نام پژوهشگر: خدیجه کاردوست فینی
خدیجه کاردوست فینی حسین حیدری
تاریخچه پیدایش علم روان شناسی به اواخر قرن نوزدهم بر می گردد، درحالی که این رشته در قرن بیستم به جایگاه اصلی خود رسیده و نهادینه شد.اساساً، به لحاظ نظری چهار نحله فکری که در شکل گیری علم روان شناسی موثر بوده اند و بر مطالعه روان شناسانه دین اثر گذاشته اند عبارتند از: نظریه روان کاوانه، روانشناسی رفتارگرا، روان شناسی انسان گرا، و روان شناسی فرافردی.در رساله حاضر به جایگاه دین در نظرات روان شناسان کلاسیک در دوره مدرنیته نخست بویژه فروید و یونگ، و باور منفی رفتارگرایان در باب دین و همچنین نظریات جدید روان شناسی در مدرنیته متأخر از جمله ویلیام جیمز، رولومی، ویکتورفرانکل، و اریک فروم پرداخته شده و در ادامه، دیدگاه های روان شناسانه و انسان گرایانه کارل راجرز و آبراهام مزلو بررسی نقادانه می شود. روش تحقیق در این رساله به صورت توصیفی، تطبیقی و تحلیلی و روش کار به صورت کتابخانه ای و مبتنی بر متون خواهد بود؛ و از آنجا که دسترسی به منابع اصلی مشکل بود، عمدتاً این پژوهش بر ترجمه هایی مبتنی خواهد بود که در زبان فارسی ارائه شده است.در بررسی کلی به این نتیجه می رسیم که برخلاف نظرات فروید و غالب روان شناسان پیشین، طبق نظرات مزلو انسان ذاتاً مذهبی است و زندگی معنوی قسمتی اساسی از زندگی زیستی اوست. هم چنین، در این تحقیق نظرات مزلو در باب خاستگاه و مراحل خودشکوفایی بیان شده و نشان داده می شود که دیدگاه های آبراهام مزلو ، بخصوص در باب خودشکوفایی بی شباهت به نظریات عرفانی مولوی نبوده و مشخص می شود که مولوی، بیش از مزلو، عالم هستی را می فهمد و نیازهای انسان را حس می کند.