیه نیروهای دیوانسالار طرفدار پادشاهی متمرکز و موروثی همراه بود. با این وجود، به تدریج در درون نظام سیاسی سلجوقی با شکل گیری حوزه ها و شاخه های حکومتی خاندانی، روندهایی پدید آمد که در نهایت خود را به صورت همزیستی بین سنت ها و گرایش های حکومت خاندانی و قبیله ای از یک سو، و دیوانسالار از دیگر سو نشان داد و فرجامِ چنین روندی نیز شکل گیری مجموعه ای از حکومت های خاندانی و اتابکی در بخش های مختلف قلمرو سلجوقیان با مشارکت و همزیستی نیروهای قبیله ای و دیوانسالار بود، به گونه ای که طرفین ضرورت حضور یک دیگر را جهت اداره نظام سیاسی موجود پذیرفته بودند.