نام پژوهشگر: فردین ادهمی

نقد و بررسی ارتباط متقابل میان فردگرایی و انقلاب فرانسه(1789م-1799م)
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز - دانشکده علوم انسانی و اجتماعی 1391
  فردین ادهمی   محمد سلماسی زاده

چکیده: نظریه ی فردگرایی، نقش مهمی در فرهنگ و تمدّن جدید غرب ایفا نموده است، چراکه بر اساس آن، فرد انسانی دارای اراده ی آزادانه ای می باشد و بطور طبیعی حق دارد در سیاست ، اقتصاد و زمینه های دیگر ، نقش تعیین کننده ای داشته باشد.به بیانی دقیقتر، پیوند نظریه ی مذکور با عمل ، نقش اساسی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی غرب ایفا کرده است و رویکرد انقلاب فرانسه در سال 1789م، به عنوان یکی از برآیندهای این پیوند به شمار می آید. عاملین اصلی فردگرایی در انقلاب مذکور، طبقه سوم بودند که به رهبری بورژوازی علیه طبقه روحانیون و نجبا عمل نمودند.پیامدهای عمده ی فردگرایی در این انقلاب، اعلامیه ی حقوق بشر و شهروند،قانون اساسی و حاکمیت ملّی بود که دلالت بر برابری افراد در زمینه ی حقوق مدنی و سیاسی می نمود،با این وجود از همان آغاز انقلاب، طبقه سوم تدریجاً،به دو طبقه ی عمده ی بورژوازی و توده های مردم تبدیل شد و میان ایشان تقابل بوجود آمد. بورژوازی در دوره سلطنت مشروطه، حقوق فردی توده های مردم را نادیده گرفت؛ژاکبنها نیز در دوره جمهوری اول به نیابت از توده های مردم، حقوق فردی بورژوازی را نادیده گرفتند. این نادیده گرفتن حقوق فردی از سوی هر یک از طرفین،از یکسو مانع از تحقق فردگرایی به شکل کامل آن در فرانسه انقلابی شد و از سوی دیگر موجب ایجاد نابرابری حقوقی جدیدی در فرانسه شد. عکس العمل به این وضعیت را می توان از یکسو در بی اعتنایی عمومی نسبت به قانون اساسی و حاکمیت آن و از سوی دیگر در اقبال عمومی به زندگی خصوصی در دوره هیأت مدیره دید.هرچند که در این دوره، بورژوازی قدرت را در اختیار قرار داشت،اما از آنجاییکه فرانسه دچار بحران سیاسی و بورژوازی نیازمند امنیت اقتصادی بود،بنابراین در سال 1799م،ضرورت حکومت متمرکز ناپلئون پیش آمد.